🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_صد_سی_نهم
سربازی جلو آمد به مهدا احترام گذاشت و گفت :
سروان ؟ جناب سرهنگ گفتن برید اتاقشون این خانوم هم برن بازداشتگاه .
هانا خواست به سرباز حمله لفظی کند که سریع رو بهش گفت :
لازم نیست ، راهنماییشون کنید اتاق من با سرهنگ صحبت کنم .
راهنمایی شون ؟ تا حالا کسی اینقدر به هانا احترام نذاشته بود با خودش گفت :
" خیلی هم دختر بدی نیست شاید نباید این طوری وحشی بازی در میاوردم ، چهره ی دلنشین و جذابی داره چشم درشت و خاکستری ، صورت گرد و پوست فوق العاده صاف و سفید که هر کس ببینه باورش نمی شد کاملا بدون آرایشه ، قد متوسط و خیلی خوش تراش .
اگر آبروهاشو که فقط بالاشو چیده بود بر میداشت خیلی خوشکل ترش میکرد هر چند همین الانش هم زیبا بود مطمئن بودم اگه توی پارتی کارن شرکت میکرد همه ی پسرا بهش پیشنهاد رقص میدادن ."
با صدای مهدا دست از آنلایزش برداشت و با حرفی که زد حسابی شکه شد ، با صدای آرام که فقط هانا بشنود گفت : اگر بازرسی چهره ی من تموم شده بفرمایید .
سرباز : اما خانم ...
ــ آخرین دستوری که از مافوقت گرفتی چی بوده ؟
اینقدر محکم این جمله رو ادا کرد که هانا چموش هم حساب برد .
همراه امیر به اتاقی که برای مهدا در نظر گرفته بودند ، رفتند که امیر آرام گفت :
خیلی خوش شانسی امشب سروان رضوانی اینجاست ، وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرت میومد تا الان برای اینکه بی گناهیت ثابت کنه جلوی پادگان ایستاده .
ــ چرا این کارو میکنه ؟ چرا لباسش با بقیه فرق داره ؟
ــ کلا منشش همینه ، چون پاسدار اطلاعات سپاهه برای پرونده هایی که خیلی خفن باشه ، سر و کله اینا پیدا میشه ، همین خانم منو چندبار نجات داده
این رو بهت گفتم هرچند برام بد میشه ولی گفتم تا با طناب این فرشته خودتو نجات بدی
ولی حواست باشه خیلی تیزه سرش کلاه بذاری یا چموش بازی در بیاری بد میشه واست !
ــ به نظر خیلی بچه میاد
ــ ۲۱ سالشه .
با دهن باز سرباز رو نگاه کرد که گفت : برو داخل خواهر هیراد .
هانا نمی دانست چرا او از کجا میشناختش ؟!
به سوال ذهنش پاسخ داد و گفت :
از اینجا خلاص شدی به هیراد بگو امیر رسولی خودش شناسنامه ام میذاره کف دستت .
یادتت رفته هانا ؟
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_صد_چهلم
ـ ااا....میر ؟
ـ شناختی نه ؟
همونیم که گفتی حاضری به جرم قتلم اعدام بشی
یادت اومد ؟
ـ ت...و
تو اینجا چیکار میکنی ؟
ـ کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم میرسه ، هانا جاوید !!
ـ نکنه میخواستی ازم انتقام بگیری ؟
تو لومون دادی ؟
ـ حماقت خودت باعث شد گیر بیافتی
ـ حماقت ؟
تو یکی از حماقت حر...
ـ چرا ؟
چون عاشق مظلوم ترین دختر دنیا شدم ؟
ـ نخیر ، چون لقمه بزرگ تر از دهنت گرفتی !
ـ به ازدواج و عشق ، مثل لقمه و ... فکر میکنی ؟
ازدواج یه اتفاق مقدسه ... تو نمیدونی ... !
هههه ... برا همینه که الان تکلیفت اینه ... !
ـ حرفای جدید می شنوم
ظاهر جدید
نکنه پاسدار شدی ؟
ـ برو داخل اینقدرم حرف نزن
در اتاق را روی هانا بست و خواست برگردد که با دیدن مهدا بسمتش رفت و گفت :
بردمش تو اتاقی که گفتین
ـ متشکرم ، اگر شما کمک نکرده بودین ....
ـ فقط یه وظیفه است
ـ ممنونم
بابت همه چیز
هیوا خیلی خوش شانسه که شما رو داره
مطمئنم اونم مثل شما خیلی عاشقه
ـ میشه کسی بمیرو...
ـ میشه
میشه کسی بمیره و فکرش پی یه زمینی باشه
من برم
فعلا
امیدوارم بشه با هانا راه اومد
ما فقط نمی خوایم خاطره هیوا تکرار بشه
ـ هانا و هیوا از زمین تا آسمون فرق دارن
ـ هر کس بخواد میتونه تغییر کنه
ـ اگه بخواد ...
ـ ان شاء الله که خدا براش بخواد
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
مژده به آقایان : پژو 405 بدون ایر بگ - بدون کمربندایمنی - آماده آتش سوزی بدون دلیل - بهترین هدیه برای همسر دلبندتان😂😂
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
ترامپ داشته آهنگ خالی گوش میکرده می زنه زیر گریه می گن چرا داری گریه میکنی ؟ ؟ ؟
با بغض می گه : آخه خوانندش لاله ! ! !😂😂
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
زنها همه شوینده هستن
میگی نه !
صابون عروس 😂
شامپو آرزو 😂
مایع ضرفشویی گلی 😂
پودردستی یکتا 😂
خمیردندان پونه 😂
خمیردندان نسیم😂
اسکاج کبری 😂
:مردا همه نعمتن
میگی نه
مرد یعنی..
چای احمد😀
برنج محسن😀
آبليموي مجید 😀
کشک کامبیز😀
سوهان حاج حسين😀
سس بیژن😀
سس بهروز😀
پشمک حاج عبدالله😀
دوغ آبعلي😀
سوياي سبحان😀
عرقيات نادر😀
توو این شرایط کرونایی، نعمت های الهی راقدر بدانید🙏😆😂😂😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔳⭕️قانون باور:
👈هر چيزی را که عميقا باور داشته باشيد برايتان به واقعيت تبدیل میشود. شما آنچه را که میبينيد باور نمیکنيد، بلکه آن چيزی را میبينيد که قبلا به عنوان يک باور انتخاب کردهايد. پس بايد باورهای محدود کنندهای را که مانع موفقيت شما هستند را شناسايی کنيد و آنها را از بين ببريد.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔳⭕️تجربه نشان داده است که بشر نسبت به رنج کشیدن آمادگی بیشتری دارد تا به پذیرفتن این که عادات نادرست و اشتباه خود را کنار بگذارد.
👤وین دایر
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔳⭕️افرادی که هر روز با آنها در ارتباط هستید،
🏅یعنی «گروه مرجعتان»، ۹۵ درصد مسئول موفقیت یا شکستتان هستند. آنها را با دقت انتخاب کنید.
〰اگر مشکلات امروز همان مشکلات دیروز هستند یعنی در یک چرخه ارتباطی گیر کرده اید.
👤دیوید مککِلِلند
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
مرد را به"عقلش وتلاشش"بنگر نه به" ثروتش"
زن را به "وفایش" بنگر نه به "چهره و جمالش"
دوست را به "محبتش" بنگرنه به" کلامش"
مال را به" برکتش" بنگرنه به "مقدارش"
خانه را به "آرامشش" بنگر نه به" وسعتش"
شخص رابه "انسانیتش" بنگر نه به "ظاهرش"
سخن را به "معنایش" بنگر نه به "گوینده ش"
دل را به "پاکی اش" بنگر نه به "رفتارش"
👇🔻
http://eitaa.com/cognizable_wan
بداخلاقی با اهل خانواده مانع رسیدن فیوضات معنوی می شود
👈 در کتاب « آیت الحق » به نقل از علامه حسن زاده آملي آمده است : « به آقاي سيد محمدحسن الهي، برادر بزرگتر علامۀ طباطبايي كه در عرفان و سير و سلوك از شاگردان مرحوم سيد علي آقا قاضي بود، مكرر عرض ميكردم كه وقتي خدمت آیت الله قاضي ميرسيد، از جانب من از ايشان خواهش كنيد كه مرا هم در تشرف به خدمت حضرت وليعصر (عج) شريك خود نماييد و براي من نيز اجازۀ ملاقات بگيريد. چون ميدانستم اين دو بزرگوار به اين سعادت عُظما ميرسند. روزي در شهر آمل بعد از ظهر خواستم استراحت كنم، بچهها داد و فرياد كردند و مانع استراحتم شدند. من عصباني شدم و با آنها تندي نمودم و پرخاش كردم؛ ولي بعد از آن،خودم پشيمان شدم و از اين كه بچهها را ناراحت كردم، وجدانم ناراحت بود. عصر رفتم بازار و مقداري شيريني و ميوه خريدم و به منزل آوردم كه شايد بدين وسيله دل بچهها را به دست آورم. با اين حال وجدانم آرام نميگرفت و آشفته خاطر بودم. بالاخره تصميم گرفتم در سفري به تبريز با مرحوم سيد محمد حسن الهي ملاقات كنم. وقتي به خدمت ايشان رسيدم، پيش از اين كه علت مسافرتم را بگويم، گفتم: عرض مرا به خدمت سيد علي قاضي رسانديد؟ آقای الهی فرمودند: وقتي پيام شما را به آقا عرض كردم،آقا تأملي كردند و سپس با ناراحتي فرمودند: ايشان چگونه ميخواهند اين راه را طي نمايند، با آن اخلاقي كه نسبت به همسر و كودكان انجام داده و با آن ها دعوا كردهاند؟! با آن اخلاق و تندي چگونه ميشود به اين رتبه و مقام رسيد؟! »
آیت الله سعادت پرور می فرمودند:
« یک بار در خانه با خانواده بد اخلاقی کردم. در عالم معنا به من گفتند: بیست سال ناله های تو بی اثر شد. »
http://eitaa.com/cognizable_wan
حق این دانش آموز صفر است یا بیست؟😮
1-درکدام جنگ ناپلئون مرد؟
((در اخرین جنگش)) 😜
2- توافقنامه ی برجام درکجا امضاشد؟
((در پایین صفحه)) 😝
3- علت اصلی گرانی چیست؟
(( ارزان نبودن)) 😂
3-علت اصلی طلاق چیست؟
((ازدواج)) 😛
4-علت اصلی عدم موفقیتها چیست؟
((امتحانات )) 😄
5-چه چیزهایی را هرگز نمی توان درصبحانه خورد؟
((نهار و شام)) !!!!! 🤔😂😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛
👁🎥 تلخند برتر
⁉️ درباره ظریف کدومشو بگم
همشو بگو😂😂😂
#تلخند_برتر
#ظریف_الدوله
#انتخابات_۱۴۰۰
این خععلی خوبه ببینین شاد شین😃😂
🔖http://eitaa.com/cognizable_wan
"دانستنیهای زیبا"
﷽؛ 👁🎥 تلخند برتر ⁉️ درباره ظریف کدومشو بگم همشو بگو😂😂😂 #تلخند_برتر #ظریف_الدوله #انتخابات_۱۴۰۰ ا
🔴 اعتماد: خسارت تاخیر اجرای برجام
اعتماد: صبح بدون تحریم
اعتماد: خروج مزاحم از برجام
اعتماد:اروپا کنار ایران
پ ن: یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران
#دروغ_ممنوع
+علی چاهخوزاده+
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تمام ماجرای شیمای ۱۵ ساله که بهدست پیرمرد ۶۰ ساله کشته و در حیاط خانه دفن شد
شیما چند روز در خانهای حبس بود که در و دیوارش با پتو عایق شده بود. در خانه قاتل یک گونی کفش و لباس زنانه کشف شد! اعترافهای عجیب و غریب و دروغ قاتل از جنجالهای این پرونده بود. خانواده شیما ۱۵ ماه بهدنبال دخترشان بودند تا اینکه امروز همهچیز مشخص شد.
#مواظب_فرزندان_باشیم
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب نصیحت زیبایی کرده😂😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
آرتروز فکری چیست؟
آرتروز بیماریای است که به مفاصل حمله میکند و نتیجه اش این میشود که بیمار نمیتواند مفاصلش را به راحتی تکان دهد.
و اما...
آرتروز فکری بیماریای است که وقتی به انسان حمله میکند، فرد قدرت خلاقیتش را از دست می دهد، دیگر نمیتواند نوآوری کند، همیشه مستأصل است و قادر به یافتن راهحلهای جدید نیست. مغز هنوز هم این تواناییها را دارد اما چون آرتروز گرفته قادر به تفکر و خلاقیت نیست و نمیتواند تمام قدرت خود را بهکار بندد.
فرد مبتلا به آرتروز فکری در هر سن و سالی که باشد از فکر کردن و خلاقیت و آموختن رنج میبرد، نمی تواند کتاب بخواند، نمی تواند برنامههای آموزشی و مفید را تماشا کند و نمیتواند از دیگران بیاموزد؛ درچنین حالتی فرد دوست دارد در همین وضعیتی که هست بماند و خود را از هر حرکتی دور میدارد. درنتیجه کارها را طوطیوار انجام میدهد و درنهایت در "تلۀ روزمرهگی" گرفتار میشود.
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_صد_چهل_یکم
هانا گیج به دیوار مقابلش زل زده بود ، حرف های مهدا خیلی برایش سنگین بود آنقدر که توانایی صحبت کردن از او گرفته بود .
ـ مط...مئنی ... کارن تو این ماجرا ها مقصره ؟
شاید براش پاپوش درست کردن !
ـ هیچ پاپوشی در کار نیست خانم جاوید ما بار ها ایشون رو امتحان کردیم
بار ها راهی برای بازگشت گذاشتیم
اما ...
متاسفم ، آخرین کمکی که می تونستیم به نامزدتون بکنیم سناریو امشب بود ....
ـ محاله ...
محاله کارن هیوا رو کشته باشه
محاله بخواد منو بکشتن بده ...
مگه نه ؟
ـ کاش این طور بود
ـ ینی چی ؟
اصلا همش تقصیر شماهاست ...
شما ها که ....
ـ سفسته نکن هانا خانم
من کارگاه این پروندم ، فک نکن با این حرفا و حرکتا کاری از پیش میبری
ـ من تو رو یه جایی ندیدم ؟
چشمات آشناست ...
ـ چرا دیدی !
فکر کن ، یادت میاد
ببین خانم جاوید ، تمام مدارک علیه شماست و بی شک کیفر قاضیت کمتر از ده سال حبس نیست اونم تو بند سیاسی ، کنار یه مشت آدم ته خط ... اصلا جای مناسبی برای دختری مثل شما نیست
من میدونم تو بی تقصیری و جرمت در حد همون مهمونیاست ، بقول خودت مهمونیای معمولی
ولی در محدوده وظایف من این مشکلات پیش پا افتاده نیست
من اینجام برای رواج شیطان پرستی ، بهاییت ، قتل ، ترور و چیزایی که به گوشتم نرسیده
پس بهتره با من همکاری کنی
اگه ذره ای وجدان از اون مهمونیای معمولیت برات باقی مونده ، کمک کن هیوا های دیگه ای کشته نشن
هیوا با شرافت مرد ولی خیلیا....
هنوز زنیت وجودت بیداره ؟
ـ کمکتون میکنم
فقط بخاطر هیوام
اشکی روی گونه اش غلتید و شوری روزگار را سهم دهانش کرد .
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_صد_چهل_دوم
کسانی که در مهمانی گرفته بودند را تفکیک کردند و به خانواده هایشان اطلاع دادند جز هانا .
مهدا رو به هانا گفت :
ببنید خانم جاوید ، با اتهاماتی که به شما وارده قطعا انتظار آدم های بیرون اینکه یه شب اینجا بمونید
خیلی از کسایی که عمدا گیر افتادند با برنامه کارن بوده و اونا به بدترین نحو از شما گفتن و چون اتهام سیاسیه الان به خانواده هاتون خبر داده نمیشه که کجایین !
ما باید همون طوری رفتار کنیم که اونا میخوان ، پس شما امشب نمی تونین برین خونه از همه مهم تر اینکه از یک مقطع زمانی دیگه هر جایی براتون امن نخواهد بود
خواهش میکنم با من همکاری داشته باشید تا مشکلی براتون پیش نیاد
ـ خب خانوادم نگرانم میشن
ـ درستش میکنم
ـ اصلا از کجا معلوم برای من امن نباشه
ـ میخواید امتحان کنید ؟
ـ خب حداقل بهم نشون بده
ـ باشه
مهدا دستور داد چشم هانا را ببندند و دستبند بزنند با همان وضع او را به چشم های بیرون از پاسگاه نشان دادند و عکس العمل آنها را ثبت کردند تا به هانا ثابت کنند کسانی لحظه به لحظه او را تحت نظر دارند .
مهدا پشت سر هانا وارد ون شد و چشم بند هانا را برداشت هانا تمام کابین را از نظر گذراند و گفت :
اوووف چه توپه اینجا !
چه پیشرفته !
مهدا بی توجه به شگفت زدگی هانا رو به خانم مظفری گفت :
میشه لطفا ویدیو ها رو بهش نشون بدین همراه ...
ـ بله حتما
هانا بعد از دیدن فیلم ها و توضیحات خانم مظفری ترسیده گفت :
حالا باید چیکار کنم ؟
مهدا : ببین هانا خانم شما قرار نیست بری زندان ولی قبلش باید هر چی که میدونی رو به همکاران من بگی
هر چی ازت خواستن ، وقتی کار اونا تموم بشه ؛ کار من و شما شروع میشه
ـ باشه بابا ، فعلا دور دور شماست
ـ خوبه !
آقای رسولی حرکت کنین به سمت پایگاه
ـ چشم
ـ میگه مار از ...
ـ ما از اول اینجا سبز بودیم ، شما خودتو انداختی توی تور
ـ چرا اینقدر گوشت تیزه ؟
مهدا لبخندی زد و گفت :
میخوای من حیوان دراز گوش کنی ؟
چیزی دستگیرت نمیشه !
ـ مختم خوب کار میکنه ، لعنتی تو مگه چقدر سابقه کار داری ؟
ـ سنمو که از آقای رسولی پرسیدی !
ـ من کلا حرف نزنم بهتره
مهدا چشمش را بست سرش را تکیه داد و گفت :
خیلی تصمیم خوبیه !
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_صد_چهل_سوم
هانا به اتاق بازپرسی رفت و توسط سید هادی مورد بازجویی قرار گرفت ، همکاری لازم را به عمل آورد و آنچه که لازم بود از کارن و اعمالش بداند به او گفته شد .
همه چیز منطقی و درست بود اما هنوز قلبش نمی پذیرفت قاتل خواهر عزیزش کارن باشد .
به پیشنهاد یاسین ثمین را به اداره آوردند تا به بهانه سوالاتی در خصوص سجاد و میهمانی هانا را ببیند و هم اتاق شوند تا از گفت و گوی میان آن دو حرف های گفته نشده بدست آید .
مهدا که به خانواده گفته بود برای دیدن مادر امیر رفته چون امیر اصفهان نیست و مادرش تنهاست ، اما مادر امیر به روستای قدیمیشان رفته بود و میتوانست به کار هایش در اداره برسد و به خانه هانا سر بزند .
ساعت حدودا ۲ نیمه شب بود که سراغ هانا رفت تا مختصر توضیحی از خانواده اش و نحوه برخورد با آنها بشنود .
مهدا : خب هانا خانم همین چیزایی که گفتی کافیه ؟
ـ آره بابا بسه
ـ خیلیم خوب
من برم
راستی یه مهمون هم داری ، امشبو هم اتاقین
آشناست
ـ دختره دیگه ؟
مهدا چشم غره ای نثار هانا کرد و گفت :
نه پس پسره
ـ گفتم شما و این لاکچری بازیا
ـ هههه
لاکچری ؟
اون وقت خیانت های بعدشو دروغ و کلکاش هم جزء لاکچری بودن این رابطه هاست ؟
بدون اینکه منتظر جوابی از هانا بماند اتاق را ترک کرد و بسمت سید هادی رفت .
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_صد_چهل_چهارم
سید هادی چنان درگیر بررسی پرونده ها بود که متوجه صدا زدن های مهدا نشد .
مهدا ضربه ی آرامی به میز زد و باعث شد سید هادی با تعجب به او نگاه کند و گیج بپرسد :
چیزی شده مهدا خانم ؟
ـ چند بار صداتون کردم متوجه نشدین.
ـ اِ واقعا ؟
ببخشید
بفرمایین
ـ من برم خونه هانا جاوید خبر بدم
ـ تنها نرو
بذار به یاسین بگم
ـ نه لازم نیست اینم مثل...
ـ بحث سر خطر و ... نیست تو خودت پنج تا مردو حریفی ، بحث سر اینکه که یه خانواده متمدن دختر چادریشنو تنها نصف شب نمی فرستن خونه رفیقش خبر بده
ـ به این قضیه دقت نکرده بودم
ـ الان دقت کن
ـ خب بذارید به مرصاد خودمون بگم
ـ نصف شبه ، بنده خدا خواب نیست ؟
ـ نه فردا آزمون داره
الان احتمالا داره میخونه
ـ خیلی خب ، زنگ بزن
اگه اومد ، با داداشت برو
اگه نبود ، با یاسین برو
ـ چشم ، قربان
به مرصاد زنگ زد و منتظرش ماند . با دیدن ماشین مادرش به سمت برادرش رفت و گفت :
مرصاد چرا با لباس خونگی اومدی ؟
ـ میخوای بری خواستگاری برام ؟
ـ هن ؟
ـ طبق چیزی که تو گفتی برای عادی جلوه دادن قضیه لباس من خیلی هم پر کاربرده
بعدشم نصف شبی من پاشم برات تیپ بزنم ؟
ـ باشه بابا قانع شدم
بیا اینم آدرس
فقط یکم عجله کن
چون من اداره خیلی کار دارم
راستی مامان بابا بیدار نشدن ؟
ـ نه فقط اختاپوس که همیشه مثل خرس قطبی عین سنگ می افته بیدار شد
ـ مائده ؟
ـ نه گلای گلدون روی اپن
ـ خب مثل ادم حرف بزن
ـ تو هم مثل آدم گوش بدی ، مشکلمون حله !
هیچی دیگه مائده بیدار شد گفت کجا میری ؟
گفتم امیرحسین خورده زمین پاش در رفته میخوام ببرمش بیمارستان
ـ حالا اگه گندش دربیاد چی ؟
ـ نه واقعا چار پنج ساعت پیش خورده زمین
ولی به من چه که ببرمش بیمارستان
داداش داره مثل برج ایفل
ولی میخوام بعد اینکه تو رو رسوندنم برم جای محمدحسین بیمارستان پیشش
ـ ینی از دیشب تا الان آقا محمدحسین پیششه ؟
ـ آره
ـ بنده خدا این جوری خسته میشه که
ـ آخی مامانم اینا
ناخونش میشکنه ؟
اصلا تو چ...
ـ بسه نمیخواد برا من دنبال راز پوآرو باشی
رانندگیتو بکن ، بچه پرو
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_صد_چهل_پنجم
مهدا در آخرین میمهانی برگزار شده شرکت کرد
توانست تمام آنچه لازم است از آنها بفهمد
هانا پیش مهدا زندگی می کرد
و آنقدر صمیمی شده بودند که هانا مدام نگران حضور مهدا در میهمانی می شد .
مهدا بعنوان مروارید فقط افراد سر شناس را ملاقات میکرد
کسانی که در رده های پایین تر و ابتدایی تر بودند اجازه دیدار به آنها را نمی داد .
مهدا اول از همه سعی کرد افرادی که قرار بود با
یک درگیری یا حضور ساده حذف شوند و سیاه
لشکر باشند را از دور خارج کند .
هم پیمانان غربی فقط میخواستند افراد بیشتری کشته یا دستگیر شوند .
مهدا سعی کرد افراد فریب خورده را نجات دهد .
کارهایی از قبیل مدیریت جلسه های مذهبی ،
برگزاری مراسمات دعا و .... برای منحرف کردن
اذهان عمومی باعث تشویش و نگرانی شده بود .
آنها در مراسم های مذهبی بعنوان قاری یا مداح و ... شرکت میکردند و
مفاهیم عمیق و عارفانه را مورد انحراف قرار می دادند .
مهدا توانست در گروه مروارید این قائله را جمع کند
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از حمله قلبی و سکته هراس دارید؟
میوه مصرف کنید!
میوه منبع غنی پتاسیم، فیبرهای غذایی، آنتی اکسیدانها وانواع ترکیبات فعال است
مقدار سدیم و چربی میوه ناچیز بوده و کالری نسبتا کمی دارد.
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
افرادی که کم خونی دارندترشی مصرف نکنند
هر ماده غذایی که طعم ترشی دارد با خون سازی منافات دارد. لذا توصیه میشود افرادی که دچار کم خونی هستند از مصرف ترشی دوری نمایند.
مصرف زیاد ترشی توسط زنان منجر به تشدید کم خونی و فقر آهن در آنها شده و در ادامه افت فشار به همراه دارد.
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
تاثیر خرما بر روی رشد کودک
▫️خرما موجب افزایش وزن کودک میشود و به کودک کمک میکند تا دندانهایش راحت تر و سریعتر از لثه بیرون بیایند
+ میتوانید از نه ماهگی خرما را در برنامه غذایی کودک قرار دهید.
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
یکی از مهمترین خواص زنجبیل درمان سرماخوردگی های بسیار شدید به علت گرم و خشک بودن این گیاه است.
نباید بیشتر از 2 تا 3 گرم در روز زنجبیل مصرف کرد.
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan