🔶 اين حكومتهاى رفاهى در شكلهاى مختلف، عالى ترين حكومتهايى هستند كه تا به حال جريان داشته اند. ولى مسأله در همين جا ختم نمى شود؛ چون هدف از حكومت و رهبرى، تنها آقا بالاسر داشتن نيست.
🔶 حاكم بايد نيازها را تأمين كند و حكومت بايد اين نيازها را برآورده سازد. و نيازها در سطح امنيت و رفاه خلاصه نمى شوند. انسان گاو نيست و جامعه ى انسانى يك دامپرورى نيست كه بهتر علوفه اش را فراهم كنند تا بيشتر شيرش را بدوشند.
🔶 انسان از مغز و قلب و عقل و روحى برخوردار است كه به آموزش و عشق و يقين و وسعت و قدرت نيازمند است. انسان چگونه زندگى كردن و چگونه مردن را بايد بياموزد.
🔶 او به روشنفكرى و روشندلى نياز دارد. نياز او در سطح سواد و خواندن و نوشتن نيست. در سطح علوم و معارف نيست؛ كه او به بينشها، بيش از دانشها نياز دارد.
🔶 ابوذرها از خواندن و نوشتن محروم بودند، ولى به آن چنان بينشى از خويش و از جهان و از جامعه و تاريخ رسيده بودند كه حكومتى در سطح حكومت عمر را هم ظلم و ستم مى دانستند.
🔶 اين بينشها مهمتر از هر نوع دانشى، سازنده است. دانشمندى كه اين چنين بينش و قدرتى را ندارد، ناچار آلت دست قدرتها خواهد شد و نردبان دزد.
🔶 اين چنين حكومتى نياز انسان است و اين حكومت هدفى بالاتر از پاسدارى و پرستارى دارد؛ كه حاكم خود آموزگار است، نه آموزگار آب بابا، كه آموزگار زندگى و مرگ، و آموزگار و روشنگر مغزها و قلبها، و آموزگار بينشها و ديدها و بصيرتها.
📚 بررسی، ص 50
🆔👉 @cheshmeyejarie
❇️ انسان پيش از آن كه با طبيعت رابطه برقرار كند، نياز به آگاهى دارد و از آنجا كه خود با غريزه ها و تجربه هايش به تمام اين رابطه ها آگاهى ندارد، بايد راهى ديگر وجود داشته باشد، به دليل همين كه نيازش وجود دارد.
❇️ بر اساس همين نياز و همين ضرورت است كه مسأله ى حكيمِ عليمِ رحيم و وحى و رسالت و مذهب، هميشه با انسان همراه بوده است.
📚 روش نقد، ج 4، ص 99
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 در واقع احساس مذهبى، چيزى جز همين احساس نياز به آگاهِ حكيم، در كنار رابطه هاى پيچيده، با اين هستى مجهول و در اين سرزمين غريب نيست.
🔶 آنها كه در جنگهاى آفريقا، بدون راهنما گام برنمى دارند، اين احساس را خوب مى فهمند.
📚 روش نقد، ج 4، ص 100
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 ما هنگامى كه مى گوييم دين فطرى است؛ يعنى خدا و دين با ساخت و بافت انسان هماهنگ است.
🔶 انسان به گونه اى است كه نمى تواند در دنيا محبوس شود و به ثروت و قدرت و لذت و تنوعها دلخوش كند.
🔶 هنگامى كه مى گوييم فطرت و ساخت اين ماشين بنزينى است، اين نكته را نفى نمى كنيم كه مى توان در آن آب ريخت و يا آن را به نفت بست.
🔶 ولى مى گوييم كه در اين صورت به بن بست مى رسد و در بحران مى سوزد.
🔶 و همين بن بست و بحران، به بازگشت و اعتقاد به مذهب و خدا دلالت مى نمايد.
📚 نقدى بر هرمنوتيك، ص 38
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 اگر مذهب را امر و نهى و بكن و نكن هاى خشك و زندگى سوز بدانى، كه نشاط و روح تو را به زندان مى افكند؛ ناچار در برابر آن مى ايستى و از زير بارَش، شانه خالى مى كنى.
🔷 اما اگر جهان قانونمند و رابطه هاى پيچيده را باور كردى، آن وقت دقّت و حذر، در تو زنده مى شود و تو در اين كوير مبهم و جنگل تاريك، به دنبال آشنا و بَلَد و آگاهى مى گردى، كه به تو بگويد از كجا بيا، از كجا نرو؛ بكن و نكنها را انتظار مى كشى.
🔷 چون پيچيدگى راه و حجم خطر و آشنايى جلودار را مى دانى و محبّت و رأفت او را ديده اى و امامت و رسالت او را باور كرده اى.
🔷 بار سنگين تكاليف، هنگامى بر تو سبك مى شود، كه تو خودت و جهان و آدمها و رابطه ى پيچيده ى اينها را شناخته باشى؛ و به نارسايى غريزه و علم و عقل و وجدان خودت رسيده باشى.
🔷 اينجاست كه منتظر رسول امين مى مانى و به دنبال او مى روى؛ تا از خداوند مهربان آگاه، براى تو حرفها را بياورد و پيامها را بخواند.
📚 نامه های بلوغ، ص 112
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 مذهب نه يك راه بهتر كه تنها راه است.
🔷 و آدمى اگر بخواهد براى تمامى وجود خود در تمامى طول راه خود و در تمامى دنياهاى خود برنامه اى داشته باشد، ناچار از اين گرايش و محتاج اين روشهاى دينى است.
📚 وارثان عاشورا، ص 114
🆔👉 @cheshmeyejarie
❇️ دين حتّى در بدوى ترين و منحرفترين شكلهايش حتّى در شكل توتميسم و بت پرستى عامل انحطاط و عقب ماندگى تمدنها نيست.
❇️ اين عقب افتادگى ريشه در همت ملتها و درك از نيازها و احتياجها و درك از تنهايى ها دارد.
❇️ ما كشورهايى را مى بينيم با يك اعتقاد مذهبى ولى با تفاوت بسيار در رشد و انحطاط تمدن و كشورهايى را مى بينيم با شكلهاى گوناگون بى مذهبى و مذهبى، ولى همسان در رشد و انحطاط تمدنها.
❇️ و همين نشان مى دهد كه مذهب حتى در بدوى ترين شكل و منحرفترين صورت، عامل انحطاط نيست. و عاملها را بايد در جايى ديگر جست و جو كرد.
📚 تقیّه، ص 10
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷👈 آيا مذهب عامل انحطاط است⁉️
🔷 كشورهايى همانند ژاپن و آمريكا و ايتاليا و آلمان و انگلستان و فرانسه، با دينهايى در حد خورشيد پرستى و بودايى و ودايى و با دينهايى بسته و دستورى به تمدنهايى رسيده اند و از پيشرفتهايى برخوردار گرديده اند. و اين نشان مى دهد كه انحطاط مادى، انگيزه ى مذهبى ندارد و به مذهب مربوط نيست.
🔷 هنگامى كه يك جامعه ى آماده و مترقى، رهبر خويش را از دست مى دهد و از مديريت بركنار مى ماند، و هنگامى كه بر اثر درگيرى ها و جنگهاى مداوم و حمله ها و هجومهاى خانمان برانداز، يك جامعه از هم مى پاشد و ضعيف مى شود.
🔷 و هنگامى كه بر اثر جهل و نادانى، هدفى اجتماعى پيش رو قرار نمى گيرد، و هنگامى كه به خاطر اتراف و تجمل، هدفها در تاريكى قرار مى گيرند و سستى ها گسترده مى شوند، و هنگامى كه مسأله ى توليد و مسأله ى مصرف، استعمار قديم و جديد را به وجود مى آورد و استعمار، كشورهاى صاحب منابع را به فقر و جنگ و جهل و به ثروت و جنگ مى بندد.
🔷 در اين هنگامه ها، ناچار انحطاط و عقب افتادگى رو مى آيد و گسترده مى شود.
🔷 نبود رهبرى و ضعف و جهل و تجمّل و استعمار، اينها از عواملى هستند كه ما را عقب نگه داشته اند، در حالى كه به خاطر جدا ماندن و جدا كردن از مذهب اصيل، جرم اين عقب افتادگى را به مذهب بسته اند.
🔷 و همين، يك شگرد استعمارى و يك برون فكنى روانى است كه قدرتهاى بزرگ به آن دست زده اند تا خود را تبرئه كنند و سرچشمه ها را بپوشانند.
📚 اندیشه من، ص 63
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ دلهايى كه بر اساس اهميت حادثه ها، كارها را، رده بندى كرده اند، در حالی كه هزار كار دارند، بيش از يك گرفتارى برايشان نيست.
✅ چون در يك لحظه، گرفتارى ما، فقط مربوط به آن كار و آن حادثه ا ى است كه اهميت زيادترى دارد و ضرورت بيشترى.
✅ اگر تمام كارها را انجام بدهيم و اين يك كار، بماند، كارى انجام نداده ايم و بار خود را نگذاشته ايم و اگر آن يك كار را، فقط همان را، بياوريم، ديگر حرفى براى ما نيست و باز خواستى نيست.
✅ و همين است كه ديگر سيل حادثه ها و انبوه كارها، ما را خُرد نمى كند و به بازى نمى گيرد.
📚 رشد، ص13
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 اين درست است كه كارهاى زياد داريم، ولى گرفتارى ما در هر لحظه بيش از يك كار نيست و آن مهمترين كار است، نه تمامى آن همه كار.
🔷 و همين مفهوم از نظم، تو را قادر مى سازد كه اهميتها را بشناسى و از جايى شروع كنى.
📚 صراط، ص 12
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 عظمت كار براى آنها كه نظم را فهميده اند، ديگر وحشتى نمى آورد. اين درست است كه تو بى نهايت راه در پيش دارى، ولى در هر لحظه بيش از يك گام برايت نيست.
🔶 نظم به تو كمك مى كند كه بفهمى گام اول را از كجا بردارى و سپس گامهاى بعد را.
🔶 اين درست است كه كارهاى زياد داريم، ولى گرفتارى ما در هر لحظه بيش از يك كار نيست و آن مهمترين كار است، نه تمامى آن همه كار. و همين مفهوم از نظم، تو را قادر مى سازد كه اهميتها را بشناسى و از جايى شروع كنى.
🔶 يك ساختمان عظيم را تو در يك لحظه نمى سازى. اين ساختمان را و اين كار را تنظيم مى كنى و تحليل مى كنى تا آنجا كه بفهمى چقدر مصالح مى خواهى و چقدر افراد و نيرو مى خواهى و مى فهمى كه اين مصالح و اين افراد را از كجا تهيه كنى.
🔶 و اينجاست كه سر چهار راه مى آيى تا عمله جمع كنى و دنبال چوب مى روى كه دسته ى كلنگ و بيل را محكم بسازى.
🔶 و اينجاست كه تو، تويى كه تمامى ساختمان را مى شناسى، در گامهايت آنقدر آسوده هستى كه گويا جز همين يك گام، كار ديگرى برايت نيست. و اين تويى كه آماده شده اى و مسلط هستى.
📚 صراط، ص 12
🆔👉 @cheshmeyejarie