eitaa logo
چیمه🌙
633 دنبال‌کننده
605 عکس
34 ویدیو
4 فایل
🔹️فاطمه‌سادات موسوی هستم. 🔹️چیمه به زبان لُری یعنی مثل ماه 🎐اینجا هستم muuusavi@ .
مشاهده در ایتا
دانلود
. تمرکزم پایین است. مغزم اتصالی کرده. زل زده‌ام به مانیتور و صدای مُقطَّع و بلند دو نفر را توی سرم می‌شنوم. شکل و شمایل گلادیاتورهایی را دارند که وسط میدان سنگی یک شهر باستانی یونانی در حال مبارزه هستند. متوحشانه به جان هم افتاده‌اند. نیم‌تنه‌های بدقواره‌ی شبه‌نظامی تنشان است با ریش‌وسبیل‌های خاک‌وخلی. عرق از سر و رویشان شره می‌کند و شمشیرهای آهنی را بی‌وقفه به هم می‌کوبند. تماشاچی‌ها به امید پیروزی یکی و شکست آن دیگری برایشان کف و سوت می‌زنند و هورا می‌کشند. یکی از گلادیاتورها شتابزده رو می‌کند به من و می‌گوید: «برو سفارش کار بگیر، تولید محتوا کن، کپی رایتینگ، کار اجرایی، گزارش بنویس، خرج کلاس‌ها و کتاب‌خریدن‌ها و هزینه‌های خودت رو در بیار.» آن یکی گلادیاتور که صورت عبوس‌تری دارد، زورش چربیده. بدوبیراه می‌گوید و شمشیر برنده‌تری دارد. بازوهای سترگش را بالا می‌برد و فریاد می‌زند که: «بتمرگ سر نوشتن کتاب خودت. قلم خودتت رو به فنا نده. یادت رفته چقدر روی اینکه تصویر بسازی، لحن دربیاری، شخصیت بسازی و دیالوگ بذاری توی دهنش جون کندی؟!» تسلیم می‌شوم اما نزاع‌های درونی تمامی ندارد. تابستان نمی‌توانم دوره‌ای شرکت کنم، کتابی بخرم و باید خیلی از چیزها را محدود کنم. فعلا گلادیاتوری که زورم کرده کارهای بی‌ربط نکنم، پیروز شده. راستش نمی‌دانم تا کی توی این مبارزه دوام می‌آورم. این‌روزها حالم از اینکه جایی مشغول به کار نیستم خوش‌تر است اما از آن طرف ذهنم درگیر نیازهایی است که فقط کشیدن کارت بانکی از پسشان برمی‌آید. فعلا کاری جز صبوری‌کردن و تسلیم گلادیاتور زورگو شدن نمی‌توانم انجام بدهم. باید ببینم پیشنهادِ وسوسه‌انگیزِ کار بعدی من را تسلیم آن یکی گلادیاتور می‌کند یا نه؟! @chiiiiimeh .
. لطفا چند دقیقه وقت بگذارید و این مطلب‌ از بی‌کاغذی نشر اطراف را بخوانید. واقعا نامه نوشتن همیشه جذاب بوده و هست. https://atraf.ir/bikaghaz/%d8%ad%d8%aa%db%8c-%d8%a7%da%af%d8%b1-%da%a9%d8%b3%db%8c-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%b1%d8%a7-%d9%86%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%af-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a8%d9%87/ @chiiiiimeh .
. 🎐 ما گروهی داریم که فقط در آن کتاب‌های ایرانی جمع‌خوانی می‌کنیم، ماهی فقط یک کتاب.‌ ماه قبل کتابی از فصیح خواندیم و این ماه یکی از کتاب‌های احمد محمود. توی این لینک درباره کتاب "زمستان ۶۲" نوشتم. اگر دوست داشتید با قلم فصیح آشنا بشوید، اين مطلب را بخوانید. بعد هم بروید سراغ کتاب "شراب خام" از فصیح که شخصیت اول داستان همان جلال آریان است که در کتاب زمستان ۶۲ همراهش هستیم. 🎈https://iranibekhanim.ir/blog/خوانشی-قصدگرا-از-زمستان-ساختگی-فصیح @chiiiiimeh .
. به مامان زنگ می‌زنم و می‌پرسم: «یکشنبه ۲۸ خرداد خونه هستین با بچه‌ها یه سر بیایم؟!» می‌پرسد: «باز مسابقه‌ای چیزی برنده شدی؟! به خاطر من که پا نمی‌شی بیای تهران.» می‌گویم: «ببخشید که این‌قدر سرشلوغ و بی‌معرفتم، بله جشنواره خاتم.» همه با هم می‌رویم برای اختتامیه. آقای حسام آبنوس اسم داورها و رتبه‌های بخش بزرگسال را یکی‌یکی می‌خواند. می‌روم لوح تقدیر را از آقای غلامعلی حداد عادل تحویل می‌گیرم. وقتی برمی‌گردم سر جایم، چشم‌هایِ سبز مامان خیس‌ِخالی شده‌اند. می‌گویم: «چی شده؟» می‌گوید: «اشکِ خوشحالیه مادر.» این دومین سالی است که عرض ارادتم به ساحت رحمةللعالمین مورد توجه قرار می‌گیرد. هر سال می‌گردم دنبال برش‌های کمتر دیده شده‌ای از تاریخ و بازآفرینی‌شان می‌کنم. تا وقتی زنده باشم، بخشی از جانِ قلمم را نذر نوشتن از جدم رسول الله کرده‌ام. .
. یکی از حوزه‌های مطالعاتی موردعلاقه‌ام خواندن درباره مهاجرت، نژادپرستی و دورگه‌هاست. «وطن من کجاست؟» را یک جوان دورگه انگلیسی پاکستانی نوشته است. من از پاکستان کم می‌دانم و حنیف قریشی توی این کتاب حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. می‌توانید کتاب را اینجا تورق کنید. 👇 https://taaghche.com/book/132618 @chiiiiimeh .
. این‌ روزها دارم روزنوشت‌های شاهرخ مسکوب را در کتابی به نام «روزها در راه» می‌خوانم. کتاب ممنوعه‌ است. فایل پی‌دی‌اف را با سه تا از دوستان درجه یکم جمع‌خوانی می‌کنم. بخشی از کتاب در برش مهم و سرنوشت‌ساز سال‌های ۵۷ و ۵۸ نوشته شده است. یکی از جذابیت‌های این کتاب تغییر دراماتیک مسکوب در طول روزهایی است که می‌نویسد. من در سال ۱۴۰۲ این شانس را دارم که تغییرات روزانه در جامعه و افراد را تماشا می‌کنم. احوالات مسکوب که بین تهران و لندن در رفت‌وآمد است، روزبه‌روز فرق دارد. این برای من که انقلاب را درک نکرده‌ام یک‌طور غریبی جذاب است. در بین یادداشت‌ها با خانواده و فعالیت‌های مسکوب هم آشنا شدم. این برشی که برایتان گذاشتم مربوط به اواخر سال ۵۷ است. کتاب «در کوی دوست» مسکوب تازه منتشر شده. من این برش را بارها خواندم و حظ بردم. @chiiiiimeh .