فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شما #رفیق_شهید داری؟
💠 بین شهداء یک رفیق پیداکنید، بعد باهاش مناجات کنید، براش هدیه بفرستید...شهداء خیلی کارها میتونند بکنند، اصلا شهید #زنده ست.
🆔 @sirehshohadaa
ﺟﺎﯼ " ﺷﻬید ﻫﻤﺖ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﯼ بهشت، ﮔﻮﺷﺘﻮ می بُرَم ..
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﻭ آﻭﺭﺩﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺳﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ...
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﻏﺎﺩﻩ ﺟﺎﺑﺮ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﺘﯿﻢ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺒﯿﻨﻦ ...
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﺣﻤﯿﺪ ﺑﺎﮐﺮﯼ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﮕﻠﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ ...
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﺪﯾﻦ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﻫﻨﻮﺯﻡ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺳﺖ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﻤﯿﻞ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﻮﻡ .. ﺁﯾﺎ ﺑﺎﻭﺭﺗﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ ؟
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﻋﺒﺎﺩﯾﺎﻥ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﺩﺭ ﻣﺮﺛﯿﻪ ﺍﯼ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺷﻬﯿﺪﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﻭ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ...؟
ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺁﻭﺍﺭﮔﯽ ﺑﻮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﯽ ﺩﺭﺑﺪﺭﯼ ﻭ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ..
ﭘﺲ ﮐﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻦ ﻣﯿﺸﻮﺩ؟
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
" ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﺷﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ "...
حالا ﺧﺎﻧﻤﺶ می ﮔوید:
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻢ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺸﺎﻥ تکان ﺑﺨﻮﺭﺩ ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ..
ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻮﺑﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﺪ ...
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ .. ﺑﮕﺬﺍﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻣﺰﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ.
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺻﻐﺮﯼ ﺧﻮﺍﻩ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺮﺯﻣﻬﺎﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﻣﺤﻤﺪ! ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ ..ﺑﺎ ﺁﻥ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺖ ﺭﺷﯿﺪﺕ،
ﺁﺧﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻥ...
ﻫﻤﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﺟﺒﻬﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮﻧﺪ ..
ﺧﺎﻧﻤﺶ ﮔﻔﺖ:
ﭘﯿﮑﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﻭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻥ .....
ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺘﻢ:
ﻓﻘﻂ ﺑﮕﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯾﻨﺶ ...؟
ﺁﻗﺎﯼ ﻋﺎﺑﺪﭘﻮﺭ ، ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺖ:
ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﺭﻡ ..
ﻣﺮﺗﺐ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﯿﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﮑﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ...
ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻤﺶ
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﻦ ﺁﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻥ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻫﺎﯾﺶ ﺍﻓﺸﯿﻦ ﻭ ﺍﻣﯿﻦ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﺎﭺ ﮐﻨﯿﺪ... ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ...
ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﯽ ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺪﻧﺪ...
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ :
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﺧﻮﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﮏ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ...
ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﺗﺮ ﺷﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ...
ﺧﻮﻥ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻮﯼ ﻣﺮﺩﺍﺭ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ . ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﮔﺮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ..
ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ...
ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﻣﺤﻤﺪﯼ ..
ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﯿﺰﺩ ..
ﮔﺎﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﺎﺵ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﻋﮑﺲ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ ...
ﺍﻣﺎ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ ..
ﺗﻮﯼ ﻋﮑﺲ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺑﻮﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ
💝 ﺟﺎﯼ " ﺷﻬﯿﺪ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﺎﯼ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﮐﻨﯿﺪ .
و در آخر دعا کنید شهید شویم که اگر شهید نشویم باید بمیریم.
💝جای "شهید حاج حمید تقوی" خالی که با توجه به درجه و مقامش در سپاه پاسدارن ، با کمال تواضع در نوشته های خود مینویسد:
(هیچ اگر هیچ است من سایه ی هیچم)
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
4_5913364007388971788.mp3
6.39M
🔉 #حال_خوب(۱)
📅 جلسه ۱ | ۹۶.۱۲.۲۹
شلمچه، زیارتگاه شهیدان گمنام شلمچه
🔍 #نوروز
#پیشنهاد_ویژه_دانلود
کانال ارائه محتوا به راویان
🌸👇👇👇
👇 @sirehshohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 شهيدي كه قرار بود از جبهه اخراج بشه...
🗓روايت#حاج_حسين_كاجي از شهيد ماشاللهي
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
✅افضل الساعات
🔺داخل چادر، همه بچهها جمع بودند. میگفتند و میخندیدند. هر کسیچیزی میگفت و به نحوی بچهها را شاد میکرد. فقط یکی از بچهها به قول معروف رفته بود تو لاک خودش!
ساکت گوشهای به کوله پشتی اش تکیه دادهبود و فکورانه حالتی به خود گرفته بود. گویی در بحر تفکر غرق شده بود! هرکس چیزی میگفت و او را آماج کنایهها و شوخیهای خود قرار میداد! اما اوبیخیالِ آنچه میگفتیم، نشسته بود.
❗️یکباره رو به جمع کرد و گفت: "بسّه دیگه، شوخی بسّه! اگه خیلی حال دارین به سوال من جواب بدین."
همه جا خوردند. از آن آدم ساکت این نوع صحبت کردن بعید بود. همه متوجه او شدند.
گفت: "هر کی جواب درست بده بهش جایزه میدم." بچهها هنوز گیج بودند و به هم نگاه میکردند که
❓گفت: " آقایون افضل الساعات (بهترین ساعت ها) کدام است؟"
پچ پچ بچهها بلند شد. به هم نگاه میکردند. سوال خیلی جدّی بود،
▪️یکی از بچهها گفت: "قبل از اذان، دل نیمه شب، برای نماز شب"
با لبخندی گفت: "غلطه، آی غلطه، اشتباه فرمودین."
▪️دیگری گفت: "میبخشین، به نظر من اذان صبح وقت نماز و...!"
گفت: " بَهَ، اینم غلطه!"
▪️هر کدام ساعتی خاص را براساس ادراکات، اطلاعات و برداشتهایخود گفتند. نیم ساعتی از شروع بحث گذشته بود، هر کسی چیزی میگفت و جواب او همچنان "نه" بود.
همه متحیر با کمی دلخوری گفتند: "آقا حالگیری میکنیها، ما نمیدونیم."
🌸 و او با لبخندی زیبا گفت: "از نظر بنده بهترین ساعت ها، ساعتی است که ساخت وطن باشد و دست ِ کوارتز و سیتی زن و سیکو پنج رو از پشت ببنده!"
با خنده از جا بلند شد و رفت تا خودش را برای نماز ظهر آماده کند.
💥 #خمپاره
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محتوای روایتگری راویان:
🎥 کلیپ ویژه
📍روایت دردناک و ویژه جانباز ناشناخته از تلاش حماسی دو دانشجو شهید برای نجات و اصابت گلوله مسقیم تانک به آنها
🆔 @sirehshohadaa
4_5784886464525370159.pdf
3.54M
🔴کتاب فاخر سلام بر ابراهیم
زندگی نامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
😊🌷 پیشنهاد ویژه برای دانلود و مطالعه !
✅ هدیه معنوی مجازی☺️☺️
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری حجت الاسلام دیانی از شهید غیور اصلی-شلمچه -
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
کتاب "روزهای بیآینه" خاطرات عاشقانهء منیژه لشکری، همسر سرلشکر خلبان شهید حسین لشکری است، از روزهای بی اون بودنش. از ١٨ سال انتظارش و از سالهای سال زندگی توأم با بیم و امیدش.
کتاب#
🆔 @sirehshohadaa
💢 فقط از زیر عَلَم رد شو !
مادرِ شهید (گبری) تعریف میکرد:
بعد از شهادت «آلفرد» من دچار افسردگی
شديدی شده بودم. هر چه دارو مصرف
ميكردم، فايده ای نداشت. كارم شده بود
گريه و بس. روزی در خواب ديدم كه
سيدی آمد و گفت:
اگر ميخواهي خوب شوی،
از زير «عَلَم» رد شو!
اين مسئله را نميتوانستم برای كسی
تعريف كنم، زيرا فكر ميكردم باور
نخواهند نمود. روزي از ايام سوگواري
تاسوعا و عاشورا، وقتي از كوچه ما
هيئت عزاداري ميگذشت از زير «عَلَم»
رد شدم. شايد باور نكنيد، ناراحتي من
رفع شد و از همان شب بدون اينكه حتي
يك قرص مصرف نمايم، خيلي خوب
ميخوابم. روز بعد از آن هم به يك فرد
معمولي و خانم خانه دار تبديل شدم.
همه تعجب میكردند.
#شهید_آلفرد_گبری
#شهدای_مسیحی
#یا_علمدار_کربلا❣
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
✅ شهید خرازی
🔆 گفتم پدرشم ، با من این حرف ها را ندارد. گفتم« حسین ، بابا! بده من لباس هات رو می شورم.». یک دستش قطع شده بود
گفت « نه. چرا شما؟ خودم یه دست دارم با دوتا پا . نگاه کن.». پاچه ی شلوارش را تا زد بالا، رفت توی تشت. لباس هایش را پامال می کرد. یک سرِ لباس هایش را می گذاشت زیر پایش ، با دستش می چلاند.
#سبک_زندگی_شهدا
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
﷽
🔴 لحظه ای که فقط بچه های تفحص می فهمند
ارتفاع نورانی :
یك شب در منطقه ی « طلائیه » با جمعی از برادران یگان تفحّص نشسته بودیم و برای خودمان « شب خاطره » ای ترتیب داده بودیم . در انتهای شب ، یكی از دوستان خاطره ای گفت كه اشک در چشم بچّه ها جمع شد. برادر « بختی » از نیروهای گردان دوّم غرب گفت :
در كوه های صعب العبور به دنبال پیكرهای مطهّر شهداء بودیم . در راه به پیرمردی برخوردیم كه معلوم نبود در آن حوالی چه كار می كرد. او بعد از سلام و مصافحه از ما پرسید : « در این كوه ها به دنبال چه می گردید؟»
گفتیم : « برای پیدا كردن پیكر شهداء آمده ایم.»
بسیار خوش حال شد و ضمن قدردانی از برادران گروه تفحّص گفت :« در این ارتفاع روبرو، مدّت هاست چیزی توجّه مرا جلب كرده... گاهی حلقهای از نور مشاهده می شود كه مانند ستاره می درخشد... بد نیست به آن جا هم سری بزنید.»
حرف های پیرمرد امیدوارمان كرد و به سمت ارتفاعات به راه افتادیم. ارتفاع صعب العبوری بود و تأمین مناسبی هم نداشت. بعد از ساعت ها پیاده روی، به محوطهی بزرگ و سرسبزی رسیدیم كه درختچه ای هم آن جا وجود داشت. در نزدیكی درخت مقداری تجهیزات انفرادی رزمندگان ریخته شده بود و این باعث شد تا به دقّت منطقه را بگردیم.
پس از ساعت ها تلاش ، بالاخره پیكر مطهّر چهار شهید را پیدا كردیم. شهداء را جهت انتقال به عقب ، آماده كردیم . پس از شش ساعت پیاده روی به نقطهای كه پیرمرد را ملاقات كرده بودیم ، رسیدیم.
پیرمرد هنوز آن جا بود. تا ما را دید پرسید: « موفق شدید؟»
ماجرا را برایش شرح دادیم . لب خندی زد و گفت :« اما هنوز آن ارتفاع ، نورانی به نظر می آید!»
حرف پیرمرد برایمان جالب بود. قرار شد به مقرّمان برویم و فردا صبح در همان ارتفاع كار را ادامه دهیم.
صبح فردا ، بعد از نماز صبح حركت كردیم . با عشق و علاقه مسافت زیادی را در كم ترین فرصت طی كردیم. پای كار كه رسیدیم ، ناگهان یكی از بچّه ها فریاد زد: « شهید... شهید... الله اكبر... صلوات بفرستید!»
وقتی پیكر مطهّر را از زیر خاک بیرون آوردیم، پیشانی بندی بر روی جُمجمهی شهید به چشم می خورد. چفیهی سفید رنگی آغشته به خون دور استخوانِ گردنش پیچیده شده بود و شالِ سبز رنگی به دور كمر شهید بود؛ شالی كه نشانهی سیادت و بزرگواری شهید بود.
منبع :برگرفته از شمیم عشق
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
169.4K
#رهبر
جمله شهید که میگوید:
ميخواهی از سيم خاردار رد بشی؟
اول بايد از سيم خاردار نفست عبور کنی.
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
225.4K
هر کی
دلش گرفته
و هنوز نرفته #کربلا
با ما بیاد
بریم جنوب
مرکز عشقه...
به خدا
فکه
طلائیه
شلمچه
#راهیان_نور
✳️شهدارایادڪنیدباذڪر #صلوات
________________________
🍃🌸🍃
❣ #پیام_شهید
اگر مےخواهید ڪارتان برڪت پیدا ڪند بہ خانوادہ شهدا سر بزنید،زندگے نامہ شهدا را بخوانید سعےڪنید در روحیہ خود شهادت طلبے را پرورش دهید...
شهید مصطفی صدرزاده
🆔 @sirehshohadaa
4_5890768588171641545.mp3
2.98M
📲 فایل ڪوتاه صـــوتـــے
🎙واعظ: حاج آقا #رفیعـے
🚫 حـرف زدن پشت مردم!
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 سالروز شکست آمریکا در طبس
🎥 وقتی شن ها سرباز خدا می شوند!
📅بمناسبت ٥ ارديبشهت، سالروز حمله نظامي امريكا به ايران در صحراي طبس
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
4_438669684527595694.mp3
376.6K
✧✦•﷽ ✧✦•
🎧 #بشنوید🎧
🔸قبل از سال تحویل تو منطقه هور شهید پیدا شد، قرار شد شهدا رو تحویل بگیریم....
راوی: #حاج_محمد_احمدیان
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طوفان طبس
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
🌷به یاد تمامی شھدای زنده
🌷جانبازان اعصاب روان
🌷جانبازان شیمیایی
🌷همسران جانبازان
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa