.
از حسینیه حداد تا دریا دوسهدقیقه بیشتر راه نیست. هر جای شهر که باشی تا سرت را بچرخانی چشمهایت آبی میشوند. رنگ دریای اینجا شبیه هیچ دریای دیگری نیست، یک نوع آبیِشفاف و شیشهای منحصربهفرد. انگار جامی بلورین پر شده باشد از تورماهیگری، قایق، لنج، اسکله و کشتی. کشتیهایی که دنیا را دور میزنند و باز برمیگردند بندرلنگه.
دلم میخواهد همینجا مدتی فراموشی بگیرم یا زمان را متوقف کنم. ناخودآگاه همه چیز را توی ذهنم با دریای شمال مقایسه میکنم. مثل این است که فیل و فنجان را یکی کرده باشم. اینجا همه چیز قشنگتر است جز آب گِلآلودی که در حاشیه دریاست. شنها برقبرقیند، مُدل جزرومد فرق دارد،کَف و حبابها هم جور دیگری است. انگار کسی روی همه چیز یک پودر نقرهای درخشان پاشیده باشد.
من چند مدل صدف بیشتر ندیده بودم اما اینجا بینهایت صدف و گوشماهی رنگارنگ دارد. صدف صورتی، سبز، زرد، خاکستری، قهوهای، سفید با رگههای نارنجی و حنایی. هر بار که موجی به ساحل میخورد یا نسیم نازکی صورتم را لمس میکند، ابیات مثنوی توی سرم دور میخورند. دریا یکی از رمزهای مولاناست. نماد و تجسم بیکرانگی، بالندگی و فراروندگی.
دریا هم در داستانهای مولانا آمده هم در تمثیلهای اخلاقی و عرفانی نشاندهنده صفات کمالی است. یک جایی مولانا از آبگِلآلود میگوید که امیدش به رحمت و بخشندگی دریاست برای پاک شدن، برای راه پیداکردن به بیکرانگی. مثل همین آبهای پرخزهی گِلآلود که توی فیلم برایتان گرفتهام. شبیه من که امیدم در این سیروز از ماه مبارک به بحر رحمت خداوند است.
آبِ ما مَحْبوسِ گِلْ ماندهست هین
بَحْرِ رَحمَت جَذْب کُن ما را زِ طین
#یَمّ
#دوم
@chiiiiimeh
.