eitaa logo
چشمه جاری
520 دنبال‌کننده
741 عکس
146 ویدیو
3 فایل
جرعه‌ای از چشمه جاری آثار استاد علی صفایی ارتباط با ادمین ✍️ @davood_mahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
✅👈 حاج آقا حیدری 💠 روزی یکی از چهره‌های مشهور روحانی، پولی قابل توجّه نزد استاد صفایی رحمة الله علیه آورد. 💠 و چنین عنوان کرد که: این پول را برخی از خیّرین از بزرگان داده‌اند که به مصرف خوب برسد و من فکر کردم شما یکی از همین جاها باشید. 💠 حاج شیخ که همیشه در مقام آموزش بود و برایش افراد مطرح نبودند، به پولها اعتنایی نکردند. 💠 و گفتند: آقای...«من از کوزه‌های شکسته آب نمی‌گیرم، من از چشمه آب می‌گیرم» و سرش را لحظه‌ای به آسمان دوخت. 💠 آن آقا چند دقیقه‌ای مبهوت نشست و سپس متأثر از این بلندی طبع برخاست و رفت. 📚 مشهور آسمان، ص ۱۷۵ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 تکلیف و تأمین 🎤👈 حاج آقا حیدری 🔷 یکی از دانشجویان دانشگاه اصفهان برای طلبگی آمده بود و می‌خواست درس‌ها را شروع کند. اما چون قدری از مسائل معیشتی نگران بود، پرسید: استاد با مشکل تأمین معاش چه کنیم؟ 🔷 استاد پاسخ داد:«آنها که تکلیف خدا را به دوش گرفته‌اند تأمین هستند». و اشک‌‌هایش جاری شد. 🔷 فرد مذکور می گفت: این حرف که استاد با یقین مطرح کردند، چنان در زوایای دل و ذهنم نشست که روزی برای سخنرانی به اصفهان دعوت شدم. پولی در بساطم نبود، سر جاده ایستادم و اولین اتوبوس که ندا داد اصفهان، سوار شدم. 🔷 چند کیلومتر که طی شد، شاگرد راننده شروع به جمع‌آوری کرایه‌ها کرد. به صندلی ما رسید و از مسافر بغل من نیز کرایه را گرفت و من ساکت بودم و او هم گذشت. 🔷 با خودم گفتم: به قول استاد:«راه حق با پای باطل طی نمی شود» پس بگذار به شاگرد راننده بگویم که کرایه نداده‌ام. 🔷 هنگامی که شاگرد راننده از آخر اتوبوس بازمی‌گشت، دستش را گرفتم و آهسته در گوشش گفتم: آقا من کرایه ندادم و شما هم نگرفتید. گفت: نذری داشتم که از یک نفر کرایه نگیرم، می‌خواهم از تو نگیرم، بد است؟ 🔷 چنان به آیه:«وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»، یقین پیدا کردم که برای همیشه آرام شدم. 📚 مشهور آسمان، ص ۱۷۳ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 استاد صفایی رحمة الله علیه 🔶 برخی شب‌ها که دیر وقت بود و از جایی برمی‌گشتیم، مغازه‌هایی نزدیک حرم یا در جاده باز بودند. 🔶 پدرم می‌گفت: ببین اینها برای مقداری پول ناچیز بیدارند؛ در حالی که خداوند متعال با نماز شب چه غنایی می بخشد و ما تنبلی می‌کنیم. 📚 مشهور آسمان، ص ۱۳۶ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 خداوند بنده سحرخیز را در آخرت شگفت زده می کند. 🎤👈 آیت‌الله میرزا جواد ملکی تبربزی 🔶️ رواياتی که از آل محمد صلی الله عليه و آله و سلم در فضيلت سحرخيزی و نماز شب رسيده است عقل ها را حيران می کند و از بس که آن فضيلت بزرگ و زياد است باور کردنش مشکل به نظر می آيد. 📚 رساله لقاءالله، ص ۱۶۱ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 امتحان عابد 🔶 مرحوم شيخ بهايى در كتاب نان و حلوايش مى‏گويد كه: در كوه‏هاى «جبل عامل» عابدى زندگى مى‏كرد. مدت‏ها بر او گذشت. غذايى برايش مى‏آمد، نانى برايش مى‏رسيد، زندگى‏اش مى‏گذشت. 🔶 چند روزى امتحانش شروع شد. غذايش نيامد. روز بعد هم نيامد. دو سه روز گذشت چيزى پيدا نكرد. از شدت گرسنگى از كوه پايين آمد. 🔶 مى‏گويند: پايين آن كوه جبل عامل، آتش پرستى بود. به او روى آورد. به او نان و امكانى داد. چند تا نان گرفت و خورد. 🔶 سگى آنجا بود. به او حمله كرد. از ترس سگ، همه‏ى نان‏ها را داد و سگ بلعيد. باز به او حمله كرد. گفت: من ديگر چيزى ندارم، چه سگ بدى هستى. 🔶 گفت: نه، تو بدى. من سال‏هاست اينجا مانده‏ام. ماه‏ها مرا فراموش مى‏كنند، من به سراغ دشمن آنها نمى‏روم. به تو سه روز نان ندادند با دشمن آنها مى‏خورى؟! 🔶 اينها تمثيل است. افسانه‏اش عين اين حقيقت است كه:«ما به خاطر كم‏ها از خدا مى‏بُرّيم‏». 📚 آیه‌های سبز، ص ۱٠۵ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 باطل از ما چشم نمى‏پوشد 🔷 من دوستى داشتم. او به اين فكر مى‏كرد كه گندمش را از يزد برايش بياورند. نانش را خودش مى‏پخت. لباسش را هم سعى مى‏كرد حداقل يك مرحله‏اى را خودش تهيه كند. 🔷 سعى مى‏كرد زندگى‏اش هم با كسى مرتبط نباشد. بعد هم كه بنا شد كه حرفى بزند و تبليغى بكند، مى‏گفت: فقط از احكام بگوييم. احكام خدا را بگوييم. دستور بدهيم به حكم خدا عمل بكنند. 🔷 به تعبير اين دوستمان، اطاعت كنند. «اتق اللَّه و لا تطع المكذبين»؛ متقى باشند و مطيع دروغ‏گوها نباشند. 🔷 من به او گفتم: اگر تو از جمع بِبُرى، در روستا كه هيچ، به كوهستان بروى و بالاى كوه‏ها، در غارها هم زندگى كنى، وقتى كه تو از باطل چشم پوشيدى و باطل زاد و ولد كرد و توسعه پيدا كرد، دختران آنها، بچه‏هاى آنها، براى ديدن كوه، براى كوه‏پيمايى دور تو مى‏آيند. 🔷 بچه‏هايت را در همان غار تو دستگير و غافل‏گير مى‏كنند و به ذلت مى‏كشند. اين‏طور نيست كه اگر ما از باطل چشم بپوشيم، باطل از ما چشم بپوشد. 🔷 اين‏طور نيست كه اگر ما سر در غار تنهايى خودمان فرو ببريم، در روستايى برويم، نان بخواهيم از كشاورزيمان بخوريم، به ما اين فرصت را بدهند و بر فرض فرصت دادند، ما طعمه‏ى آنها نشويم. بچه‏هاى ما را دور می‌زنند. 📚 آیه‌های سبز، ص ۱۱۱ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 تمرين و تدريج‏ 💠 تمرين و تدريج، در قوّت در عبادت مؤثّر است. به عكس تحميل كه نفرت‏زا و خستگى آور است. كم مستمر بهتر از زياد ملال آور است؛ «قَليلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ». 💠 هميشه يك چيز كم و مستمرّى را بين خود و خدايتان داشته باشيد كه اين پيوند مستمر، باعث نجات آدمى است و او را به نتيجه مى‏رساند. 💠 نقل مى‏كنند عدّه‏اى از كرمانشاه عازم كربلا بودند كه در راه مورد هجوم راهزن‏ها و دزدان قرار گرفتند و كاروان غارت شد. 💠 يك نفر از اهل كاروان كه جان سالم به در برده بود و امكان و پولى هم به همراه داشت، مى‏گويد: از كنار تپّه‏اى بالا آمدم. سياه چادرهايى ديدم. پيرمردى آنجا بود. بر او وارد شدم. 💠 از من پذيرايى كرد. امانتم را به او سپردم. چيزى نگذشت كه غارت كاروان تمام شد. ديدم كه از كنار تپّه‏ها، دزدان به سمت همين سياه چادرها مى‏آيند و اشياء دزدى را در داخل چادرها مى‏گذارند. 💠 معلوم شد كه پيرمرد، رئيس دزدان اين منطقه است. با خودم گفتم: آنها كاروان را غارت كردند، من خودم اموالم را به دستشان سپردم. دزدها كه در چادرها جمع شدند، ديدم هوا پس است، يواش يواش به راه افتادم تا لااقل جانم را نجات دهم كه پيرمرد صدا زد؛ كجا مى‏روى؟ 💠 گفتم اجازه بدهيد مى‏روم. پيرمرد گفت بيا امانتت را بگير. تعجّب كردم. وقتى اموالم را گرفتم، زبانم باز شد. گفتم اگر اجازه بدهيد سؤالى دارم. گفت بگو. 💠 پرسيدم مگر شما رئيس اينها نيستيد؟ من كه با دست خودم آورده‏ام؟ پيرمرد گفت درست است كه ما دزدى مى‏كنيم، اما طاغى نيستيم و به خاطر فقرمان دزدى مى‏كنيم و با خود پيمانى بسته‏ايم كه در امانت خيانت نكنيم. اين خط را نگه داشته‏ايم. 💠 آنچه كه مهّم است همين است كه انسان چيزى براى خود باقى بگذارد و دستاويزى داشته باشد و بر همه چيز نشورد و پشت پا نزند و همه‏ى درها را به روى خود نبندد و پل‏ها را خراب نكند. 📚 شرحی بر دعاهای روزانه حضرت زهرا، ص ۶۸ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 بتخانه بزرگ 🔷 من آن روزها وقتى پاى منبرها مى‏نشستم كه مى‏گفتند: در كعبه سيصد و چند بت گذاشته بودند، تعجب مى‏كردم كه در يك اطاق و اين قدر بت⁉️ 🔷 ولى بعدها ديدم كه در دل كوچك من بى‏شمار بت‏ها صف بسته ‏اند. و بت‏هاى بزرگ نفس و خَلق و دنيا و شيطان، با بى‏حساب بت‏هاى كوچك، در من غوغايى راه انداخته ‏اند و شب و روزم را پر كرده‏اند. 🔷 آنها محرك‏هاى من بودند و من مى‏خواستم كه اينها را مهار كنم و مى‏خواستم از كفر به شرك و به توحيد برسم و تنها يك محرك براى خودم داشته باشم. 🔷 يكى از بزرگان وعده داده بود كه ايُّها النّاس جمع شويد تا براى شما حرفى را بگويم كه نه نبى و پيامبرى و نه وصىّ و ولىّ و رهبرى، هيچكس نگفته. 🔷 مردم مى‏گفتند: اين ديگر چه مى‏خواهد بگويد و چه ادعايى دارد؟ و آن بزرگ مرد گفته بود مردم! تمام انبياء، تمام اوصياء، تمام اولياء آمدند و گفتند موحد شويد؛ جز اللّه حاكم و محركى نداشته باشيد. در وجود شما جز او متصرف نباشد و امر و نهى نكند. 🔷 همه گفتند:«قُولُوا لا اله الّا اللّه»، ولى من مى‏ گويم، نامردها بياييد مشرك شويد، بياييد يك پا هم خدا را شريك كنيد. آخر هميشه براى غير او؟! بياييد در برابر اين همه بت يك سهمى هم براى خدا بگذاريد. 🔷 به راستى كه ما خوب‏هايمان كافر هستند و خوب‏ترهامان مشرك. از ما تا توحيد فاصله ‏هاست. و اينكه مى‏ گويم كافر هستيم، نه كفر در اعتقاد است كه منظورم كفر در عمل است. 🔷 با اينكه به او رسيده‌ايم و به او علاقه‌مند شده‌ايم، در كارها و در زندگى از او چشم مى‏ پوشيم و او را كنار مى‏گذاريم. 🔷 با تدبر در اين محرك‏ها بود كه خودم را مى‏شناختم كه با چه نسيم‏هايى طوفان مى‏گيرم و موج بر مى‏دارم. و مى‏ديدم كاهى هستم كه حرف‏هاى اين و آن مرا مى‏ غلطاند، در حالى كه بايد كوهى باشم كه طوفان‏ها گرد و خاكم را بگيرند و پاك‌ترم سازند. 📚 روش نقد، ج ۲ ص ۳۲ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 حاج آقا پورسید آقایی 💠 روزی با استاد صفایی رحمة الله علیه عازم حرم امام رضا علیه السلام بودیم که گفتند: در زیارهایتان برخی افراد؛ به خصوص از مسئولان نظام که برای ما و شما، شب و روز کار می‌کنند و نمی‌توانند به زیارت بیایند سهیم کنید؛ علی الخصوص امام راحل را. 📚 حکایت‌ها و هدایت‌ها، ص ۱۸ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈مراقبت‌های ویژه 🎤👈 حاج آقا حیدری 💠 استاد صفایی رحمة الله علیه می‌گفت: روزهای اول انقلاب در محله ما میوه فروشی بود که ده کیلو میوه را از او به ده تومان می‌خریدم. 💠 یکبار به ذهنم آمد که اگر او نبود چه می‌شد⁉️ 💠 به دلیل همین حدیث نفس؛ که نشان از امید به او و ترس های غیرالهی داشت، تا چهار سال از او خرید نکردم. 📚 مشهور آسمان، ص ۱۹۵ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری ❇️ استاد صفایی رحمة الله علیه گاه جمله‌ای کوچک و بسیار مختصر می‌گفتند که در شنونده تأثیر معجزه آسایی داشت. ❇️ در نشستی خودمانی پذیرایی کننده ظرفی شربت آورد و شیخ به میزبان گفت: آخ که چقدر ما را دل شاد و خوشحال کردی. ❇️ میزبان، که اصالتا عرب بود و به تعارفات ایرانی خیلی آشنا نبود، با لهجه خودش و با شگفتی گفت: شما از یک شربت خوشحال شدی⁉️ ❇️ استاد گفتند: چه کنیم دل‌های ما کوچک است و با همین خرده ریزه‌ها مسرور می‌شود. 📚 مشهور آسمان ص ۵۰ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅👈 جرقه‌های کوچک ✅👈 دعوت حادثه‌ها 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie