فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
کاردستی منظومه شمسی🦋
برای درس علوم خیلی کاربردیه🥰
کانال دردونه رو دنبال کنید و هر روز ایده های جالب ببینید.😍🐝
♧ ∩_∩
(„• ֊ •„)♡
┏━━━∪∪━━━┓
♡ @childrin1 ♧
┗━━━━━━━━━┛
«اگه فرزندت از تنها بودن و تاریکی میترسه این قصه رو واسش بخون.»
توی یک جنگل زیبا بچه روباه زبر و زرنگی زندگی میکرد. او خیلی کارهای بزرگ و قهرمانانه ای انجام میداد برای همین اسمش رو " قهرمان گذاشته بودن قهرمان با مادرش زندگی میکرد. خونه اونها لابلای درختان جنگل و نزدیک دریا بود. بچه های جنگل قهرمان رو خیلی دوست داشتن چون وقتی مشکلی براشون پیش میومد قهرمان به اون ها کمک میکرد تا مشکلشون رو حل کنند.
یک شب وقتی بیشتر حیوانات جنگل خوابیدن مامان قهرمان گفت: " خب عزیزم دوباره شب شد تو کم کم بخواب تا من برم و غذاهای خوشمزه پیدا کنم و بیارم قهرمان به حرف مامانش گوش کرد و چشماش رو بست تا بخوابه همه جای جنگل تاریکه تاریک شده بود قهرمان سر جاش دراز کشیده بود و میخواست بخوابه که ناگهان به صدای خیلی وحشتناک اومد. قهرمان خیلی ترسید، او با خودش فکر کرد وااای نکنه خرسای جنگل حمله کرده باشن با این فکر ترس قهرمان بیشتر و بیشتر میشد.
قهرمان انقدر ترسیده بود که نمیتونست بخوابه او فقط دعا دعا میکرد تا هر چه زودتر مامانش با غذا برگرده قهرمان از ترس به خودش میلرزید که چشمش به ماماش افتاد. خیال قهرمان راحت شد فورا بغل مامانش پرید اما نمیخواست که مامانش بفهمه ترسیده مامان متوجه شد که قهرمان میلرزه به او نگاه کرد و گفت: تو ترسیدی عزیزم ایرادی نداره اگه از چیزی بترسی بهم بگو از چی ترسیدی؟". اما قهرمان چیزی نگفت.
بعد از چند روز دوباره غذاهای قهرمانشون تموم شد و وقتی هوا تاریک شد مامان دنبال غذا رفت دوباره قهرمان تنها شد. قهرمان که از تاریکی ترسیده بود به اون صدای وحشتناک فکر کرد. او در حال فکر کردن بود که ناگهان یه سایه خیلی بزرگ دید که به طرف او نزدیک میشد قهرمان از ترس قلبش تند تند میزد و نمیتونست جایی فرار کنه سایه نزدیکتر و نزدیکتر شد تا به قهرمان رسید. قهرمان فورا روی زمین نشست و چشماشو بست. او تند تند نفس میکشید با خودش فکر میکرد که سایه میخواد بهش آسیب بزنه.
اما سایه بزرگ هیچ کاری با او نکرد.
قهرمان از ترس خوابش برد و وقتی چشماش رو باز کرد دید روز شده و خبری از سایه نیست. بعد کمی غذا خورد و از مامان اجازه گرفت تا در جنگل قدم بزنه قهرمان از اینکه از تاریکی میترسید خیلی ناراحت بود او کنار ساحل رفت و چشمش به یک فلامینگوی کوچولو خورد پرهای او زخمی شده بود و تنها ایستاده بود. قهرمان به فلامینگو سلام کرد و با او دوست شد و بعد گفت: " اسم من قهرمانه اگه به مشکلی خوردی حتما بهم بگو تا حلش کنیم!". فلامینگو از قهرمان تشکر کرد و گفت :«من بابا مامانمو گم کردم خیلی وقته اینجا تنهام پرهامم زخمی شدن و نمیتونم پرواز کنم تو میتونی بابا مامانمو پیدا کنی؟". قهرمان گفت: من و دوستام میگردیم. شاید بتونیم پیداشون کنیم! و بعد از فلامینگو خداحافظی کرد و به خونه برگشت. کم کم هوا تاریک شد و مامان مجبور شد به دنبال غذا بره. دوباره قهرمان تنها شد. قهرمان با خودش فکر میکرد " وای اگه خرسا حمله کنن چکار کنم؟ واااای اون سایه خطرناک اگه امشب بهم صدمه بزنه چکار کنم؟ با این فکرها خیلی ترسید این بار قهرمان انقدر ترسید که خواب از سرش پرید. "
ناگهان به یاد فلامینگو افتاد و گفت: وااای فلامینگو هم حتما تنهاست و ترسیده بهتره برم پیش اون تا هم خودم نترسم و هم اون قهرمان به سمت ساحل رفت وقتی به ساحل رسید دید فلامینگو با خیال راحت خوابیده خیلی تعجب کرد. ناگهان دریا موجی زد و فلامینگو از خواب بیدار شد. چشمش به قهرمان افتاد و گفت: تو اینجا چکار میکنی؟ قهرمان گفت: " اون شب یه صدای وحشتناکی اومد و ترسیدم شب بعدشم یه سایه بزرگ بهم نزدیک شد و خیلی ترسیدم گفتم بیام پیش تو تا تنها نباشیم.
راستی تو نمیترسی تو حتی نمیتونی فرار کنی
فلامینگو لبخندی زد و گفت: نه نمیترسم قهرمان گفت: چطور؟". فلامینگو گفت: " چون به جای اینکه تو سرم بچرخم و فکرهای ترسناک بکنم همه حواسم روی پامه روی همین یه پایی که واستادم روش. قهرمان گفت: یعنی تو فکرای ترسناک نمیکنی؟. فلامینگو گفت : " آره! اون صدای بلند رو منم شنیدم صدای یه موج بزرگ بود. اون سایه هم حتما شاخه به درخت بوده اگه به جای اینکه به فکرات توجه کنی به پاهات دستات نفسات توجه کنی دیگه خودتو نمیترسونی!".
اون شب قهرمان فهمید که این خودشه که خودشو میترسونه اگه به جای توجه به فکرای ترسناکش به بدنش توجه کنه ترس ازش دور میشه.
پایان...
#قصه_آموزشی
🏠#کانال_دردونه
🟡 ∩_∩
(◍•ᴗ•◍) 🟢
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟡
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_6048844236730665380.mp3
14.27M
#قصه_صوتی
"پیشی قهرمان"
موضوع(خیال بافی)
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\╭┓
╭ 🔮💈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
9.29M
#لالایی_صوتی
"گل زنبق"
با صدای (پگاه رضوی)
♡تقدیم به همه ی کسانی که برای آرامش و امنیت کودکان تلاش میکنند.♡
♥️ ∩_∩
(„• ֊ •„)♥️
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 ⭐️
┗━━━━━━━━━┛
45.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«#وروجک_اوستانجار»
قسمت : سی و یکم (پارت ۱)
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
18.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«#وروجک_اوستانجار»
قسمت : سی و یکم (پارت ۲ )
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
قصه کودکانه
«شکست خوردن و باختن در بازی»
روزی روزگاری ، زیر این گنبد نیلی، دختری بنام روشا با خانواده ی مهربانش زندگی می کرد. روشا عاشق دوچرخه سواری بود و بیشتر عصر ها که تکالیفش را انجام داده بود با پدرش به پارک محل می رفت و دوچرخه سواری می کرد. از آنجا که همیشه از یاد گرفتن چیزهای جدید استقبال می کرد، هر نکته ای که پدرش برای بهتر رکاب زدن به او یاد می داد با دقت می شنید و آن را انجام می داد. بخاطر دوچرخه سواری خوبی که روشا داشت از طرف مدرسه به مسابقه ای که هر ماه بین تمام مدارس برگزار می شد دعوت شد. او هر روز با پدرش به تمرین می پرداخت و امیدوار بود برنده بشود . اما در روز مسابقه ناگهان تعادلش را از دست داد و زمین خورد او خیلی ناراحت شد و احساس شکست کرد . پدرش به او گفت که شکست خوردن بخشی از یادگیری است و مهم این است که از این اشتباه درس بگیریم و دفعه ی بعد بهتر عمل کنیم. او با راهنمایی های پدرش یاد گرفت که چطور بتواند بهتر دوچرخه را کنترل کند ماه بعد او دوباره در مسابقه شرکت کرد. خیلی خوب توانست تعادل دوچرخه را در مسیر کنترل کند ولی بخاطر اینکه سرعتش خیلی زیاد نبود ، باز هم نتوانست برنده بشود . این بار او دیگر احساس شکست نکرد بلکه مطمئن بود با راهنمایی های پدرش باز هم میتواند این مشکل را حل کند. بنابراین در طی روزهای بعد او یاد گرفت که چطور بهتر رکاب بزند و سرعتش را در مسیرهای مختلف تنظیم کند . او ماه بعد دوباره در مسابقه شرکت کرد. روشا هم توانست دوچرخه را در مسیر سخت مسابقه خوب کنترل کند و هم سرعت خوبی داشت و هم به موقع ترمز میگرفت . او تمام نکات و درس هایی را که از شکستهای قبلی یاد گرفته بود بکار بست و تمام راهنمایی های پدرش را به یاد آورد و با اعتماد به خود توانست مسابقه را با موفقیت به پایان رساند و برنده شد. وقتی به خانه برگشت پدرش به او گفت: روشا جان من به تو افتخار میکنم که از شکستهایت درس گرفتی و نا امید نشدی این نشان می دهد که تو چقدر قوی و پر تلاش هستی. مادرش هم گفت: یادگیری از اشتباهات و تمرین و تلاش تو را قوی می کند و این راز موفقیت است .
روشا یاد گرفت که هر شکست ، یک فرصت برای یادگیری و بهتر شدن است .
پایان...
#قصه_آموزشی
🏠#کانال_دردونه
🟡 ∩_∩
(◍•ᴗ•◍) 🟢
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟡
┗━━━━━━━━━┛
🌸🌱🌸🌱🌸🌱 1403/9/12
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
🌱
دوشنبه پاییزی تون عـالـی 🌸🍃
امروز از خدا میخواهم هرانچه🌸🍃
بهترین هست برایتان رقم بزند 🌸🍃
براتون قلبی سرشارازآرامش🌸🍃
دستی توانگر و لحـظاتی🌸🍃
پر نشاط آرزومندم 🌸🍃
🏠#کانال_دردونه
🍃🌸 ∩_∩
(◕ᴗ◕✿)🌸🍃
┏━━━∪∪━━━┓
🌸 . @childrin1 🌸
┗━━━━━━━━━┛
51.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«#وروجک_اوستانجار»
قسمت : سی و دوم (پارت ۱)
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
46.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«#وروجک_اوستانجار»
قسمت : سی و دوم (پارت ۲)
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
#نکته_تربیتی
💜 بچههایی که اخلاق خوبی ندارند یا مثلا زیاد دروغ میگویند، در خانه آرامش کافی نداشته اند
💜 آرامشی که در روابط زوجین وجود دارد، تعیینکنندهترین عامل در جهت تامین آرامش مورد نیاز برای تربیت فرزندان است و بخش دیگر این آرامش در صورتی تأمین میشود که پیش از هرگونه اقدام تربیتی و در ضمن آن به این فکر باشیم که آرامش فرزندمان را به هم نزنیم. تردید نکنید بچههایی که اخلاق خوبی ندارند یا از آسیبهای اخلاقی مثل دروغگویی رنج میبرند در خانه آرامش کافی نداشتهاند.
💜والدین قبل از هرچیز باید مراقب آرامش هم باشند و به همدیگر آرامش بدهند تا این آرامش به کوکان نیز منتقل شود!
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#آشپزی
#پیتزا_سیب_زمینی
🍕مواد لازم:
۱ عدد سیب زمینی سرخ کرده بزرگ
۱ عدد فلفل دلمه کوچک
۲ عدد تخم مرغ
۱ عدد گوجه
نمک و فلفل و زردچوبه و پودرسیر و ادویه دلخواه دیگر
🍕طرز تهیه
سیب زمینی ها رو به هر شکلی که دوست دارین با زردچوبه و نمک سرخ کنین.
فلفل دلمه ها رو خرد کنین. پوست گوجه ها رو هم بکنید و خرد کنید و توی ماهیتابه تفت بدید. سیب زمینی سرخکرده ها رو هم اضافه کرده با قاشق مواد رو صاف کنید. تخم مرغها رو توی ظرف دیگه بشکنید مخلوط کنید، نمک و ادویه بزنید و روی مواد بریزید درب ماهیتابه رو بزارید تا کاملا بپزه.
╲\╭┓
╭🍕🍟 🆑 @childrin1
┗╯\╲
20.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نقاشی
نقاشی سگ🏠
⛔️دیگه ساده نقاشی نکش
قراره کلی نقاشی های قشنگ براتون بزاریم با ما همراه باشید.
🎨 ∩_∩
(„• ֊ •„)🎨
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟢
┗━━━━━━━━━┛
موش موشک و راز شادی@childrin1.mp3
1.8M
#قصه_صوتی
موش موشک و راز شادی
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\╭┓
╭ 🔮💈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(2).mp3
2.51M
#لالایی_صوتی
جنوب(دریا)👆👆👆
🌴
🌞🌴
🌴🌞🌴
╲\╭┓
╭ 🌞🌴 🆑 @childrin1
┗╯\╲
33.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«#وروجک_اوستانجار»
قسمت : سی و سوم (پارت ۱)
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
29.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«#وروجک_اوستانجار»
قسمت : سی و سوم (پارت ۲)
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
اولین نماز
دیشب نماز می خواند
مادر بزرگ نازم
پهلویش ایستادم
با چادر نمازم
او حمد و سوره را خواند
خیلی بلند و زیبا
من یاد می گرفتم
از او نماز خود را
بعد از نماز بوسید
پیشانی مرا زود
چون اولین نمازم
دیشب کنار او بود
🏠#کانال_دردونه
❤️ ∩_∩
(„• ֊ •„)❤️
┏━━━∪∪━━━┓
📿 @childrin1 📿
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1 کانال دردونه.mp3
10.73M
#قصه_صوتی
⭐️روایتی از تولد تا شهادت «حضرت زهرا(س)»
🎙گوینده: ناهید صادقیان
🍬 این قصه رو همراه با فرزندتون #بشنوید .
🏠#کانال_دردونه
🕯 ∩_∩
. (◍•ᴗ•◍) 🥀
┏━━━∪∪━━━┓
🥀 @childrin1 🕯
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1.....کانال دردونه.mp3
3.94M
#قصه_صوتی
💚دماغ زی زی💚
«قسمت اول»
با صدای (خاله شادی)
💗 ∩_∩
(„• ֊ •„)💗
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 🌙
┗━━━━━━━━━┛
کانال دردونه... ... _401244348827566391.mp3
4.67M
#لالایی_صوتی
"گل نرگس"
👆👆👆
🌺
✨🌺
🌺✨🌺
╲\╭┓
╭ 🌺✨ 🆑 @childrin1
┗╯\╲