هدایت شده از دُردونه
بیا داخل این کانال کلی روسریِ هایِ قشنگِ گُل گُلی داره🌸🌸 😍😍
✔✔کیفیت عالی
😍😮قیمت مناسب
فقط خانم های خوش سلیقه عضو بشن 😁
ادرس کانال خوشکلا 😜
سریع بیا 👇👇ضررنداره
http://eitaa.com/joinchat/4165664794Cdb20a69e95
عضو شو که پشیمون نمیشی 🙈
تخفیف داره عالی 🤩
🔴ارسال رایگانم داره 🔴
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
بیا داخل این کانال کلی روسریِ هایِ قشنگِ گُل گُلی داره🌸🌸 😍😍 ✔✔کیفیت عالی 😍😮قیمت مناسب فقط خانم
فقط بیایید داخل کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/4165664794Cdb20a69e95
چند تا عکس ببینید
مشتری میشوید
قطعا😇😇
🌸جمعه 9 اسفند ماهتون زیبـا
💕دوستان خوبم
🌸آدینه تون پراز شادی
💕امیدوارم
🌸یه روزعالی راکنار
💕خانواده ودوستان
🌸داشته باشید
💕ثانیه ثانیه امروزرو
🌸به خوشی سپری کنید
╲\╭┓
╭🌸 💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
💫☀️ سلام آقا ☀️💫
سلام امام خوبم
امام مهربونم
قدر حضور تو رو
من خیلی خوب میدونم
میدونم که غایبی
اما هستی تو هرجا
من و دوستای خوبم
دوسِت داریم یه دنیا
خانوم معلم میگن
امام اخری تو
مهدیِ صاحب زمان(عج)
آقا و سروری تو
ایشون می گن بچه ها
باید همه دست به دست
یاری کنیم آقا رو
نباید بیکار نشست
هرکسی که دوست داره
امام او بیاد زود
باید همیشه هرجا
ایشون رو کنه خشنود
ماهم به او قول دادیم
کارهای خوب خوب کنیم
همیشه و هرکجا
بدی ها رو دور کنیم
تا که بشه آماده
دنیا برا حضورت
لحظه ها رو میشماریم
ماهم برا ظهورت
#شعر_متنی
╲\╭┓
╭💫☀️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
38.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بچه_رئیس
این داستان: بازگشت به کار
👆👆👆
💭
💜💭
╲\╭┓
╭ 💜💭 🆑 @childrin1
┗╯\╲
❄️☃️ سلام بر زمستان ☃️❄️
برف های پنبه ای
کوچه های لیز لیز
آسمان بی غبار
یک خیابان تمیز
باز گاری و لبو
دوره گردی آشنا
نقطه نقطه روی برف
رد پای بچه ها
ای زمستان قشنگ
توی شهر ما بمان
آدمک برفی بساز
در حیاط خانه مان
#شعر_متنی
╲\╭┓
╭☃️❄️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🦉⭐️دوست شب⭐️🦉
هوا تاریک بود. همه خوابیده بودند. نه کسی میرفت، نه کسی میآمد. شب حوصلهاش سر رفته بود. رفت توی لانهی کلاغه. گفت: «برایم قارقار کن. چرا فقط برای روز قارقار میکنی؟» کلاغه خروپف کرد و خروپف کرد. شب تکانش داد و گفت: «بیدار شو! چهقدر میخوابی؟» کلاغه از خواب پرید عصبانی شد و شب را با نوکش از لانه بیرون پرت کرد. شب رفت و به رودخانه رسید. قورباغهها خوابیده بودند. داد زد: «آهای! برایم قورقور کنید تا سرگرم شوم.» قورباغههای شکمو که خیلی گرسنه بودند از خواب پریدند. فکر کردند صدای وزوز حشره است. زبانهای بلند چسبناکشان را بیرون آوردند. زبان قورباغهها به شب چسبید. شب آنقدر خودش را اینور و آنور کرد تا توانست فرار کند. سنجابها خوابیده بودند. روباهها خوابیده بودند. هیچ کسی حواسش به شب نبود. یکدفعه صدایی آمد. هو... هو... شب ترسید. رفت پشت یک درخت. با خودش گفت: «همه خوابیدهاند. این کی هست که نخوابیده؟ نکند من را بخورد؟» دوباره صدای هو... هو... آمد. شب بالای درخت را نگاه کرد. یک جفت چشم براق دید. جغد داشت هو هو گریه میکرد. شب دلش سوخت و گفت: «چرا گریه میکنی؟» جغد ترسید گفت: «همه خوابیدهاند. تو کی هستی که نخوابیدی؟ نکند میخواهی مرا بخوری؟» شب غش غش خندید و گفت: «نه بابا، نمیخورمت. حالا چرا گریه میکنی؟» جغد گفت: «از تنهایی!» شب گفت: «خب حالا که دوتایی تنها هستیم، بیا با هم دوست شویم.» شب نشست روی شاخه کنار جغد. جغد آواز خواند و شب هی گفت: «به به! چه صدایی! چه آوازی!»
#قصه_متنی
╲\╭┓
╭🦉⭐️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲