#کارتون کارتون اتل متل یه جنگل این داستان : موجود عجیب 💕 ⭐️💕 ╲\╭┓ ╭ ⭐️💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲

«اگه فرزندت نمی خوابه و قانون رو میشکنه این قصه رو واسش بخون.» توی یه شهر قشنگ پسری منظم به نام " آرمین" زندگی میکرد. آرمین هر کاری رو به موقع انجام میداد مشق نوشتن درس خوندن غذا خوردن و مسواک زدن اما دوست نداشت به موقع به اتاقش بره و بخوابه بابا و مامان قانون گذاشته بودن که آرمین ساعت ۱۰ بخوابه اما آرمین به این قانون عمل نمیکرد. او هر شب کلی بهونه میگرفت تا دیرتر بخوابه آرمین هر شب دیر میخوابید و چون حوصله ش سر میرفت با گوشی بازی میکرد آرمین قانون گوشی بازی رو هم رعایت نمیکرد تا اینکه یه روز صبح وقتی از خواب بیدار شد خیلی عصبی و بی حوصله بود. چون چشماش درد میکرد ارمین میخواست لیوان رو برداره تا آب بخوره اما از شدت بی خوابی، لیوان از دستش افتاد و شکست بعد برای اینکه مامان نبینه فورا رفت تو اتاق وهیچی نگفت. کمی بعد، مامان میخواست بره آشپزخونه که ناگهان جیغ بلندی کشید آرمین خیلی ترسید. از اتاقش بیرون اومد و دید شیشه های شکسته پای مامانش رو زخمی کرده او خیلی ناراحت بود مامان پاهاشو پانسمان کرد و کنار آرمین نشست آرمین با ناراحتی گفت :" ببخشید مامان من نظم خونه رو بهم زدم و به شمام آسیب زدم شما رو زخمی کردم ببخشید مامان موهای آرمین رو نوازش کرد و گفت: پسرم یه قصه کوتاهی هست که میخوام واست تعریف کنم تو خیلی ماشینا رو دوست داری این قصه هم در مورد ماشین قرمزیه . !". ماشین قرمزی توی یه شهر کوچیک زندگی میکرد. همه ماشینها اونو " قرمزی صدا میکردن قرمزی تنها ماشینی بود که دوست نداشت قانون شهر کوچیکشون رو رعایت کنه. او همیشه بدون اینکه به بقیه فکر کنه میگفت من کاری که بخوام رو میکنم به بقیه و قانونای شهرمونم کاری ندارم یه روز که قرمزی باید پیش دوستش میرفت خیلی دیر شده بود او با سرعت خیلی زیاد گاز داد و رسید به چراغ قرمز. قانون میگفت که باید پشت چراغ قرمز واستیم اما قرمزی گفت: قانون چیه؟! من عجله دارم!" بعد گاز داد و رفت. همین که از چراغ قرمز عبور کرد یه موتور بهش خورد و افتاد. موتور زخمی شد. اما قرمزی خیلی آسیب ندید. او گاز داد و با سرعت به راهش ادامه داد قرمزی باید از جاده جنگلی عبور می کرد. قانون میگفت توی اون جاده باید آهسته حرکت کنی!" اما قرمزی چون عجله داشت با خودش گفت: " برو بابا من عجله دارم. قانون الکیه، سپس گاز داد و با سرعت به راهش ادامه داد. کمی بعد یه آهوی خوشگل از جاده رد شد و کم مونده بود به ماشین بخوره آهو خیلی ترسید و نفس نفس میزد اما قرمزی به راه خودش ادامه داد قرمزی به یک پل چوبی رسید. کنار پل یه تابلو زده بودن قانون میگفت نباید از این پل عبور کنید. باید از جاده دیگه ای حرکت کنید اما قرمزی گفت: " من عجله دارم! قانون چیه دیگه! و بعد از روی پل چوبی حرکت کرد. او به وسطای پل رسید که ناگهان پل خراب شد و قرمزی پایین افتاد. قرمزی خیلی آسیب دیده بود او همه جای بدنش درد میکرد. داد میزد و کمک میخواست!". آرمین با ناراختی به قصه گوش میکرد مامان گفت: " قصه همینجا تموم شد اما نمیدونم قرمزی رو نجات دادن یا نه. ". آرمین مامانش رو بغل کرد و گفت: قرمزی باید به قانون گوش میکرد. چون گوش نکرد به همه آسیب زد. حتی به خودشم آسیب بدی زد! منم خیلی پشیمونم مامانم چون قانون رو رعایت نکردم به تو و به چشمام آسیب زدم پشیمونم!". مامان، آرمین رو بوسید و گفت: " پس اگه قانونای خونه رو رعایت کنیم این طوری زندگی بهتری داریم آرمین لبخندی زد و به مامان قول داد که از این به بعد به قانونای خونه احترام بذاره. پایان... #قصه_آموزشی 🏠#کانال_دردونه 🟡        ∩_∩         (⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠) 🟢    ┏━━━∪∪━━━┓    🟢 @childrin1 🟡    ┗━━━━━━━━━┛

#قصه_صوتی "صندوق کوچولوی عجیب" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲

#لالایی_صوتی "جوجو اومده پیشش کن" 👆👆👆 🐥 💚🐥 🐥💚🐥 💚🐥💚🐥 🐥💚🐥💚🐥 Join🔜 @childrin1

#قصه_صوتی "پرستو کوچولو و‌گوشواره گیلاسی" با صدای (خاله شادی) 🐝 ∩_∩ （„• ֊ •„)🐝 ┏━━━∪∪━━━┓ ♥️ @childrin1 ♥️ ┗━━━━━━━━━┛

#لالایی_صوتی داداش من خوابیده 👆👆👆 ✨ 🎲✨ ✨🎲✨ 🎲✨🎲✨ ✨🎲✨🎲✨ Join🔜 @childrin1

#قصه_صوتی "عمو زنجیر باف" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲

#ترانه_صوتی جان مار (جان مادر) مازندرانی 👆👆👆 ❤️ ⭐️❤️ ╲\╭┓ ╭ ❤️🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲