eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.7هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
142 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به دوستان🕊🌸 که بودنشان نور امیدی ست در دل🕊🌸 دوستان مهـربانم امروزتان پراز مـهربانی 🕊🌸 شادیهاتون بی پایان لبتون پراز خنده شیرین🕊🌸 قلبتون پراز مهر و زندگیتون پراز عشق🕊🌸 🌸عیدتون مبارک🌸 ╲\╭┓ ╭🌸 🕊 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میلاد علی اکبر آمد میلاد شبه پیمبر آمد در جلوه، حسین دیگر آمد 🌺🍃میلاد گل سر سبد شاه جهان مبارک باد همگی بچرخیم به سمت کربلا بگیم: 🌸السلام علیک یا جوان کربلا حضرت علی اکبر سید الشهدا🌸 ╲\╭┓ ╭ 🌸🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چگونه کودکان رو به مسواک زدن علاقه‌مند کنیم؟ ╲\╭┓ ╭🍎🍏 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♧ این قسمت: گرد و غبار 👆👆👆 ⭐️ 🎲⭐️‌ ⭐️🎲⭐️ 🎲⭐️🎲⭐️ ⭐️🎲⭐️🎲⭐️ join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌿🐮 سرگذشت فردیناند 🐮🌿  آن قدیم قدیم ها در اسپانیا گوساله ای بود به اسم فردیناند. همه گوساله های هم سن و سال او می دویدند، می جهیدند و به هم شاخ می زدند، اما فردیناند از این کارها خوشش نمی آمد. فردیناند دلش می خواست تمام روز بنشیند و گل بو کند. دور از چراگاه درختی بود که برای او زیر سایه آن درخت از همه جا بهتر بود فردیناند تمام روز از صبح تا شب زیر سایه آن درخت لم میداد و گل بو می کرد. گاهی مادرش نگران می شد و می ترسید که این تنها نشستن، بچه اش را دلتنگ کند. مادرش به او می گفت: «تو چرا با بقیه گوساله ها بازی نمی کنی؟ نمی دوی؟ شاخ نمی زنی؟» فردیناند سرش را تکان می داد و می گفت: «من اینجا را بیشتر دوست دارم. دلم می خواهد همین جا بنشینم و گل بو کنم.» مادر او، گاو فهمیده ای بود. وقتی که می دید بچه اش این طور خوش تر است، دیگر حرفی نداشت. سال ها گذشت. فردیناند هم بزرگ و بزرگ تر شد. یک گاو نر و نیرومند شد. گوساله هایی که با او در آن چراگاه بزرگ شده بودند، تمام روز، از صبح تا شب با همدیگر می جنگیدند. به همدیگر شاخ می زدند. همدیگر را زخمی می کردند و فقط یک آرزو داشتند. دلشان می خواست گاو میدان گاوبازی باشند. اما فردیناند مانند آنها نبود. فردیناند هنوز دلش می خواست آرام زیر همان درخت بنشیند و گل بو کند. روزی از روزها، پنج مرد که کلاه های عجیب و غریبی به سر داشتند، در رسیدن با آمده بودند تا بزرگ ترین و قوی ترین و بداخلاق ترین گاو را برای میدان گاوبازی انتخاب کنند. با دیدن آنها، گاوها دنبال هم دویدند. از جا جهیدند. نعره کشیدند و با هم جنگیدند تا آن مردها که آمده بودند، خیال کنند آنها خیلی قوی هستند. اما فردیناند کاری به این کارها نداشت. راهش را گرفت و رفت. او به طرف همان درخت همیشگی رفت. وقتی می خواست بنشیند، درست زیر پایش را ندید. به جای اینکه روی سبزه خنک بنشیند، روی یک زنبور وزوزو نشست. فرض کنیم شما یک زنبور وزوزو هستید، اگر گاوی روی شما می نشست، چه کار می کردید. حتما نیشش می زدید. همین بلا هم سر فردیناند آمد. وای، فردیناند از درد دیوانه شد. بالا جهید، نعره کشید. این طرف و آن طرف دوید و سم به زمین کوبید. آن پنج تا مرد او را دیدند و از میان آن همه گاو، فقط او را پسندیدند. بعد فردیناند را توی گاری گذاشتند و بردند. بردند برای جنگ. آن روز شهر خیلی شلوغ بود. چه پرچم هایی! چه رنگ هایی! چه ساز و آوازی! چه سروصدایی! همه خانم ها به موهایشان گل زده بودند. وسط میدان هم تماشا داشت! پیش از همه نیزه داران پیاده شدند. آمده بودند تا نیزه ها را به تن گاو جنگی بزنند. بعد نیزه داران سوار با اسب ها و نیزه های بلند آمدند. آنها می خواستند تن گاو جنگی را سوراخ کنند تا خشمگین شود و بهتر و بیشتر بجنگد. بعد نوبت گاوباز اصلی رسید. آن مرد مغرور که خیال می کرد از همه قوی تر است، به خانمها تعظیمی کرد و کلاه قرمزش را برداشت. او خیال داشت با شمشیری که همراهش بود، آخر از همه به گاو حمله کند. سرانجام گاو به میدان آمد. شما گاو را می شناسید؟ نه؟ گاو فردیناند بود. اسمش را گذاشته بودند: «فردیناند وحشی» تمام نیزه داران سوار و پیاده، حتی گاوباز اصلی از فردیناند می ترسیدند. فردیناند میان میدان دوید. همه مردم دست می زدند و هورا می کشیدند. آنها منتظر جنگ بودند. جنگ یک حیوان درنده که سم می کوبید، نعره میزد، هرچه دستش می رسید با شاخ هایش پاره می کرد و حمله می کرد، اما فردیناند که جنگی نبود، وقتی میان میدان رسید، چشمش به موهای خانم ها افتاد که پوشیده از گل بود. آرام نشست و بو کرد. نیزه داران هرچه کردند نه وحشی شد و نه جنگید. فقط نشست و بو کشید. گاوبازان، نیزه سواران سواره و پیاده، همه خشمگین شدند. به خصوص گاوباز اصلی که پاک اخم هایش توی هم رفته بود. چون بساط خودنمایی اش به هم ریخته بود. پس از آن مجبور شدند فردیناند را به خانه اش برگردانند. تا آنجایی که من می دانم، فردیناند هنوز هم آرام زیر همان درخت نشسته است و گل بو می کند. خوش به حالش! ╲\╭┓ ╭🐮 🌿 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌈 به فرزندان‌تان اجازه دهید به شما کمک کنند ⭐️بچه‌ها از این که مفید واقع شوند، لذت می‌برند. بنابراین هنگامی که شما انجام کاری را به آنها واگذار می‌کنید یا مسئولیتی برعهده‌ی آنها می‌گذارید، می‌توانید حس اعتماد به نفس را در فرزند خود تقویت کنید و باعث می‌شوید که او خود را فردی مفید و مؤثر بداند. به‌ آنها یادآور شوید که چقدر بابت کمکی که به شما می‌کنند، از آنها ممنون هستید و از کارشان تعریف کنید. ⭐️ این تکنیک علاوه بر ایجاد روابط صمیمی بین شما و فرزندتان، باعث می‌شود که کودک مسئولیت پذیری داشته باشید و او از کمک به دیگران لذت ببرد. ╲\╭┓ ╭⭐️🌈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکنیک های فانتزی برای با دست کودکان جهت افزایش خلاقیت😉 عالیه ببینید و واسه کوچولوها انجام بدین😍 ╲\╭┓ ╭✏️🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌸💕 حضرت علی اکبر (ع)💕🌸 امروز روزی هست که پسر بزرگ امام حسین(ع) به دنیا آمدند و خانه‌ی ایشان پر از نور، برکت و رحمت شد. فرشته‌ها گل‌های محمدی با خودشون از آسمان آوردند و خانه‌ی امام حسین(ع) را گلباران کردند. بوی گل محمدی همه جا را پر کرد پسر کوچولوی امام حسین(ع) در گهواره‌اش لبخند می‌زد و پروانه‌ها دور سر او می‌چرخیدند یکی از غنچه‌های گل محمدی روی صورت حضرت علی‌اکبر(ع) افتاد، آن غنچه‌ی گل دید که چقدر این نوزاد، به پیامبر رحمت شباهت دارد. بوی پیامبر مهربان را هم می‌دهد. گل محمدی تصمیم گرفت که پیش حضرت علی‌اکبر(ع) برای همیشه بماند. امام حسین(ع) از به دنیا آمدن پسرشون خیلی خیلی خوشحال بودند. نزدیک گهواره‌ی ایشان رفتند پسر کوچولوشون را در آغوش گرفتند. گل محمدی پرسید: امام مهربانم، اسم پسرتون را انتخاب کرده‌اید؟‌ ایشان فرمودند: اسم او را علی‌اکبر می‌گذارم. بعد سرشان را به آسمان گرفتند و فرمودند: من پدرم علی(ع) را خیلی دوست دارم. برای همین هر چه خدا به من پسر دهد، اسمش را علی‌ می‌گذارم. روزها می‌گذشت و حضرت علی‌اکبر(علی) بزرگتر می‌شدند. در کوچه‌های مدینه که راه می‌رفتند، همه تعجب می‌کردند، می‌گفتند دوباره پیامبر رحمت زنده شده. چون حضرت علی‌اکبر(علیه‌السلام) خیلی شبیه پدربزرگشون یعنی رسول خدا بودند، ایشان هم از نظر ظاهری به پیامبر مهربان شبیه بودند. هم مثل پیامبر خیلی خیلی خوش‌اخلاق بودند. ╲\╭┓ ╭ 🌸💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AudioCutter_@childrin1.کانال دُردونه.mp3
3.18M
"ماجرای آقا مراد" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🔮 🎲🔮 🔮🎲🔮 ╲\╭┓ ╭🎲🔮 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@childrin1کانال دُردونه'.mp3
2.84M
"بنیامین بهادری" 👆👆👆 💜 ⭐️💜 ╲\╭┓ ╭ 💜⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلهای مهربان🌸🍃 امروزتان سرشاراز مهربانی خدایا به اندازه🌸🍃 گلریز های بـهاری سلامتي، دل خوشی آرامش، امنیت و عاقبت بخیری به عزیززانم عطا کن🌸🍃 ╲\╭┓ ╭🌸 🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♧ این قسمت: تشنگی 👆👆👆 ⭐️ 🎲⭐️‌ ⭐️🎲⭐️ 🎲⭐️🎲⭐️ ⭐️🎲⭐️🎲⭐️ join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا