🔴چگونه خدا را به کودکان خود معرفی کنیم؟
معمولاً کودکان از سن سه سالگي با نام خدا آشنا ميشوند. در اين سن کودکان از سطح تفکر بسيار ابتدايي برخوردارند و تنها مسائل محسوس را درک ميکنند. بنابراين بسياري از کودکان خداوند را به صورت يک انسان تصور ميکنند.
پرسشهايي مثل "خدا کجاست؟"،"چه ميخورد؟" و... ناشي از همين تصوير کودکانه است. اما آيا اين خدا مهربان و دوست داشتني است يا اخمو و بد اخلاق؟
اين هنر پدر و مادر است که خدا را چگونه به فرزندشان نشان دهند. تصويري که از خدا در ذهن کودک ايجاد ميشود در ضمير ناخودآگاه کودک باقي ميماند و تأثيری ماندگار در احساسات مذهبی کودک در آينده خواهد داشت. بنابراين والدين بايد کاری کنند که زيباترين تصوير ممکن از خدا را در ذهن کودک ايجاد کنند.
براي اين کار بايد به چند نکته توجه داشت:
❤️تصوير كودكان از خدا معمولاً شبيه تصويری است كه از والدين يا مربيان خود دارند.
اگر آنها دلسوز، مهربان و قابل اعتماد باشند خداي ذهن کودک نيز همين صفات را خواهد داشت و اگر کج خلق، خسيس و بي وفا باشند خدای کودک نيز همين گونه خواهد بود.
❤️نبايد نام خدا را با عواطف منفی همراه ساخت.
مثل اينکه "اگر مادر را اذيت کني خدا دوستت ندارد" بلکه خدا را با کلمات و احساسات مثبت ياد کنيد. مثلاً بگوييد "خدا بچه ها را دوست دارد"و برای اين دوستی قيد و شرطی قرار ندهيد.
❤️نعمتهاي طبيعی خدا را برای کودک بازگو کنيد و از خدا بخاطر آن نعمتها تشکر کنيد.
مثلاً بگوييد "خدايا از اينکه اين چشمهای زيبا را به ما هديه دادي متشکرم".
❤️وقتی اتفاق خوبی می افتد آن را به خدا نسبت دهيد.
مثلاً وقتي برف و باران ميبارد، يا گلی شکوفا ميشود بگوييد اينها کار خداست و در مقابل اتفاقات بد را به خدا نسبت ندهيد، مثلاً وقتي کودک از علت مريض شدنش ميپرسد نگوييد "خدا اينطور خواسته است.
#نکات_آموزشی
╲\╭┓
╭🌈🦋 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#کاردستی
😍 کاردستی جالب و بامزه
🦋کار چاپ با اسفنج یک ایده جاالب 🤩
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
🕸🕷 عنکبوت و جاروی دم دراز 🕷🕸
♡قسمت اول♡
عنکبوت تپل مپل، با پاهای کوتاه، روی تارهای خانهاش نشسته بود. خانه او در گوشهای از سقف یک اتاق ساخته شده بود. در آن اتاق جز او، هیچ عنکبوت دیگری زندگی نمیکرد؛ اما با این همه او تنهای تنها هم نبود. پایینتر از خانه او، یعنی در کف اتاق، پیرزن تنهایی زندگی میکرد. او هم مثل عنکبوت تنها بود.
عنکبوت تپلی، بیشتر وقتها روی تارهای خانهاش مینشست و آن پایین را تماشا میکرد. او همسایهاش را زیر نظر میگرفت و با تماشای او روزهایش را میگذراند. وقتی از شکار حشرات خسته میشد، ساقهگلدانی را که تا نزدیک سقف بالا آمده بود میگرفت و پایین میرفت، لابه لای برگهای گلدان، گردش میکرد و آخر سر هم که میخواست به گوشه سقف برگردد، سری به زیر گلدانی پر از آب میزد و تا میتوانست آب میخورد.
عنکبوت خانهاش را خیلی دوست داشت، چون خانهاش بسیار امن و راحت بود. نه باد تارهای خانهاش را میلرزاند و نه دست هیچ مزاحمی به آن میرسید.
اما یک روز صبح که عنکبوت تازه از خواب بیدار شده بود و داشت صبحانهاش را میخورد، متوجه شد که باد سردی میوزد. از آن بالا نگاه کرد و دید که پیرزن تمام درها و پنجرههای اتاقش را باز گذاشته است. عنکبوت خودش را جمع و جور کرد و غرغرکنان گفت: «این همسایه من امروز چرا اینطوری میکند؟ چرا توی این سرمای زمستان در و پنجره ها را باز کرده؟...»
عنکبوت بیچاره که داشت یخ میزد، دو لقمه از پشه خوشمزهای را که برای صبحانهاش در نظر گرفته بود، لابه لای تارها پیچید و منتظر ماند تا ببیند که چه اتفاقی میافتد. او در حالی که دستهایش را روی پاهای دیگرش گذاشته بود منتظر بود که پیرزن دوباره درها و پنجرهها را ببندد و او بقیه صبحانهاش را بخورد. اما این اتفاق نیفتاد.
چند لحظه بعد صاحب خانه همراه یک غریبه وارد اتاق شدند و هر وسیله ای را که در خانه بود همراه خود بردند، حتی گلدان و زیر گلدانی پر آب را.
عنکبوت حسابی گیج شده بود. نمیدانست چرا آن روز با روزهای دیگر فرق دارد. در همین حال ناگهان مرد غریبهای را دید که همراه یک جاروی بسیار دراز مشغول جارو کشیدن در و دیوار است. با خودش گفت: «راستی راستی که همسایه من امروز چه کارهای عجیب و غریبی میکند. به جای اینکه مثل هر روز فرش خانهاش را جارو کند، سقف و دیوارها را جارو میکند.»
عنکبوت داشت زیر لب غرولند میکرد که دید آن جاروی دم دراز به طرف خانه او آمد. عنکبوت از ترس عقب عقب رفت، اما تا آمد به خود بجنبد. یک طرف خانهاش به جاروی دم دراز چسبید و همه غذاهای خوشمزهاش هم از تارها آویزان شد.
ادامه دارد...
#قصه
╲\╭┓
╭🕷🕸 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_کودکانه
"خواهر کوچولوی من"
👆👆👆
❤️
🦋❤️
❤️🦋❤️
╲\╭┓
╭🦋❤️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1،،کانال دُردونه.mp3
3.53M
#قصه_صوتی
"ماجرای دندون خرگوش"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1.کانال دُردونه.mp3
2.5M
#لالایی_صوتی
با صدای( محمد نوری)
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
╲\╭┓
╭ ✨❤️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌼الهی امروزتون پر باشه
🌈از خبرها و اتفاقهای خوب
🌼الهی که تو کارتون موفق
🌈تو زندگیتون خوشبخت و
🌼پیش خدا عزیز باشیـد
🌼 روزتون پراز خیر و برکت
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
کارتون اتل متل یه جنگل
این داستان : گل مهربان
💕
⭐️💕
╲\╭┓
╭ ⭐️💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجموعه_داستان_های_مهارت_های_زندگی
این داستان : نمایشگاه کتاب
(انتخاب کتاب متناسب با سن)
👆👆👆
🍊
🍋🍊
🍊🍋🍊
🍋🍊🍋🍊
🍊🍋🍊🍋🍊
Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
🤩هدفدار
👀حافظه دیداری
🤓دقت توجه و تمرکز
🙌هماهنگی چشم و دست
🙌تقویت حرکات ظریف
🧠تقویت و عملکرد مغز
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
مامان همه کاره⭐️🌈
وقتایی که مریض میشم
مامان میشه پرستارم
خیاط میشه وقتایی که
من لباس پاره دارم
به گلدونای خونهمون
با مهربونی میده آب
برام لالایی میخوونه
شبا که میشه وقت خواب
خونه رو جارو میکنه
لباسا رو تا میکنه
هر چیزی رو که گم میشه
با خنده، پیدا میکنه
مامان رو خیلی دوست دارم
قدر مامانو میدونم
دلم میخواد کمک کنم
به مامانم تا میتونم
⭐️
🌈⭐️
╲\╭┓
╭ 🌈⭐️🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
کاردستی تیرو کمان 😘😍🏹🏹
🏹
🌈🏹
╲\╭┓
╭ 🌈🏹🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌸🍃عید نوروز🍃🌸
سبزه رو بیار آچین و واچین
نوروز آمده سفره رو بچین
دستاتو وا کن بالا بیار
شکر خدا رو به جا بیار..
نوروز آمده فصل بهاره
نم نم بارون داره می باره
ماهی کوچیک توو سفرمون
داره میگه که: فصل بهاره…
دستاتو وا کن بالا بیار
شکر خدا رو به جا بیار
#شعر
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
#سرگرمی
یه کاردستی عالی برای کوچولوهای ناز
🐸🐘کاردستی فیل با خرطوم متحرک و قورباغه با زبان متحرک با استفاده از کاغذ رنگی و نی 🐘🐸
با ما همراه باشید 😘
💕
🐸💕
╲\╭┓
╭ 🐘💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🕸🕷 عنکبوت و جاروی دم دراز 🕷🕸
♡قسمت دوم♡
عنکبوت تپلی از ترس اینکه جاروی دم دراز سراغ او هم بیاید، پا به فرار گذاشت. شروع کرد به دویدن و پریدن. خودش را روی زمین سرد و خالی اتاق انداخت و فرار کرد. در همان حال او دلش برای خانهاش میسوخت. دلش میخواست یک گوشه بنشیند و گریه کند، اما چارهای نداشت، باید جان خود را نجات میداد. او تا آن روز این همه راه نرفته بود. از این اتاق به آن اتاق رفت. در اتاقها همه چیز به هم ریخته بود. سعی کرد تا خودش را زیر یکی از آن وسایل پنهان کند، اما ناگهان چشمش به منظره وحشتناکی افتاد و در جا میخکوب شد. عنکبوت دیگری را دید که یکی از پاهایش شکسته بود و داشت درد می کشید. آن عنکبوت وقتی عنکبوت تپلی را دید به او گفت: «از اینجا برو! اینجا خطرناک است! برو توی باغ خانه... آنجا خیلی خوب است.»
عنکبوت تپلی به عنکبوت پا شکسته نزدیک شد و سعی کرد او را از جایش بلند کند. عنکبوت زخمی لنگ لنگان خودش را دنبال عنکبوت تپلی کشاند و تا نزدیک ایوان آمد. عنکبوت زخمی از عنکبوت تپلی خواهش کرد که زودتر خودش را به حیاط برساند چرا که هر لحظه ممکن بود برای او هم خطری پیش بیاید.
عنکبوت تپلی نزدیک پلههای ایوان رسید. باد سرد حیاط به تنش خورد. میخواست برگردد، اما عنکبوت زخمی برای او درس عبرتی بود. با اینکه تمامی کرکهای تنش از سرما سیخ شده بود. اما سرما را بهتر از منظره آن جاروی وحشتناک میدانست.
پلهها را یکی یکی پایین پرید و پای دیواری رسید که از آجرهای سوراخ سوراخ ساخته شده بود. لابه لای سوراخهای آجری دیوار، تعداد زیادی خانههای قدیمی عنکبوت دیده میشد. تپلی فهمید که آن تارها مربوط به سالهای پیش است و مطمئن شد که هیچ جارویی به آن خانهها نرسیده است. با آنکه خیلی خیلی خسته بود خودش را به دیوار آجری رساند. از آن به سختی بالا رفت و گوشه راحتی را برای ساختن خانهاش انتخاب کرد.
.نیم ساعت بعد، عنکبوت تپلی، در خانه جدید خود در گوشهای از حیاط، مشغول استراحت بود. او خوابید و تا صبح خواب یک خانه زیبا و بیدردسر را دید. وقتی صبح چشمهایش را باز کرد، در کنار خانهاش، عنکبوت پاشکسته دیروزی را دید که تازه مشغول بافتن تار برای خانه جدیدش شده بود.
پایان...
#قصه
╲\╭┓
╭🕷🕸 🆑 @childrin1
┗╯\╲
هدایت شده از N.N
@childrin1؛کانال دُردونه.mp3
3.41M
#قصه_صوتی
"مهربانی و دوستی"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه...mp3
3.61M
#لالایی_صوتی
"جوجو اومده پیشش کن"
👆👆👆
🐥
💚🐥
🐥💚🐥
💚🐥💚🐥
🐥💚🐥💚🐥
Join🔜 @childrin1