eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
12.6هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از مجرب ترین نذرهاست🪴 به نظر منکه اصلا ردخور نداره مگر اینکه صلاحتون نباشه🙂🖤 خودم از این نذر معجزه ها دیدم پس اگر حاجت و گره ای داری حتما امتحانش کن🌱 و برای بقیه هم بفرستید تا مشکل همه حل بشه🕊 . . . . پ ن: اگر روز ۶ محرم نمیتونی انجام بدی عیبی نداره ✨ مورد بعدی اینکه اگر بین کودکان بی سرپرست پخش کنید خیلی بهتره... حاجت روا باشید🙂❤ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترینی چیزی امروز دیدم این بود👌 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 چـــــــــــکـاوکـــ٨ـﮩـ۸ـﮩــــــــ...... 🍃🍃🍂🍃
دوستانه‌ها💞
#چکاوک باورم نمیشد چکاوک راجع به مسائل خصوصیمان با او صحبت کرده باشد !وای اگر اینگونه بود! وای! م
صبح با صدای در حمام از خواب بیدار شدم .اما ساعدم را از روی چشمهایم برنداشتم .فکر میکرد هنوز خواب هستم و خیلی آرام و بیصدا کارش را انجام میداد. از گوشه ی چشم نگاهش میکردم. حالا روی صندلی میز آرایش نشسته بود. حوله ی لباسی بلندش را بالا زده بود و داشت تمام ران و ساق پایش را کرم میزد. و حواسش به مِن دیوانه شده نبود .نفسم یک لحظه بند آمده بود از آن گونه دیدنش من که میدانستم قرار است از او جدا شوم !پس چرا صدای قلبم سر به افلاک گذاشته بود؟!! ناگهان قوطی کرم از دست چکاوک رها شد و روی فرش افتاد .درست کنار تخت !در مقابلم خم شده بود تا کرم را بردارد که من از جایم بلند شدم و سرجایم نشستم. با دیدن من، در حالیکه همانطور خم شده بود تا قوطی را بردارد؛ دستش را روی یقه ی تقریبا بازش که دار و ندارش را به معرض چشمهای جنون زده ام گذاشته بود؛ نهاد و پوشاندشان ! -بیدار...شدی؟! ببخشید سر و صدا کردم! اخم هایم درهم رفته بود از اینهمه بی پرواییش و اینهمه عذابی که به قلبم میداد! -چرا اینکارا رو میکنی؟! اونم جلو من؟! به عمد میکنی! آره؟شانه ای بالا انداخت و گفت: -من به تو چکار دارم ! و به کارش ادامه داد. داشت اعصابم را به هم میریخت با این بیخیالی! و من کنترل چشمهای لامصبم را نداشتم. -بسه دیگه !..با صدای بلندم ،دستش همانجا ماند .نگاهم کرد. از دیشب داشت اذیت میکرد و خویشتن داری ام را به بازی گرفته بود.دستش برای من رو شده بود.داشت عذابم میداد و کلافه ام کرده بود. دوباره بیتوجه به من ،انگشتان ظریف و زیبایش را در قوطی کرم فرو برد و شروع به ماساژ پاهایش کرد. لا اله الا الله !باید ادبش میکردم!همانطور که نشسته بودم؛ روی تخت نیم خیز شدم و دستم را دراز کردم و بازویش را گرفتم و او را از روی صندلی بلند کردم و روی تخت انداختم، قوطی کرم روی زمین رها شده بود و او خوابیده و ترسیده نگاهم میکرد. و هیچ نمیگفت .در چشمهایش زل زدم و گفتم: -میخوای به چی برسی؟! ها! میخوای منو دیوونه کنی؟!بس نبود اون اتفاِق کنار استخر !بس نبود اون همه گریه کردی و اذیت شدی؟! آخه چرا تو عبرت نمیگیری !تو هنوز یاد نگرفتی نباید با خویشتن دارِی من بازی کنی؟! هنوز نفهمیدی اون قدر دوستت دارم که گاهی اوقات شاید اصلا نتونم خودمو کنترل کنم و حماقت کنم؟! که در مقابل تو واقعا نمیتونم یک جنتلمن باشم؟!با همان تخصی در چشمهایم زل زد و گفت: -عکس العمل های تو به من هیچ ارتباطی نداره! من کارهامو بر اساس تو برنامه ریزی نمیکنم ضیاءالدین ! به وضوح داشت انکار میکرد. ابروهایم را بالا بردم و گفتم: -عجب! آها ! پس میخوای بازی کنی! باشه !بازی میکنیم !بازی میکنیم !دختره یک دنده لحباز،پس دستم را .... گذاشتم آرام آرام !نرم نرمک ! نوازش گرانه !حواسم بود ...حس واقعی ام را از خودم که نمیتوانستم پنهان کنم !دلم همین.... را میخواست. که همینطور تماشایش کنم. حلالم بود ! حلال ترین حلال! -نکن ضیا ! چکاوک داشت غش میکرد زیر دستانم! از شرم! از خجالت! از غافلگیر شدن ! این بازی را خودش شروع کرده بود و نمیتوانست حتی یک کلمه مخالفت کند یک لحظه نفسش رفت و دیگر نتوانست سکوت کند. دستش را روی دستم گذاشت !لبخند محوی روی لبانم نشست. چکاوک قطعا نمیخواست اینقدر بی پروا باشد !که برای لحظه ای مرا تحریک کند و فقط برای لحظه ای مرا برای خود داشته باشد! او دور اندیش تر از این حرفها بود !اما بازی هنوز ادامه داشت هنوز باید عکس العمل نشان میداد و دوری میکرد؛ تا به خودش هم ثابت شود این راهش نیست ! یک لحظه دست روی موهایم گذاشت.ترسید! -بسه ضیا !کافیه ! تو رو خدا ! آهی کشیدم .متوقف شدم و نگاهش کردم و گفتم -میبینی !حتی خودت هم اینجوری نمیخوای! باشه! ایندفعه رو کوتاه میام چکاوک .تا بدونی کارهات چه عواقبی میتونه داشته باشه! اما این دفعه ی آخره ! مفهوم شد؟! و بلند شدم .ناراحت و اخمو از روی تخت بلند شد .حالا، هم غرورش جریحه دار شده بود و هم برنامه اش خوب پیش نرفته بود! حتی نیم نگاهی به من نینداخت. سشوار را از کمد بیرون کشید و مشغول خشک کردن موهایش شد .همچنان اخم کرده بود و نگاهم نمیکرد. در اتاق به صدا درآمد. سشوار را خاموش کرد و کلاه حوله ای را روی سرش انداخت و به سمت در رفت -یه لحظه صبر کنید اومدم! -صبر کن چکاوک !کجا میری این ریختی؟ با لبهایی کش آمده و معترض گفت: -من که پوشیدم ضیا خان !کجام پیداست؟ ادامه دارد ... ❤️❤️
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ✅سلام خانم گل.ببخش که همش مزاحمت میشم یاسی جونم وقتی بعضی پیام خانمها رو میخونم و میبینم خانمها اینهمه ظلم رو چرا اخه تحمل میکنن من متولد ۶۸ هستم .توی دوستان و اطرافیان دیدم که هرچقدر زن کوتاه بیاد وظلم رو تحمل کنه مردهای ظالم پرو میشن و بیشتر قدعلم میکنن.همسایمون چندین سال کتک خورد ودم نزد یه دخترم داشت .ولی دیگه خسته شد ورفت.شوهرش خسیس بود و دست بزن داشت.همش به من میگفت دوری دخترم اذیتم میکنه.میگفتم کم میاره صبرکن.بعداز دوماه صبوری شوهرش تعهد داد و برش گردوند خونه.مجبورشد طلا بخره خرجی میده الان.همسایمون میگه کاش زودتر اعتراض میکردم یا یه دوستم که اصلا حق نداشت بیرون بره و شوهرش بد دل بود .بعداز ۷سال با پسرش اومد خونه ی مادرش .شوهرش تا ۳ ماه سراغی نگرفت ولی بعدش اومد دنبالش و۳ دانگ خونرو بنامش زد.زنها از طلاق خیلی میترسن ولی همیشه که به طلاق ختم نمیشه بعضی مردهارو باید ادم کرد و بهشون فهموند که ذلیل نیستن وقانون پشت خانمهاست .یعنی چی شوهر ادمو بیدار کنه که برو برام اب بیار کنیز نگرفته که زن گرفته .خانمها مردهای بد اخلاق رو باید ادم کرد ...به امید ارامش در زندگی هاتون 😘😘😘 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
🌹همه چی از شروع میشه ...! 🍃 با رفیق شو تا طعم واقعی رو بچشی :) 💜 خوشبختی یعنی...؛ 💚 صاحبت باشه...؛ 💜 با نیم نگاش مراقبت باشه... :) ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃اگه دلت میخواد با؛ رفیق شی؛ 🔻بفرما اینجا رفیق👇 قدمت سر چشم.. :) •┈••✾🌹✾••┈• https://eitaa.com/joinchat/3892839018Cdd0819405d •┈••✾🌹✾••┈•
کاشت ناخن در غسالخانه ی زنان پیامک اومد روگوشیم کجایی خونه ای کارت دارم فلانیم! برات زحمتی دارم میخوام باشی ... بدمش دست تو.. که خیالم راحت باشه تموم کارهای غسلشو انجام میدی حداقل غسل اخرش درست باشه اینو که بم گفت کمی شک کردم! ولی چیزی نگفتم تاخودمو رسوندم غسالخونه... جواب پیامکش رو دادم ورفتم غسالخونه یه لحظه حس کردم سالن عروسی اومدم اشتباهی! اکثرشون کم حجاب بودن😔 ولی من غساله این انتظار رو داشتم حداقل در غسالخونه کمی به خودمون بیایم یه لحظه فکر کنیم که بابا اخر این دنیا مر..گه! چرا از دستور خدا سرپیچی میکنیم ما که اول اخر همه مون باید از اینجا رد بشیم پس چرا اماده نیستیم! هیچی نگفتم و وارد سالن شدن اومد بغل کرد و دم گوشم گفت حواست بهش باشه تورخدا جوونه زندگی نکرد زهرا .... گفتم شرط من اینه هیچ کس دورم نباشه تا بتونم کارم رو درست وتمیز انجام بدم دیدم چندتا خانم گفتن نه ماکاری بهت نداریم فقط میخوایم نگاه کنیم! گفتم سینماس!!!! الان من چطور تن م..یت رو جلوی شما عریان کنم؟ یه لحظه چشمم به دستش خورد که از کاور زده بود بیرون 🥺کاشت ناخن مصنوعی داشت تازه فهمیدم چرا بم گفت حداقل غسل اخرش درست انجام بشه... گفتم کاشت داره؟؟؟؟!!! دیدم خانم های همراهش گفتن اره مگه چه اشکالی داره! یه لحظه نگاهم به دست هاشون افتاد دیدم خودشون هم کاشت دارن😔 گفتم هیچی اشکال اینه کسی که کاشت داره تو غسل حیض و جنبش مونده یعنی تموم غسل هاش به گردنشه ومنم اگه این کاشت ناخن در نیارم با همین بدن میره اون دنیا! شما که دلتون نمیخواد ج..نازتون اینجور دفن بشه گفت وا خانم مگه میشه نه درش نیارید بزارید بمونه گفتم باشه پس جای من اینجا نیست خودتون غسلش بدید ... اگه من میخوام غسل بدم نمیزارم حقی به گردنم بمونه، وممنون میشم شما سالن رو ترک کنید ادامه دارد...
کاشت ناخن مصنوعی در غسالخانه بعد از اینکه خانم های همراه رفتن بیرون گفتم بچه ها صفر تا صدمون رو باید برای این ج..نازه بزاریم تموم سعی مون باید کنیم کاشت ناخن ها رو در بیاریم. یکی از بچه ها گفت دیدی برای خانواده اش هیچ اهمیتی نداشت! گفتم ولشون کن غیبتشون نکنیم برای من و تو که مهمه ! پس به وظیفمون عمل کنیم کار به کسی نداشته باشیم روضه ی حضرت زهرا سلام الله رو گذاشتم که فکرم مشغول روضه بشه زیپ کاور رو کشیدم پایین سه نفری ج..نازه رو از اون کاور جدا کردیم دستشو گرفتم تو دستم تا لباسش رو دربیاریم، نگاه کردم به دستای کبود شده و کاشت های قرمز رنگش، چی شد؟ یهویی چطور کاشت ناخن باب شد؟ چرا از همون اول جلوی سالن های ارایشگاه رو نگرفتن که امروز دختر ما، جوون ما بدون بی اطلاعی از این کار به راحتی بره کاشت کنه! و تموم غسل های واجبش رو بزاره گردنش🙂 لباس رو که دراوردیم اروم دست های خشک شده مثل سنگش رو گذاشتم پایین، عورتش رو با یک تیکه از لباسش پوشونیدم چون نگاه کردن بهش حرامه، سوهان برقی رو زدیم به دستاش اما چون دستاش جمع شده بود به سختی میشد با دستگاه سوهان برقی استفاده کرد، هرکاری کردیم نشد در بیاد میدونستم باید باچی در بیارم ولی برای اطمینان همون لحظه زنگ زدم دفتر مرجع تقلیدم، شاید باورکردنی نباشه اما بالا سر ج..نازه من اینکارو کردم و گفتم موردم اینجوره! گفت حتی اگه هز...ینه بر باشه خانم باید کاشت در بیاد،‌اگه زمان بر باشه باید در بیاد، تا زمانی که اسیبی به م..یت وارد نشه دیه ی گردنتون نیاد کاشت رو دربیارید! گفتم خب با سوهان برقی ، استون هم نشد در بیارم گفت: با یک چیز نوک تیزی بزنید زیرش در میاد بازم جوابش رو میدونستم ولی برای اطمینان از کارم میخواستم جواب قطعی رو بگیرم... ناخن گیر بود لبه ی ناخن گیر رو گذاشتیم زیر ناخن مصنوعی و اروم اروم سعی کردیم ناخن مصنوعی در بیاد، زمان بر بود اذیت شدیم اما تا اخرین لحظه این کارو کردیم، خانواده پشت در هی میگفتن خانم ولش کنید بزارید کاشت بمونه‌چه سخت میگیرید شما☺️ حرفا تو دلم بود اما ترجیح دادم سکوت کنم و کارم رو انجام بدم.. شاید کلماتم درست چینش نداشته باشن ولی چیزی رو که درک کردم رو نوشتم میدونستید اگه غسلی به گردنتون باشه تا زمانی که قدم برمیدارید روی زمین مورد لعن قرار میگیرید؟ میدونستی رزق و روزی برکت رو از زندگیت میبرید؟ میدونستی با وجود کاشت ناخن اون فرد دائما در حیض وجنب باقی میمونه!
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 بعضیا سعی دارن هر طور شده بهت بفهمونن که تو خوش نیستی و همیشه یه چیزی کم داری مثلا همسرت برات هدیه میگیره در حد توانش یکی میاد میگه خوشگله‌هااا اما ندیدی فلانی برا همسرش چی گرفته!لباس نو میخری میاد میگه قشنگه‌ها اما ندیدی فلانی لباسش چه خوشگله البته گرونترم هست(نمیدونه که سلیقه‌ها فرق میکنه!)تو امتحان نمره بالایی میگیری همون شخص میاد بهت میگه خیلی خوبه مشخصه با هوشی اما فلانی باهوش تره مسافرت میری میاد میگه؛حتما خوش گذشته اما خب چرا جای بهتری نرفتی!وسیله برا خونت میگیری میاد میگه آره خیلی خوبه اما باز خیلی چیزا کم داری که تو این گرونی فکر نمی‌کنم توان خریدشو داشته باشی (عزیز دلم تو از کجا میدونی من توانشو ندارم!!!) ما هم می‌تونیم به حرف‌هاشون گوش کنیم و متأثر بشیم در عین حال می‌تونیم از حرف‌هاشون بگذریم و اونا رو بذاریم به حساب "بی‌شعوری" آدم فقط و فقط خودش میدونه در چه سطحی از توانایی هست و میتونه چه کارا بکنه و از پس چه کارایی بر نمیاد پس بخودت ایمان داشته باش و بذار بقیه هرچی میخوان بگن. و در نهایت یادت باشه حتی اگه چیزی کم داشتی به کسی نگو چون فقط خودت میتونی نداشته‌هاتو به داشته تبدیل کنی 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤣 ارسالی اعضاتایید میکنید؟🤣🤣🤣 •بفرست برا خواهرت😂🙌 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا