eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻شیر بدون چربی مصرف کنید 🔹در عوض از ویتامین D و کلسیم موجود در شیر، نهایت استفاده را ببرید. ✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
مـردی نـزد عالمی از پــدرش شڪایت ڪرد. گفت: پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیــر شده است و از من میخواهد یڪ روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر میگوید پنبه بڪار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانه‌گیری‌هایش خسته ڪرده است... بگو چه ڪنم؟ عالم گفت: با او بساز. گفت: نمی‌توانم.! عالم پـرسید: آیا فرزنـد ڪوچڪی در خانه داری؟ گفت: بلی. گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب ڪند آیا او را می‌زنی؟ گفت: نه، چون اقتضای سن اوست. آیا او را نصیحت میڪنی؟ گفت: نه چون مغزش نمی‌رود و ... گفت؛ میدانـــی چرا با فــرزندت چنین برخورد میڪنی؟! گفت: نه. گفت: چون تو دوران ڪودکی را طی ڪرده‌ای و میدانی ڪودڪی چیست، اما چون به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نڪرده‌ای، هرگز نمیتوانی اقتضای یڪ پیر را بفهمی!! "در پـیـری انـســان زود رنــج میشــود، گوشه‌گیر میشود، عصبی میشود، احساس ناتوانی میڪند و ... "پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست." 📒📒📒📒📒📒📒 آدم وقتی فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند؛ اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیب هایش هم هنر دیده میشوند و چرندیاتش هم حرف حسابی به حساب می آیند... http://eitaa.com/cognizable_wan
آدمهای " خوب" برایتان"شادی" می آورند و آدمهای " بد"، "تجربه"..!! " بدترین ها " درس " عبرت " می شوند و " بهترین ها" ، خاطره..!! 🔻👇💚💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
زوج های خوشبخت وقتی در کنار همدیگر هستند تلفن هایشان را کنار می‌گذارند و تمام توجهشان را بر روی یکدیگر متمرکز می‌کنند. بیشتر پیام هایی که روی تلگرام و واتساپ و امثال آنها می گیرید ضروری نیستند و عکس های اینستاگرام هم فرار نخواهند کرد. وقتی حواستان به گوشی هایتان باشد تنها جسمتان در کنار یکدیگر است و احساس با هم بودن نمی‌کنید. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
کودکان نیاز به احساس امنیت و آرامش دارند مسولیت ایجاد یک محیط آرام در خانه به عهده والدین است. آنها در محیط آلوده به جنجال و تهدید و وحشت، لجباز و سرسخت می شوند.. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
⇦ محققان می گویند اگر مردی احساس کند همسرش از شرایط زندگی راضی است و به زندگی زناشویی شان نمره بالایی می دهد،او هم شاد می شود حتی اگر آنقدرها هم از ازدواجش راضی نباشد... 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🎤بلندی وکوتاهی صدا ازاحساسات خبر میدهد : 👱🏻‍♀زنها اگرمجذوب کسی شوند باصدای پایین تر و آرامتر صحبت میکنند. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
⭕️گاهی خیلی مغرور و با ناز باش ⭕️گاهی خیلی دلبر و ملوس😉☺️ ⭕️گاهی باید برای همسرت خیلی سرسخت😤 باشی ⭕️گاهی تسلیم کامل😇 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
" زن را بشناسیم " 👈یک زن هرگز مشکلاتش را دسته بندی نمی‌کند ، در صورتی که زمانی که غمگین و ناراحت باشد ، تمامی‌ مشکلاتش از کوچک و بزرگ به دلش هجوم می‌آورند... 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
همه‌ی ما! همه‌‌ی ما چیزهای مهمی را گوشه‌هایی از زمان جا گذاشته‌ایم. در گذر فصل‌ها و سن‌ها. جا گذاشته‌ایم به امید این که دوای روزهای مبادامان باشد... و روزی برگردیم و خمیر مایه‌ی لبخندهامان شود. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔳⭕️در نهایت راه حل مشکلات بزرگ از دل انجام تکالیف مدرسه بیرون نمی آید. 👈 بلکه باید از آنجا به بیرون بزنیم، سوال بپرسیم، چیزها را متفاوت ببینیم و پاسخ هایمان را بیابیم. 👤 ریچارد برانسون 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔳⭕️ برای پیشرفت و رسیدن به اهدافتان برنامه‌ریزی کنید، مسیرتان را مشخص کنید و ببینید چه کتاب‌هایی باید بخوانید و چه دوره‌های آموزشی باید شرکت کنید و فقط روی رقابت با خودتان تمرکز کنید، خواهی دید که نتایج خود به خود به دست می آید؛ 👈شکوهمندی و غرور وقتی ارزشمند است که هر روزتان نسبت به روز قبلی برتری داشته باشد ... 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔳⭕️اگر می‌خواهید ارتباطات خود را تقویت کنید، وقتی دیگران سخن می‌گویند با دقت کامل گوش کنید؛ 〰اکثر مردم هیچوقت به حرف‌های دیگران گوش نمی‌دهند ... 👤ارنست همینگوی 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
همیشه!!!! مراقب حرف هایی که میزنی باش!! مخصوصا وقتی عصبی یادلخور هستی. بعضی کلمات همچو تَرکِشی می ماند که کنارِ قلب می نشیند. نمی کُشد!! ولی..... تاآخر عمر عذاب میدهد 👇🔻 http://eitaa.com/cognizable_wan
✿❀ ﴾﷽﴿ ✿❀ روبه روی آینه می ایستم و موهایم را بالای سرم با یک گیره ڪوچیک جمع میکنم.با سر انگشت روی ابروهایم دست میکشم. _چقدر ڪم پشت! لبخند تلخی میزنم و دسته ای از موهایم را روی صورتم می ریزم. لابه لای موج لخت و فندقی ڪه یڪی از چشمانم را پوشانده، چندتار نقره ای گذشته را به رخم می ڪشند! پلڪ هایم را روی هم فشار و نفسم را باصدا بیرون می دهم. _ تولدت مبارڪ من! نمی دانم چند سالہ شده ام؟ _ بیست و پنج؟... نه!ڪمتر...! اما این چهره یڪ زن سالخورده را معرفی میکند! ڪلافه می شوم و ڪف دستم را روی تصویرم در آینه می گذارم! _ اصن چه فرقی می ڪند چند سال؟! دستم را برمیدارم و دوباره به آینہ خیره می شوم. گیره را از سرم باز می کنم و روی میز دراور می گذارم. یڪ لبخند مصنوعی را چاشنی غم بزرگم می کنم! _ تو قول دادی محیا! موهایم را روی شانه هایم می ریزم و بہ گردنم عطر می زنم. _ میدانی؟ اگر این قول نبود تا بحال صدباره مرده بودم! ڪشوی میز را باز می کنم و بہ تماشا می ایستم. _ حالا حتمن باید آرایش هم کنم؟!.... شانه بالا میندارم و ماتیڪ صورتی ڪم رنگم را برمیدارم و ڪمی روی لبهایم می ڪشم! _ چه بی روح! دوباره لبخند می زنم! ماتیڪ را کنار گیره ام می گذارم و از اتاق خارج می شوم. حسنا دفتر نقاشی اش را وسط اتاق نشیمن باز کرده ، با شڪم روی زمین خوابیده و درحالی ڪه شعر می خواند ، مثل همیشه خودش رادبا لباس صورتی و موهای بلند تا پاهایش می کشد! لبخند عمیقی میزنم و کنارش میشینم. چتری های خرمایی و پرپشتش را با تل عقب داده و به لبهایش ماتیڪ زده ! نیشگون ریز و آرامی از بازوی نرم و سفیدش میگیرم و می پرسم: تو کی رفتی سراغ لوازم آرایش من؟ دستش را میڪشد و جای نیشگونم را تندتند میمالد. جوابی نمی دهد و فقط لبخند دندون نمایی تحویلم می دهد! دست دراز میکنم و بینی اش را بین دوانگشتم فشار میدهم... _ ای بلا! دیگه تڪرار نشه ها! سرڪج میکند و جواب میدهد: چش! سمتش خم می شوم و پیشانی اش را می بوسم _ قربونت بره مامان! http://eitaa.com/cognizable_wan
🌟شهیدامین کریمی چنبلو 🌟 را می‌گویم  نخبه مدافع حرمی که اصالتاً مراغه‌ای است‌ و ساکن تهران. متولد یکم فروردین سال 65.  فارغ التحصیل رشته کامپیوتر. دانشجوی کارشناسی الکترونیک. ورزشکار حرفه‌ای در 4 رشته ورزشی. 💌وصیت‌نامه‌اش را خواندم، آخرین تراوشات ذهنی یک شهید در لحظات آخر زندگی: «همسر مهربانم»، «همسر مهربان و عزیزم، ای دل آرام هستی من، ای زیباترین ترانه‌ی زندگی من، ای نازنین...»! 💔مخاطب این همه ابراز احساسات یک شهید، دیدن داشت. باید حرف‌های «دل‌آرام» این شهید جوان را برای تاریخ ثبت کرد. 🌟زهرا حسنوند🌟 متولد 1370، دانشجوی کارشناسی ارشد فقه و حقوق، اصالتاً خرم‌آبادی، با صمیمیت و خوش صحبتی با ما همراه شد و از زندگی خصوصی یک مجاهد مدافع حرم برایمان حرف زد. از زندگی شیرین و دوست‌داشتنی‌ای که عمر ظاهری آن تنها 2 سال و 8 ماه بود.... http://eitaa.com/cognizable_wan
! 💪در رشته آمادگی جسمانی فعالیت می‌‌کنم. سال 91 برای مسابقات آماده می‌شدم، مادر امین به مربی سپرده بود که دنبال دختر خوبی می‌گردد. روز آخر تمرینات قبل مسابقه بود که مادر مرا دید. مربی پرسید قصد ازدواج نداری؟گفتم:‌ «فعلا نه، می‌خواهم درسم را ادامه دهم! 🍃تا به خانه رسیدم، مادر امین تماس گرفتند!‌ اصلاً در حال و هوای ازدواج نبودم، می‌خواستم ارشد بخوانم، بعد دکترا، شغل و ... و بعد ازدواج! 💞‌مادر امین گفتند اجازه بدهید یکبار از نزدیک همدیگر را ببینید، اگر موافق بودید دیدارها را ادامه می‌دهیم اگر هم نپسندیدید، ضرری نمی‌‌کنید. اتفاقاً آن روز کنکور ارشد داشتم که مادر امین آمد، خیلی با عجله نشستیم و حرف زدیم عکس امین را آورده بود نشان بدهد. 💕من، مادرم، مادر امین، مربی باشگاه. حاج خانم مختصری از شغل پسرش گفت و اجازه خواست با هم بیایند. گفتم: «هرچه بزرگتر هایم بگویند...» 💟با ساده‌ترین لباس به خواستگاری آمد؛ 👕پیراهن آبی آسمانی ساده، 👖شلوار طوسی با جوراب طوسی و ته ریش آنکارد شده. 💐یک دسته گل خیلی خیلی بزرگ هم با خودش آورده بود 🍰با یک جعبه شیرینی خیلی بزرگ! http://eitaa.com/cognizable_wan
🌺هیچ وقت فراموش نمی‌کنم همان جلسه اول با پدرم سر صحبت را درباره شهدا باز کرد. پدرم هم رزمنده بود و انگار با این حرف‌ها به هم نزدیک‌تر شده بودند. ❣بعدها درباره این حرف‌های روز خواستگاری از او پرسیدم. با خنده گفت «نمی‌دانم چه شد که حرف‌هایمان اینطور پیش رفت.» گفتم «اتفاقاً آن روز حس کردم خشک مذهبی هستی!‌» 💟اما واقعاً انگار وقتی فهمید پدرم اهل جبهه بوده به نوعی حرف دلش را زده بود. اصلاً گویا بنای آشنایی‌مان با شهادت پا گرفت. ‼️حتی پدرم به او گفت «تو بچه‌ امروز و این زمونه‌ای. چیزی از شهدا ندیدی!‌ چطور این همه از شهدا حرف می‌زنی؟» گفت «حاج آقا، ما هر چه داریم از شهدا داریم. الگوی من شهدا هستند. علاقه خاصی به شهدا دارم...» ❓ آن روز با خودم فکر می‌کردم این جلسه چه شباهتی به خواستگاری دارد آخه! 💑مادرش گفت «از این حرف‌ها بگذریم، ما برای موضوع دیگری اینجا آمده‌ایم... » ☕️مادرم که پذیرایی کرد هم هیچ‌چیز برنداشت!‌ فقط یک چای تلخ!‌ گفت رژیم‌ام!‌ ( همه می‌خندیم) 🔶آن روز صحبت خصوصی نداشتیم. فقط قرار بود همدیگر را ببینیم و بپسندیم. که دیدیم و پسندیدیم... آن‌هم چه پسندی... با رضایت طرفین قرار های بعدی گذاشته شد. http://eitaa.com/cognizable_wan
🌟وقتی آمد آنقدر شیرین زبان بود و خوب حرف می‌زد که به راحتی آدم را وابسته خودش می‌کرد.... ❣همیشه فکر می‌کردم با سخت گیری خاصی که من  دارم به این راحتی به هر کسی جواب مثبت نمی‌دهم. چون خودم در ورزشهای رزمی دفاع شخصی و کنگفو کار می کردم علاقه داشتم همسرم هم رزمی کار باشد. 🍃‌هر رشته‌ای را اسم می‌بردم، امین تا انتهای آن را رفته بود! در 4 رشته ورزشی جودو، کنگفو، کاراته و کیک بوکسینگ  مقام کشوری داشت، آن‌ هم مقام اول یا دوم! 💕همان جلسه اول گفت رشته ورزشی شما به نوعی برای خانم‌‌ها مناسب نیست و حتی پیشنهاد جایگزین‌هایی داد! 🍃گویا مقالاتی در این زمینه نوشته بود و حتی رشته ورزشی جدیدی را ابداع کرده بود... 💑این جلسه، اولین جلسه‌ای بود که ما تنها صحبت کردیم. 👌خصوصیات اخلاقی‌مان شباهت زیادی به هم داشت..... ادامه دارد... ❤️http://eitaa.com/cognizable_wan
هر "پرهیزکاری" گذشته ای دارد وهر "گناه کاری" آینده ای! پس قضاوت نکن. میدانم اگر: قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم، دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد... تا به من ثابت کند. در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم. محتاط باشیم، در "سرزنش " و"قضاوت کردن" دیگران وقتی؛ نه از " دیروز او" خبر داریم، نه از "فردای خودمان" 💕💕💕 http://eitaa.com/cognizable_wan