❇️ روشنفکرانی معتقدند كه مذهب با آزادى نمى سازد. و مذهب انسان را در چارچوب مى گذارد و در قالب استبداد مذهبى شكل مى دهد. آنجا كه حكومت خدا مطرح است، انسان دهانش بايد مهر و موم شود.
❇️ اينها خيال مى كنند كه با مذهب نمى توان كنار آمد و با آن نمى توان به حل مسائل جامعه ى معاصر رفت.
❇️ بايد توضيح داد كه استبداد مذهب چيزى بالاتر از استبداد علم نيست. مذهبى كه بر اساس نظام حاكم بر هستى و جامعه و انسان طرح مى اندازد، استبداد و جبرش، به اندازه ى همان نظامها و قانونهاست.
❇️ مى توانى كنارش بگذارى، ولى ضربه اش را مى بينى و صدمه اش را مى خورى.
❇️ مذهب هنگامى كه بر اساس روابط ثابت در جهان، براى انسان طرح مى ريزد، ناچار همانند علم، سختگير است، ولى اين سختگيرى براى آنها كه با علم به بهره ها رسيده اند سخت نيست.
❇️ هيچ كارگر عاقلى در كارخانه اى پيچيده كه هر دكمه اش هزارها رابطه را مى چرخاند، از مقررات و چراغها و علامتها رنج نمى برد؛ كه اينها راهنماى راه او و چراغ كار او هستند.
❇️ كسانى كه در جنگلها راه گم كرده اند، مى دانند كه اطاعت از بلد و راهنما هيچ گونه استبدادى را همراه ندارد؛ كه تو خودت اين را انتخاب مى كنى و او را حاكم مى گيرى، كه او از تو به راه آگاهتر است.
📚 بررسی، ص 57
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 يكى از آقايان صحبتى داشت كه ما چه انتظارى از دين داريم؟ من گفتم: واقعيت قضيه اين است كه اين برخورد يك برخورد معكوس است.
🔷 يعنى در تاريخ نيامده اند از ما بپرسند كه شما چه انتظارى داريد. رسول حتى با كسانى كه هيچ انتظارى نداشتند، از رسول هيچ توقعى نداشتند، حتى دست در گوششان مى كردند، پشت به او مى كردند، فرياد مى زدند، با اينها كار كرده است.
🔷 رسول آمده تا به آدمى بفهماند كه بايد چه چيزى را بخواهد، نيامده مطابق انتظار او عمل كند. انتظار ما از دين به اين معناست كه ما آغازگريم. در حالى كه دين با رسول آغاز مى شود.
🔷 رسول از من سراغ مى گيرد: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»؛ كجا مى رويد؟ «فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ»؛ به چه چيزى روى آورده ايد؟ «أَتُتْرَكُونَ في ما هاهُنا آمِنينَ»؛ به امن، به رفاه، به رهايى، به اينها قانع شده ايد؟
🔷 نوع نگاه رسول مسأله را عوض مى كند و اينجاست كه مسأله، مسأله ى افتقار به دين است، نه انتظار از دين. احتياج به مصلح است، نه انتظار از مصلح.
📚 تو می آیی، 49
🆔👉 @cheshmeyejarie
✳️ ما دين را، نه يك راه، بلكه تنها راه مى دانيم. خيلى فرق مى كند كه ما بگوييم دين در مجموعه ى راههايى كه آدمى در پيش دارد يك راه است.
✳️ حرفى كه آريانپور در جامعه شناسى خودش مطرح مى كرد، كه آنچه كه دين مى خواهد به ما بدهد ما مى توانيم به كمك علم، فلسفه، هنر، و ناسيوناليزم تأمين كنيم.
✳️ يعنى مجموعه ى دستاورد دين را مى توانيم از اين مجموعه به دست بياوريم. نتيجتاً دين اگر هم راهى باشد، تنها راه نيست.
✳️ در حالي كه دين، تنها راه است؛ چون مجموعه ى امكانات بالفعل و بالقوه ى آدمى تكافوى اين استمرار، اين ارتباطهاى پيچيده و اين دنياهاى محتمل و مظنون و متيقن را نمى كند.
📚 تو می آیی، ص 54
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 ما از خود دهانى شناخته ايم، كه با رفاه و امن و آزادى مى خواهيم سرشارش بنماييم. و همين است كه به خدا و به دين و به رسول و به معصوم نيازى نداريم.
🔷 نمى گوييم اينها نيستند؛ مى گوييم بر فرض كه باشند، ما به آنها نياز نداريم. ما با فكر و علم و با عقل و فلسفه و با قلب و احساس و عرفان خود، كه انسانى و دنيايى است، تأمين هستيم.
🔷 امّا اگر، ما بيش از دهان بوديم، كه بدن ما هم رزق مى خواست، كه فكر ما هم رزق مى خواست، كه عقل ما هم رزق مى خواست، كه قلب ما هم رزق مى خواست، كه روح ما و وجود ما رزق مى خواست.
🔷 و اينها، نه هفتاد سال، كه بيش از اين دنيا استمرار داشتند و ادامه داشتند؛ چون كه بيش از اين هفتاد ساله هستند؛ چون كه براى اين محدوده به خودآگاهى، به آزادى و اختيار و به انتخاب، نيازى نداشتيم؛ چون كه خودآگاهى و مرگ آگاهى و درد آگاهى، در متن شادى ها، امن ما را به هم مى زند و ما را مى شكند.
🔷 همان طور كه تحوّل دنيا و محدوديت دنيا، رفاه و راحتى را مى گيرد. همان طور كه قانونمندى و نظامها، آزادى و خودسرى ما را مى گيرد و ما را محدود مى سازد و آن آرمان امن و رفاه و رهايى را از هر طرف مى شكند.
🔷 اگر ما بيش از دهان بوديم. آن هم با اين رزقهاى واسع و در اين وسعت، براى برنامه ريزى اين چنين انسانى، با اين قدر و استمرار و با اين روابط مظنون و محتمل، ديگر علم و عقل و عرفان انسانى كفايت نمى كرد؛ كه دين را مى خواستيم.
📚 نامه های بلوغ، ص 188
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 اين حكومتهاى رفاهى در شكلهاى مختلف، عالى ترين حكومتهايى هستند كه تا به حال جريان داشته اند. ولى مسأله در همين جا ختم نمى شود؛ چون هدف از حكومت و رهبرى، تنها آقا بالاسر داشتن نيست.
🔶 حاكم بايد نيازها را تأمين كند و حكومت بايد اين نيازها را برآورده سازد. و نيازها در سطح امنيت و رفاه خلاصه نمى شوند. انسان گاو نيست و جامعه ى انسانى يك دامپرورى نيست كه بهتر علوفه اش را فراهم كنند تا بيشتر شيرش را بدوشند.
🔶 انسان از مغز و قلب و عقل و روحى برخوردار است كه به آموزش و عشق و يقين و وسعت و قدرت نيازمند است. انسان چگونه زندگى كردن و چگونه مردن را بايد بياموزد.
🔶 او به روشنفكرى و روشندلى نياز دارد. نياز او در سطح سواد و خواندن و نوشتن نيست. در سطح علوم و معارف نيست؛ كه او به بينشها، بيش از دانشها نياز دارد.
🔶 ابوذرها از خواندن و نوشتن محروم بودند، ولى به آن چنان بينشى از خويش و از جهان و از جامعه و تاريخ رسيده بودند كه حكومتى در سطح حكومت عمر را هم ظلم و ستم مى دانستند.
🔶 اين بينشها مهمتر از هر نوع دانشى، سازنده است. دانشمندى كه اين چنين بينش و قدرتى را ندارد، ناچار آلت دست قدرتها خواهد شد و نردبان دزد.
🔶 اين چنين حكومتى نياز انسان است و اين حكومت هدفى بالاتر از پاسدارى و پرستارى دارد؛ كه حاكم خود آموزگار است، نه آموزگار آب بابا، كه آموزگار زندگى و مرگ، و آموزگار و روشنگر مغزها و قلبها، و آموزگار بينشها و ديدها و بصيرتها.
📚 بررسی، ص 50
🆔👉 @cheshmeyejarie
❇️ انسان پيش از آن كه با طبيعت رابطه برقرار كند، نياز به آگاهى دارد و از آنجا كه خود با غريزه ها و تجربه هايش به تمام اين رابطه ها آگاهى ندارد، بايد راهى ديگر وجود داشته باشد، به دليل همين كه نيازش وجود دارد.
❇️ بر اساس همين نياز و همين ضرورت است كه مسأله ى حكيمِ عليمِ رحيم و وحى و رسالت و مذهب، هميشه با انسان همراه بوده است.
📚 روش نقد، ج 4، ص 99
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 در واقع احساس مذهبى، چيزى جز همين احساس نياز به آگاهِ حكيم، در كنار رابطه هاى پيچيده، با اين هستى مجهول و در اين سرزمين غريب نيست.
🔶 آنها كه در جنگهاى آفريقا، بدون راهنما گام برنمى دارند، اين احساس را خوب مى فهمند.
📚 روش نقد، ج 4، ص 100
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 ما هنگامى كه مى گوييم دين فطرى است؛ يعنى خدا و دين با ساخت و بافت انسان هماهنگ است.
🔶 انسان به گونه اى است كه نمى تواند در دنيا محبوس شود و به ثروت و قدرت و لذت و تنوعها دلخوش كند.
🔶 هنگامى كه مى گوييم فطرت و ساخت اين ماشين بنزينى است، اين نكته را نفى نمى كنيم كه مى توان در آن آب ريخت و يا آن را به نفت بست.
🔶 ولى مى گوييم كه در اين صورت به بن بست مى رسد و در بحران مى سوزد.
🔶 و همين بن بست و بحران، به بازگشت و اعتقاد به مذهب و خدا دلالت مى نمايد.
📚 نقدى بر هرمنوتيك، ص 38
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 اگر مذهب را امر و نهى و بكن و نكن هاى خشك و زندگى سوز بدانى، كه نشاط و روح تو را به زندان مى افكند؛ ناچار در برابر آن مى ايستى و از زير بارَش، شانه خالى مى كنى.
🔷 اما اگر جهان قانونمند و رابطه هاى پيچيده را باور كردى، آن وقت دقّت و حذر، در تو زنده مى شود و تو در اين كوير مبهم و جنگل تاريك، به دنبال آشنا و بَلَد و آگاهى مى گردى، كه به تو بگويد از كجا بيا، از كجا نرو؛ بكن و نكنها را انتظار مى كشى.
🔷 چون پيچيدگى راه و حجم خطر و آشنايى جلودار را مى دانى و محبّت و رأفت او را ديده اى و امامت و رسالت او را باور كرده اى.
🔷 بار سنگين تكاليف، هنگامى بر تو سبك مى شود، كه تو خودت و جهان و آدمها و رابطه ى پيچيده ى اينها را شناخته باشى؛ و به نارسايى غريزه و علم و عقل و وجدان خودت رسيده باشى.
🔷 اينجاست كه منتظر رسول امين مى مانى و به دنبال او مى روى؛ تا از خداوند مهربان آگاه، براى تو حرفها را بياورد و پيامها را بخواند.
📚 نامه های بلوغ، ص 112
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 مذهب نه يك راه بهتر كه تنها راه است.
🔷 و آدمى اگر بخواهد براى تمامى وجود خود در تمامى طول راه خود و در تمامى دنياهاى خود برنامه اى داشته باشد، ناچار از اين گرايش و محتاج اين روشهاى دينى است.
📚 وارثان عاشورا، ص 114
🆔👉 @cheshmeyejarie
❇️ دين حتّى در بدوى ترين و منحرفترين شكلهايش حتّى در شكل توتميسم و بت پرستى عامل انحطاط و عقب ماندگى تمدنها نيست.
❇️ اين عقب افتادگى ريشه در همت ملتها و درك از نيازها و احتياجها و درك از تنهايى ها دارد.
❇️ ما كشورهايى را مى بينيم با يك اعتقاد مذهبى ولى با تفاوت بسيار در رشد و انحطاط تمدن و كشورهايى را مى بينيم با شكلهاى گوناگون بى مذهبى و مذهبى، ولى همسان در رشد و انحطاط تمدنها.
❇️ و همين نشان مى دهد كه مذهب حتى در بدوى ترين شكل و منحرفترين صورت، عامل انحطاط نيست. و عاملها را بايد در جايى ديگر جست و جو كرد.
📚 تقیّه، ص 10
🆔👉 @cheshmeyejarie