🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#عطر_خون....
🌷شهید بهمن (محمد جواد) دُروَلی حالات بسیار خوبی داشت؛ که از لابلای یادداشتهای به یادگار ماندهاش است، پیداست. در گوشهای از یادداشتهای این شهید میخوانیم: «چند شب پیش خوابی دیدم. دو یا سه دقیقه به اذان صبح باقی مانده بود که بیدار شدم. خواب دیدم برای دومین بار به مکه مشرف شدهام ولی اینبار با گذشته فرق میکند. همه را نامه زیارت میدادند ولی موقت میتوانستند زیارت کنند. اما به دست من نامهای دادند که چند جمله به این مفهوم نوشته شده بود: "طواف همیشگی".
🌷در همین حال یکی از شهدا را دیدم که اصرار میکرد کاری کنم تا به او اجازه زیارت داده شود. من هم کارت طواف همیشگی را به دستش دادم. او زیارت کرد و مجدداً کارت را به من داد! ناگاه با صدای مؤذن گردان از خواب پریدم.» یکی از بچههای بسیجی گردان بلال میگفت: شهید بهمن درولی بعد از نماز جماعت، شیشه عطر خود را جلویم گذاشت و گفت: «این تقدیم شما!» با تعجب پرسیدم: «پس خودتان چی؟» خندید و گفت: «من دیگر به این عطر احتیاج ندارم. من با چیز دیگری معطر خواهم شد.» بعد از ظهر همان روز خمپاره ای در کنارش منفجر شد و بهمن با خونش معطر شد.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز بهمن (محمد جواد) دُروَلی
📚 كتاب "شهر من دزفول"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan