💠 مادام که راه نیفتادهای مشکل برخورد و تصادف نداری، فقط مشکل ماندن و گندیدن هست.
💠 با شروع حرکت، درگیری شروع میشود و با تصمیم و انتخاب تو مبارزه شدت مییابد. هر چه قدر ارزش تو و انتخاب تو و عمل تو بیشتر شود هجوم وسوسه ها و شیطنتها زیادتر خواهد بود.
💠 من از هجوم وسوسهها و درگیریها میفهمم که ارزش بیشتری به دست آوردهام. از هجوم راهزنها باید بفهمی که متاع و کالای ارزشمندی داری پس برای مبارزه آماده باش.
📚 مشهور آسمان، ۲۴۴
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 شکر این است که آنچه را او به ما داده است، برای او خرج کنیم. وقتی ماشین در مسیر خودش راه می افتد، سرعت و شتاب میگیرد. به جریان انداختن استعدادهای انسان در مسیری که برای او گذاشته شده نیز باعث رشد و پیشرفت او میگردد.
💠 شکر، به معنای به جریان انداختن داده های او در راهی است که او میخواهد. این جریان باعث زیادتیِ خودِ انسان می شود:«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ». تعبیر این نیست:«لأزیدَنَّ نِعمَتَکُم»؛ نعمت را زیاد نمیکنند؛ بلکه خود انسان زیاد می شود.
💠 در نتیجه میتواند به آنچه دارد، جهت بدهد و به مقصد برساند تا هستی پای او باشد، نه بار او. حضرت علی علیه السلام، امیر داشته های خود است و اسیرشان نیست.
💠 برای همین، قدرت و ثروت و حتّی سلطنت بار علی علیه السلام نخواهند بود و برای او پا هستند؛ او به آنها جهت میدهد و این قدرت در نتیجه شکر و به جریان انداختن استعدادها در راه حق، به دست انسان می رسد.
📚 عوامل رشد، رکود، انحطاط، ص ۷۱
🆔👉@cheshmeyejarie
💠اگر هدايت خدا را به دست آوردى، به خاطر وسوسهها، از آن چشم مپوش و به حرفها گوش مده و از موانع و از فقر و بدبختى و يا تنهايى و غربت نترس؛ كه رنجها در راه خدا، راحت است و راحتىها در راههاى ديگر، رنج؛ كه تو در بهار، رنج زمستان را در دل دارى و غصّهى فردا را مىخورى.
💠 و اگر از هدايت خدا چشم پوشيدى، بدان كه به عذاب مىرسى و چشم و گوش و قلب تو را مىگيرند و تو حتّى از آگاهىها و تجربههاى خودت هم بهره نمىگيرى؛ كه:«خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ».
💠 ادامهى كفران هدايت و كفر در برابر آگاهىها، محروميت از امكانات و وسائل آگاهى است.
📚نامههاى بلوغ، ص ۴۱
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 سعى كن با آنچه يافتهاى زندگى كنى و با شكر، باعث زيادى نعمت معرفت خود گردى.
🔷 چون در حديث است:«مَنْ عَمِلَ بِما يَعْلَمُ، عَلَّمَهُ اللَّه ما لَمْ يَكُنْ يَعْلَم»؛ كسى كه به آنچه آموخته، عمل كند، خدا به او، آنچه را كه نمىتوانست بياموزد، مىآموزاند.
🔷 امّا اگر كفر كردى و ناسپاس شدى، مطمئن باش كه از آگاهىها و معرفتهاى موجودت هم بهرهمند نخواهى شد؛ كه در اين آيه آمده:«خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى ...»؛ دل و گوش و چشم تو، كه منابع معرفت و آگاهى تو هستند، بر اثر كفر و ناسپاسى، مختوم مىشوند و مُهر مىخورند و از كار مىافتند تا آنجا كه تو ديگر از آنچه مىبينى و احساس مىكنى، بهرهمند نمىشوى و استفاده نمىكنى.
📚 نامه های بلوغ، ص ۷٠
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 در دعاى مناجات خمسة عشر مىخوانيم:«وَاسْئَلُكُ مِنَ الْيَقينِ ما تُهَوِّنُ عَلَىَّ مُصيباتَ الدُنْيا وَ تَجْلُو بِهِ عَنْ بَصيرَتى غَشَواتَ العِمى».
💠 يقين دو اثر دارد، رنجها را سبك مىكند و پردهها را كنار مىزند، تا آنجا كه بهشت و جهنم را مىبينى و آخر خط را مشاهده مىنمايى كه:«لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحيم».
💠 مرحلهى پايين يقين همراه ديدار از دنيايى ديگر و شهود عوالم دور است. و آنچه تو را به يقين مىرساند شكر تو و به كار گرفتن معرفت و آگاهى و هدايتهاى مستمر است، كه:«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُونَ». چه كسى ستمكارتر است از آنها كه به نشانههاى خدا يادآورى شدند و هدايتهاى مستمر او به آنها رسيد و آنها با مهلت از آن اعراض كردند و در اين فرصت، شكر نياوردند. ما از مجرمها انتقام مىگيريم و منابع آگاهى و چشم و گوش و دل آنها را مختوم مىكنيم و مهر مىزنيم. تا آنجا كه چيزى از آگاهى آنها بكارشان نيايد و بهرهمند نشوند.
💠 من كه مىيابم در اين مرحله بايد از غذايم بگذرم و يا فلانى را تحمل كنم و يا به او محبت نمايم، ولى به خاطر بخل و يا حسادت و يا بديهاى او، چشم پوشى مىنمايم، چگونه توقع دارم كه به يقين برسم در حالى كه از اين هدايتها و ياد آوريها، چشم پوشيدهام.
💠 بدنبال شكر و پذيرش يادآوریها و هدايتها، به يقين مىرسيم و در يقين اين دو خاصيت هست تحمّل رنج و مصيبت و شهود و بصيرت.
📚 قيام، ص ۲۲۶
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 حاج آقا پور سیّدآقایی
🔷 اگر تابلویی از امام خمینی رحمة الله علیه مىديد و یا نشانش مىدادند و از او نظر مىخواستند، اول به چشمهایش نگاه می کرد که آیا نقاش توانسته آن را خوب بکشد یا نه؟ مىگفت: چشمهای امام، چشمهای عادی نیست، نفوذ عجیبی دارد.
🔷 این چشمها مال کسانی است که روی خود کار کردهاند و شبها را با خالق به سر بردهاند و با او سر و سرّی داشتهاند.
📚 حکایتها و هدایتها، ص ۴۱
🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈 استاد صفایی رحمة الله علیه
🔷 پسرم، خدا را شاكر باش كه رهبر امروز كشور تو، از اين انس برخوردار است و از اين امن سرشار.
🔷 و اين است كه براى مبارزه با همهى اينهايى كه آتش مىكارند، ايستاده است و نه بر شرق و نه بر غرب و نه بر جهان سوم و حتّى نه بر ملّيت ايرانى، كه بر ايمان مردم و آن هم نه ايمان غرور، كه بر ايمان به خداى واحد قهّار متّكى است.
📚 نامههای بلوغ، ص ۱۷
🆔👉 @cheshmeyejarie
🎤👈 استاد صفایی رحمة الله علیه
💠 اگر امام خمینی، روح الله بود، مقام معظم رهبری، روح الامین است.
💠 زیرا ایشان مردی خدا باور است، و در حاکمیت ایشان احساس امن میکنیم.
📚 چشمه در بستر، ص ۲۶
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 «انَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنوُا بِرَبِّهِم». آنها جوانمردانى بودند كه به پروردگار خود رو آوردند، نه به بتهايى كه پرورشى نمىدهند و نه به مردههايى كه رشدى نمىآورند.
🔷 آنها به ربّ خود رو آوردند، «وَ زِدْناهُمْ هُدىً»، در نتيجه ما هم هدايت آنها را زياد كرديم، چون هر كس از دادههايش در مسير بهره بگيرد و شكر كند، ما او را زياد مىكنيم و نعمتهايش را وسعت مىدهيم. «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُم».
🔷 و نكته اينكه فقط نمىگويد:«لازيدنّ نعمتكم»، چون مادام كه انسان خودش زياد نشده باشد، زيادتى نعمتها او را كم مىكند و اسير مىسازد و نگه مىدارد. او به شاكرها وسعتى مىدهد كه نعمتها اسيرشان نمىكند و رنجها از پاى نمىاندازدشان.
📚 روش برداشت از قرآن، ص ۱٠۴
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 ايمان چيست؟ چه مراحلى دارد؟ چه آثار و چه علائمى به دنبال مىآورد؟ و چه بارهايى و چه حقوقى را بر دوش مىگيرد؟
🔷 ايمان چيزى جز عشق و نفرت نيست. «هَلِ اْلايمانُ إلاّ الْحُبِّ وَ الْبُغْضُ». ايمان عشق در راه او و نفرت به خاطر اوست. ايمان رهبرى و جهت دادن به عشق و نفرت است.
🔷 ايمان حد قلبى مذهب است.«الَّذينَ آمَنُوا أَشَّدُ حُبّاً للَّهِ». آنها كه ايمان مىآورند از عشق بزرگترى براى خدا برخوردار مىشوند.«قالَتِ ألاعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا، وَ لكِن قُولُوا أَسْلَمْنا فَلَمَّا يَدْخُلِ الايمانُ فى قُلُوبِكُم». اعراب مىگفتند ما ايمان آوردهايم، ما گرويدهايم. بگو شما ايمان نياوردهايد، بگوييد اسلام آوردهايم. هنوز ايمان در دل شما راهى نيافته است. هنوز اين عشق خدا در سينهها خرگاه نزده است. هنوز ديگران پاسدار دلها هستند.
🔷 اين عشق به تدريج شكل مىگيرد و پيچيده مىشود. اين گياه آهسته سربلند مىكند تا از تمامى وجود تو سرازير مىشود و از دست و پا و چشم و گوش و فكر و خيال تو، جوانه مىدهد و بار مىآورد.
🔷 «إنَّ الايمانَ مَبْثُوثٌ عَلَى الْجَوارِحِ». ايمان بر تمامى وجود تو پراكنده است. ممكن است دست تو ايمان آورده باشد، ولى هنوز چشم تو ايمان نياورده باشد و خالى مانده باشد. هر كدام از اعضا و جوارح تو كه از اين عشق زنده شدند، به ايمان مىرسند، تا آنجا كه روحُ الايمان در تمامى وجود تو سايه مىگستراند.
🔷 سرعت و شتاب و يا كندى و حتى خشكيدن اين گياه عشق به تو بستگى دارد كه چگونه سيرابش كنى و بارورش سازى. هر چه بيشتر شكر كنى و بيشتر گام بردارى، زودتر مىرسى و بيشتر بار مىگيرى.
🔷 ايمان عمل را مىزايد و عمل ايمان را بارور مىسازد. آنها كه پرشهاى آهويى دارند و همراه مقايسهها و ذكرها مدام با خودشان كار مىكنند و به خودشان نهيب مىزنند، زودتر مىرسند.
🔷 بارها گفته شده كه بذر فكر و گياه عشق، اگر همراه ذكر و يادآورى تو نباشد، هيچگاه از زير خاك سر بر نمىآورد. من كسانى را سراغ دارم كه سالهاست در جا زدهاند و گياه ايمانشان بىرنگ مانده و دارد مىخشكد. و كسانى را سراغ دارم كه هنوز ماهها نگذشته كه سربرآوردهاند، چون داستان حركت انسان، داستان كفر و شكر است.«لَئِنْ شَكَرتُم لأَزيدَنَّكُم».
🔷 مدام نوسان دارد. در هر مرحله اگر اقدام نكنى، افت مىكنى و مدام پايين مىآيى و اگر اقدام كردى پيش مىروى و جلو مىافتى. تو كه فهميدى بايد از اين لقمهى چرب بگذرى. اگر توجيه كردى، تو در همين جا نمىمانى كه رفته رفته، بخل در تو سبز مىشود. با اينكه چند لقمه دارى، از بشقاب رفيقت برمىدارى تا آنجا كه يك انبار احتكار كردهاى و باز هم نگاهت به كاسهى ديگران است تا آنجا كه مجبور مىشوى با كسانى دوست شوى كه احتكار مىكنند و چشم به انبارت ندارند تا آنجا كه در بزمشان راه مىيابى و ... تا آنجا كه از دست مىروى.
🔷 و اگر در اين آخرين پله يك قدم برداشتى، يك حركت كردى، قدرت گام دوم را به تو مىدهند تا آنجا كه مىتوانى دو لقمه و بيشتر و بيشتر بدهى و از تمامى انبارهايت بگذرى.
🔷 داستان انسان، داستان شكر و كفر است، در هر لحظه پيش مىبرد و يا عقب مىافتد. اين طور نيست كه خيال كنى در يك جا ايستادن، در همانجا ماندن است، كه ايستادن عقب گرد است و پايين رفتن.
🔷 آن زنده دل گفته بود آنها كه در نينوا حسين را كشتند، همانهايى بودند كه از يك لقمه نگذشتند. از يك چاى داغ نگذشتند، از اول و دوم نگذشتند تا آنجا كه نتوانستند از گندم رى هم بگذرند تا آنجا كه دستشان را هم با خون حسين شستند.
📚 صراط، ص ۹٠
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 هنگامى كه هدايت قرآن طلوع مىكند، بر ناس، بر تمامى افراد، نور مىتاباند. و اين هدايت عمومى و همهگير قرآن است.
💠 آنگاه به اندازهاى كه افراد به شكر روى بياورند، بر هدايت افزوده مىشود و هدايتهاى بيشتر آنها را در خود مىگيرد.
💠 و به اندازهاى كه كفر بورزند، از امكانات و منابع آگاهى آنها هم پس گرفته مىشود تا آنجا كه؛ «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ».
💠 تا آنجا كه به خاطر كفر و حتى نسيان و فراموشى از منبع خود آگاهى هم محروم مىشوند كه؛ «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ».
💠 اگر براى آشنايى با خدا، آشنايى با خويش راهى هست، كه؛ «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ»، در آن هنگام كه از اين معرفت چشم مىپوشند و به فراموشى مىرسند، به خاطر اين نسيان، از خودشان هم غافل مىمانند.
💠 كسى كه آن ارتباط را شكر نكرده، با كفرش در اين ارتباط گرفتار مىشود. «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»؛ چون اگر خود آگاهى به خدا آگاهى پيوند نخورد، خدا فراموشى، به خود فراموشى خواهد رسيد و آن جريان معرفتى باز پس گرفته خواهد شد.
💠 اما كسانى كه شكر كردهاند و شعاع هدايت را پذيرفتهاند و به آن گرويدهاند، به مراحلى بالاتر دست خواهند يافت.
📚 تطهير با جارى قرآن ج ۱ ص ۲۶۵
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 معنای حقیقی توکّل
✴️ تو با وجود تمامی وسیلهها مغرور نمیشوی که رسیدم و بدون هیچگونه وسیله مأیوس نمی شوی که ماندم؛ این معنای توکل است.
✴️ این معنا از توکل با تنبلی و گشاد بازی، کاری ندارد. تو بر وسیلهها تکیه نداری، نه آنکه از وسیلهها استفاده نکنی.
✴️ تو با تمامی وسیلهها امیدوار نمیشوی و بدون هرگونه وسیلهای مأیوس نمیمانی، در حالی که از تمامی امکانات هم بهره بر میداری.
✴️ کسی که امکاناتش را به کار نمیاندازد و به خیال خودش میخواهد، خدا کارش را راه بیندازد، محتکر است و بی حاصل.
✴️ و این نکته را فراموش مکن که از واسطه ها بهره گرفتن، با آنها را حاکم گرفتن و بت گرفتن فرق دارد. هزار نکتهی باریک تر ز مو اینجاست.
📚 صراط ص ۱۴۰
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 اگر ما همراه هجده هزار يار نماز بگذاريم و پس از نماز، حتّى آشنايى در شهرهاى غريب دعوت، نداشته باشيم و در ميان جفا و حماقت و جنايت و خيانت گرفتار شده باشيم، چه حالى خواهيم داشت و با مشكلات چه خواهيم كرد.
🔷 مسلم به ما آموخت كه با هدفى در سطح حكومت علوى و حسينى، و با تنها ماندن در چنگال دشمن، و ناكامى در مأموريت و شكست در ارزيابى، مى توان شبى روشن و آرام و قلبى مطمئن و محكم و ضربه هايى كمرشكن داشت، تا آنجا كه نيروهاى محدود دشمن نتوانند از نزديك برخورد كنند و جز سنگ و آتش و خستگى و تنهايى مسلم، پناهى نداشته باشند.
🔷 من از كودكى هر وقت كه داستان مسلم را شنيدهام، سر و گردن گرفتهام و سينهام از عزّت مسلم پر از رفعت و مناعت گرديده. آدمى و اين قدر محكم و سرافراز⁉️
🔷 راستى كه تو در كدام آسمان ريشه دارى كه اينقدر سرفرازى؟! اين استقامت بدون اين ريشه هاى محكم ممكن نيست.
🔷 ابن زياد هنگامى كه در شرايطى مناسب تر از شرايط مسلم بود و فقط از شام بريده شده بود، نتوانست در برابر گروههاى پراكنده ى توّابين دوام بياورد، فرار كرد و به خانهى مسعود رفت و لباس خانوادهى او را پوشيد و امان خواست.
🔷 و حتى روزى را در برابر دشمن دوام نياورد و حتى شمشيرى نكشيد. چون اينها مردان مكر و سياست و فريب بودند و همچون عمروعاص در هنگام گرفتارى از عورت خود سپر مى ساختند و ذلّت را مىپوشيدند و خود را ملامت نمىكردند.
📚 وارثان عاشورا، ص ۲۶۶
🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈 استاد صفایی رحمة الله علیه
💠 خدای ابراهیم نمیخواهد اسماعیلها کشته شوند، میخواهد ابراهیمها آزاد شوند.
📚 حقیقت حج، ص ۱۲۹
💐🌷 عید سعید «قربان»، جشن «تقرب» عاشقان حق مبارک.
🆔👉 @cheshmeyejarie
💠 انسان در حجّ بايد اسماعيلهايش را ذبح كند، نه اينكه برود تا اسماعيلى بياورد.
💠 بايد مثل ابراهيم حجّ كرد كه اسماعيلش را مىكشد و قربانى مىكند، نه مثل من كه مىروم پانصد اسماعيل در جعبه و صندوق خودم مىگذارم و مىآورم.
📚 بهار رویش، ص ۱۱۴
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 همان طور كه من وقتى مىيابم كه فلان مكانيك آگاهى و دلسوزى دارد، تمام اجزاء ماشين را تحت اختيار او مىگذارم و تمام مسايل را از او مىپرسم و از او مىگيرم.
🔷 آنها كه ولايت را قبول كردند، آنهايى هستند كه يافتند ماشين پيچيدهى وجود آنها را امام و ولى بهتر از خود آنها رهبرى مىكند و در اين راه شلوغ هستى كه اعمال و افكار انسان غوغايى بپا كرده، او بهتر انسان را به مقصد مىرساند و نجات مىدهد.
🔷 توضيح ولايت و سرسپردگى در آگاهى نهفته است. وجود ما، جسم ما، جان ما، براى خداست و از اوست. هر كس كه اينها را بهتر به كار بگيرد، در اينها حق تصرف دارد.
🔷 و همين است كه رسول خدا و پيشوايان اولويت دارند. به تصرف در هستى ما، سزاوارتر از ما هستند. و همين است كه پدر بر فرزند و بر اموال فرزند ولايت دارد و حق تصرف دارد.
📚 غدیر، ص ۲٠
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 ولايت على، نه على را دوست داشتن كه فقط على را دوست داشتن است. يعنى تنها على را حاكم گرفتن و تنها او را دوست داشتن و اين ولايت و سرپرستى است كه معاويه و احمد حنبل و جرج جرداق و و و از آن بهرهاى ندارند.
💠 كه حاكم در درون آنها و محرك در وجود آنها امر على و دستور على نيست؛ كه هواها و حرفها و جلوهها در آنها حكومت دارند.
💠 معاويه گر چه على را دوست دارد، ولى سلطنت را بيشتر از على خواهان است و دوستدار آن است. و احمد حنبل گر چه براى على شعر مى سرايد اما حكومت ديگرى را به عهده دارد. و جرج جرداق گر چه از على مىنويسد، اما براى على نمىنويسد؛ كه محركى ديگر دارد و عاطفهاى فقط او را به چرخ انداخته است.
💠 اما مالك؟ اين مالك است كه ولايت على را به عهده دارد و اين بار گران را به آسانى مىكشد. چرا؟ چون در درون مالك، ديگر هواها و غريزه ها حرفها و زمزمههاى زنهاى عرب جلوههاى پررنگ و برق دنيا حاكم نيست، اينها كوچكتر از اين هستند كه در روح بزرگ مالك موجى و حركتى ايجاد كنند.
💠 او به ولايت رسيده و از نعمت ولايت برخوردار است. نشستن و ايستادن و آمدن و رفتن و دوست داشتن و دشمن داشتن او همه از سمت ولىّ كنترل مىشود؛ نه از طرف هواها و حرفها و جلوه ها.
📚 غدیر، ص ۱۳
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 روز عيد غدير امسال، در كردستان، در سقز بودم، در جمع دوستانى كه مهربان و متدين و منصف بودند. يكى از دوستان مى پرسيد كه آيا شما در موضوع خلافت و امامت تحقيقى داشته ايد و آيا دليل بر خلافت بلا فصل حضرت على فقط همين «مَنْ كُنْتُ مَولاه» و يا «تارِكٌ فِيكُمُ الثِّقَلَيْنِ» است؟ اگر دليل همينهاست، چرا حضرت رسول با صراحت از خلافت نگفت و چرا حضرت على را نصب نكرد و كار را يك سره ننمود تا اين همه مشكل و درگيرى پيش نيايد.
🔷 من گفتم در موضوع ولايت و خلافت «مثل موضوع رسالت» من از نقل و روايت شروع نمى كنم. من از اين نقطه آغاز مى كنم كه روابطى دارم، با خودم، با اشياء، با افراد و با ملتها. من در اين روابط امكاناتى دارم: علمى و تجربى، عقلى و فلسفى، قلبى و اشراقى، و احساسى و غريزى. آيا اين امكانات، كفاف روابط من را مى دهد؟
🔷 اگر به اين نتيجه رسيديم كه آرى، پس ديگر نه رسول مى خواهيم و نه خليفه. آدمى مى ماند و خودش و رها مى شود و به خود واگذار مى گردد. اگر به اين نتيجه رسيديم كه خير، اينها كفاف نيازهاى آدمى را نمى دهد، آن وقت هم رسول مى خواهيم و هم پس از رسول به كسى محتاج هستيم كه همان خصوصيات آگاهى و آزادى را داشته باشد و ارتباط با غيب و شهود اين عالم را داشته باشد و آدمى را در تمامى راهش امام و جلودار باشد.
🔷 با اين نگاه ملاك انتخاب رسول و خليفه و شكل انتخاب اين دو، مثل هم خواهد بود و همان طور كه رسول خدا را با اجماع مردم و يا اجماع اهل مدينه و يا اجماع اهل حل و عقد انتخاب نمى كنند، همين طور خليفه را نمى توان با اين روشها شناسايى كرد و نمى شود كه رسول خدا به فكر سرپرست امت و خليفه ى پس از خود نباشد و براى پس از وفات كسى را مشخص نكرده باشد و مثل ابوبكر و عمر و يا تمامى خلفاى بعد دلسوزتر از او باشند.
🔷 اكنون كه ملاك خلافت و رسالت هم پاى هم گرديد، بايد تعيين سرپرست و وظيفه با نص و با همان ملاك مشخص گرديده باشد.
📚 از معرفت دینی تا حکومت دینی، ص ۱۷
🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 حكومتهايى كه مىخواهند پاسدار امنيت باشند، و حكومتهايى كه مىخواهند پرستار رفاه و خدمات باشند، مىتوانند با شورا و انتخاب ملت مشخص شوند.
🔶 اما حكومتهايى كه مى خواهند به آدمى بياموزند كه چگونه با حواس، با احساس، با فكر و عقل و قلب و وهم و خيال خود برخورد كند، و مىخواهند به او هدايت و فرقان و ميزان ببخشند، و او را براى تمامى رابطه هاى محتمل و يا مظنون و يا متيقن، آماده سازند، بايد به آگاهى و آزادى رسيده باشند.
🔶 آگاهى از تمامى اندازه و راه و روابط انسان و آزادى از تمامى كششها و جاذبهها. و تركيب آگاهى و آزادى، همان عصمتى است كه در فرهنگ سياسى شيعه مطرح است. و عصمت ملاك انتخاب حاكمى است كه مردم به آن راه ندارند. چون نه از دلها آگاهند و نه بر فردا، مسلط هستند.
🔶 آدمى كه بيش از هفتاد سال است و حكومتى كه قلمرو آن وسيعتر از خانه و جامعه و دنياست، حاكمى مى خواهد كه بر اين مجموعه آگاه باشد و بر اين مجموعه مسلط باشد.
📚 وارثان عاشورا، ص ۳۴
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 بزرگترین نعمت
🔷 چرا ولايت بزرگترين نعمتهاست و بالاترين نعمتهاست و به تعبير قرآن متمّم نعمتهاست؟؛ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتی».
🔷 چون اين مقام ولايت است كه تمام نعمتها را به كار مى گيرد و به جريان مى اندازد و اين مقام ولايت است كه تمام استعدادها را شكفته مى كند و بارور مى نمايد، درست مثل اينكه من يك كارخانه ى بزرگ وسيع را دارا باشم اما از طرز كار و طرز بهره بردارى از آن بى خبر باشم.
🔷 اين كارخانه كه مى تواند در روز، بى نهايت به من سود برساند، بر اثر نبود آگاهى و جهالت من، يك بار سنگين مى شود كه به مرور زمان مرا از پاى در مى آورد و خودش هم مى پوسد و هدر مى شود.
🔷 يك مهندس آگاه و مهربان متمم اين كارخانه ى وسيع و عظيم است. بدون او اين همه نعمت، اين همه استعداد، راكد مى ماند و حتى به هدر مى رود و ضايع مى گردد.
🔷 ولايت او و سرپرستى اوست كه نعمتهاى نهفته و سودهاى پيچيده در كارخانه را آشكار مى كند و به جريان مى اندازد. و اين ولايت متمم آن همه سرمايه و آن همه نعمت است.
📚 غدیر، ص ۲٠
🆔👉@cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤👈 استاد صفایی رحمة الله علیه
✅ غدیر، یک قطعه تاریخی نیست.
✅ تو از حکومت چه توقعی داری⁉️
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 «أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلاً قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلاَيَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلاَلَتِهِ لَهُ عَلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ حَقٌّ فِي ثَوَابٍ وَ لاَ كَانَ مِنْ أَهْلِ الإِيمَان».
🔷 در روايات آمده، هر كارى بدون ولايت، بى بهره است. اگر كسى تمام شبش ايستاده باشد و تمام روزش روزه باشد و تمام سالش در حج باشد و تمام مالش در راه و اين كارها با امر ولى و با طرح او همراه نشود و با ولايت و سرپرستى او انجام نگيرد، نتيجه ندارد و حتى خطرناك است، كه كارهاى توانكش عمله ها مادام كه در نقشه و طرح انجام نگيرد، جز خرابكارى نيست.
🔷 ولايت و سرپرستى يك معمار و يك مهندس آگاه، متمم تمام نعمتهاى موجود و امكانان عظيمى است كه در طرح جان مى گيرند و با نقشه پياده مى شوند. و همين است كه در روز ولايت، در روز غدير، قرآن گوشزد مى كند؛ «الْيَوْم اكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَاتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى».
📚 تطهیر با جاری قرآن، ج ۳ ص ۱۳۸
🆔👉@tavasolitabrizi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 تأثیرپذیری و رنج و شادی تو، نشان دهندهی قدر و درجهی وجودی توست.
🔷 و باید محاکمه شود که چرا این طبیعت را نگه داشتهام، که از فلان حرف، فلان عمل و فلان برخورد، خوشحال و یا ناراحت بشوم.
🔷 من می توانم با دگرگون کردن توقعها، تحمّلهایم را زیاد کنم.
📚 نامههای بلوغ، ص ۳۰
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 اين براى ما طبيعى است كه اگر فرشمان بدون هيچ گونه كوتاهى سوخت، يا ماشينمان آتش گرفت و يا موهاى سرمان ريخت و كچل شديم، صدمه مىخوريم
🔷 ولى مسأله از همين جا آغاز مى شود كه بايد اين طبيعتها و اين طبيعى ها محاكمه شوند.
🔷 چرا من به خاطر چيزهايى كه از لحاظ وجودى پايين تر از من هستند، صدمه مىخورم؟
🔷 آنچه كه بر روى من اثر مىگذارد، همان نشان دهنده ى جريان وجود من است
🔷 حضرت على علیه السلام مى فرماید: «قيمَةُ كُلِّ امْرِىءٍ ما يُحْسِنُهُ»، ارزش هر كسى برابر همان چيزى است كه آن را خوب مىشمارد و رويش حساب مىكند.
🔷 آنچه بر روى من اثر مىگذارد، مرا به خودم نشان مىدهد. من اگر خودم را فرش و ماشين و مو مىدانم، حق دارم كه ناراحت شوم، وگرنه اين طبيعى نيست و بايد محاكمه بشوم.
📚 تطهیر با جاری قرآن، ج ۱ ص ۱۵۱
🆔 @cheshmeyejarie