در این عصر زیبـا💗🌈
از خـــدا میخوام
بیشتـرین بـرڪت 💗🌈
گرمترین محبت
شیرینترین مهربانی💗🌈
شادی بی دلیل و
جاریترین معجزهی خدا💗🌈
نصیب لحظههـاتـون باشـه 💗🌈
عصرتون بخیر و سرشار از آرامش💗🌈
💗 ∩_∩
(„• ֊ •„)💗
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🌈
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجموعه_داستان_های_مهارت_های_زندگی
این داستان :♤دندان شیری♤
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌸سوره ضحی🌸🌺
🌺قسم به روز روشن
🌸قسم به این شب تار
🌺نظر داره همیشه
🌸به ما خدای قهار
🌺پناه میده خداوند
🌸به بچه های یتیم
🌺خودش گفته که اسمش
🌸هم رحمان هست هم رحیم
🌺پس هیچ کسی نباید
🌸آزار کنه یتیم رو
🌺می آزاره با اینکار
🌸دل خدای کریم رو
🌺✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)🌸✨
┏━━━∪∪━━━┓
🌸✨ @childrin1 🌺✨
┗━━━━━━━━━┛
36.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
«قصه کوچولوها»
این داستان : دوستی موش و قورباغه
♥️ ∩_∩
(„• ֊ •„)🌈
┏━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 ♥️
┗━━━━━━━━━┛
32.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اوریگامی
🐋اوریگامی کوسه🐋
🌈 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌈
┏━━━∪∪━━━┓
🐋 @childrin1 🐋
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه(2).mp3
1.71M
#قصه_صوتی
"جوجه گنجشک"
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\╭┓
╭ 🔮💈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1دُردونه..mp3
2.47M
#لالایی
لحاف ابری💚⭐️
شب تو آسمون ماه هم خوابیده
لحافی از ابر رویش ڪشیده
از توی جنگل از اون پایینا
صدایی میآد صدایی تنها
ماه مهربون دستش میگیره
یه چتر ابری تا پایین میره
لالا لالایی، تق و تق و تاق
دارڪوبه بخواب بی نور چراغ
لالا لالایی، جیڪ و جیڪ و جیڪ
باید بخوابی گنجشڪ ڪوچیڪ
لالا لالایی گردوی غلتون
وقت خوابته سنجاب شیطون
لالا لالایی لالایی لالا
بچه ها شده وقته خواب حالا
رو بالش نرم لحاف رنگی
همه ببینید خوابهای شیرین
لالا لالایی لالالایی
لالالایی لالالایی
قور و قور و قور صدا آشناست
از توی برڪه قورباغه آنجاست
برگ نیلوفر جای خوابشه
بالش نداره هی بیدار میشه
ماه مهربون دلش می سوزه
از یڪ تیڪه ایر بالش میسوزه
بچه قورباغه آروم می خوابه
باز تو آسمون مهتاب می تابه
لالا لالایی لالایی لالا
بچه ها شده وقته خواب حالا
💚 ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 ⭐️
┗━━━━━━━━━┛
🌼ســـــلام
🌈صبح جمعه تون بخیر و شـادی
🌼براتون آدینه ای پُر از نشاط
🌈شادی و خوشبختی آرزو میکنم
🌼امیدوارم امروز رو
🌈با سلامتی و دل خـوش
🌼همراه با خاطراتی زیبـا
🌈در کنار خانواده
🌼و عزیزان دلتون سپری کنید
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
⭐️🌈 صاحب زمان🌈⭐️
زیبا زیبا زیبایی
صاحب زمان مایی
تو قلب ما شیعه ها
هستی، شما مولایی
در روز خوب جمعه
دعا کنیم بیایی
سلام دُردونه ها
⛅️صبحتون بخیر🌤
در روز مخصوص حضرت مهدی مهربان، دست هامون رو قرار بدیم روی قلب هامون
بگیم:
✨السّلامُ عَلَیک یا مُطَهِرَ الاَرض✨
✨سلام بر شما ای پاک کننده زمین✨
دُردونه ها ، امام زمان مهربون ما وقتی بیایند، زمین رو از همه بدی ها و زشتی ها پاک می کنند.
╲\╭┓
╭⭐️🌈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجموعه_داستان_های_مهارت_های_زندگی
این داستان :♤من گم شده ام♤
(مسئولیت پذیری و کمک به دیگران)
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماجراهای_کیت_و_کِیت_بازیگوش
این داستان(تقلب نکن)
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
#نکته_تربیتی
⛔️ اخطار قبلی ندهید
گاهی حساسیت والدین به رفتار بد بچه ها در مهماني ها دامن میزند. آنها به خاطر نگرانیهای خودشان، قبل از آنکه اتفاقی بیفتد بچه را از بعضی از کارها منع میکنند و میگویند مبادا فلان کار را انجام دهی.
اما کودکی که از این طریق به حساسیت والدینش پی برده، مخصوصا آن کار را میکند. اگر والدین از قبل به او اخطار دهند و بگویند حق انجام چنین رفتاری را نداری، ذهن کودک به محض ورود به جمع، به سمت آن رفتار میرود.
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
🍃❤️ هدیه های خط خطی ❤️🍃
سلام دوستان ، داستان امروز ما درباره هدیه های خداست که باید مواظب آن ها باشیم وآن ها را هدر ندهیم، اسراف نکنیم تا خدا نعمت هایش را برای ما بیش تر کند...
یکی بود یکی نبود...
دیروز به سینا کوچولو، پسر همسایه مان، یک کتاب داستان هدیه دادم. سینا زود کاغذ کادو را پاره کرد و با خودکار تمام کتاب را خط خطی کرد.
خیلی خودم را نگه داشتم تا سرش داد نزم جلو نپرم، و خودکار را از دستش نگیرم.
پیش خودم گفتم: به من چه... مال خودش است. ولی خیلی ناراحت شدم.
همان روز پیش بابا بزرگ رفتم و برایش تعریف کردم. بابا بزرگ دستی به سرم کشید و گفت: تو حق داری ناراحت باشی. وقتی به کسی هدیه ای می دهیم دوست داریم قدر آن را بداند و خرابش نکند.
بعد سیبی را که نصف کرده بود خورده بودم، را به دستم داد و گفت: باید حواسمان باشد، از هر چیزی که به دستمان می رسد درست استفاده کنیم. این سیب هم هدیه خداست مگر نه؟
شب موقع شام، دانه های برنج ته بشقابم را تا آخر خوردم. وقتی مسواک زدم شیر آب را تا آخر باز نگذاشتم. ماه را که توی آسمان دیدم چراغ اتاق خوابم را خاموش کردم.
و توی دلم گفتم: خدایا... کمکم کن تا هدیه هایت را خط خطی نکنم.
بچه های عزیز شما با هدیه های خداوند چه کار می کنید؟
╲\╭┓
╭ ❤️🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1'کانال دُردونه.mp3
4.38M
#قصه_صوتی
"چوپان و سگ با وفا"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
4.65M
#لالایی_صوتی
"لالایی به زبان ترک"
"لای لای ددیم یاتاسان"
👆👆👆
💚
🌈💚
💚🌈💚
Join🔜 @childrin1
🌼 ســـلام
🌈به دلهای گرمتان
🌼سـلامی به
🌈قلب پاک و پر مهرتان
🌼آرزو میکنم امروزتون
🌈از شوق سر ریز باشید
🌼و لبخندی به بلندی آسمان
🌈رو لبهاتون نقش ببندد
🌼عصر زیبای شنبہ تون بخیر
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
♤مثل نامه♤
(بزاز زاده)
💚فرزندان خود را با داستان ها و ضرب المثل های ایرانی آشنا نماییم.
💕
⭐️💕
╲\╭┓
╭ ⭐️💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
❤️⭐️پیرزن کوچولو ⭐️❤️
«قسمت اول»
سالها قبل پیرزنی زندگی می کرد که قدی بسیار کوتاه داشت و صاحب چند بچه کوچک و بزرگ بود. شوهر پیرزن روزها به صحرا می رفت و خارکنی می کرد و آنها را به شهر می برد و می فروخت.
پیرزن خیلی مهربان و دلسوز بود. هیچ وقت با حرف هایش کسی را ناراحت نمی کرد. تمام اهالی ده او را دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.
یک روز پیرزن از خانه خارج شد تا به جنگل برود و قدری میوه جنگلی بچیند، سرراه خود غار بزرگی دید. او تا آن روز غار را ندیده بود به همین جهت خیلی تعجب کرد. او رو به روی غار ایستاد و به داخل آن نگاه کرد. در همان وقت ناگهان دوازده مرد که هر کدام یک شکل بودند و لباس مخصوص بر تن داشتند در مقابل او قرار گرفتند.
آنها از غار بیرون آمدند و با پیرزن سلام و احوالپرسی کردند. پیرزن با تعجب پرسید:”شما چطور در اینجا زندگی می کنید که من تا به حال شما را ندیده بودم؟” یکی از مردان روی تخته سنگی که در کنار در غار قرار داشت نشست و خنده کنان گفت:”مادر بگو ببینم کدام ماه سال از همه بهتر است؟”
پیرزن فکری کرد و با مهربانی گفت:”به نظر من تمام ماه های سال خوب هستند. فروردین و اردیبهشت و خرداد ماه های بهار هستند و من این ماه ها را دوست دارم. ولی فصل های تابستان و زمستان و پاییز هم بسیار زیبا و خوب هستند.”
هر دوازده مرد با صدای بلندی گفتند:”آفرین! آفرین! آفرین بر تو!” مردی که روی تخته سنگ در مقابل غار نشسته بود گفت:”ای زن مهربان خواهش می کنم سبدی را که در دست داری به من بده تا هدیه ای را که برای تو در نظر گرفته ایم در داخل آن بگذاریم.”
پیرزن با مهربانی سبد را به او داد. دوازده مرد سبد را توی غار بردند و پس از مدتی یکی از آنها آن را بیرون آورد و به پیرزن داد. پیرزن دید که سبد سنگین شده است و روی آن نیز مقداری شاخه و برگ درخت ریخته شده است.
پیرزن از دوازده مرد تشکر کرد و پرسید:”آیا ممکن است به من بگویید شما چه کسانی هستید؟”
یکی از آنها گفت:”ما دوازده ماه سال هستیم! چون تو ما را دوست داری ما هم خواستیم که از تو تشکر کنیم.” پیرزن خداحافظی کرد و به طرف خانه به راه افتاد.
او وقتی به خانه رسید بچه هایش را صدا زد و گفت:”بیایید که امروز خودم هم نمی دانم در سبد چه چیزی هست.”او پس از این حرف شاخه و برگی را که بر روی سبد بود کنار زد و سبد را روی میز وارونه کرد.
ناگهان مقدار زیادی سکه های طلایی روی میز ریخت و پیرزن و بچه هایش با هم فریاد زدند:”آه…عجیب است…چطور چنین چیزی ممکن است؟” پیرزن با دست چند سکه را برداشت و نزدیک چشمان خود نگه داشت و گفت:”خدای من مثل اینکه سکه ها طلا هستند.”
یکی از بچه ها گفت:”چه خوب! حالا پدرمان می تواند یک زمین بزرگتر بخرد و همه ما روی آن زمین کار کنیم.”
در نزدیکی خانه آنها، مردی زندگی می کرد که بسیار حیله گر و مردم آزار بود. او به هر کس می رسید بد می گفت و همه را با حرفهایش آزار می داد. مرد حیله گر آن روز از کنار خانه پیرزن می گذشت که صدای فریاد و شادی و خنده او و بچه هایش را شنید. برای اینکه بداند در داخل خانه چه اتفاقی افتاده است، از پنجره داخل اتاق را نگاه کرد.
ادامه دارد...
♥️ ∩_∩
(„• ֊ •„)♥️
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 ⭐️
┗━━━━━━━━━┛