هدایت شده از 🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✨💓
سلام مردم دنیا✋
و اما بعد
بدانید که اگر تمام شما
مرا به خاطر چادرم رها کنید
من می مانم و خدا ♥
من می مانم و چادرم 😍
خدایی دارم مهربان😇
از تار و پود چادرم به من نزدیکتر
🆔 @Clad_girls💜ڪانال برتر حجاب
♨️گاهی یڪ #نگاه_حرام👀
❣ #شهادت رابرای ڪسی ڪه
✊لیاقت دارد،
😔سالها #عقب_میاندازد…
🛎چه برسد به ڪسی ڪه
🀄️هنوز لایق #شهادت بودن را
💠نشان نداده…😔
😇 شهیدخرازی💞
#حاج_حسین_یڪتا مےگفت:
درعالم رویا، به #شهید گفتم:
چرا براے ما #دعا نمیڪنید ڪه شهید بشیم؟! مےگفت ما دعا میڪنیم
براتوڹ #شهادت مینویسن ...
ولی #گناه ڪه میڪنید پاڪ میشه...
به خاطر شهـــ❤️ــــدا #گناه نڪنیم
ڪلیڪ ڪنید↩️ @Clad_Girls
#جیک_و_ماجیک
#تینیجری_ها | #پارت_اول
#میم_اصانلو | @biseda313
شاید مضحک بنظر بیاید اما؛ من چند کرم درون دارم. کرم هایی که ساعت پنج صبح دلشان می خواهد در سرم رژه بروند و من هم کت بسته تسلیمشان می شوم. پس کوله و هندزفری را اسباب راه می کنم و سوال مادر: «کله ی صبح کجا؟» را جواب یک کلمه ای می دهم: «ورزش!». همزمان با این که مادر خیالش راحت می شود پسرش سر به راه شده است، من هم به راه می افتم.
پایم را از در خانه بیرون می گذارم و کتانیم به سنگ فرش سرد خیابان برخورد می کند؛ یکی از کرم های افکارم که شدیدا افسردگی دارد، از فرصت استفاده می کند: «زمستان نبودش را یادت هست؟» کرم دیگری که در جوارش دستمال یزدی می چرخاند، جواب می دهد: «دختره ی نالوتی می گفت ما هنوز تینیجر (نوجوان) هستیم، ازدواج چه می فهمیم!» کرم افسرده، زانوی غم بغل می گیرد: «پس دوستت دارم تا ابد، اولین دروغ تینیجری هاست؟» هیچ کس جواب نمی دهد.
به چهار راه می رسم و کرم ها همه یکصدا می گویند: «بپیچ به چپ!» آدرس مکانی آشنا را می دهند اما دکتر طاهر، این منطقه را ممنوعه اعلام کرده بود. مردد گوشه ی چهار راه می ایستم. نفس هایم به علت دوندگی زیاد به شمارش افتاده بود. چراغ راهنما سبز ، زرد و قرمز می شود، خیل عظیم جمیعت در حال حرکت هستند اما من گرچه گوشه ی چشمم به منتهی الیه سمت چپ منحرف می شد، توان حرکت نداشتم. صدای پیچیده شده در گوشم: «بپیچ به چپ!» حالا دیگر با موزیک راک درون هندزفری ریتمینگ شده بود. کرم عوضی افکارم به این آهنگ علاقه ی مفرط دارد؛ بشکن می اندازد و می آید وسط: «چرا نشستید! برای سپهر دست بزنید... ناسلامتی قهرمان دوی ماراتن ما، یک روز عاشق هست، یک روز فارق!»
کرم های دیگر با شنیدن حرفهای او، جان دوباره ای می گیرند و گودبای پارتی راه می اندازند؛ همه بجز کرم افسرده. این اواخر به کلمه های بای دار، آلرژی گرفته بود. با قرمز شدن چراغ راهنما و ورود من به خیابان سمت چپ، کرم ها به یاد پرستار دلم، چند دقیقه سکوت می کنند. حتی کرم عوضی می داند الان وقت مزه پرانی نیست. خفقان محض را در سرم احساس می کنم؛ لب می زنم: «خیابان پرستار!»
دوباره باد به جان موهای لخت درخت مجنون در حاشیه ی خیابان پرستار افتاده اما لرزش اندامم ناشی از سرما نبود؛ روز تولد کرم افسرده برایم تداعی می شد. خوب خاطرم هست؛ خانم پرستار که هنوز سال یازدهم تجربی بود و اصرار داشت صدایم بزن:«خانم پرستار!»، به جای بازوی من که روزی بیمارش بود، به برگ های درخت مجنون پیله کرد. درست همانجا؛ کرم افسرده پا به دنیای کله خرابم گذاشت و بیخ گوشم زمزمه کرد: «لطفا یک نخ سیگار!»
از من می خواست؛ سپهر! شاگرد اول ریاضیات. همان که آقای گل محمدی، دبیر حسابان با آن همه دم و دستگاه محساباتی، بر سرش قسم می خورد. شبی که خواب حوری مقنعه سفید را دیدم و صبحش حسابان را دوازده شدم فراموش نمی کنم؛ آن روز من از چشم آقای گل محمدی افتادم، به چشم خانم پرستار نیامدم و پایان عصر همان روز، با چند پوک ناشیانه، پاسخ مثبت به کرم افسرده دادم. البته این پایان ماجرا نبود، پوک های اول مصادف شد با هق هق مادر در نیمه های شب به علت بوی مشکوک دهان تک پسرش و بقول او؛ چشم و چراغش. ادامه دارد...🔜
❣ #دختــران_چــادری
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a0573093102592Cc9d364a057
اگر #مدافع حـــــرم حضرت زینــــب سلام اللہ علیها نمیتونم باشم😞 ...
مدافع #چــــادر 🌹حضرت زهـــــرا سلام اللہ علیها 🌹ڪہ میتونم باشم✌️🏻...
.
.
.
🆔 @Clad_girls 🍃🌸
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
•●❥ هر خنده ای حلال نیست ❥●•
بوی محرم می آمد..
باید برای عزای ارباب پیراهن مشکی تهیه می کردم.با پیمان برای خرید پارچه به بازار رفتیم،بعد از خرید سراغ حاج حیدر خیاط قدیمی در کوچه پس کوچه های مولوی که خیاطی اش حرف نداشت رفتیم؛به قول معروف دستش برای همه خوب بود،لباس را طوری میدوخت که سالها برایت عمر می کرد.سرش شلوغ بود،گوشه ای ایستادم و مشغول ور رفتن با گوشی ام شدم و پیام های کانال مذهبی ام را چک کردم..
[تو محرم به دختره میگم؛میشه شمارتو داشته باشم؟
میگه:برا چی میخوای؟!
میگم:میخوام در مورد اشتباهی که یزید کرده با هم صحبت کنیم]
[ چقدر چادر بهت میاد!
_فدات شم،تو هم چقدر قشنگ زنجیر میزنی..
"رابطه های شب محرم"]
[نذری دادنی نیست،گرفتنیه!
از روی المک گاز خودش را روی جمعیت پرتاب می کند!]
پیام های کانال را برای پیمان خواندم،هر دو از خنده روده بر شدیم.جوک ها را به سایر دوستان ارسال کردم..صدایی خنده مان را قطع کرد..گویی قیچی از دست حاج حیدر روی میز افتاده بود..!چهره اش در هم شد..سنگینی نگاهش را حس کردم!
گفتم《چی شد حاج حیدر؟》گفت《 پسر حاج احمد!بچه هیئتی و عشق شهادت..به متنی که خوندی فکر کردی و خندیدی؟!جوک برای محرم!؟کمی تامل کن و ببین پشت این جوک ها چیه آخه پسر جون!!هر جوکی که جوک نیست..هر خنده ای که حلال نیست..قیمه ای که شفا داده هزاران هزار آدم رو،حالا شده جوک برای تفریح و سرگرمی..!نمک خورده نمکدون رو شکستیم..ماه،ماهی هست که زمین و آسمان به عزاش نشستند؛آنوقت به جوک هاش غش غش می خندی و نشرش میدی؟!به حرمت شیر پاکی که خوردید،حرمت این ماه رو از بین نبرید..حرمت این ماه رو از بین نبریم...》آهی کشید و به برش زدن پارچه ی روی میز ادامه داد..
خنده هایمان دیگر محو شده بود..من و پیمان در سکوت سنگینی مشغول فکر شدیم با چند کلمه"عزاداری،جوک،حرمت.."
#فاطمه_قاف •
#حرمت_ماه_محرم
#جوک_غیر_مجاز •
@clad_girls
هدایت شده از 🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🌸➰🌸➰🌸➰🌸➰🌸
امـام علے(ع) :
خـداوند لعنت ڪند😔😢
چـشم چـران 👀
و کسی را که
خـود را در معرض" چـشم چرانی"👠
قرار می دهد‼️
🆔 @Clad_girls 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ #در_آستانه_ی_ماه_محرم
چرا صحبت های حسن آقا میری، #نــه‼️
❌❌پاسخ کوبنده ی استاد رائفی پور نسبت به سخنرانیهای حجت الاسلام آقا میری❗️❗️❗️❗️
آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانی نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است....😔
⚠️ #رحمانیت اسلام به این معنا نیست که اسلام رو عوض کنیم!!!!!
@clad_girls 🌹
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
#جیک_و_ماجیک #تینیجری_ها | #پارت_اول #میم_اصانلو | @biseda313 شاید مضحک بنظر بیاید اما؛ من
#جیک_و_ماجیک
#تینیجری_ها | #پارت_دوم | #پایان
#میم_اصانلو | @biseda313
خیابان پرستار مانند دریایی خروشان، من را در سیلاب گذشته غرق می کند. کرم ها به احترام زادگاهشان، روزه ی سکوت گرفته بودند و من را به حال دلم واگذار. صدای شالاپ شلوپ آب، من را به زمان حال پرت می کند. رفتگر مشغول تمیز کردن جوی آب دو نفره مان بود؛ چقدر راه رفتن در موازات این جوی به من و خانم پرستار می چسبید. تا به آن طرف خیابان برسیم، هزار تا لغت عاشقانه پاسکاری کرده بودیم، هزار جمله که تاکید داشت بر "جانم به فدایت"، هزار و یک قول و قسم که یکی هم عملی نشد، هزارش پیشکش.
مغزم دیگر جواب نمی داد؛ نمی دانم روزی که رفت، شب قبلش چه چیزی نوش جان کرده بود که دلش دیگر آن دل نشد. دکتر طاهر می گفت: «تینیجری ها به ثبات عاطفی نرسیده اند و برای همین فاصله ی شب تا روزشان به یک مو بند است. تو روی این بند داشتی راه می رفتی پسر!» گوش من در و درواز بود اما حالا با نگاه به این جوی نیمه کثیف، طعم حرف های تلخش را جرعه جرعه می نوشم.
نگاهی به پشت سرم می اندازم، از مسیر خانه بسیار دور شده بودم، ناچارا باید تمام راه را برمی گشتم. تا خواستم قدم اول رو به عقب را بردارم، کرم افسرده صدایش درآمد:«برنگرد!» کرم های دیگر هم جیغ بنفش کشیدند:«سپهر، مطمئنی؟!» اما من توجهی به قیل و قالشان نداشتم. هندزفری را در جیب شلوار چپاندم، کوله را روی دوشم محکم تر از قبل بستم و خلاف جهت کرم ها، با تمام قوا دویدم. احساس لذت سرما را زیر پوستم احساس می کردم؛ اینکه خیابان پرستار را وارانه طی کنم، جرات زیادی می خواست. هیجان عجیبی داشتم که حتی جیغ کرم ها هم نمی توانست خدشه ای به احساس مطبوعم وارد کند.
به نبش خیابان پرستار رسیدم. نگاهی به موهای رقاص درخت مجنون و قد طویل جوی دروغین انداختم. من چند جمله ی خداحافظی به آنها بدهکار بودم. حسن اختتام دلم را اینگونه شروع کردم: «خیابان پرستار عزیز! تو آینه ی سپهری. آنی که بود و آنی که شد. تو به سپهر آموختی تینیجری ها احساستشان آفتاب و مهتاب است و الان زمان مناسبی نیست برای پرستار و بیمار شدن، چرا که زمستان سر می رسد و سپهرها یخ می زنند. اکنون می خواهم بروم و با آقای گل محمدی شرط ببندم که سپهر دوباره در حسابان گل می کارد. می خواهم به خودم برگردم؛ آنی که بود. اما یک روز به تو سر خواهم زدم؛ آن روز من مردی پخته ام با زنی که فرمانده ی دلم خواهم بود. راستش من دیگر شفا گرفتم و به پرستار نیازی ندارم. خدانگهدار»
آخرین لبخند کمرنگ را تحویل بدنه ی سرد خیابان پرستار دادم و در همان لحظه کرم افسرده با درد و فغان، جانش را از دست داد. کرم های دیگر هم که زندگیشان به کرم افسرده بسته بود، جان به جان آفرین تسلیم کردند. تلفیق سکوت و آرامش از مغز استخوانم به سرتاسر بدنم سرایت می کرد. به ساعت مچی نگاه کردم، هنوز فرصت داشتم برای کارهایی که نکرده ام، چقدر کار داشتم. تصمیم گرفتم از خرید نان سنگک برای عشق دیرینه ام شروع کنم؛ برای همانی که نامم را با دلواپس ترین حالت ممکن به زبان می آورد؛ سپهر...مادر!
❣ #دختــران_چــادری
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a0573093102592Cc9d364a057
هدایت شده از کتابخونه
دخترشینا14.mp3
12.49M
4_1014391358858723949.ogg
1.33M
#مداحی
میباره بارون،روی سر مجنون
توی خیابون روئیایه
@Clad_girls
👆🔹🔸👆🔸🔹👆🔹🔸
یه خانوم واقعا #مومن و #متدین
حتما قبل از خروج از منزل
این چیزا رو #چک میکنه☺️
🆔 @Clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
عزیزم‼️
اشتباہ بہ عرضتون رسوندن❕
اجتماع چار دیوارے اختیارے شما نیست‼️🚫
🔸➖➖➖➖🔹➖➖➖➖🔸
⚛از پيغمبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله)
چنين نقل شدہ كہ فرمود:
✴️«يك فرد گنهكار، در ميان مردم همانند كسى است كہ با جمعى سوار كشتى ⛴شود، و بہ هنگامى كہ در وسط دريا🌊 قرار گيرد تبرى برداشتہ⛏ و بہ سوراخ كردن قسمتی كہ در آن نشستہ است بپردازد،😳😱
و هر گاہ بہ او اعتراض كنند،
در جواب بگويد‼️
من در سهم خود تصرف مىكنم‼️
📌اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند، طولى نمىكشد كہ آب دريا بہ داخل كشتى نفوذ كردہ و يكبارہ همگى در دريا غرق مىشوند»⚠️
🔸➖➖➖➖🔹➖➖➖➖🔸
⚠️گناہ بدحجابي،
مانند گناهانے كہ شخص در تنهايے انجام میدهد [مانند ديدن فيلمها و شنيدن موسيقیهاے مبتذل] نيست، كہ ضرر آن تنها متوجہ خود انسان باشد.😐🙁
💯ضرر گناہ اجتماعے، در بيان پيامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله) زيبا تشبيہ شدہ است.👌
🔴 اجتماع، چار ديوارے اختيارے نيست.
🔸➖➖➖➖🔸
•| کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است |•️
🆔 @Clad_girls
هدایت شده از روشنگری
گزارشی از تلگرام طلایی.mp3
2.02M
❌🎧 آیا #تلگرام_طلایی و #هاتگرام متوقف خواهند شد؟!
🔺صحبتهای #وزیر_ارتباطات و مدیر پیامرسان #ایتا
🆘 @Roshangari_ir