.
به مامان زنگ میزنم و میپرسم: «یکشنبه ۲۸ خرداد خونه هستین با بچهها یه سر بیایم؟!» میپرسد: «باز مسابقهای چیزی برنده شدی؟! به خاطر من که پا نمیشی بیای تهران.» میگویم: «ببخشید که اینقدر سرشلوغ و بیمعرفتم، بله جشنواره خاتم.» همه با هم میرویم برای اختتامیه. آقای حسام آبنوس اسم داورها و رتبههای بخش بزرگسال را یکییکی میخواند.
میروم لوح تقدیر را از آقای غلامعلی حداد عادل تحویل میگیرم. وقتی برمیگردم سر جایم، چشمهایِ سبز مامان خیسِخالی شدهاند. میگویم: «چی شده؟» میگوید: «اشکِ خوشحالیه مادر.» این دومین سالی است که عرض ارادتم به ساحت رحمةللعالمین مورد توجه قرار میگیرد. هر سال میگردم دنبال برشهای کمتر دیده شدهای از تاریخ و بازآفرینیشان میکنم. تا وقتی زنده باشم، بخشی از جانِ قلمم را نذر نوشتن از جدم رسول الله کردهام.
#محمد
#ازخانهاشریحانمیچیدند
.