eitaa logo
سینما از سینما
63 دنبال‌کننده
136 عکس
62 ویدیو
1 فایل
نشانیِ مدیر کانال: @mhnasseri «سینما از سینما» یک تارنمایِ کاملا مستقل است. در صورت تمایل به حمایت مالی از آن، از طریق شماره کارت زیر اقدام فرمایید. ۶۰۳۷۹۹۷۱۳۸۶۹۸۱۹۷ محمدحسین ناصری
مشاهده در ایتا
دانلود
راوی بی رحمانه فیلیپ را به محل اعدام کشانده، در مواجهه با مرگ تحقیرش میکند، اما فرصتی دوباره به او داده، او را زنده از آنجا بیرون میکشد، اگرچه به بی رحمیِ خود پایان نمیدهد؛ او را با تصاویر پنهان در ضمیرش روبرو میکند. راوی این تصاویر ذهنی را مخدوش میکند؛ خدشه ای در جهت عینی کردن این تصاویر. اما در مسیر این خدشه با پنهان کردنِ او در محل اختفاء، دلسوزانه به او مهلتی برای نفس کشیدن و زنده بودن میدهد. و راوی در صحنه‌ی ترور ماتیلد، پس از مرگ ماتیلد، درست و بهنگام، مستقیما دخالت کرده، با قطع تصویر هر یک از دست اندکاران این ترور و مطلع کردنِ ما از نحوه‌ی مرگ آنان، مرگشان و مرگ را محتوم میکند. و اطلاع از نحوه‌ی مرگ فیلیپ را میگذارد برای آخر و با مطلع کردن ما از این موضوع که «فیلیپ ژِربیر تصمیم گرفت این بار نمیدود» به ما امید و شورِ رهایی میبخشد. اما با او تمام نمیکند؛ نمای پایانی نمایی ضد نور است از حرکت این چهارْ محکومِ به مرگ، بسوی بنایی که اثر با نمایشِ در تسخیر سربازانِ نازی بودنِ آن شروع شده؛ نمای ضد نوری که آنان را مبدل به چند سایه‌ی سیاه کرده است –ارتش سایه ها- که با فرمان سربازی در اونیفورم مامورین مرگ، تغییر جهت میدهند و بنا از دید آنها پنهان میشود. راوی با هیبت مرگ تمام میکند نه با اراده‌ی فیلیپ. اما هنوز تمام نشده؛ عنوان بندی نهایی، با آن موسیقی و تصاویرِ اعضایِ محکومْ به مرگ ارتش که در آن، چند لحظه از لبخندشان مانند یک عکسْ قاب شده، غمخواری برای رفتگانی ست که برای راوی عزیزند. ارتش سایه ها اثر بزرگی ست و راوی اراده و غمی عزیز دارد؛ آیا میتوان برای این غمخواری او را ملامت کرد؟ اما میتوان او را به رویایی خدشه ناپذیر توجه داد؛ رویایی که ایجابی باشد در کنار نفی؛ برای تحقق اراده اش، آشتی با هیبتِ مرگ و رهیدن از غم. 🗒برگ هفتم @cinemafromcinema_com
🎥آلفرد هیچکاک در برابر آرون سورکین 👈در بخش «نقد در بعد از ظهر» cinemafromcinema.com/?p=307 @cinemafromcinema_com
📄آرون سورکین و «استیو جابز» 📌درباره‌ی «استیو جابز» و نویسنده‌اش آرون سورکین 👈در بخش «نقد در بعد از ظهر» cinemafromcinema.com/?p=307 @cinemafromcinema_com
آرون سورکین و «استیو جابز» درباره‌ی «استیو جابز» و نویسنده‌اش آرون سورکین اول از همه، باید بدونید من واقعا هیچ حساسیت بصری ای ندارم اصلا، من فیلما رو بیشتر میشنوم تا اینکه ببینمشون. «یک شیوه‌ی تئاتری» تمام چیزیه که من بَلدَم چه جوری انجامش بدم. چیزیه که براش مدرسه رفتم، همون طور که گفتم، چیزیه که با انجامش بَراومدم. من هنوزم این حس رو دارم که انگار تو فیلم و تلوزیون یه خارجی ام، که به نوعی تلاش میکنه تو فیلم و تلوزیون «نمایشنامه» رو پیاده کنه. رُک و راست، من هیچوقت این تصور رو که «فیلم رسانه‌ی کارگردانه» قبول نکردم؛ فکر میکنم هرکی این حرفو زده، یه کارگردان بوده. آرون سورکین «استیو جابز» یک مشاجره است. مشاجره ای با تزریق ماده‌ی انرژی زا تقویت شده، با حذف لنگی ها و کندی ها سرِ ضرب شده و با تحقیق و بازنویسیِ آرون سورکینِ نویسنده و تمرین بازیگران، بی تُپُق و حاضرجوابانه شده؛ یک مشاجره‌ی رویایی است. راوی در دام لذتِ دو سویه‌ی یک مشاجره‌ی ذهنی اثیر شده؛ لذتی ناشی از خشم و «ترحم برای خود». خشم و ترحمی ناشی از گره‌ی عقده ها. عقده‌ی رانده شدن یک کودک از سوی پدر و مادر و عقده‌ی برتریِ یک مرد بالغ بر دیگران. 🗒برگ اول @cinemafromcinema_com
«اندی: خیلی وقت پیش، تو یه بار تهدیدم کردی –استیو (مایکل فَسبِندر): مردم مجذوبِ آدمایِ با استعدادن. این موضوع بنظرِ آدمای بی بهره (از استعداد) تهدید کننده میاد. شاید تو باید بری پیش یه روانشناس. قطعا ضرر نمیداشت –منظورم این بود که تو عیناً تهدیدم کردی» عقده‌ی برتری استیو از یک سو، از سوی دیگر عقده‌ی دیگران که این برتری خواهی را به رویش می آورند «اندی: اینو توی چند ثانیه نمیشه درست کرد –استیو: تو چند ثانیه نداشتی، سه هفته داشتی. جهان تویِ یک سومِ این مدت خلق شد –خب، یه روزْ تو باید برامون بگی چه جوری انجامش دادی» که باعث خنده‌ی دستیار همیشه همراه استیو میشود. خنده ای که با نگاهش به استیو سریع خورده میشود. اهمیتی ندارد که راوی با قرار دادنِ صحنه ای که در آن استیو متوجه در اشتباه بودن خود درباره موضوعی در طول سالیان متمادی میشود، سعی میکند میان خود و استیو فاصله ایجاد کند؛ که انگار جایی فراتر از عقده یا عقده های استیو ایستاده و در پی حل آن هاست. اهمیتی ندارد، چرا که پرداختن به عقده از طریق مشاجره ای که –با یک تقریب خوب- تمام اثر را پوشش داده، همدستی با استیو است در این عقده ای بودن و اجازه نمیدهد راوی فراتر رفته، به تصویر شامل زندگی نظر کند. تصویری شامل تمام رویدادها و فواصل زمانی میان آن ها. راوی به مشاجره حیثیتی میدهد که فاقد آن است. نَفَس زندگی، گذر زمان و فاصله‌ی آدم ها، هر مشاجره ای را از نفس انداخته، آتش آن را سرد میکند و فرصتی فراهم می آورد برای نظر به تصویر شامل و عبور از عقده ها. میتوان از نو در این آتش دمید و آن را شعله ور ساخت اما در طولانی مدت، نمیتوان آن را شعله ور حفظ کرد. راوی در مشاجره‌ی مصنوع خود فاصله‌ی زمانی و مکانی را حذف میکند تا التهاب را مدام کند و تصویر شامل را مخدوش. در صورتی که هدف زنده کردن این تصویر در یاد و توجه دادن به آن است. این گونه است که مو سفید کردن استیو نوعی وصله‌ی ناجور میشود، از سر ناچاری. نه اشاره ای به آن میشود نه استفاده ای قابل ملاحظه از آن. چرا که راوی فرصت نظر به تصویر شامل را برای خود نمیگذارد. چرا که تصمیم گرفته داستان خیالی خود را در ازدحام و عجله‌ی رونمایی از سه محصول جدید روایت کند: من این ایده به ذهنم رسید –بخاطر داستانایی که میشنیدم، بخاطر این نقاط اختلافی که خودشون رو برام ظاهر میکردن- که چی میشد اگه تمام فیلم، فقط سه تا صحنه بود که در زمان واقعی میگذرن، هر کدومشونم در پشت صحنه‌ی لحظات منتهی به یکی از مراسمات «آغاز به کارِ محصولِ» استیو اتفاق میوفته، و اون جوری من اختلافی رو که در این روابط هست از طریق این درام پردازی به شکل درام در میارم. من در این فیلم هیچ واقعیتی رو در ارتباط با استیو جابز، نه تحریف کردم نه منحرف نه اختراع، به جز یکی: اون، چهل دقیقه قبل از هر مراسم آغاز به کارِ محصولی که داشت با پنج آدمِ یکسان مواجهه نداشت [...] احتمالا واکنش اندی هرتزفیلد به فیلم دقیق ترین بود، که اون واکنش این بود «خدای من، هیچکدوم از اینا اتفاق نیوفتاده، اما همه ش واقعیت داره!». فکر میکنم هربار که شما سینما هستین و این کلمات رو میبینید «آنچه در ادامه میبینید یک داستان واقعی است» باید به اون به عنوان یک نقاشی فکر کنین و نه یک عکس. آرون سورکین سورکین در میان تمام رویدادها و روابط موجود در زندگیِ فردی به نام استیو جابز دست به انتخاب زده، سپس با دست کاری در واقعیتِ این رویدادها و روابط به روایتی رسیده که جهان بینی و نگاه او را نمایندگی میکند. نگاهی که در آن وسعت عقده ها چنان گسترش یافته که اجازه‌ی نظر به تصویر شامل زندگی را نمیدهد. 🗒برگ دوم @cinemafromcinema_com
«انگار پنج دقیقه قبل از هر مراسم آغاز به کار، همه میرن یه بارِ مشروب فروشی، مست میکنن و بِهِم میگن واقعا چی فکر میکنن» استیو این جمله را میگوید و او درست میگوید. وقتی همه با یک تقریب خوب، مدام حرف میزنند و انگار که مست باشند، آنچه در سر دارند بر زبان می آورند، دیگر جایی برای نمایش نمیماند. حضور کارگردانِ «فیلم» در فاصله‌ی مابین جملات فیلمنامه است که تعیین کننده میشود. آن فضای خالی، قلمروی خدایی کردن کارگردانِ فیلم و آفرینش اوست و او اطمینان حاصل میکند که جملات، فضای خالی مقتضای طبع او را فراهم میکنند. حال اگر جملات فراوان شده، محتوای احساسی آن ها مرکز توجه را اشغال کند، فضای کار کارگردانِ فیلم باریک و باریک تر شده، کم توان در افزودن بر محتوای صحنه، در تقلا میشود از جملات عقب نماند. دیالوگ چیزیه که در حین نقل یک داستان بصری از دهان آدما خارج میشه. تنها مشکل فیلم های صامت این بود که دهان ها باز میشد و صدایی نمی‌اومد. بدبختانه وقتی صدا اومد، آدم های عوام، صرافان پولِ این صنعت به سرعت شروع کردن که با فیلمبرداری از تئاترهای صحنه ای، پول نقد وصول کنن. بنابراین این مسئله همه‌ی ویژگیِ سینما رو کاملا ازش گرفت. مثل خیلی از فیلماییه که آدم در حال حاضر میبینه [...] برای من اونا چیزی هستن که من بهش میگم «تصاویرِ آدمهای در حال حرف زدن» و در خودشون هیچ ارتباطی با هنر سینما ندارن [...] وقتی کسی به یه فیلم به صورت جهانی فکر میکنه، حرف زدن به یه حداقلی کاهش پیدا میکنه و اگر ممکن باشه داستان رو به صورت بصری تعریف میکنه و اجازه میده که حرف زدن، بخشی از اتمسفر باشه. آلفرد هیچکاک رمان عصاره‌ی اتفاقات و لحظات است نه وقوعشان؛ عصاره‌ی وقوع است. تئاتر خود وقوع است. اما سینما منظری از وقوع است (منظری دور، نزدیک، متحرک، ثابت، روبرو و...) و تبدیل مناظر، در یک قاب یا قاب های متعدد. قابْ حاویِ منظری از وقوع است اما اعتباری شکننده دارد، چرا که حاوی عناصری سخن گوست. سلسله‌ی تصاویر متحرک زنجیره ای شکل میدهد با قابلیت پیگیری. حال اگر هر تصویر در تناسب با تصاویر دیگر ساختمانی معین را بنا کند، میتواند به منظری ارتقاء یابد که جهان بینی راوی را در پشت خود دارد؛ منظری که ابهام منجر به اکتشاف، خاصیت آن است. حال اگر جملات فراوان شده، محتوای احساسی آن ها مرکز توجه را اشغال کند، عامل واضح (جملات) عامل مبهم (تصاویر) را به یک دنباله رو تقلیل میدهد. چراکه با حضور عامل واضح، انگیختارِ کاوشِ در ابهامْ سرد شده، تصویر به عنوان عاملی فرعی پس زده میشود. در حالی که جملات خود باید بر ابهام اثر افزوده، انگیختار کاوش را تحریک کنند. من همیشه باور داشتم –اما بدبختانه تو هیچ وقت نمیتونی یه کاری بکنی که اینجوری نوشته بشه- که صدا هرگز نباید همون چیزی رو که صورت بیان میکنه بیان کنه. به عبارتی دیگه، اگه یه دختر میگه «من خوشحالم» و صورتش حالت خوشحال داره، داری یه چیزِ مشابه رو دوبار میگی؛ یکبار با صدا یکبار با تصویر؛ باید به حالت تقابل در اومده باشه. یه دختر میتونه در حال گریه کردن باشه و تویِ یه دعوا بگه «خندمو در نیار» با طعنه. آلفرد هیچکاک فراوانی جملات لزوما خطا نیست، اگرچه میتواند به دلیل اختلاف زبانی در پی گیریِ اثر اختلال ایجاد کند. اما مرکزیت دادن به جملات و محتوای احساسی آن ها گناهی کبیره است. 🗒برگ سوم @cinemafromcinema_com
🎥یک اصطلاح نظامی در آمریکا 👈در بخش «با ربط و بی ربط به سینما» cinemafromcinema.com/?p=537 @cinemafromcinema_com
🎥صلحِ سَگی! رابطه‌ی سگ داشتن با صُلحِ جهانی! 👈در بخش «با ربط و بی ربط به سینما» cinemafromcinema.com/?p=540 @cinemafromcinema_com
ترجمه‌ی انگلیسیِ تمامیِ مطالبِ «سینما از سینما» در دسترس است. WWW.CINEMAFROMCINEMA.COM @cinemafromcinema_com
🎥چشم در برابر چشم با 400 میلیون دنبال کننده، چرا مجبور شد حمایتش را از اسرائیل پس بگیرد؟ «مردمِ» اسرائیل یا... «ارتشِ» اسرائیل؟ 👈در بخش «با ربط و بی ربط به سینما» cinemafromcinema.com/?p=575 @cinemafromcinema_com
دوستانی که به زبان خارجی تسلط دارن، کم نَذارن. بِرَن توی شبکه‌های اجتماعی و یا هر جای دیگه‌ای که میتونن، از این «کلیدِ رمزآلود» استفاده کنن و با خارجی‌ها وارد گفتوگو بشن. «قضیه‌ی فلسطین کلید رمزآلودِ گشوده شدن درهای فرج به روی امت اسلامی است...» امام خامنه‌ای، فروردینِ 85
از این به بعد توی کانال، در ارتباط با فلسطین و جنگی که در جریانه، یک سری محتوا رو که قابلیت ارائه به مخاطب انگلیسی زبان دارن، قرار میدم. دقت داشته باشین که این محتواها لزوما صحت سنجی نشدن؛ چه از جهت ترجمه، چه از جهت دقتِ اطلاعات ارائه شده. اگر تصمیم به انتشارشون گرفتین، بررسی این موارد با شماست. خدا قوت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(بخش آخر که در فیلم ترجمه نشده) Translation of the the last part: he (the Israeli police) has a gun and there are other armed people with him in the car.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Gaza residents send their messages to the World before Israel would cut off their internet. We will remain in Gaza. Either we die or we are liberated. We will die standing, we wont kneel in front of our oppressor
34.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
Palestine and Israel; which one is legitimate in the eyes of the world? Funny ways in which the "United Nations" work... And another reason for the fact that, a "two state solution" is not only unjust, it is ridiculous!
نسخه‌ای از «چشم در برابر چشم» که برای مخاطب انگلیسی زبان تهیه شده: AN EYE FOR AN EYE
Sliman Mansour (Palestinian, 1947) - My Name is Palestine and I Will Survive (إسمي فلسطين وسأحيا) (2016)
حدود 8 دقیقه از این مصاحبه‌ی 33 دقیقه‌ای رو دیدم و بنظر میاد پُر از لحظاتِ قابل استفاده‌ست: Piers Morgan vs Bassem Youssef