در زمان صرفه جویی کن،
در خرج کردن صرفه جویی کن،
در خوابیدن صرفه جویی کن،
اما
تا میتونی در تلاش کردن اسراف کن...
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
انتقام بیشتر از همه به خودت زیان میزنه
انسانهای ضعیف انتقام میگیرند.
انسانهای قوی میبخشند.
انسانهای باهوش نادیده میگیرند.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
هرگز يك آدم قوى با يك گذشته ى ساده نديده ام .
امروز سختى هايى كه ديگران حاضر نيستن تجربه كنن رو تحمل كن، تا فردا اونجورى كه اونها حتى تو روياهاشون هم نميبينن زندگى كنى
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
✍مهمتر از روز شمار محرم روز شمار #غدیر است. عاشورا محصول فراموشی غدیر است .
شیعیان برای تجلیل و شڪوه غدیࢪ بپا خیزید.
#هرخانهیکستادبرایاحیاۍغدیࢪ
مردم ترجیح میدن دروغی رو بپذیرن که باورهای قبلی اونا رو تایید کنه نه واقعیتی که امنیت ذهنی رو ازشون بگیره
استیون هاوکینگ
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
اگر میخواهی ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯽ
ﺑﻪ ﺣﺮﻑﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ درباره ﺍﻭ میزنند ﺗﻮﺟﻪ ﻧﮑﻦ،
ﺑﺒﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﻭ درباره ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﭼﻄﻮﺭ ﺻﺤﺒﺖ میکند...
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
گاهي نميشود فهميد
که زندگي جنگ كردن است
يا جنگِ اصلي همان زندگي كردن است!
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
راز رشد کردن در این نیست که انرژیتان را در مبارزه با خود قدیمیتان بگذارید، بلکه باید تمام انرژی خود را بر روی ساختن خود جدیدتان بگذارید.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشدار به والدین عزیز
از دکتر روازاده
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_ویک
دیگر درد پهلو فراموشم شده..
و طوری با تندی سوال میکرد که خودم برای آواره شدن پیشدستی کردم...
_من امروز از اینجا میرم!😥😞
چشمانش درهم شکست..
و من دیگر نمیخواستم اسیر سعد🔥😭شوم که با بغضی #مظلومانه قسمش دادم
_تورو خدا دیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همین الان از اینجا میرم!
یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم..
و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید
_کجا میخواید برید؟😡🗣
شیشه محبتی که از او در دلم ساخته بودم شکست..
و او از حرفم تمام وجودش در هم شکسته بود که دلم را به محکمه کشید
_من کی از رفتن حرف زدم؟😠😠از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط میخوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟
دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند
و صدایش به سختی شنیده شد..
_من فقط میخواستم بدونم چه احساسی به همسرتون دارید...همین!
پیشانی ام از شرم نم زد و او بی توجه به رنجش چشمانم نجوا کرد
_میترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!
انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود.. و باید فرار میکردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت..😥
_صبح موقع نماز 🌷سیدحسن🌷 باهام تماس گرفت...گفت دیشب بچه ها خروجی داریا به سمت حمص یه #جنازه پیداکردن.
با هر کلمه...
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_ودو
با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو میرفت.. و من سخت تر صدایش را میشنیدم..
که دیگر زبانش به سختی تکان میخورد
_من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!
گیج نگاهش مانده و نمیفهمیدم چه میگوید که موبایلش📱 را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید،..
رنگ از صورتش پرید..
و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد
_باید هویتش تأیید بشه. اگه حس میکردم هنوز دوسش دارید، دیگه #نمیتونستم این عکس رو نشونتون بدم!
همچنان مردد بود..
و حریف دلش نمیشد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید
_خودشه؟
چشمانم سیاهی میرفت..😣😣
و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود،..
قسمتی از گلویش پاره و خون از زیرچانه تا روی لباسش را پوشانده بود...
سعد بود،..
با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطهای ناپیدا مانده بود..
و قلبم را از تپش انداخت...
تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود😖😖😖 جریان خون در رگهایم بند آمده..
که مصطفی دلواپس حالم مادرش🌺 را صدا زد تا به فریادم برسد.
عشق قدیمی و زندانبان وحشی ام را #سربریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم..
که لبهایم میخندید😄 و از چشمان وحشتزده ام اشک میپاشید.😭
مادرش برایم آب آورده..
و از لبهای لرزانم قطرهای آب رد نمیشد
که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده..
و بین برزخی از عشق و بیزاری پَرپَر میزدم.
در آغوش مادرش تمام تنم از ترس میلرزید.. و 🔥تهدید بسمه🔥 یادم آمده بود که با بیتابی ضجه زدم😭😭😭
_دیشب تو حرم بهم گفت...
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_وسه
_دیشب تو حرم بهم گفت همین امشب شوهرت رو #سرمیبره و #عقدت میکنه!
و نه به هوای سعد که از 🔥وحشت ابوجعده🔥 دندانهایم از ترس به هم میخورد..
و مصطفی مضطرب پرسید
_کی بهتون اینو گفت؟😠
سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشکهایم خیس شده😭😭 و میان گریه معصومانه شهادت دادم
_دیشب من نمیخواستم بیام حرم، بسمه #تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو میکشه و میاد سراغم!
هنوز کلامم به آخر نرسیده،..
خون غیرت در صورتش پاشید😡 و از این #تهدیدبیشرمانه از چشمانم #شرم کرد که نگاهش #به_زمین افتاد..
و میدیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش میزند...
مادرش سر و صورتم را نوازش میکرد🌺😊 تا کمتر بلرزم..
و مصطفی آیه را خوانده بود که خیره ماند و خبر داد
_بچه ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو حرم بودید! یعنی اون کار خودش رو #کرده_بود، چه شما حرم میرفتید چه نمیرفتید دستور کشتن
همسرتون رو داده بود و ...
و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد😡😡
و گونه هایش از خجالت گل انداخت. ازتصور بلایی که دیشب میشد به سرم بیاید.. و #به_حرمت_حرم حضرت سکینه(س) خدا نجاتم داده بود،..😰😭
قلبم به قفسه سینه میکوبید..
و دل مصطفی هم برای #محافظت از این #امانت به لرزه افتاده بود.. که با لحن گرمش التماسم میکرد
_خواهرم! قسمتون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، #تازهرش_رونپاشه آروم نمیگیره!
شدت گریه نفسم را بریده بود..😭😭😭
و مادرش میخواست کمکم کند تا دراز بکشم..
که پهلویم در هم رفت...😩😩
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_وچهار
پهلویم در هم رفت و دیگر از دردجیغ زدم...😖😵
مصطفی حیرت زده نگاهم میکرد..😥😟
و تنها خودم میدانستم بسمه🔥 با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده..که با همه #جدایی چندساله ام از #هیئت،... دلم تا روضه در و دیوار پر کشید....🌸✨😭😭
میان بستر از درد به خودم میپیچیدم و پس از سالها ✨حضرت زهرا(س)✨را صدا میزدم..😭😭😫😫😭😭😭
تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده ای از پهلویم ترک خورده است...
نمیخواست از خانه خارج شوم..
و حضورم در این بیمارستان کارش را سختتر کرده بود..😥😞
که مقابل در اتاق رژه میرفت #مبادا کسی نزدیکم شود...☝️
صورت خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمیرفت،..
در تمام این مدت از حضورش🔥 #متنفر بودم و باز دیدن جنازه اش دلم را زیر و رو کرده بود..
که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، #غریبانه گریه میکردم...😞😭
از همان مقابل در اتاق، اشکهایم طاقتش را تمام
کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت
_مسکّن اثر کنه، میبرمتون خونه!
میدانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده.. و #میترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود...
از #تنهایی این اتاق و #خلوت با این زن نامحرم #خجالت میکشید..
که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست
_مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیشتون!
و دل من پیش 🔥جسد سعد🔥 جا مانده بود.. که با گریه پرسیدم
_باهاش چیکار کردن؟
لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمیشد با اینهمه #بیرحمی_سعد،...
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_وپنج
با اینهمه #بیرحمی_سعد، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد
_باید خانواده اش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن.
سعد تنها یکبار😕 به من گفته بود خانواده اش اهل حلب هستند و خواستم بگویم که دلواپس من پیشدستی کرد
_خواهرم! دیگه #نبایدکسی_بدونه شما باهاش #ارتباط داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانواده اش تحویل میدن، نه خانوادهاش باید شما رو بشناسن نه کسی دیگه ای #بفهمه شما همسرش بودید!
و 🔥زخم ابوجعده🔥 هنوز روی رگ غیرتش مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد
_اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمیداره!
و دوباره صدایش پیشم شکست
_التماس تون میکنم نذارید! کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اون شب تو حرم بودید!🙏
قدمی راکه به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت و قلبش برایم تپید
_والله اینا #وحشیتر از اونی هستن که فکر میکنید!
صندلی کنار تختم را عقبتر کشید تا #نزدیکم ننشیند و با تلخی خاطره درعا خبر داد
_میدونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر نوی تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو #کشتن، ساختمون رو #آتیش_زدن و بعد همه کشته ها رو #تیکه_تیکه کردن!
دوباره به پشت سرش چشم انداخت تا کسی نباشد و صدایش را آهسته تر کرد
_بیشتر دشمنیشون #باشماشیعه_هاست به #بهانه آزادی و دموکراسی و اعتراض به حکومت بشار اسد شروع کردن، ولی الان چند وقته تو حمص دارن شیعه ها رو #قتل_عام میکنن! #سعودی_هایی که چندسال پیش به #بهانه توریستی بودن حمص اونجا خونه خریدن، حالا هر روز شیعه ها رو #سرمیبرن و زن و دخترهای شیعه رو #میدزدن!
شش ماه در آن خانه...
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرداری
💟کسی که به قصد دلگرم کردن همسرش به صحبتهای او گوش می دهد
هم کلمات او را می شنود و هم احساسات پشت کلمات او را.
برای شنیدن حرف های همدیگه وقت بزارید
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
#لجبازی
با همسرتان مقابله به مثل نکنید؛
قهر و محروم کردن از ارتباط جنسی نه تنها مشکل را حل نمی کند، بلکه به روابط زناشویی لطمه وارد می کند و بین همسران سردی ایجاد میکند.
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
دعوای زن و شوهر طبیعی است؛ اما بسیار غیر طبیعی است که تمامی دوستان و اقوام و همسایه ها از این دعواهای زناشویی باخبر شوند
⚠️ پس نسبت به مسایل و مشکلات خود، رازدار باشید و فراموش نکنید که به زودی با هم آشتی خواهید کرد
⚠️ آن وقت همسر شما با حرفهایی که پشت سرش زده اید موقعیت بدی در بین فامیل ، دوستان و آشنایان پیدا می کند و خود شما نیز به خاطر آن که آن قدر بدگویی کرده بودید شرمنده میشوید ...
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
عشقت را مخفی نکن
گذشت داشته باش
همه حرفهایت را برای محل کار نگه ندار
همیشه مخالف نباش
یک گوش شنوا برای درد و دلهای همسرت باش
در کارها کمکش کن
در عصبانیت خودت را کنترل کن
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
#سیاست های زنانه
💯خوش اخلاقی خانم خونه یکی از پایه های محکم زندگی مشترکه
⬅️خانومایی که به شوهراتون پرخاش میکنید
❌با لحن اروم و بدون توهین مساله رو مطرح کنید
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
*يک مردی در حال تمیز کردن اتومبیل جديدش بود كودک ۶ ساله اش تكه*
*سنگی برداشت و بر روی بدنه اتومبيل خطوطی را انداخت*
*While a man was polishing his new car, his 6 years old son picked up a stone and scratched lines on the side of the car.*
*مرد آنچنان عصبانی شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست*
*او زد بدون انكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه نموده*
*In anger, the man took the child's hand and hit it many times not*
*realizing he was using a wrench.*
*در بيمارستان به سبب شكستگی های فراوان انگشت های دست پسر قطع شد*
*At the hospital, the child lost all his fingers due to multiple fractures.*
*وقتی كه پسر چشمان اندوهناک پدرش را ديد از او پرسيد "پدر كی انگشتهای من در خواهند آمد؟"*
*When the child saw his father with painful eyes he asked, 'Dad when*
*will my fingers grow back?'*
*آن مرد آنقدر مغموم بود كه هيچ نتوانست بگويد به سمت اتوموبيل برگشت وچندين بار با لگد به آن زد*
*The man was so hurt and speechless; he went back to his car and kicked it a lot of times.*
*حيران و سرگردان از عمل خويش روبروی اتومبيل نشسته بود و به خطوطی كه پسرش روی آن انداخته بود نگاه می كرد. او نوشته بود*
*"دوستت دارم پدر"*
*Devastated by his own actions, sitting in front of that car he looked at the scratches; the child had written 'LOVE YOU DAD'.*
*روز بعد آن مرد خودكشی كرد*
*The next day that man committed suicide. . .*
*خشم و عشق حد و مرزی ندارند دومی (عشق) را انتخاب كنيد تا زندگی دوست داشتنی داشته باشيد و اين را به ياد داشته باشيد كه*
*Anger and Love have no limits; choose the latter to have a beautiful,lovely life & remember this:*
*اشياء برای استفاده شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند*
*Things are to be used and people are to be loved.*
*در حاليكه امروزه از انسانها استفاده می شود و اشياء دوست داشته می شوند.*
*The problem in today's world is that people are used while things are loved.*
*همواره در ذهن داشته باشيد كه:*
*Let's try always to keep this thought in mind:*
*اشياء برای استفاد شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند*
*Things are to be used, People are to be loved.*
*مراقب افكارتان باشيد كه تبديل به گفتارتان ميشوند*
*Watch your thoughts; they become words.*
*مراقب گفتارتان باشيد كه تبديل به رفتار تان می شود*
*Watch your words; they become actions.*
*مراقب رفتار تان باشيد كه تبديل به عادت می شود*
*Watch your actions; they become habits.*
*مراقب عادات خود باشيد که شخصيت شما می شود*
*Watch your habits; they become character;*
*مراقب شخصيت خود باشيد كه سرنوشت شما می شود*
*Watch your character; it becomes your destiny.*
* http://eitaa.com/cognizable_wan