قسمتی از کتابِ زیبایِ"لاله ها و سنگ ها":
مریم در حالی که صدایش می لَرزید گفت:ناهید کجاست؟
هنوز جوابِ خود را نگرفته بود که از دور چشمش به ناهید افتاد...
خُروشِ هواپیمایی جنگی که در ارتفاعِ کَمی پرواز می کرد،نگذاشت صدای او به گوش بِرِسَد...
برای لحظه ای دستِ ناهید را دید که بر روی قَلبَش قرار دارد...با خود فکر کرد صدای غُرِّشِ هواپیما باعث شده که ناهید کَمی بِتَرسَد؛اما با زمین خوردنِ ناهید،گویی دنیا دورِ سَرَش چرخید...
#معرفی_کتاب_لاله_ها_و_سنگ_ها
#بانوان_شهید
"داستان هایی از زندگیِ بانُوانِ شهیدِ خراسان"
#کوله_راوی
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔 @cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄