💠 #آیتالله_خوشوقت (ره):
کسی که اخلاق خوش در خانه دارد مانند کسی است که روزها را روزه دارد و شبها را عبادت کند. در یک کلام زبان باعث سوراخ کردن کیسهی اعمال است، هر چه اعضا زحمت میکشند و جمع میشوند یک حرکت زبان کیسه را سوراخ میکند! اگر از زن و فرزند غضبناک شدید باید از مهلکه خارج شوید وگرنه قطعاً زمین خواهید خورد. شرط دیدن امام زمان تقواست و بس؛ مقداری هم زبان را قرص داشتن است و باید ثابت کنی اختیار زبانت را داری.
📚 نشریه صالحین، شماره چهارم، ص24
#اخلاقی #مهارت_زندگی #همسرداری #مهارت_های_زندگی #زناشویی #تربیت #یخن_بزرگان
#آیتالله_حائری_شیرازی(ره)
اگر بچههایتان را در سن پایینتر به کلاس قرآن و امثال آن هم گذاشتین مشکلی نیست ولی سعی نکنید بچگی بچه را از دستش بگیرید.
خیلی خطرناک است که بچه در سن پایین کارها و ادای بزرگترها را دربیاورد و از بچگی خود فاصله بگیرد.
ایشان میفرمودند: در روایت دارد حضرت عیسی مریض میشدند و به مادر خود میگفتند فلان داروی گیاهی را برای من تهیه کنید. وقتی مادر آن دارو را آماده میکردند و آماده خوردن میشد حضرت مسیح شروع میکرد به دویدن و فرار کردن ...
آری اینکه خودش دارو را پیشنهاد میداد این جنبه نبوتش بود و اینکه فرار میکرد جنبه بچگیاش بود.
همچین مطلبی در مورد امام عصر(عج) هم نقل شده که نامه را از مقابل حضرت عسکری(ع) برمیداشت و فرار میکرد.
#مهارت_زندگی #مهارت_های_زندگی #تربیت #سخن_بزرگان #فرزندپروری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی مراقبت نیاز دارد که گرفتار #استبدلال نشویم. استبدلال یعنی یکعدهای که تَهِ دلشان با باطل است، از جبهۀ حق به جبهۀ باطل میروند و یکعدهای که تَهِ دلشان با حق است، با دیدن همین شهادتها و سختیها، از جبهۀ باطل به جبهۀ حق میآیند. اتفاق بسیار عجیبی است.
#استاد_میرباقری
#اخلاقی #امر_به_معروف
🔷 #داستان « #بهار_خانوم
بالاخره صبح شد.
صبح جمعه!
اینقدر ترافیک اطراف حرم شاهچراغ سنگین بود که فرحناز به خودش بد و بیراه میگفت که چرا اصلا با ماشین خودش آمده؟ چرا اسنپ یا تاکسی نگرفته؟ وگرنه میتوانست پیاده شود و بقیه راه را تا حرم بدود. اما آن لحظه فقط دنبال یک راهِ دَررو بود.
میلیمتری ماشین ها جلوتر میرفتند. تا این که بالاخره بعد از گذشت یک ساعت، چند متر جلوتر رفت و دید سمت چپش یک کوچه است. نمیدانست کجاست و سر از کجا در می آورد؟ چراغ راهنمای چپ زد و پیچید تو کوچه. اول همان کوچه، ماشین را پارک کرد و کیفش را برداشت و در را بست و راه افتاد.
هنوز به سر کوچه نرسیده بود که متوجه شد چادرش را برنداشته. فورا برگشت و در ماشین را باز کرد و چادرش را برداشت و بدون این که بپوشد، در یک دستش کیفش و در دست دیگرش چادرش بود و راه افتاد.
برعکس روزگار، با این که روز جمعه بود، پیادهروها هم شلوغ! اینقدر شلوغ که نمیشد دوید و تند تند راه رفت. بخاطر همین مجبور شد، از پیاده رو بپرد به طرف خیابان و از حاشیه خیابان، با آخرین سرعت به طرف شاه چراغ بدود.
هر کس آن مسیر را رفته باشد میداند که در حاشیه خیابانِ منتهی به حرم، مثل مور و ملخ موتورسوارها رانندگی میکنند. تصور کنید که از روبرو در خیابان، ماشین ها و از بغل دستت، مثل جِت، موتورها میروند. خیلی صحنه خطرناکی بود.
اما فرحناز فقط میدوید. اینقدر به اطرافش بی توجه بود که صدای بوق و حرفها و اعتراضات موتورسوارها را نمیشنید.
-خانم حواست کجاست؟ خانم برو کنار! اوووووی ... با تو ام ... کوره انگار!
به نفس نفس افتاده بود. لب و دهانش خشک شده بود. اما نایستاد. فقط چشمش به منتهی الیه خیابان بود و تمام زورش را در پاهایش جمع کرده بود و میدوید.
یک ربع بعد، به نزدیکی حرم رسید و فورا از اولین گِیت عبور کرد و برای این که جلب توجه دیگران نشود، ندوید اما تند تند راه میرفت. تا چشمانش به دیوارهای حرم خورد. گوش هایش کار کرد و شنید که انگار مراسم شروع شده!
-استفاده کردیم از قاری محترم برنامه. مجددا خیر مقدم عرض میکنیم خدمت همه مادران و نوزادانی که به عشق اباعبدالله الحسین علیه السلام در جوار حضرت احمد بن موسی شاهچراغ جمع شدند و با دردانه امام حسین تجدید پیمان خواهند کرد...
ناراحت شد که مراسم شروع شده! چون جوری چیده بود که از اول مراسم باشد. اما مثل این که قسمت نبود که از بای بسم الله در مراسم باشد.
به طرف تابلوی بزرگی رفت که نوشته بود «ورودی خواهران!» دمِ در که رسید، یک لحظه مکث کرد و چادرش را روی سرش انداخت و رفت تو صف! صف بلندی که در کنار دو تا صف طولانی دیگر، مملو از مادران و بچه های خردسالشان بود.
از بلندگو صدا می آمد که میگفت: «استفاده میکنیم از بیانات ارزشمند خطیب توانا که با سخنان گرانبهاشون، مجلس ما را مستفیض فرمایند. اما قبل از این که حاج آقا در جایگاه مستقر بشوند از همه مادران گرامی خواهشمندم که سکوت و نظم جلسه را رعایت کنند و مراقب عزیزانشون باشند تا همه بتوانیم از بیانات استاد استفاده کنیم...»
ذره ذره پیش میرفت. خانم های انتظامات دمِ در، با دقت هر چه تمامتر به کارشان مشغول بودند و تا خیالشان از کسی راحت نمیشد، به او اجازه ورود نمیدادند.
ده دقیقه هم آنجا معطل شد. تا این که بالاخره نوبت او شد و وقتی خوب بازرسی شد، به او اجازه ورود دادند. وقتی پرده های بخش ورودی خواهران کنار زد و چشمش به صحن و سرای شاهچراغ خورد، حتی یادش رفت بایستد و دست به سینه بگذارد و سلام کند و سپس حرکت کند. همان لحظه، میخواست شروع کند به دویدن که یک لحظه یک خانم قد بلند و هیکلی که از انتظامات بود جلویش را گرفت.
-خانم چادرتون رو مناسب نپوشیدید! لطفا حجابتون رو کاملتر رعایت کنید!
فرحناز جا خورد. دستی به پیشانی و جلوی چادر و روسری اش کشید و باقی مانده چند تار مویی که بیرون بود، فرستاد زیر چادر و روسری اش.
ادامه👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ شیرینزبونی دختر بچهی فلسطینی به زبان انگلیسی! 🥲
🔹 ما بچهاییم! این درست نیست که با ما اینطوری کنند.
#جهاد_تبیین #آگاهی_سیاسی #دیدنیها #فلسطین #غزه
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۳۸
#امروز👇
🙏 #پنجشنبه #چهارم_آبان ۱۴۰۲
👌در روز #شهادت_حضرت_معصومه علیهالسلام
🤲ثواب قرائت امروز محضر مبارک #فاطمه_زهرا و #اهلبیت_معصومین علیهمالسلام