eitaa logo
چیمه🌙
631 دنبال‌کننده
605 عکس
34 ویدیو
4 فایل
🔹️فاطمه‌سادات موسوی هستم. 🔹️چیمه به زبان لُری یعنی مثل ماه 🎐اینجا هستم muuusavi@ .
مشاهده در ایتا
دانلود
. «این از آن چیزهایی است که همهٔ ما حتماً درون‌مان داریم: آرزوی پنهانی برای پایانی طوفانی.» به خاطره اعتمادی نیست الیزا گبرت / نشر اطراف @chiiiiimeh .
. کتابخانه فقط آن خانه‌ای نیست که آدمِ کتاب‌باز برای کتاب‌هایش می‌سازد. کتابخانه، دانشنامۀ شخصیتِ آدمِ کتاب‌باز هم هست: کتاب‌هایی که خوانده حدود دانش او را ترسیم‌می‌کند؛ کتاب‌هایی که نخوانده مرزهای اشتیاق او به خواندن و دانستن را نمایان‌می‌کند (خواننده به مثابۀ مسافری ناکام/خواننده به مثابۀ کسی که حتی در نخواندن هم وسواس خواندن دارد)؛ نحوه‌ای که کتاب‌ها را چیده، حدود سلیقۀ او را از پرده بیرون می‌اندازد؛ خطوطی که زیر بعضی جملات کشیده، پرسش‌هایی که در حاشیۀ کتاب‌ها نوشته، تایی که بر گوشۀ بعضی صفحات زده، همه از وسواس‌های بی‌پایان او خبر می‌دهند. البته، گاهی هم می‌شود پرسید: آخرین کتابی که هدیه دادی عنوانش چه بود؟ مقصدش کجا بود؟ مقصودت چه بود؟ از آن فراتر، آخرین بار که کتاب خریدی کی بود؟ آخرین بار که کتابی‌ را یک نفس خواندی و بعد نفس را در سینه حبس کردی، چند سالت بود؟ چندبار تمام کتابخانه‌ات را از این خانه به آن خانه، از این شهر به آن شهر، از این کشور به آن کشور بردی؟ چه شد که کتابخانه‌ات به این حال و روز افتاد؟ چرا دیگر نمی‌نویسی؟ مگر نمی‌دانی بعضی نفرات دوست دارند کلکسیونی از کتاب‌های تو داشته باشند؟ چرا دیگر آن آتش در کلمات تو نیست؟ چرا؟ و این‌جوری‌هاست که حتی تغییر احوال کتابخانه‌ها، آیینۀ تمام‌قد تبدّل‌احوالِ کتاب‌بازان می‌شود. کتابخانه فقط آن خانه‌ای نیست که آدمِ کتاب‌باز برای کتاب‌هایش می‌سازد. کتابخانه، سایۀ اوست: دنبالۀ تن او، به شکل جان او. .
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. الان ماراتن کتاب حلقه مبنا تمام شد. این فیلم کوتاه دقیقا کاری است که در ماراتن کتاب‌ها انجام می‌دهیم. 🙃 .
. لطفا این کتاب خوب را بخوانید. https://taaghche.com/book/87794 @chiiiiimeh .
🔸کارگاه آموزشی راه‌های مهار بازه زمانی در روایت 🔺"پل" و "مفصل" در تدوین متن تاریخ شفاهی 🔻ترفندهایی برای اینکه چطور قسمتهای مختلف متن را به هم سنجاق کنیم ✅ با ارائه فاطمه مظهری، استادیار مدرسه مبنا 🌱دو جلسه کارگاهی 🔸دوشنبه ۳و ۱۰مهرماه ⏰ساعت ۹تا ۱۱ 💫کارگاه به صورت مجازی برگزار میشود. 💥برای ثبت‌نام به شماره ۰۹۲۰۱۲۴۱۰۵۲ پیام دهید. 🌱رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isf_1401
سلام سلام بیاین این کلاسو با هم بریم. اگرنه فلاش بک و فلش فوروارد دیوونه‌مون می‌کنه😬😬😅😅
سه آستانه نشین https://fidibo.com/book/65575
. دلم می‌خواهد از تجربه جدیدم توی کانال چیمه متنی منتشر کنم، از این چند وقتی که به سکوت مبتلا شده بودم. ابتلایی خود خواسته که به یک تغییر اساسی در زبان و لحن نوشته‌هایم مربوط می‌شد. شخصیت‌هایی که این چند سال نوشته‌ام اغلب صدای بچه‌های ۷ تا ۱۲ ساله را داشتند. شخصیت رمان تازه‌ام اما، آوایِ دختر ۱۳ ساله‌ای را می‌طلبید که توی جهانِ وحشت ناشناخته‌ای قدم گذاشته و با تالاب ارواح و موجودات ترسناکی در ارتباط است. فکر می‌کردم کار راحتی است. نمی‌دانستم تغییر فضا و رده سنی یعنی هر چه برای ساختن لحن جان کنده بودم باید رها کنم و روز از نو روزی از نو. لباسی که با دست‌های خودم بافته بودم را رج‌به‌رج باز کردم و از نو سر انداختم. لباسی که درآوردنش تن دادن به زایشی دردناک بود. می‌نشستم جلوی لپ‌تاپ و مثل آدم‌های فراموشی‌گرفته، مثل آدم‌های قحطی‌زده، پرده‌پرده اشک می‌ریختم و داد می‌زدم: «پس کجایید لعنتی‌ها؟ چرا صدایتان را نمی‌شنوم؟» واژه‌ها خشک شده بودند، فریبم می‌دادند، گم شده بودند. نمی‌توانستم پیدایشان کنم. همه چیز شبیه کلاف سردرگمی شده بود. من واژه‌ها و لحن آن رده سنی را نداشتم و باید می‌ساختمشان. خواندم. نوشتم. خط زدم. درد کشیدم، اما به واژه‌ها اعتماد داشتم. چند ماهی صبوری کردم. هر بار واژه‌ای متولد می‌شد و بال‌هایش را برایم تکان‌تکان می‌داد در آغوش می‌گرفتمش‌. فصل اول را که نوشتم هیجان‌زده برای استادم فرستادم. خواند و گفت: «زبان داستانی‌ات از این رو به آن رو شده.» آن لحظه خوشبخت‌ترین نویسنده جهان بودم. جهانی که واژه‌ها در آن غریبی نمی‌کردند و با صدای بلند آواز می‌خواندند. یکبار دیگر رخصت داده بودند قهرمانی را حین سفر همراهی کنم و به مقصد امنی برسانم. تغییر در لحن داستانی یکی از متفاوت‌ترین تجربه‌های نوشتنم بود. باید این شیرینی و این آوایِ‌خوش را به گوش مخاطبین کانال چیمه که اغلب دچار کلمه‌اند هم می‌رساندم. @chiiiiimeh .