eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردمی که سیاستمداران فاسد، حقه بازان، دزدان و خائنین را انتخاب می کنند قربانی نیستند ؛ بلکه شریک جرم هستند ! جورج اورول http://eitaa.com/cognizable_wan
دو شیر از باغ وحشی می‌گریزند و هر کدام راهی را در پیش می‌گیرند ، یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه می‌برد ، اما به محض آن‌که بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را می‌خورد به دام می‌افتد! ولی شیر دوم موفق می‌شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر می‌افتد و به باغ وحش بازگردانده می‌شود حسابی چاق و چله است!؟ شیر نخست که در آتش کنجکاوی می‌سوخت از او پرسید : کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی؟! شیر دوم پاسخ می‌دهد : توی یکی از ادارات دولتی!! هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را می‌خوردم و کسی هم متوجه نمی‌شد ، پس چطور شد که گیر افتادی؟! شیر دوم پاسخ می‌دهد : اشتباها آبدارچی را خوردم چون تنها کسی بود که کاری انجام میداد و غیبت او را متوجه شدند! 🍃 🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
﷽ 🌙 نماز اول ماه 🌙 ✅ حضرت قدس‌سره به خواندن نماز اول ماه مداومت داشتند و آن را به همه توصیه می‌کردند. ✅ از علیه‌السلام روایت شده است: هر گاه ماه جدید قمری آمد در روز نخست آن دو رکعت نماز بگزار: 1⃣ در رکعت اول آن پس از حمد ۳۰بار ؛ 2⃣ و در رکعت دوم پس از حمد ۳۰بار را بخوان؛ 3⃣سپس بده. 🔺 که اگر این کار را کنی سلامتی در آن ماه را از خداوند متعال خریده‌ای. 🔻و در روایتی آمده است این دعا را پس از نماز بخوان: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا، مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ، وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ، رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ. 📚بهجت الدعا، ص۳۷۸ http://eitaa.com/cognizable_wan
‌🔸یادداشت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره 🔻بسم‌الله الرحمن‌الرحیم ، وسیله‌ی مؤمن و ملجأ مضطر و رابطه‌ی انسان ضعیف و جاهل با منبع فیاض علم و قدرت است، و بشر بی‌رابطه‌ی روحی با خدا و بدون عرض نیاز به غنی بالذات، در عرصه‌ی زندگی سرگشته و درمانده و هدر رفته است؛ «قل ما یعبؤا بکم ربیّ لولا دعاؤکم». 🔹بهترین دعا آن است که از سرمعرفتی عاشقانه به خدا و بصیرتی عارفانه به نیازهای انسان انشا شده باشد، و این را فقط در مکتب پیامبر خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه واله‌وسلّم) و اهل‌بیت طاهرین او - که اوعیه‌ی علم پیامبر(ص) و وراث حکمت و معرفت اویند - می‌توان جست. ما بحمداللَّه ذخیره‌یی بی‌پایان از ادعیه‌ی مأثوره‌ی از اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) داریم که انس با آن، صفا و معرفت و کمال و محبت می‌بخشد و بشر را از آلایشها پاکیزه می‌سازد. 🔹مناجات مأثوره‌ی ماه شعبان - که روایت شده اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بر آن مداومت داشتند - یکی از دعاهایی است که لحن عارفانه و زبان شیوای آن، با مضامین بسیار والا و سرشار از معارف عالی‌یی همراه است که نظیر آن را در زبانهای معمولی و محاورات عادی نمی‌توان یافت و اساساً با آن زبان قابل ادا نیست. 🔹این مناجات، نمونه‌ی کاملی از تضرع و وصف حال برگزیده‌ترین بندگان صالح خدا با معبود و محبوب خود و ذات مقدس ربوبی است. هم درس معارف است، هم اسوه و الگوی عرض حال و درخواست انسان مؤمن از خدا. 🔹مناجاتهای پانزده‌گانه که از امام زین‌العابدین حضرت علی‌بن‌الحسین (علیه‌السّلام) نقل شده، گذشته از خصوصیت بارز دعایی مأثور از اهل‌بیت (علیهم‌السّلام)، این مزیت را داراست که به مناسبت حالات مختلف ، مناجاتها را انشا فرموده است. 🔺خداوند به همه توفیق استفاضه و خودسازی به برکت این کلمات مبارک را عنایت فرماید. 🔖http://eitaa.com/cognizable_wan
💢بخشی از متن وصیت نامه مرحوم سید احمد خمینی به فرزندش سید حسن 🔹🔸به حسن و برادرانش اين توصيه را مي‌نمايم كه هميشه سعي كنند در خط رهبري حركت كنند و از آن منحرف نشوند كه خير دنيا و آخرت در آن است و بدانند كه ايشان موفقيت اسلام و نظام و كشور را مي‌خواهند. ♦️هرگز گرفتار تحليل‌هاي گوناگون نشوند كه دشمن در كمين است! امروز بايد در كنار نظاممان پشت سر رهبري قرار بگيريم. رهبر ما شاگرد امام است. رهبر ما از چهره‌هاي شناخته شده انقلاب كه ساليان سال در زندان‌هاي رژيم سفاك پهلوي به سر برده. هيچكس حق شكستن حريم رهبري را ندارد. حرمت رهبري نظام اسلامي، از اصول خدشه ناپذير انقلاب اسلامي ماست. همه بايد به دستورات رهبري عمل كنند. ♦️ما امروز موظف هستيم پشت سر مقام رهبري حضرت آيت الله خامنه‌اي حركت كنيم. هر چه ايشان گفت گوش كنيم، اگر روزي حركت ما با حركت ولي نخواند، بدانيد كه نقص از ماست! ♦️قاطع‌تر پشت سر رهبري باشيم و نگذاريم رهبرمان احساس تنهايي كنند. همانطور كه نگذاشتيد امام احساس تنهايي كند. ♦️ اطاعت از خامنه‌اي، اطاعت از امام است. هر كس منكر اين معنا شود، مطمئن باشيد در خط امام نيست و هر كس بگويد كه اطاعت از امام غير از اطاعت از حضرت آيت الله خامنه‌اي است در خط آمريكاست ♦️من بعد از رحلت امام، با خدا و امام عهد كرده‌ام كه كوچكترين قدمي را عليه رهبري و برخلاف رهبري و حتي برخلاف ميل رهبري برندارم و اگر شما مردم هم چنين پيماني را تجديد كنيد، مطمئن باشيد كه ما در تمام زمينه ‌ها بر آمريكا پيروز مي شويم. ▪️گرامیباد 25 اسفند سالگرد رحلت حاج احمد خمینی http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *همه بخونن* ✨روز خواستگاری دختره گفت بلد نیستم غذا درست کنم کارای خونه هم طول میکشه یاد بگیرم بچه داریم زیاد بلد نیستم از ظرف شستنم بدم میاد..... پسر گفت: روزه بلدی بگیری؟؟؟ نماز بلدی بخونی؟؟؟؟ قرآن خوندنو دوست داری؟؟؟؟؟ دختره گفت:آره پسره گفت؛ همین بسته، من میخوام نصف دین و زندگیم بشی نه کنیــــــــــزم پسره گفت: پس اندازم کمه حقوقمم آب باریکه ست خونه و ماشینم زیادی مدل بالا نیست دختره گفت: خدارو میشناسی؟؟؟؟؟ غیـــــــــرت داری؟؟؟؟؟؟ چشمات پاکه؟؟؟؟ اخلاقت خوبه؟؟؟؟؟ ایمانت قوی هست؟؟؟؟؟؟ پسره گفت:آره دخترگفت: همین بسته،بقیه رو خودمون میسازیــــــــم باهمدیگه میریممم جلـــــــــــو،مهم اینه... پـــــــــرِ پروازِ همدیگــــــه بشیم سمت خدا من همنفس میخوام نه عابر بانک پ،آقایون ترسو بزارید کنار و باتوکل و توسل ب خدا و اهل بیت برید جلووووو خانمااااامادیات زیاد ارزش نداره،یکم آسون بگیرید جای دوری نمیره،بقیشوووو باهم دیگه درست میکنید چقدبه خدا اعتماد دارید؟؟؟؟؟حتی اعتمادتون به اندازه ی یه بانک هم نیست!!!!زمانیکه بهتون میگن۳۰میلیون وام بهتون میدیم سری اقدام میکنید چون میدونید قراره پولی و بانک بهتون قرض بده،،ولی وقتی خدا میگه من بی نیازتون میکنم شما ترس نداشته باشیم ،هیچکس اعتماد نمیکنه!!!!!!! یاعلی بگید و اقدام کنید ┄┅═══✼☀✼═══┅ http://eitaa.com/cognizable_wan
💐🔶🍂🔶🍂🔶🍂 👱‍♀ خانم محترم 🎊 از بزرگترین ایثارهایی که خصوصا این روزها می‌تونی داشته باشی 💸 مدارا با وضعیت اقتصادی مرد خانه‌ات هست 😥 اجازه نده مرد زندگی‌ات شرمنده بشه 🧔 البته شما هم آقای محترم 💸 درسته اوضاع اقتصادی خرابه 😥 درسته که شاید نتونی خیلی چیزها رو تهیه کنی برای خانواده 🤔 اما شاید انتظار اصلی خانواده از تو 💖 محبت باشه! 🎁 هدیه محبت را با همه خستگی‌هایت از آنها دریغ نکن❤️❤️ 🌴🍀🌺🌿 http://eitaa.com/cognizable_wan
خانمه تو پروفایلش عکس چندتا گل رو گذاشته و نوشته آقامون غیرتیه گفته عکستو نذار ...!😒😒 شوهرش براش کامنت گذاشته: اقدس تو خودت خجالت میکشی با 45 سال سنو 120 کیلو وزن عکستو بذاری دیگه چرا پای منو وسط میکشی😂😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
‌ من برای خودم خط هایی دارم... دور بعضی چیزها زیر بعضی چیزها و روی بعضی چیزها گاهی خط قرمز گاهی خط زرد و گاهی خط سبز دور بعضی آدمها را خط قرمز کشیده ام آنها که همیشه سهمی از حس خوبم را به تاراج میبرند... حسودها ..خودبین ها و مهمتر از همه آنها که همیشه به من دروغ گفتند..... زیر بعضی ها را خط زرد میکشم.... آدمهایی که تکلیفت را با آنها نمیدانی. مثل فصلها رنگ عوض میکنند و اعتباری نیست نه به تحسین و نه به تکذیبشان.... روی بعضی چیزها و آدمها را با برگهای سبز خطی میکشم, سبز سبز تا یادم بمانند و یادگار همیشگی ذهنم باشند.... آدمهایی ک شاید همه ی فرقشان و خاص بودنشان در نگاه و کلامشان باشد.... آدمهایی که ساده ی ساده فقط دوستشان دارم این آدمها را باید قاب گرفت و از مژه ها آویخت تا جلوی چشمت باشند ،تا وجب به وجب نگاهت را شکرگزار بودنشان باشی.... تقدیم به آدمهاي سبز زندگی🌷 💙http://eitaa.com/cognizable_wan
🏖فوق‌العاده زیبا و مفهومی! آيت الله مجتهدی تهرانی: وضو میگیری، اما در همين حال اسراف میکنی.. نماز میخوانی، اما با برادرت قطع رابطه میکنی.. روزه میگیری، اما غيبت هم میکنی.. صدقه میدهی، اما منت میگذاری.. بر پيامبر و آلش صلوات میفرستی، اما بدخلقی میکنی.. دست نگه دار بابا جان! ثواب ‌هايت را در کيسه سوراخ نريز!🙄 چه تعبیر زیبایی🌺 http://eitaa.com/cognizable_wan
چادرم رو روی مقنعه ی آبی رنگم جابه جا میکنم مقنعه ام رو جلو میکشم و دسته کیفم رو که روی شونم جا خشک کرده بالا و پایین میکنم چشمانم رو میبندم و سعی میکنم خودم رو آروم کنم .–‌از چی میترسی روشن؟ این انتخاب خودت بوده و به خاطر همینم الان اینجا هستی آفرین دختر خوب! الان میری داخل کلاس،و هیچ اتفاقی هم نمیفته من میدونم تو قوی تر از این هستی که به خوای به خاطر حرف چندتا جوجه تیغی به خودت بلرزی لبخند ساختگی روی لبهام میشونم و در کلاس رو باز میکنم به جمعیتی که توی کلاس نشسته نگاه سطحی میندازم چند تا دختر و پسر که تمام جمعیت کلاس رو تشکیل دادند دور هم جمع شدن و صدای خنده هاشون کلاس رو پر کرده -وای خدا این ازون چیزی که من فکر میکردم بدتره از قیافه هاشون معلومه که همه اونورین یکی نیست به من بگه آخه دختر خــــوب تورو چه به دانشگاه هنر اومدن تو باید میرفتی معارف میخوندی تو کجا و شاگردای اینجا کجا همشون صد و هشتادرجه با تو فرق دارن.... نفسم رو با حرص بیرون میدم سرم رو پایین میندازم و به سمت نیمکت یکی مونده به آخر که ظاهرا خالیه راه میفتم اون چند تا دانشجو اونقدر سرگرم صحبت هستند که هنوز هم وجود من رو حس نکردن... همین بهتر ڪه هیچوقت نفهمن من اینجام تمام وجودم پر از استرسه به ساعتم تک نگاهی میندازم  پنج دقیقه دیگه کلاس شروع میشع و من همچنان از درون در حال لرزیدنم خدایـــا!ببین من چه بنده ی خوبیم.... حواست بهم باشه ها... جامدادیم رو از تو کیفم بر میدارم و همانا بیرون اومدن و جامدادی و همانا خالی شدن تمام محتویاتش روی زمین ....😫 توی دلم میگم خدایا ممنون که این همه هوام رو داشتــی با حرص به  وسایلی که پخش زمین شدن خیره میشـــم سنگینی نگاه این قوم اجوج مجوج رو روی خودم حس میکنم و همین باعث میشه که به خودم اجازه ی سر بلند کردن ندم... همونطور که سرم پایینه گوشه چادرم رو بالا میکشم و مشغول جمع کردن وسایلم میشم.... احساس میکنن هر لحظه ممکنه این دانشجو ها منو با نگاشون قورت بدن جمله یکی از پسرا باعث میشــه تمام دنیا روی سرم اوار بشه -عذرا خانوم کمک نمیخوای .... و بعد از اون صدای بلند خنده هیچی نمیگم و از این همه درد و غم فقط به گاز گرفتن گوشه چپ لبم اکتفا میکنم... سعی میکنم ناراحتیم رو توی چهره ام نشون ندم... از سر جام بلند میشم و به سمت نیمکتم حرکت میکنـــم تک نگاهی به جمعیت ده دوازده نفره کــه من رو تحت نظر دارن میکنم و دوباره نگاهم رو ازشون میگیرم و روی نیمکتم میشینم وسایلم رو  با خونسردی تمام از توی کیفم در میارم و روی دسته کوچیک نیمکت میذارم ای بابا اینا چرا دست از سر من برنمیدارن آدم فضایی که ندیدن عجبا.... منتظر شنیدن متلک بعدی بودم که با اومدن مرد تقریبا میانسالی داخل کلاس که احتمالا استادمون بود همه چیز رو فراموش کردم همه ی بچه ها متفرق شدن و به سمت نیمکت هاشون رفتن استاد با صدای بلندی سلام کرد ... روی صندلی مختص به خودش نشست هنوز تک و توکی از بچه ها نگاهشون رو به من دوخته بودن سعی کردم اصلا بهشون فکر نکنم استاد لیست حضور و غیاب رو برداشت و شروع به خوندن اسم بچه ها کرد سحر جاویدی سامان باقری اسامی تموم شد خواستم که خودم رو معرفی کنم که یڪی از دخترا زودتر از من دست به کار شــد ــ استاد شاگرد جدید داریـــــم. همیشه از ادمای چاپلوس متنفر بودم و هستم استاد با کنجکاوی دنبال من گشت و بعد از پیدا کردن من لبخندی روی لبش نقش بســـت من هم لبخندی زدم اما حرف استاد باعث شد لبخند روی لبهام بمــاسه! ـــ چرا خودتو جلد کودی دخترم.... چرا اینا ایجورین از کوچیک تا بزرگشون با من لجه ای خدا توی این شهر غریب خودت یه دادم برســــ دوست داشتم جوابش رو بده بدم اما مغزم تهی از حرف بود برای همین به سکوت اکتفا کردم حتما الان داره به من مثل یه کیس انتقادی نگاه میکنه که هر چقد دلش خواست میتونه دربارش بحث کنه استادــ خب نمیخوای خودتو معرفی کنی؟ با صدای بلند و خشک گفتم ــ روشنا غفوریان سرش رو تکون داد و اسم منو توی دفتر کلاسی جاداد از سر جاش بلند شد وشروع کرد به درس دادن توی طول درس دادنش هر از چند گاهی یه متلک بارم میکرد که همهرو بیجواب گذاشتم ذهنم خالی از حتی یک کلمه بود نگاهی به ساعتش انداخت و گفت ــ خب بچه ها کلاس تموم شد توی دلم هزار مرتبه خدا رو شــکر کردم.. بعد از خارج شدن استاد از کلاس یکی از دخترا به سمت نیمکت من اومد کمی به چهره اش دقت کردم این که همون دختر چاپلوسه هست این  یکی دیگه چی میخواد میشه یع سوال بپرسم؟ منـ ــ بپرس ـــ چرا چادر میپوشی همه کلاس به ما خیره شده بودن. از جام بلند میشم و همینطور که دارم از کنارش رد میشم میگم ـ چون که باارزشم با صدای بلند میگه ــ اوهـــــوع ! تو هم که فقط شعار بلدی به سمت در میرم و دست گیره رو محکم فشار میدم دوباره صدای همون دختر توی گوشم میپیچه ـ
ـ موفق باشی روموبرنمیگردونم و میگم ـ موفق هستم! ــ مامــــــان! اون چادر عربی من کوش؟ مامانم اخم هاشو توی هم میکنه و به سمت من میاد دلم از چهره ی عبوسش میگیــره من رو از نگاه تخس دیگران هیچ باکی نیست اما اینکه مادرم هم اینطور باهام رفتار میکنه یکم سخته..  با همون اخم همیشگیش چادرم رو برام میندازه و من اونو توی هوا می قاپم از روی زمین بلند میشم و کیفم رو بر میدارم به مادرم نزدیک تر میشم و بهش خیره میمونم همین طور بهش زل زدم که صدای بلندش  باعث شد مثه برق زده ها از جا بپرم ــ خب دختر چه اصراریه حتما چادر بپــوشی میتونی بدون چادر هم میتونی با حجاب باشی ــ مامان تو رو خدا بس کــــن بخدا بخاطر این چادر آبروی تو جلوی هیشکی نمیره! همینطور که به سمت در میرم چادرم روی سرم میذارم در رو باز میکنم که مادرم با لحنی ناراحتی میگه ــ چرا اینقدر زود میری؟ یه ساعت دیگه باید اونجا باشیا لبخند روی لبم نقش میبنده و میگم ــ اگه بخوام تو خونه نمازم رو بخونم باید تا اذان صبر کنم و دیر میشه؛برای همین میرم همون جاها یه مسجدی چیزی پیدا میکنم که نه نمازم عقب بیفته نه کلاسم منتظر شنیدن جوابی نمیمونم و از خونه خارج میشم ترجیح میدم مسیر رو با خط برم دو تا ایستگاه قبل از دانشگا پیاده میشم تا بتونم توی راه یه مسجد پیدا کنم و نمازم رو بخونم تمام کوچه ها و خیابون ها رو میگردم اما دریغ از یه مسجد با ناراحتی سرم رو پایین میندازم و مشغول راه رفتن میشم دنبال راه چاره ای میگردم که یک دفعه جرقه ای به ذهنم میزنه با خوشحالی مسیرم رو عوض میکنم بعد از طی کردن چند کوچه به مقصدی خواستم میرسم سرم رو بالا میارم و به تابلویی که نصب شده نگاهی میندازم ــ پارک شقایق به داخل پارک میرم و گوشه ای که دور از دید دیگران هست رو برای پهن کردن جانمازم انتخاب میکنم کیفم رو کنار دستم میزارم و شروع به خواندن نمازم میکنم. بعد ازاتمام نماز جانمازم رو برمیدارم و توی کیفم میذارم. و با سرعت به سمت دانشگاه راه میفتم اکیپی که اونروز توی کلاس جمع بودن حالا توی محوطه دانشگاه میز گرد زده بودن.خواستم بی توجه از کنارشون رد شم که صدای یکی از اونها منو متوقف کرد ــ بچه ها آخوندمون اومد ... و بعد خنده ی بی وقفه ؛برای چندمین بار دلم شکست بغضی که چند ماهی توی گلو رخنه کرده بود رو شکستم خوشبختانه چون پشتم به اونها بود اشکهام رو ندیدن  در ورودی تا کلاسم رو با آخرین سرعت طی کردم خدا رو شکر کسی توی راهرو ها نبود باخیال اینکه کسی هم توی کلاس نیست با آخرین توان در کلاس رو باز کردم هیچ درکی از اطرافم نداشتم دررو محکم بستم و بهش تکیه دادم صدای ضجه مانندی از ته وجودم بیرون اومد.بعد از چنددقیقه اشکام رو پاک کردم و خواستم برم سمت نیمکتم که یکهو سرجام خشکم زد پسری ته کلاس نشسته بود و باتعجب به من خیره شده بود.اب دهانم رو قورت دادم و با تعجب و اضطراب نگاهش کردم.اینوتاحالاندیده بودم . میتونم همین الان اعتراف کنم بدشانس تر از من توی دنیا نیس که نیست پسر یه جزوه توی دستش داشت و درحال رونوشت گرفتن ازروش بود.نفسم رو با لرزش بیرون میدم و به سمت یکی از نیمکت ها میرم پسرهم نگاهش روازمن میگیره اما اون علامت سوال توی چشماش رو باتمام وجودم درک میکنم بعد تقریبا پنج دقیقه بقیه ی دانشجوهاهم وارد کلاس میشن... یکی از پسرا با صدای بلند میگه ــ به !آقا نیما! نوشتی جزوه هارو! همون پسری که چنددقیقه پیش توی کلاس بود از جاش بلند شد گفتـ ـ بله نوشتم باسپاس! یکی از دخترا با خنده گفت ــ اوه اوه چه لفظ قلم! پس اسمش نیما بود...؛خنده ای میکنه و به جمع اونا ملحق میشه.یکی از دخترا چشمش به من میفته و با خنده میگه ــ راستی آخوند کلاسمونو بهت معرفی نکردم...؛اعصابم خورد خورد بود تاحالا هرچی سکوت کردم بسه! با اخم بهش خیره میشم و میگم ــ حرف دهنتو بفــهم! همشون با تعجب به سمت من برگشتند مشت هام رو محکم فشردم تا اشکهام بیرون نیان هر آن ممکن بود بزنم زیر گریه اخم هام رو غلیظ تر کردم و روم رو برگردوندم.خدا روشکر تا اومدن استاد حرف دیگه ای نزدن.استاد درحال درس دادن بود و من در حال فکر کردن به غصه هام. هیچی از حرفاش نمیفهمیدم تنها دستم رو زیر چونه ام گذاشته بودم تا نگاهش به من میفتاد سرم تکون میدادم.تو حال و هوای خودم بودم که یکهو گفت ـــ خانوم روشنا غفوریان و نیما بصیری با تعجب گفتم ــ چی؟؟ نگاهی به من انداخت و گفت ــ باهم کارتون رو تحویل میدین دهنم قفل شده بود،منظورش رو نفهمیدم؛ ـ،خب معلومه میخای گوش ندی و بفهمیـ؟؟ کلاس تموم شد و بچه ها دوتا دوتا کنارهم جمع شدن وسایلم رو برداشتم و توی کیفم گذاشتم و خواستم از جام بلند شم ک پام محکم تو پایه ی صندلی خورد درد بدی تو تمام وجودم پیچید که از زور اون درد چشمهام رو محکم بستم! بعد از چند لحظه چشمام رو باز کردم و خواستم برم که همون پسره نیما جلوم ظاهر شد. آخه  تو این وضعیت چی از جونم میخادـ؟ با لبخند گفتـ
ـ خانوم غفوریان؟ لبخند لبخندی ساختگی میزنم و میگم ــ بله با خنده گفتـ ــ،سالمید؟ و بعد به پام اشاره کرد . اخم هام رو توی هم کردم و با لحن جدی گفتم ــ کارتون؟ لبخندش رو قورت داد و گفت ــ خب قرار شد ماباهم  کار نقاشی روی شیشه رو تحویل بدیم دوست داشتم کلاسورش رو از دستش بگیرم یکی بکوبم تو سر اون و یکی تو سر خودم با تعجب گفتم ــ چی؟  گفت ــ مگه سر کلاس گوش نکردین؟استاد گفت ما باید باهم کارمون رو تحویل بدیم... ــ تو روحش.... نیماــ چیزی گفتینـــ؟   ـ نمیشه من با یه خانوم باشم؟ به جمعیت کلاس اشاره کرد و گفت ـــ فکر نکنم هیچ دختری تمایل داشته باشه... راست میگفت همه دخترا جوری با پسرا مچ شده بودن که انگار یار دیرینه شون رو پیدا کردن حالم خیلی خراب شد . از سرجام بلند شدم و گفتم       ــ خیله خب باشه.... ــ پس،شمارتون رو بدین... ــ برای چی؟؟   ـ خب برای اینکه بهتون زنگ بزنم که کی کارمون رو  انجام بدیم سرم رو پایین انداختم و گفتم ـ شما چه روز هایی میاین دانشگاه ــ خب پنج شنبه و سه شنبه و شنبه سرم رو تکون دادم و گفتم ــ خب پس شنبه و پنج شنبه تو دانشگاه یه کاریش میکنیم ! ــ ولی به هر حال باید باهم هماهنگ کنیم تا.... وسط حرفش پریدم و گفتم ــ باشه ! تو خود دانشگاه هماهنگم میکنیم بدون اینکه نگاهم رو از پایین بردارم از کلاس خارج شدم... ادامه دارد http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️✨❤️ *خانمهابخونن* وقتی مشکلی دارید؛ حتما شوهرتان را در جریان بگذارید... درست نیست به او بگویید مشکلی ندارم و سپس از او توقع داشته باشید مشکلتان را حدس بزند.. این کار بدترین راه برای حل مشکل است. پس همیشه او را در جریان بگذاریدو با حدس و گمان پیش نروید. http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸🍃🌸🍃 مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره میگرفت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر می‌فروخت، آن زن کره ها را به صورت توپ های یک کیلویى در می آورد. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن 900 گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید. یقین داشته باش که: به اندازه خودت برای تو اندازه گرفته می شود. . 📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸🍃🌸🍃 برادران یوسف آمدند پیش او، با او حرف زدند، از او گندم خریدند ولی او را نشناختند! دوباره و سه باره هم آمدند، ولی تا یوسف علیه السلام خودش را به آنها معرفی نکرد، او را نشناختند. خدا اگر بخواهد حجّت خودش را مخفی می کند، حتی از برادران و پدرش...! " او(امام زمان) هم به اذن خدا بین مردم راه می رود، در بازارها قدم می زند، روی فرش ها پا می گذارد، ولی او را نمیشناسند؛ شباهت یوسفِ یعقوب و یوسفِ فاطمه سلام الله علیها، همین مخفی ماندن است." امام صادق علیه السلام اینگونه فرموده است. غیبت نعمانی، ص163. 📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ http://eitaa.com/cognizable_wan
❣ یه شب مهمون داشتیم، کفش ها توی حیاط جفت شده بود، همشون مرتب بودن به جز یک کفش که پاشنه هاش خوابونده شده بود. هرکس میخواست بیاد تو حیاط اون کفش ها رو میپوشید. میدونی چرا؟ چون پاشنه هاش خوابونده شده بود. یه کم که فکر کردم دیدم بعضی از ما آدم ها مثل همین کفش های پاشنه خوابونده هستیم. برامون مهم نیست کی سوارمون میشه... یادت باشه که اگر سر خم کنی، اگر خودت به خودت احترام نذاری، اگر ضعیف باشی، همه میخوان ازت سواری بگیرن و کسی هم بهت احترام نمیذاره. ❣کفشِ پاشنه خوابونده نباش... 📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *همه بخونن* وقتي فرزندتان از انجام كاري لذت ميبرد، دستور دادن شما براي توقف كار بي نتيجه خواهد بود. مثلا وقتی کودک در حال بازی رایانه ای یا تماشای تلویزیون است؛ اگر مادر بیست بار هم بگوید: _ بسه دیگه _ پاشو دیگه _ درس هات مونده _ چشم هات آسیب می بینه _ بیام خاموشش کنم و... ولی کودک حاضر نیست، ادامه ندهد و لذتش را متوقف کند. پس بهتر است به جای این حرف ها یا تهدیدها به او پیشنهاد یک جایگزین جذاب بدهید، یا به او زمان اتمام بدهید. مثلا بگویید: بیا با هم کیک بپزیم. بریم فوتبال بازی کنیم. وقتی عقربه بزرگ ساعت به عدد سه رسید، تلویزیون را خاموش کن. بریم با رنگ انگشتی روی دیوار حمام نقاشی کنیم. بسته به علایق فرزندتان جایگزین در نظر بگیرید و مدام تذکر ندهید. http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *آقایان_بخوونن* 🍃💕 لطفا از گفتن کلمات اینچنینی به همسرتان به شدت پرهیز کنید چون این کلمات چاقویی هستند که شخصیت لطیف او را پاره پاره میکند! 👈 همه زن دارند، ما هم زن داریم! 👈 راه بازه و جاده دراز! بفرمایید... 👈 واقعا فکر می‌کنی خیلی جذابی؟! 👈 از قدیم گفتن: عقل زن کمتر از مردِ! 👈 چند بار باید در این باره حرف بزنیم؟! 👈 برو شوهرداری را از زن فلانی یاد بگیر! 👈 جای تاسفه که چنین پدر و مادری داری...! 👈 تو اگر خرج خانه را می‌دادی چی می‌شد؟! 👈 تو تقصیر نداری همه زنها یک دنده‌شان کمه! 👈 دست پختت منو یاد دوران سربازیم میندازه! 👈 تو باید یا من را انتخاب کنی یا خانواده‌ات را! http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *✍ تغذیه‌ی فرزندان* *‼️عجیبه!🤔* 🗣 اگر به کسی بگیم؛ این غذا برای سلامتی بچه شما مضره،🍕 دیگه هرگز اون غذا رو بهش نمیده❌ سعی میکنه غذاهایی رو برای بچه‌‌‌اش درست کنه که همیشه سالم و تندرست بمونه🍲 ⛔️ اما اگر یکی دروغ بگه، غیبت کنه، بی‌حجاب باشه و نماز نخونه، درآمدش از راه حرام باشه.... 🗣 بهش بگیم؛ این کارها رو نکن بچه از شما یاد میگیره و همون گناه‌ها رو انجام میده❗️ ❌اصلا اهمیت نمیده !!!😐 🗣 یا اگر بگیم؛ ⛔️بچه‌ی شما فلان رو داره انجام میده، جلوشو بگیر و راهنماییش کن❗️🔔 بهش بر میخوره که چرا میگیم ؟؟!!😬 👌علت این کار خیلی واضح هست. 👇👇👇 ⛔️زندگیِ دنیا برامون مهم‌تره❗️ *🕋 بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی(اعلی/۱۶و ۱۷)* ✨بلکه شما دنیا را بر آخرت ترجیح میدهید، ✨در حالی که بهتر و پایندتر است. 👈 یعنی ما رو با تمام وجود باور داریم و میخواهیم بچه مون تو دنیا سالم بمونه. 👌 در حالیکه آخرش، کسی سلامتی و عاقبتِ خوب داره که تقوا داشته باشه. *🕋 وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‌(طه)* ✨ و سرانجامِ نیکو برای اهل تقواست. *👈⭕️ فرزندان را با_تقوا کنیم⭕️👉* http://eitaa.com/cognizable_wan
عاقبت خاك شود حسن جمال من و تو، خوب و بد مي گذرد واي به حال من و تو، قرعه امروز به نام من و فردا دگري، مي خورد تير اجل بر پر و بال من و تو، مال دنيا نشود سد ره مرگ كسي، گيرم كه كل جهان باشد از آن من و تو....، هر مرد شتربان اویس قرنی نیست، هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست، هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد، هر احمد و محمود رسول مدنی نیست، بر مرده دلان پند مده خویش میازار، زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست، جایی که برادر به برادر نکند رحم، بیگانه برای تو برادر شدنی نیست...! ❤️• http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 دستور پیامبر برای ورود بی حساب و کتاب به ! 🔷 حجت الاسلام 💐 با نشر این ویدئو قدمی در راستای اوامر پیامبر اکرم برداریم http://eitaa.com/cognizable_wan
📝در شریعت دستور محاسبه آمده است. ⚠️امام کاظم علیه السلام می‌فرماید: «لیس منا من لم یحاسب نفسه کل یوم؛ کسی که هر روز محاسبه نفس نداشته باشد، از ما نیست.» ‼️ این تعبیر عجیبی است! 🔹 محاسبه کردن دو شیوه دارد: ◾️جزیی ◾️کلی 1⃣محاسبه کلی این گونه است که: انسان مشکلات عمده خود را دایم به چشم بیاورد. مثلا بگوید: ⬅️ در من «انانیت» هست. ⬅️ «حرص» هست. ⬅️«غفلت» هست. و هر روز به چشم خودش بیاورد. 2⃣محاسبه جزیی: به این صورت که از اول صبح تا پایان شب بررسی شود و انسان با خود بگوید من امروز چه کردم. ☑️ انسان اگر محاسبه جزیی می‌کند باز هم باید بفهمد کلیاتی که از آن بیشترین ضربه را می‌خورد، چیست. یکی از مسائل کلی، «غفلت»، یعنی به یاد خدا نبودن و با خدا نبودن است. به همین خاطر در روایت آمده که عده‌ای را به عنوان اهل غفلت می‌نویسند. ◾️در محاسبه حتما غفلت را بیاورید و بنویسید که اهل غفلت هستم. مثلا ده ساعت اصلا خبر از خدا و پیغمبر ندارم و مشغول هستم و صحبتی از خدا و پیغمبر نیست! ده ساعت کم است؟! ✔️یادتان باشد غفلت را در محاسبه قراردهید. http://eitaa.com/cognizable_wan
پند یک پدر پیر روی تخت بیمارستان درحال مرگ به فرزندش: ✅منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن (همه رهگذرند) ✅زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی هست که بتواند به راحتی قلبی را بشکند (مراقب حرفهایت باش) ✅به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بی اعتنا باش آنها جایشان همانجاست دقیقا پشت سرت (گذشت داشته باش) ✅گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو میگیرد اصرار به برگشتنش نکن پشیمان خواهی شد (خداوند وجود دارد،پس حکمتش را قبول کن) ✅عمر من 80 ساله ولی مثل 8 دقیقه گذشت و داره به پایان میرسه (تو این دقیقه های کم،کسی را از دست خودت ناراحت نکن) ✅انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش.اگرصدای بلند نشانگر مردانگی بود سگ سرور مردان بود ✅قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش. ✅انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فكرش. ❤️• http://eitaa.com/cognizable_wan
بزن تا باز بشه .سورپرایز میشی🎊 https://goo.gl/yMocU9 لینک کانال👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
افسردگی پس از زایمان بیماری ای که از بین 100 خانم که صاحب نوزاد شده اند بر روی 10 تا 15 نفر آنها تاثیر میگذارد : زودرنج بودن خستگی بی خوابی تغییر اشتها لذت نبردن از هیچ چیز 📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
به محض بلند شدن از خواب، قهوه و چای تیره ننوشید! صبح‌ها، بدن هورمونی به نام کورتیزول ترشح می‌کند. این هورمون به بدن نشاط و انرژی می‌دهد، اما چای تیره و قهوه که حاوی مقادیر زیادی کافئین است باعث ایجاد اختلال در تولید کورتیزول می‌شوند بنابراین حتی اگر عادت به نوشیدن قهوه دارید، پس از ساعت ۹:۳۰ صبح آن را بنوشید. کورتیزول شما را به طور طبیعی شاد و باهوش نگه می‌دارد 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan