mp3-masihabia.mp3
3.55M
🎧
🍃 #انتظار_یار
بیا نور چشمای دنیا ،بیا
بیا ای مسیحای دلها ،بیا
هوای دلا بی تو بارونیه
بیا ای دل ارام زهرا ،بیا
🆔 @Clad_girls
🌸 دختــران چــادری 🌸
بانو✋
✅حواست باشد...
🎥یک دوربین فیلمبرداری همواره ازلحظه به لحظه ی کارهایت فیلم میگیرد
تا☝️...روزی درپیشگاه خدا وپیش روی همه ی جهانیان ،تمام آنچه دراین دوروزدنیاکرده ای آشکارسازد ⏸
🚫نکندبه این "چندروزدنیا" دل ببندی و "زندگی ابدی ات" راویران کنی!❌
⛔️نکنددراین دنیای آشفته بازار،تو نیزهمرنگ کسانی شوی که باهرگناه، به امام زمان (عج)سیلی میزنند❗️😰
این رابدان 👇
[ ارزش تو این نیست که پیکرت،اسیرنگاه هرکس وناکسی شود ]
⬅️تو نبایدبه هرکسی،اجازه دهی تورابراندازکند و👈دودگناهش درچشم خودت برود❗️😳
.
.
آری...آنهاتورامی بینند وخوششان می آید😓
ولی [گناهش،برای هردوی شمانوشته میشود] و«این توهستی که ضررمیکنی » چون هم رایگان بدنت رابه اشتراک گذاشتی ،وهم گناه کردی🔥
این هاراخواهرانه میگویم...
هرکسی رادرقبرخودش میخوابانند وخودش مسئول پاسخگویی به اعمالش است ⚖
هیچ کس ازآنان که به خاطرشان به گناه افتادی روز قیامت و میا قبر نمی آید که توراحمایت کند...و تنها خواهی ماند بدون خدا...
اما ، تو میتوانی کاری کنی که دستت رابگیرند
✅کسانی مانند ارباب حسین (ع)
🏆پس دنیای دوروزه ات راخوب بساز که دردنیای همیشگی آسوده باشی
کاری نکن مادام رویارویی بااعمال دنیایت ، شرمنده شوی😓
که شرمندگی بد دردیست✋...
🌸🍃🌸🍃🌸
❣ #دختــران_چــادری
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
✨💓
سلام مردم دنیا✋
و اما بعد
بدانید که اگر تمام شما
مرا به خاطر چادرم رها کنید
من می مانم و خدا ♥
من می مانم و چادرم 😍
خدایی دارم مهربان😇
از تار و پود چادرم به من نزدیکتر
🆔 @Clad_girls💜ڪانال برتر حجاب
♨️گاهی یڪ #نگاه_حرام👀
❣ #شهادت رابرای ڪسی ڪه
✊لیاقت دارد،
😔سالها #عقب_میاندازد…
🛎چه برسد به ڪسی ڪه
🀄️هنوز لایق #شهادت بودن را
💠نشان نداده…😔
😇 شهیدخرازی💞
#حاج_حسین_یڪتا مےگفت:
درعالم رویا، به #شهید گفتم:
چرا براے ما #دعا نمیڪنید ڪه شهید بشیم؟! مےگفت ما دعا میڪنیم
براتوڹ #شهادت مینویسن ...
ولی #گناه ڪه میڪنید پاڪ میشه...
به خاطر شهـــ❤️ــــدا #گناه نڪنیم
ڪلیڪ ڪنید↩️ @Clad_Girls
#جیک_و_ماجیک
#تینیجری_ها | #پارت_اول
#میم_اصانلو | @biseda313
شاید مضحک بنظر بیاید اما؛ من چند کرم درون دارم. کرم هایی که ساعت پنج صبح دلشان می خواهد در سرم رژه بروند و من هم کت بسته تسلیمشان می شوم. پس کوله و هندزفری را اسباب راه می کنم و سوال مادر: «کله ی صبح کجا؟» را جواب یک کلمه ای می دهم: «ورزش!». همزمان با این که مادر خیالش راحت می شود پسرش سر به راه شده است، من هم به راه می افتم.
پایم را از در خانه بیرون می گذارم و کتانیم به سنگ فرش سرد خیابان برخورد می کند؛ یکی از کرم های افکارم که شدیدا افسردگی دارد، از فرصت استفاده می کند: «زمستان نبودش را یادت هست؟» کرم دیگری که در جوارش دستمال یزدی می چرخاند، جواب می دهد: «دختره ی نالوتی می گفت ما هنوز تینیجر (نوجوان) هستیم، ازدواج چه می فهمیم!» کرم افسرده، زانوی غم بغل می گیرد: «پس دوستت دارم تا ابد، اولین دروغ تینیجری هاست؟» هیچ کس جواب نمی دهد.
به چهار راه می رسم و کرم ها همه یکصدا می گویند: «بپیچ به چپ!» آدرس مکانی آشنا را می دهند اما دکتر طاهر، این منطقه را ممنوعه اعلام کرده بود. مردد گوشه ی چهار راه می ایستم. نفس هایم به علت دوندگی زیاد به شمارش افتاده بود. چراغ راهنما سبز ، زرد و قرمز می شود، خیل عظیم جمیعت در حال حرکت هستند اما من گرچه گوشه ی چشمم به منتهی الیه سمت چپ منحرف می شد، توان حرکت نداشتم. صدای پیچیده شده در گوشم: «بپیچ به چپ!» حالا دیگر با موزیک راک درون هندزفری ریتمینگ شده بود. کرم عوضی افکارم به این آهنگ علاقه ی مفرط دارد؛ بشکن می اندازد و می آید وسط: «چرا نشستید! برای سپهر دست بزنید... ناسلامتی قهرمان دوی ماراتن ما، یک روز عاشق هست، یک روز فارق!»
کرم های دیگر با شنیدن حرفهای او، جان دوباره ای می گیرند و گودبای پارتی راه می اندازند؛ همه بجز کرم افسرده. این اواخر به کلمه های بای دار، آلرژی گرفته بود. با قرمز شدن چراغ راهنما و ورود من به خیابان سمت چپ، کرم ها به یاد پرستار دلم، چند دقیقه سکوت می کنند. حتی کرم عوضی می داند الان وقت مزه پرانی نیست. خفقان محض را در سرم احساس می کنم؛ لب می زنم: «خیابان پرستار!»
دوباره باد به جان موهای لخت درخت مجنون در حاشیه ی خیابان پرستار افتاده اما لرزش اندامم ناشی از سرما نبود؛ روز تولد کرم افسرده برایم تداعی می شد. خوب خاطرم هست؛ خانم پرستار که هنوز سال یازدهم تجربی بود و اصرار داشت صدایم بزن:«خانم پرستار!»، به جای بازوی من که روزی بیمارش بود، به برگ های درخت مجنون پیله کرد. درست همانجا؛ کرم افسرده پا به دنیای کله خرابم گذاشت و بیخ گوشم زمزمه کرد: «لطفا یک نخ سیگار!»
از من می خواست؛ سپهر! شاگرد اول ریاضیات. همان که آقای گل محمدی، دبیر حسابان با آن همه دم و دستگاه محساباتی، بر سرش قسم می خورد. شبی که خواب حوری مقنعه سفید را دیدم و صبحش حسابان را دوازده شدم فراموش نمی کنم؛ آن روز من از چشم آقای گل محمدی افتادم، به چشم خانم پرستار نیامدم و پایان عصر همان روز، با چند پوک ناشیانه، پاسخ مثبت به کرم افسرده دادم. البته این پایان ماجرا نبود، پوک های اول مصادف شد با هق هق مادر در نیمه های شب به علت بوی مشکوک دهان تک پسرش و بقول او؛ چشم و چراغش. ادامه دارد...🔜
❣ #دختــران_چــادری
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a0573093102592Cc9d364a057
اگر #مدافع حـــــرم حضرت زینــــب سلام اللہ علیها نمیتونم باشم😞 ...
مدافع #چــــادر 🌹حضرت زهـــــرا سلام اللہ علیها 🌹ڪہ میتونم باشم✌️🏻...
.
.
.
🆔 @Clad_girls 🍃🌸