eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
163.7هزار دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
16.6هزار ویدیو
273 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌حضرت آیت الله خامنه‌ای خطاب به دختر شهید سلیمانی: 🌷 جهاد بیرونی متکی به #جهاد_اکبر یعنی جهاد درونی است. 🌷 همه مردم عزادار و قدردان پدر شما هستند و این قدردانی در اثر #اخلاص بزرگی است که در آن مرد وجود داشت، چرا که دلها به دست خداست و بدون اخلاص، دلهای مردم اینگونه متوجه نمی‌شود. 🌷 خداوند به همه ما و به همه #ملت_ایران #عوض_خیر عنایت بفرماید. ‌ 🏴 @Clad_girls
♨️ / یک سحر جانسوز 😔 های شما / قسمت سوم👇👇👇 مثل همیشه... صبح از خواب بیدار شدم... به خاطر کنکور باید زود بیدار می‌شدم و درس می‌خواندم🤓 اهل خانه خواب بودند.. صبحانه برایمان آش آورده بودند ... بدون معطلی ظرف را پر کردم و نشستم. گوشی ام را برداشتم.. وای فای روشن شد. قاشق را پر از آش کردم. مزه خوش آش رشته در زیر زبانم مرا برای خوردن آن مشتاق تر کرد.. پیام ها از پیام رسان های مختلف یکی یکی می‌آمد .. به اینستاگرام سری زدم . قاشق بعدی را پر کردم و باز مزه خوب آن! چند استوری را مشاهده کردم.. انگار یک چیزی بین همه‌ی استوری ها مشترک بود! انگار اینستای من را سیاه پوش کرده بودند! توجهی نکردم 😕 به قسمت پست ها آمدم.. عکس حاج قاسم و حضرت آقا! همان عکسی که رهبری برای حاجی نشان سردار سپه می‌گذارند.. لبخند زدم.. قاشق دیگر پر کردم.. کپشن را خواندم: "دعای رهبر انقلاب در حق سردار سلیمانی اجابت شد" شب گذشته ........🖤 و بعد اصلا یادم نیست.. که قاشق از دستم افتاد.. و اصلا نفهمیدم چگونه خبر شهادت را فهمیدم.. بهت زده بودم.. شبیه مرده ها! شبیه آن هایی که حس می‌کنند همه چیز اشتباه است .! پست ها را گشتم.. که خدایا خبر را اشتباه فهمیده باشم! اما نه.. درست بود. سردار سلیمانی را ناجوانمردانه ترور کرده بودند .. اشک بی اختیار از چشمانم می‌بارید😭🥺 تلویزیون را روشن کردم.. شبکه خبر.. مجری سیاه پوش .. زیر نویس پر از درد.. خبر شهادت.. خبر بی علمدار شدن😭 خبر نبود حاج قاسم! درد داشتم . نمیشد بغض هایم را همانجا ببارم . . آن روز تا عصر صبر کردم ... قرار بود بروم امامزاده .. به محض رسیدن .. رفتم جلوی ضریح . تکیه دادم به دیوار .. چادر بر سر کشیدم🖤 و صدای نوحه‌ی حاج محمود که میخواند: "وای شهید بی سر اومد... وای ... تنش شبیه جسم علی اکبر اومد..😭 من بودم و اشک و... سوختن ... و ارزوی اشتباه بودن این خبر نحس...😭 💠➖➖➖➖➖💠 🌱بسم رب العشق🌱 اواسط امتحانات ترم بود و جمعه را غنیمت دانستم و تا ۱۱ صبح خوابیدم. بیدار که شدم، سکوت عجیبی بر خانه حکم فرما بود و صدای صحبت آرام پدر و مادرم می‌آمد، آمدم صبحانه بخورم که دیدم پدرم به کُنجی پناه برده و مادرم سرش را به زیر انداخته.. با خیال راحت مشغول خوردن شدم که مادرم با چشمانی پُف کرده، خطابم کرد. از یک جایی به بعد دیگر صدای مادرم را نمی‌شنیدم و گلویم را بغض فشرد😭 گویی خبر آنقدر هم عجیب نبود، حاج قاسم مالِ شهادت بود، شهادت حق او بود. گویا سالها بود که شهید شده بود! اما به شدت غم بار بود، نبودن سردار، مالک اشتر... نباید می‌گذاشتیم مردم به بهت فرو بروند، باید می‌ایستادیم. جلسه فوری گرفتیم و برنامه چیدیم. هزاران نفر را دعوت کردیم و 1000 نفر آمدند؛ از دشمنی دور و دراز آمریکا گفتیم با باید تا هفتم حاجی، ماهواره ها جمع می‌شد، باید همه می‌فهمیدند که ، خیرِ را نمی‌خواهد که برایشان برنامه پخش کند، آن هم رایگان... هر چیزی را به خوردِ ذهن و فکر بدهند... خبر شهادت حاجی، قلبم را پاره کرد💔 گویی پدری نادیده داشتم و حالا از دستش داده بودم..😭 💠➖➖➖➖➖💠 صبح جمعه ۱۳دی ۹۸ بین خواب و بیداری صدای مامان رو شنیدم پرسید: عکس سردار ... چی شده ؟!!! بابا جوابی نداد ... آبجی کوچیکه گفت: بابا داری گریه میکنی!!! (آخه فضای خونه مون یکم سنگین بود ... پدربزرگم تقریبا سه ماه قبلش فوت شده بودن ) گفتم لابد گریه بابا برا آقاجونه دلش تنگ شده بازم شنیدم مامان گفت: حاج قاسم رو نشون میده مگه چی شده ؟؟؟؟ بیدار شدم رفتم تا اخبار رو ببینم زیر نویس هارو بخونم جواب مامان رو بدم گفتم شاید خبری راجبه سوریه یا عراق که مربوط به حاج قاسم هست تا چشمم به تلویزیون افتاد، خشکم زد...😟😟😟 بابا فهمیده بود به مامان چیزی نمیگفت گفتم نوشته "سردار شهید شده" ... چندین بار مرور کردم باورم نمیشد گفتم اشتباه شده اصلا امکان نداره ... خواهر کوچیکم هزار بار پرسید: آبجی یعنی واقعا سردار رو شهید کردن؟؟؟(بچه پنج ساله هم قهرمان قصه هاش سردار حاج قاسم بود ) همه زل زده بودیم به تلویزیون ، اصلا باورمون نمیشد غم از دست دادن سردار سنگین تر از فوت پدربزرگم بود... 😭😭😭 هنوز شوکه بودیم که بابا آماده شدن برن نماز جمعه ... ما هم باهاشون رفتیم ... موج غم و ناراحتی سنگینی رو تو چهره مردم شهر، میشد دید ، همه اومده بودند واقعا غم غریبی بود...💔 💠➖➖➖➖➖💠