فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عقده_ای_کیه؟؟!!
.
چرا تو ادارات انگلستان دست دادن یا دست زدن به زنان ممنوع شد؟؟؟
پن:اینجاست که میگن بعضیا خودشونو به #جاهلیت_مدرن زدن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
💚 #شهید_چمران چگونه همسرش را #باحجاب کرد؟
#همسر #زن #روسری #حجاب #بیحجاب #چمران #غاده #ایران #لبنان #شهید #یتیمخانه #مسلمان #امربمعروف #امر_به_معروف #هدیه #زیبا #سیره_شهدا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🌸 دختــران چــادری 🌸
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هفدهم 💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذ
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هجدهم
💠 در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لبهایم میخندید و با همین حال بههم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.»
توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری میپرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم میخواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت #احساس طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت.
💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش میرسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند.
نمیدانستم چقدر فرصت #شکایت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفسهایش نم زده است.
💠 قصه غمهایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و #عاشقانه نازم را کشید :«نرجس جان! میتونی چند روز دیگه تحمل کنی؟»
از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این #صبر تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...»
💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس #اسارت ما آتشش میزند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به #فاطمه (سلاماللهعلیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما #امانت میسپرم!»
از #توسل و توکل عاشقانهاش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان #عشق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرواز میکرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!»
💠 همین عهد #حیدری آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم.
از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریههای یوسف اجازه نمیداد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد.
💠 لبهای روزهدار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما میترسیدم این #تشنگی یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بیقراری پرسیدم :«پس هلیکوپترها کی میان؟»
دور اتاق میچرخید و دیگر نمیدانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی میبارید، مرتب زیر گلوی یوسف میدمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمیدونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه #آشوبی شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم.
💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشههای فاجعه دیشب را از کف فرش جمع میکردند.
من و زنعمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زنعمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟»
💠 دمپاییهایش را با بیتعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده میشد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.»
از روز نخست #محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم میدانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانههای دیگر هم #کربلاست اما طاقت گریههای یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد.
💠 میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجههای #تشنهاش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زنعمو با بیقراری ناله زد :«بچهام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت.
به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا بهقدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجرهها میلرزید.
💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با #وحشت از پنجرهها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید.
یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که بهسرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد :«هلیکوپترها اومدن!»
💠 چشمان بیحال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم.
از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب میگفت :«خدا کنه #داعش نزنه!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ
•مدتها بود اطرافیانم بخاطر حجابم منو #مسخره میکردن و آزارم میدادن؛ 😔
نزدیک بود حجابمو بذارم کنار
تا اینکه این ویدیو رو دیدم... 👆
ــــــــــ
به ما بپیوندید 💐
🆔 @Clad_girls 🍃🌸
9.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻پوشش بانوان در ایران باستان /قسمت اول
✨لطفا ببینید و برای دوستان خود ارسال کنید
#حجاب #عفاف #حجاب_ایران_باستان #حجاب_تاریخ_ایران #پوشش #هخامنشیان #زرتشت
✅ @Anti_Archaism
🆔 @Clad_girls ⬅️⬅️ JOIN
📷 پاسخ جالب بانوان نهاوندی به قدردانی رهبر معظم انقلاب در سخنرانی تلویزیونی نیمه شعبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
💓 بی بی جان
خیلی ها چشم به دستان کوچک شما دارند ...
الهی بحق الحسین ....
💗ولادت نازدانه ارباب ، خانم حضرت رقیه (سلام الله علیها) مبارک🌸
🆔 @Clad_girls 🌸🍃
😍 تعدادی از ابراز محبت های شما
❤️ به کانال خودتون
🍃🌸 کلی انرژی برای ما💪
🙏 سپاس که همراهمون هستید
✅خادمین کانال محتاج دعای خیر شما هستند .
💌 حجم پیام های ارسالی تون خیلی بالاست و فرصت ما محدود ،عذر مارو پذیرا باشید اگه احیانا دیر پاسخ میگیرین.
انتقادات و پیشنهادات شما سازنده است
🆔 @Clad_girls
...
این حجم شباهت !!
واقعا بی نظیره :)))
.
الان میاد میگه
من پیروزم
پیروزم چون همه سعی میکنن شبیه من بشن :)
خدایی اعتماد به سقف تا این حد؟!
#مسیح_علینژاد #مسیح_پولی_نژاد
🆔 @clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم_دختر_#ارباب🌸
معجزه بالاتراز این هست در دنیامگر
یک سه ساله یک جهانی را شفاعت میکند
🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼
🆔 @Clad_girls
🌸 دختــران چــادری 🌸
🔴 تشکر از همهههه عزیزانی که توی مسابقه شرکت کردند 😊 🔴 شاید برنده هفته آینده ما شما باشید 😊 ✅ هر هفت
🔴📢 #توجه / #ویژه
🔻 حتما بعد از دو هفته با روند مسابقه آشنا شدید
ما در طول هفته ،هر شب یک سری صوت برای شما قرار میدهیم و جمعه شب یک سوال از اون صوت ها مطرح میکنیم .
🔻 چون بنا به این هست که شما صوت ها رو در طول هفته با دقت گوش داده باشید . بنابراین باید با دیدن سوال بتونید پاسخ بدید
پس زمان زیادی برای پاسخ گویی نمیشه قرار داد تا همه برن سرچ کنن یا تازه گوش کنن و ...😕
هدف فقط اینه که شما این صوت ها رو با دقت گوش بدید .
🔻 فرصت برای برنده شدن تون هست ،نگرام نباشید و تمرکز تون فقط روی صوت ها باشه 😊
✅ منتظر مسابقه و جایزه های #جذاب باشید 😃
🍃🌸 #ریحانه
وصیتنامہ شهید #حججے』 بہ خواهران:
همیشہ این بیت شعر را بہ یاد آورید...↓
آن زمانے کہ"حضرت رقیہ س" خطاب
بہ پدرش فرمودند:
غصہیِ حجابِ من را نخوری باباجان...!
『چادرم』 #سوختہ اما بہ سرم هست هنوز
_____________________
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057