eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
موقعی که تازه جوان شدم و خیال ازدواج به سرم زد مادرم اصرار داشت با دختر باایمان و باحجابی ازدواج کنم که تا آخر عمر یار و یاورم باشد. با همین معیارها هر دختری را که از همسایه و فامیل می‌شناخت به من پیشنهاد داد اما متاسفانه من تنها به دنبال یاری زیبا بودم. مدتی گذشت و کسی که به دنبالش می‌گشتم را یک روز توی خیابان دیدم و در یک نگاه عاشقش شدم. تعقیبش کردم و خانه‌اش را پیدا کردم. ما زیر یک سقف رفتیم. همسرم زیبا بود اما نه باحجاب بود و نه باایمان. عاشق او بودم و هرکاری برایش می‌کردم. وقتی گفت باید خانه‌مان در محله‌های بالاشهر باشد قبول کردم. گفت می‌خواهم درس بخوانم، قبول کردم و تلاش کردم تا به راحتی به تحصیل بپردازد. حتی موتورم را دادم و برای همسرم ماشین خریدم. روزها همین طور سپری شدند ولی او هر روز بیش‌تر تغییر می‌کرد. او دیگر بهانه‌گیر شده بود و به هر دلیلی با من قهر می‌کرد. مشغولیتش با موبایلش بود و من هم انتظار می‌کشیدم دوباره همان همسر خودم شود اما یک شب روبرویم نشست و از طلاق توافقی گفت که بعدا مشخص شد به خاطر عشق‌اش به هم کلاسی‌اش این درخواست را کرده است. می‌گفت به درد هم نمی‌خوریم. من را بی‌سواد و لاغر می‌دانست. من هم طبیعتا مخالفت کردم. حتی غرور مردانه‌ام را له کردم و به او التماس کردم. به خاطر بچه‌مان و خودم به او التماس کردم که حرف از جدایی‌مان نزند اما او ناراحت شد و بعد از اینکه به من سیلی زد، رفت و … حالا معلوم شد که مادر می‌خواست چه بگوید. یار باید یاور باشد او فقط مدتی یار زیبای من بود نه یاور من و حالا می‌خواهد یار دیگری شود. 🍃 🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
🌾☘🌾☘🌾☘🌾☘🌾☘🌾 فلمینگ، یک کشاورز فقیراسکاتلندی بود. یک روز در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند. فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات می دهد. روز بعد، کالسکه ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود. اشراف زاده گفت: " می خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی". کشاورز اسکاتلندی جواب داد: " من نمی توانم برای کاری که انجام داده ام پولی بگیرم". در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد. اشراف زاده پرسید: " پسر شماست؟" کشاورز با افتخار جواب داد: "بله" با هم معامله می کنیم. اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد. پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد. سال ها بعد، پسر اشراف زاده به ذات الریه مبتلا شد. چه چیزی نجاتش داد؟ پنسیلین... 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🍃ازخدا‌ پرسیدم: 🔹چرا از خدا بیخبرها زیباترن؟ چرا آدمای‌اَلَکی‌، اَلَکی جذاب ترن؟ 🔸چرا اونایی‌ که‌دیگران‌رومسخره‌میکنن... بیشتر تو دل‌ مردم‌ میرن؟ 🔸چرا اونایی‌ تهمت‌میزنن...غیبت‌میکنن💔 دروغ‌میگن‌...موفق‌ترن⁉️ 🍃✨پرسید: پیش‌من ‌یا مردم⁉️‼️ ...دیگه‌چیزی‌نداشتم که بگم 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌿 شخصی به یکی از خلفا مراجعه و درخواست کرد تا در بارگاه او به کاری گمارده شود. خلیفه از او پرسید: قرآن می دانی؟ او گفت: نمی دانم و نیاموخته ام. خلیفه گفت: از به کار گماردن کسی که قرآن خواندن نیاموخته، معذوریم. مرد بازگشت و به امید دست یافتن به مقام مورد علاقه خود، به آموختن قرآن پرداخت. مدتی گذشت تا این که از برکت خواندن و فهم قرآن به مقامی رسید که دیگر نه در دل آرزوی مقام و منصب داشت و نه تقاضای ملاقات و دیدار با خلیفه. پس از چندی، خلیفه او را دید و پرسید: چه شده که دیگر سراغی از ما نمی گیری؟ آن آزاد مرد پاسخ داد: چون قرآن یاد گرفتم، چنان توانگر شدم که از خلق و از عمل بی نیاز گشتم. خلیفه پرسید: کدام آیه تو را این گونه بی نیاز کرد؟ مرد پاسخ داد: (من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب) هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند، و از جایی که گمان نمی برد به او روزی می دهد. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
16.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسانی که تاکنون ندیدند حتما ببینند و منتشر کنند 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
. خنده ملائک آیت‌الله مجتهدی تهرانی فرمودند: در روایت است وقتی تلقین به بعضی مردگان خوانده می شود و او را تکان می دهند و می گویند: "اِسمَع!اِفهَم!" ملایکه میخندند که این زنده بود نفهمید، الآن چگونه بفهمد؟!❗️ خدا کند ما از این ضد دسته نباشیم که ملائکه به ما بخندند. إن شاءالله تا زنده هستیم، بشنویم و بفهمیم. ✅ یک جای دیگر که ملائکه می خندند، زن بی حجابی است که رویش را از نامحرم نمی گرفته و حالا مرده است. وقتی او را دفن می کنند، باید روی او ر ا باز کنند و عقب بزنند، قبر کن می گوید: "یک محرم بیاید" 🍃 اینجاست که ملائکه می خندند و می گویند: "این وقتی زنده بود، همه سر و صورت او را می دیدند و محرم و نامحرم نداشت، حالا می گویید محرم بیاید، رویش را عقب بزند؟! ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
شاید ضرب المثل "سرش پلو و زیرش سنگ قربانت شوم یگانه پسر" را شنیده باشید اما داستان این گزارش چگونگی شکل گیری این ضرب المثل را حکایت می‌کند. پیرزنی كه پیش پسر و عروسش بسر می‌برد زندگانی را به سختی می‌گذراند، زیرا عروسش غذای كافی به او نمی‌داد، همیشه در وقت بردن غذا برای پیرزن سنگی را توی بشقاب می‌نهاد و مقداری پلو رویش می‌ریخت و آن را طوری می‌برد كه شوهرش می‌دید و در دل از اینكه زنش آنچنان صادقانه به مادرش خدمت می‌كرد خوشحال می‌شد، بیچاره پیرزن هم از ترس جرأت نمی‌كرد موضوع را به پسرش بگوید ناچار با همان غذای ناچیز می‌ساخت، روزبه ‌روز در اثر گرسنگی لاغرتر می‌شد یك روز كه جمعه بود با خود گفت: «امروز جمعه است. به خانه دامادم بروم هم از دخترم دیدن كنم و هم یك شكم سیر غذای مناسبی بخورم». با این خیال به خانه دخترش رفت دختر از دیدن مادرش كه مدت زیادی بود او را ندیده بود خوشحال شد و غذای خوب و چربی برایش پخت ولی از بی‌اقبالی پیرزن هنگامی كه می‌خواست سفره را با غذا پیش مادرش ببرد شوهرش پیدا شد، با دیدن سفره و غذا فهمید كه این غذا به خاطر مادرزنش پخته شده، شروع كرد به داد و فریاد و كتك زدن زنش. پیرزن بدبخت غذا نخورده بیرون رفت و به سوی خانه پسرش راه افتاد و در راه زیر لب زمزمه می‌كرد: «سرش پلو، زیرش سنگ قربونت بشم یه دونه پسر». 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزیین و چیدمان میوه اینطوری برای مهمان میوه ببرید 🍋🍊🍌🍎🍇 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ⛱🔥 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan 🔥⛱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از بین اشکالِ هندسی ؛ دایره ها دوست داشتنی ترند ... کاش همه ی آدم ها دایره بودند ... دایره ای که : نه گوشه ای دارد برایِ زخم زدن ، نه مارپیچی برای دور زدن و نه زاویه ای برای بد دیدن ... دایره اصلاً پیچیده نیست ... کاش آدم ها مثل دایره ساده بودند و شناختنشان اینقدر سخت نبود ! 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
تاحالا با شخص اورثینکر( نشخوار فکری، افراط اندیشی) تو رابطه بودین؟ اینجا میخوام یسری چیزارو درمورد این افراد بهتون بگم! که خودشماهم تا حدودی اطلاع دارین از شخصیت این افراد! 1.هیچ‌وقت بهشون دروغ نگین اونها اونقدر فکر میکنند تا باعقل جور دربیاد. 2.اونها لحظات ناامنی و نگرانی زیادی دارند سعی کنید بیشتر اوقات کنارشون باشید. 3.باید بهشون یادآوری کنید که کنارشی و دوسش داری چون ذهن مضطربشون خلاف این موضوع رو ثابت میکنه. 4.این افراد بخوبی توانایی تصمیم‌گیری ندارند ولی وقتی تصمیمی بگیرند کسی نمیتونه نظرشونو عوض کنه. 5.این افراد حتی از راه رفتن شما میفهمند قضیه چیه پس چیزی که تو ذهنتون هست بهشون بگید! 6.انرژی فکری خیلی زیادی رو روی مسائل جزئی میزارن و رها کردن این فکر براشون دشواره. ‏7.این افراد زندگی دردناکی سپری میکنند. سعی کنین همه چیو براشون شفاف توضیح بدین بجای اینکه خودشون توی ذهنشون دنبال جواب باشند . 💟 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
⭕️ چطور میتونم مرز گذاری درستی داشته باشم؟ ✅ رو راست و صریح باش: گاهی نیازه در برخورد با بعضی افراد برای ایجاد و حفظ مرزهای سالم دیالوگ های مستقیم و واضحی برقرار کنی. از احساس و انتظاراتت صحبت کنی. اگر رفتار یا مسئله ای باعث ناراحتی یا خشم شما شده با فرد موردنظر مطرحش کنی و در صورت تکرار رفتار این بار با قاطعیت و تاکید بیشتری انتظار خودت رو مطرح کنی. ✅ ترس، احساس گناه و شرم رو بگذار کنار از اینکه اگر مرز گذاری کنم، چه واکنشی نشون میده نترس! این مرز گذاری برای آرامش ذهن و روان تو لازمه و این مرزها، نشونه ی احترام به خود هست. ✅خود شفقتی و خود مراقبتی رو یاد بگیر: یادبگیر خودت رو در اولویت قرار بده نه رضایت دیگران رو! اگر خودت رو اولویت قرار بدی به تدریج انرژی بیشتر، آرامش ذهنی بیشتر و انگیزه ی قوی تری رو در وجود خودت حس میکنی. ✅تمرین کن: مرز گذاری و جسارتِ در آن، یک شبه به دست نمیاد. نیاز به تمرین داره! میتونی در تنهایی یا جلوی آینه موقعیت های مختلف رو تصور کنی و دیالوگ ها رو بین خودت و شخص مقابل برقرار کنی. پ.ن: یادت باشه مرزگذاری صرفا کلامی نیست و باید با عمل همراه باشه! 💟 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
💌گاهی اوقات با خدا خلوت کنید.نگویید که ما قابل نیستیم. 🌹هر چه ناقابل تر باشیم، خدا بیشتر اهمیت می‌دهد. 🌷خدا کسی نیست که فقط خوب ها را انتخاب کند. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
با هم قرار گذاشتیم هر ڪسی شهید شد، از اون طرف خبر بیاره. شهید ڪه شد خوابشو دیدم داشت می رفت، با قسم حضرت زهرا(س) نگهش داشتم. با گریه گفتم: مگه قرار نبود هر ڪسی شهید شد از اون طرف خبر بیاره؟ ‏بالاخره حرف زد گفت: مهدی اینجا قیامتیه! خیلی خبرهاس.جمعمون جمعه، ولی ظرفیت شما پایینه هرچی بگم متوجه نمی شید. ‏گفتم:اندازه ظرفیت پایین من بگو فڪر ڪرد و گفت: همین دیگه، امام حسین (ع) وسط می شینه و ما هم حلقه می زنیم دورش، برای آقا خاطره می گیم. ‏بهش گفتم: چی ڪار ڪنم تا آقا من رو هم ببره نگاهم ڪرد و گفت :مهدی! همه چیز ‌دست امام حسین(ع) همه پرونده ها میاد زیر دست حضرت. آقا نگاه می کنه هر ڪسی رو که بخواد یه امضای سبز می زنه می برندش. برید دامن حضرت رو بگیرید. 📚روایت حاج"مهدی سلحشور" از همقطار آسمانی اش شهید جعفر لاله. ✅ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
● نوشیدن ۲ تا ۳ لیوان خاکشیر در روز به افرادی که به شوره‌ و خارش سر مبتلا هستند کمک می‌کند تا با اصلاح مزاج برای همیشه با شوره و خارش پوست سرشان خداحافظی کنند. 🌿 🌿 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
عناب با درمان عفونت و التهاب به بهبود بیماری های اگزما، پسوریازیس، عفونت قارچی، آکنه و جوش کمک کرده و دانه عناب به دلیل مقادیر فراوان ویتامین A و C برای درخشان شدن و شادابی پوست موثر است. 🌿 🌿 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
پودر روتارین پودر روتارین ترکیبی گیاهی متشکل از بذر گیاه کیدونیا ابلانگا یا همان دانه به و مرزنجوش است که برای بهبود گرفتگی صدا، درمان سرفه‌های مزمن، اختلالات تنفسی، رفع التهاب حنجره، تسکین عفونت گلو و گلو درد و صاف‌کردن صدا قبل سخنرانی تجویز می‌شود. این داروی گیاهی تولید ایران است و عارضه جانبی خاصی ندارد. 🌿 🌿 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
⭕️برای محافظت کردن از انرژی و سلامت روان خودتون در زندگی اشکالی نداره که: 1- اشکالی نداره به بعضی از تماس ها پاسخ ندین. 2- اشکالی نداره که نظر خودتون رو تغییر بدین. 3- اشکالی نداره که بخواین مدتی تنها باشین. 4- اشکالی نداره که چند روز مرخصی بگیرین. 5- اشکالی نداره که برای مدتی کاری انجام ندین. 6-اشکالی نداره از محیط کار فاصله بگیرین. 7- اشکالی نداره چند روز مسافرت برین. 8- اشکالی نداره “نه” بگین. 9- اشکالی نداره از یک رابطه سمی بیرون بیایین. 10- اشکالی نداره بابت مشکلتون صحبت کنین. 11- اشکالی نداره “رها کنین. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
❤️ 💟 مردها قدرت اینو دارن که به یک زن انگیزه بدن 💛 انگیزه ی اینکه خودش رو زیبا ببینه و به زیبایی هاش بپردازه 💛 قدرت اینو دارن که در عرض چند ساعت حال ِ بد ِ یک زن ناامید و خسته رو تبدیل به حال خوش کنن 💛 سنگینی و رخوت روحی یک زن رو به سبکی و آرامش و خلاقیت برسونن. 💛 مردها قدرت دارن که مرد ِ دیگه ای رو از زندگی و احساس یک زن بیرون بکشن 💛 قدرت اینو دارن که زنی عاشقانه دوستشون داشته باشه و نترسه که باهاشون هم قدم شه. قدرت دارن که یک موجود ظریف با خیال ِ راحت بهشون تکیه کنه و از هیچ چیز آشفته و نگران نشه. 💛 مردها قدرت اینو دارن که اونو بخندونن، کاری کنن که روزهای یکنواخت و تکراری زندگیش پر از هیجان شه 💛 مردها قدرتمندن. 💛 لطفاً مرد باشید و از قدرت هاتون استفاده کنید😉 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
چرا ؟ کسانی که زیاد قهر می‌کنند، عموما انتقادناپذیر و زودرنج هستند و اعتماد به نفس کمی دارند و از عزت نفس بالایی برخوردار نیستند. ️آنها هنگام رویارویی با مشکلات یا اختلاف عقیده با دیگران،احساس ترس و حقارت می‌کنند و به ناچار برای دفاع از خود و اجتناب از استرس و اضطراب، راهی جز قهر نمی‌یابند درحقیقت، آن شخص با قهر و محل نگذاشتن به دیگری به نوعی از مساله فرار می‌کند که این خود نشانه ی ترس و ضعف شخصیتی اوست. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
رود آب گرمی در کشور پرو وجود داره که هیچ کس و هیچ جانداری نمی تونه بره داخلش؛ چون ۱۰۰ درجه سانتی گراد دما داره و می توانید تخم مرغ ببرید اونجا آب پز کنید. ─═ঊঈ🧠 🧠ঊঈ═─ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
بشر هزاران سال است كه حيات خود را مديون زنبورعسل است. زنبورها باعث تداوم كشاورزي هستند و در واقع يك سوم موادغذايى انسان توسط گرده افشانى زنبورها عرضه ميشود و اگر زنبور نبود شاید ما هم نبوديم! ─═ঊঈ🧠 🧠ঊঈ═─ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
اگر هوس کنید یک شب را روی سیاره کپلر-10b در فاصله 560 سال نوری از زمین بگذرانید، صبح که از خواب بر میخیزید یک سال پیرتر شده اید! چرا که این سیاره هر 20 ساعت یکبار به دور ستاره اش می چرخد! ─═ঊঈ🧠 🧠ঊঈ═─ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
نام کتاب: راهی به سوی بهشت نویسنده : ماریو بارگاس یوسا مترجم : حمید یزدان‌پناه تعداد صفحه : 505 حجم فایل : 6 مگابایت * درباره کتاب* این رمان طولانی یکی از آخرین آثار یوسا است. وی «راهی به سوی بهشت» را در سال ۲۰۰۳ میلادی نوشته و منتشر کرده است. این اثر در سال ۲۰۰۴ میلادی هم با نام «The Way to Paradise» به زبان انگلیسی چاپ شده است. یوسا در این رمان تاریخی دو بیوگرافی مختلف را به قلم کشیده است. زندگی پل گوگن، نقاش فرانسوی قرن ۱۹ میلادی و مادربزرگ او، فلورا تریستان، نویسنده و فعال جنبش‌های سوسیالیستی.
🔆پيشگوئى خدا رحمت كند ((استاد حسين مشكل گشا)) را، ايشان يكى از مردان خدا بود. نجّار بود. واين اواخر كلبندى چينى هاى شكسته را بهم وصل مى كرد. او مرد بزرگوارى بود كه خدمت آقا ((امام زمان )) عليه السّلام رسيده بود. ايشان مى فرمود: آن وقتى كه در اهواز كارمى كردم آنجا خيلى كم كسى نماز مى خواند و وقتى كسى را مى ديدم نماز مى خواند خوشحال مى شدم . يك روز همين طور كه روى چوب بست بودم ، ديدم يك مردى يك چيزى مثل گونى پوشيده و داخل در شط شد و خودش را شست . بعد آمد جاى مسحش را خشكاند، بعد وضوگرفت و ايستاد نماز، من خيلى از اين خوشم آمد. گفتم : خدا كند اين با من رفيق شود. يك شب آمد گفت : استاد. گفتم : بله . گفت : من يك قدرى از اين چوب ها را ببرم آتش روشن كنم گرم شوم ؟ گفتم : ببر. دوباره شب ديگر آمد، گفتم : اگر بخواهى مى توانى پيش من بيايى . گفت : اى استاد من كجا شما كجا. شما استاد هستى من رعيت بى چيز با هم جور در نمى آيد. گفتم : اين حرفها را نزن ((ما همه بنده خدا هستيم و با هم فرق نمى كنيم )) بيا پيش من . گفت : من سه تومان به اين بقاله بدهكارم . گفتم : برو به بقاله بگو بدهكارى شما را پاى مشكل گشا بنويسد. خلاصه بعد از آن آمد پهلوى من . نزديك ((ماه مبارك رمضان )) كه شد، گفت : استاد من روزه مى گيرم اگر شما روزه نگيرى رفاقتمان نمى شود. گفتم : نه من هم روزه مى گيرم ، يك مّدتى كه با من بود. يكى از اين شبها يك نامه از اصفهان آمد كه بچه ات گلويش درد مى كند، من وقتى خواندم ناراحت شدم . گفت : استاد ناراحت نشو بچه ات گلويش خوب شد. گفتم : تو از كجا مى دانى ؟ گفت : انشاءالله گلويش خوب شد. حالا اين هفته نامه مى آيد مى گويند كه گلويش خوب شد. گفت : اتفاقا يك نامه آمد و گفتند: گلويش خوب شد. اين بنده خدا ((سيد آقا)) مريض شد و ماه مبارك چند روز روزه گرفت ، مرضش شديدتر شد. هركارى كردم كه روزه ات رابخور روزه اش رانخورد. هى مى گفت : استاد اگر مى خواهى رفيق داشته باشى كارى بامن نداشته باش فقط افطار كه شد بنشين و براى من جگاره سيگار تا سحر بپيچ ، و اين تا سحر جگاره مى كشيد و سحر و افطار يك آب جوش مى خورد و تبش ‍ شدّت داشت و هر كارى كردم كه دكتر برايت بياورم بيا ببرمت دكتر. گفت : خير. يك روز از بس اين تب داشت كه آن طرف نفس مى كشيد اينجا من مى سوختم ، اوقات من تلخ شد گفتم : بابا آن كسى كه روزه را واجب كرده همان هم دستور داده وقتى مريض هستى روزه ات را بخور. و دكتر برو. گفت : خير استاد من امروز خوب مى شوم شما برو سر كارت . من با خودم گفتم ؛ اين يك ساعت ديگر مى ميرد، سر كار رفتم اما چشم براه بودم تا شب خبرى نشد، شب كه آمدم ديدم اينجا را جارو كرده و آب پاشيده پِرمز را روشن كرده آب جوش آورده حالش بسيار خوب است . گفت : استاد نگفتم من امشب خوب مى شوم . بعد از ماه مبارك رمضان يك روز صبح به من گفت : استاد. گفتم : بله . گفت : امروز پالتوات را بردار عصر باران مى آيد. گفتم : تو از كجا مى دانى فقط خدا مى داند كى باران مى آيد. گفت : باران مى آيد پالتوت را بردار. به او اعتنا نكردم و رفتم سر كارم تا عصر شد يك گله ابر آمد بالا سرم تا آمدم از روى چوب بست پائين بيايم تمام لباسهايم خيس شد، وقتى پايين آمدم ديدم اين  سيد آقا پالتوى مرا آورد و گفت : استاد سرما را خوردى حالا بگير بپوش وقتى آمديم توى منزل . گفتم : سيد آقا تو از كجا خبر اينها را دارى ؟! گفت : اى استاد من مى دانم فردا چطور مى شود. بعد متوجه شدم همه اينها بر اثر تقوى و اخلاص و بندگى خداست كه اين بنده خدا داشت . 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔆سیاه و سفید یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفتː -<بنویس! هر چه می خواهی بنویس! بد,زشت,احساسی,هیجان انگیز,دوست داشتنی, هی بنویس و پاک کن.... چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پراز علامت و حرف بود.چروک و خط خطی و کثیف.جای پاک کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.کاغذ را گرفت.یک کاغذ سیاه به او داد و گفتː -<بنویس.همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن ,خط خطی کن... دختر گفتː<نمی شود استاد,روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود! استاد چادرش را سرکرد و لبخند ملیحی زد.نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند. واکسن مقابله با تیر نگاه های آلوده است... با سیاه بیاییم پاکی و زیبایی و تمیزی را بخود هدیه دهیم آیا تو هم خود را واکسینه کرده ای؟ 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
اسکندر مقدونی به ملاقات فردی به نام دیوژن  که شهرت وارستگی اش را شنیده بود رفت.دیوژن در آفتاب دراز کشیده بود و خود را گرم می کرد،اعتنایی به اسکندر نکرد و از جایش تکان نخورد.اسکندر ناراحت شد وگفت:مگر مرا نشناختی که احترام لازم را به جای نیاوردی؟دیوژن با خونسردی جواب داد:شناختم ولی از آنجا که بنده ای از بندگان من هستی،ادای احترام را ضروری ندانستم.اسکندر توضیح بیشتری خواست.دیوژن گفت:تو بنده حرص و آز و خشم و شهوت هستی در حالیکه من این خواهشهای نفسانی را بنده و مطیع خود ساختم.به قولی دیگر در جواب اسکندر گفت:تو هر که باشی مقام و منزلت مرا نداری،مگر جز این است که تو پادشاه و حاکم مطلق یونان هستی؟اسکندر تصدیق کرد!دیوژن گفت:بالاتر از مقام تو چیست؟اسکندر جواب داد:"هیچ" دیوژن بلافاصله گفت:من همان هیچ هستم و بنابراین از تو بالاتر و والاترم!اسکندر سر به زیر افکند و پس از مدتی تفکر گفت:از من چیزی بخواه و بدان هر چه بخواهی می دهم.آن مرد وارسته به اسکندر که در آن موقع بین او و آفتاب حایل شده بود گوشه چشمی انداخت و گفت:می خواهم سایه خودت را از سرم کم کنی.این جمله به قدری در مغز و استخوان اسکندر اثر کرد که بی اختیار فریاد زد:اگر اسکندر نبودم  میخواستم دیوژن باشم. باری ، عبارت بالا از آن تاریخ بصورت ضرب المثل درآمد ، با این تفاوت که دیوژن می خواست سایه مردم ، حتی اسکندر مقدونی از سرش کم شود ، ولی مردم روزگار علی الاکثر به این گونه سایه ها محتاج اند و کمال مطلوبشان این است که در زیر سایه ارباب قدرت و ثروت به سر برند . 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan