eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
12.6هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️🍃 از هدر دادن وقت و انرژی خود برای افرادی که فقط بر اساس حال روحیشون به شما اهمیت می دهند دست بردارید. ‎‌‌ ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو‌ بالا و پایینای‌ این‌ روزگار تو‌ تموم‌ لحظه‌های‌ سخت‌ِ‌ این‌ زندگی تنها‌ کسی‌ که‌ می‌تونه‌ کمکمون‌ کنه..' فقط‌ خداست..🔗 از خودش‌ کمک‌ بخواه‌ بعدش‌ بشین‌ نگاه‌ کن‌ چجوری‌‌ برات‌‌ همه‌ چیو‌ جفت‌ و‌ جور می‌کنه.."♥️‌‌ ❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همکاری شان عالی بود.👌👏😁 ‎‌‌ ❤️❤️
🍃🍃🌸🍃 ▪️عزیز زهرا بقیة الله کجایی آقا!؟ خدا می‌دونه که دلا خونه تو که بیایی غمی تو دلا نمی مونه بحق_الرقیه_اللهم_عجل_لولیک_الفرج اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شستن ظرف‌ها و جارو زدن حیاط تنها وظایف روزمره‌ای نیستند؛ بلکه کلیدهای جلب رزق و روزی نیز محسوب می‌شوند. پاکیزگی و نظم در محیط زندگی، نه تنها باعث ایجاد حس خوشایندی می‌شود، بلکه می‌تواند به برکت و فراوانی نعمت‌های زندگی کمک کند. پس با هر بار شستن و جارو زدن، به یاد داشته باشید که در حال دعوت روزی و برکت به خانه‌تان هستید. 🏡✨ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
9.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اونقدر زندگی رو جدی گرفتیم و لابلای لحظه های زندگی گم شدیم، که یادمون رفته یکم بیشتر حواسمون به بچه ها باشه، یادمون رفته که با فرزندمون بخندیم، با فرزندمون خوش بگذرونیم، براش وقت بزاریم، یکمی به دلش بدیم، … همیشه دنبال فرزندیم، همیشه کتاب میخونیم، ولی از کوچیک ترین و تأثیر گذار ترین کارها غافلیم.. فقط یکمی و مهربونتری باشیم ، اونوقت جای قشنگتری میشه برای کردن…‌‌ ❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 سرگذشت ثریا..... 🍃🍂🍃
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🌸🍃 #ثریا بچگی بابا دست ما رو می‌گرفت و می‌گفت بابا جون تو مگه دوست نداری من و مادرت باهم زندگ
🍃🍃🍃🌸🍃 زدم زیر خنده و گفتم بعید می‌دونم سواد داشته باشن چه برسه به این که بخوان برن پی درس و دانشگاه . آذر با ناراحتی گفت فکر کنم رضا پسر خوبی باشه با تعجب بهش نگاه کردم و گفت تو کلا چند سالی یه بار رضا رو میبینی و بعدشم جنگ میشه و سهراب همه رو به جون هم میندازه از کجا فهمیدی پسر خوبیه؟ آذر تو فکر بود و گفت رضا رو ول کن. مامانم برات خواستگار پیدا کرده ، می‌گفت انگاری چند باری خواسته بیاد ولی ترسیده مامانت ردش کنه . طرف آدم حسابیه ، شنیدم باباش سرهنگ یا یه همچین چیزی بوده گفتم لابد عروسم بخوام بشم تو عروسی باید حرف و حدیث سیمزار و زنشو تحمل کنم . آذر اصلا حواسش به حرفهای من نبود ، گفت صبح رفتم خونه خانم جان از بازار دیدم سیمرار و بچه هاشم اونجان ، رضا هم بود خیلی با ادب بود اصلا اونجوری که سهراب می‌گفت لاتن و دائم الخمرن نبود به اذر نگاه کردم و گفتم دیوونه شدی ها یه وقت جلوی سهراب از اون دوتا حرف نزنی که خون به پا می‌کنه . آذر غمگین خندید و گفت خب مادرشون زن خوبی نبوده از کجا معلوم که اینا هم خوب نیستن ، سرشو پایین انداخت و گفت بابا هادی هیچوقت ازشون خوشش نمیومد. شب موقع شام مامان رو کرد به عمه ثریا و گفت یه سال گذشته نمی‌خوای لباس مشکیتو از تنت دربیاری؟ عمه سرش پایین بود و آهسته قطره های اشک از گوشه چشمش سرازیر شد . مامان گفت خدا رحمت کنه هادی رو ولی خودشم راحت شد بعد یه سال مریضی و خونه نشینی رفت . عمه ثریا با ناراحتی گفت مگه چند سالش بود که از دنیا رفت ، حقش این نبود . مامان با خوشحالی گفت خبر نداری دیگه من و تو نشستیم تو خونه هامون و دخترامون رو دستمون ترشیدن واسه دختر مهناز خواستگار اومده و بهش جواب دادن ، بهار دختر عمو ناصر بود و حدود شیش سالی از من کوچیک تر بود سهراب گفت اشتباه کردن مگه آدم دخترشو میده به غریبه ؟ عمه ثریا گفت آره چرا که نده آشناها چه گلی به سر آدم میزنن که غریبه ها نمیتونن بزنن؟ بعدشم زد زیر خنده و گفت همین تو خودت عمه جان دو سفر دیگه بری تهران و برگردی از اونجا یه دختر تهرانی نشون می‌کنی و برامون میاری سهراب لپاش گل انداخت و گفت نه عمه جان من بخوام ازدواجم بکنم بدون اجازه شما پا پیش نمی‌ذارم . عمه رو کرد به مامان و گفت حالا پسره کی هست که ناصر حاضر شده دختر یکی یدونشو بهش بده ؟ مامان لقمشو قورت داد و گفت میگن خیلی مال و اموال داره تک پسره و باباش کرده با مادرش و خواهرش زندگی می‌کنه ، خواهرش یه بار جدا شده و الان خونه مادرشه سه تا خواهر دیگه هم داره که ازدواج کردن . مامان قیافش توهم بود و گفت دختر مهناز که سنی نداشت که انقد زود عروسش کنه 🌼🌼🌼🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼✨امیدت فقط به خدا باشه...🕊️💛☝🏻 هیچ وقت تو زندگیمون شده فکر کنیم که یه خدای بزرگی دارم که کلید درهای خوشبختی به دستشه این همه درخونه اینو اونو زدیم یه بار شده یه هفته بشینیم درخونه خدا ؟    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88