eitaa logo
کانال پاسداران کمیته انقلاب اسلامی در فراجا
1.3هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
10.1هزار ویدیو
205 فایل
گروه پاسداران کمیته انقلاب اسلامی در فراجا⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3955228684Cdcd130b0f5 اهداف اجرای فرامین رهبری حفظ دستاوردهای انقلاب پاسداری از خون شهدا ؛دفاع از نظام و دفاع از مردم ؛حفظ تمامیت ارضی کشور @comiete
مشاهده در ایتا
دانلود
انسان با انجام گناہ فیلتـرهایی بین خود و خــدا ایجاد می کـند گنــاهانی که مانع استجـابت هستنـد و راہ انســان به خدا رو ناهموار میکنند اما نماز بهترین فیلتر شکن دنیاست! خدا این فیلتر شکن را امضا ومهر کردہ است خصـوصیت مهــم این ایـن است که مانع انجام گناہ می‌شود و رشـد و کمــال انسان را سرعت میبخشد بـرای یادآوری ایـن آیـه را بخــوانیـم : إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَـنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر؛ نمـاز انسان را از و منکر باز میدارد @nooorelhedaayh
انسان با انجام گناہ فیلتـرهایی بین خود و خــدا ایجاد می کـند گنــاهانی که مانع استجـابت هستنـد و راہ انســان به خدا رو ناهموار میکنند اما نماز بهترین فیلتر شکن دنیاست! خدا این فیلتر شکن را امضا ومهر کردہ است خصـوصیت مهــم این ایـن است که مانع انجام گناہ می‌شود و رشـد و کمــال انسان را سرعت میبخشد بـرای یادآوری ایـن آیـه را بخــوانیـم : إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَـنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر؛ نمـاز انسان را از و منکر باز میدارد @nooorelhedaayh
15_دعا از منظر مقام معظم رهبری🌸 خدای متعال در چند آیه از آیات قرآن وعده کرده است که دعا را مستجاب خواهد کرد .یکی از آیات ،همین آیه ی مبارکه ی<<قال ربکم ادعونی استجب لکم>>است،یعنی پروردگار شما فرموده است که مرا دعا کنید تا استجابت کنم.ممکن است استجابت به معنای برآورده شدن صددر صدآن خواسته هم نباشد.گاهی ممکن است قوانین خلقت،اقتضای این را نکند که خدا آن حاجت را حتما بر آورده کند.در مواردی قوانینی وجود دارد که آن خواسته برآورده شدنی نیست،یا به زودی برآورده شدنی نیست.در غیر این موارد،قاعدتا خدای متعال پاسخش این است که خواسته ی شما را بر آورده می کند،همچنان که در دعای شریف ابی حمزه ثمالی که در سحرهای ماه رمضان خوانده می شود به همین معنا اشاره می کند.در قرآن فرموده است:<<وسیلوا الله من فضله ان الله کان بکل شی علیما>>اگر چه خدا عالم است ونیازهای شما را می داند ،اما شما از خدا بخواهید وبه خدا عرض کنید.این آیه را در دعا ذکر می کند.البته در دعای شریف:<<ان الله کان بکم رحیما>>دارد،اما در قرآن <<کان بکل شی علیما>>است.بعد می فرماید:<<ولیس من صفاتک یا سیدی ان تامر بالسوال تمتع العطیه>>امام سجاد علیه السلام عرض می کند،پروردگارا !عادت تو.این نیست که مردم را به خواستن امر کنی،اما آنچه که آن ها خواستند به آن ها ندهی.یعنی معنای کرم الهی ورحمت الهی وقدرت محیطه ی الهی این است که اگر می گوید بخواهید،اراده فرموده است که آن خواسته را اجابت کند.این همان وعده ی الهی است که در همین آیه ای که در اول بحث اوردیم،صریح این معنا را بیان می کند:<<واذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان >>،هرگاه بندگان من درباره ی من از تو سوال کنند که کجاست،بگو ای پیامبر ،من نزدیکم وپاسخ می گویم ودعوت وخواسته ی آن کسی را که از من بخواهد ومرا می خواند،اجابت می کنم.هر کس خدا را بخواهد ،پاسخی در مقابلش هست:<<لکل مساله منک سمع حاضر وجواب عتید>>،هر سوالی ازخدا،هر خواسته ای از خدا،یک پاسخ قطعی در مقابل دارد.این خیلی مهم است و باید بندگان مومن خدا آن را خیلی قدر بدانند.حالا کسی که ایمان ندارد،طبیعی است که از این موقعیت مثل خیلی از موقعیتهای دیگر استفاده نمی کند.این وعده ی قطعی الهی است،یعنی خدای متعال هر خواسته ای را جواب خواهد داد.این یک وعده است والبته هر وعده ای هم شرایطی دارد. <<ادعونی استجب لکم>>هیچ دعایی بی استجابت نیست.استجابت به معنای این نیست که خواسته ی انسان حتما بر آورده خواهد شد ممکن است برآورده شود ممکن است به علل ومصالح و.موجباتی برآورده هم نشود اما استجابت الهی هست.🌸 https://eitaa.com/comiete
♻️✨♻️✨♻️✨♻️✨♻️ 19_دعا از منظر مقام معظم رهبری🌸 اهمیت دعا اگر کسی توفیق دعا پیدا کرد دعای باتوجه وباحال باید بداند مورد لطف پروردگار قرار گرفته است واجابت در مرحله ی بعد است. همین که انسان باخدای متعال انس پیدا می کند،با خدا حرف می زند ،این لطف الهی است وتوفیقی که خدابه انسان داده است.خود این <<یا الله>>متضمن اجابت پروردگار است. اگر می خواهید درمقابل دشمن،استوار باشید،باید باب دعا رابه روی خودتان بازکنید.اگرمی خواهید از کسی وچیزی نترسید،رابطه ی خود را با خدا قوی کنید.اگر می خواهید در مقابل جلوه های مادی تکان نخورید ونلغزید،خود را بادعا وتضرع بیمه کنید. درباب دعا،خلاصه ی عرض ما این است که دعا،مظهر بندگی در مقابل خداوند وبرای تقویت روح عبودیت در انسان است،واین روح عبودیت واحساس بندگی درمقابل خداوند،همان چیزی است که انسان از اول تا آخر،تربیت وتلاششان متوجه این نقطه بوده است که روح عبودیت را در انسان زنده کنند. دعا،خواندن خداست،حالا می تواند به زبان فارسی یا به زبان خودتان باشد،هرچه که می خواهید با خدا حرف بزنید،این ،دعاست. هرچه می خواهید با اودر میان بگذارید.....البته دعاهای ماثور ا، ایمه علیهم السلام بهترین مضامین در زیباترین الفاظ وسرشار ازمعارف الهی است که قدر آن ها را باید دانسن وبایستی به آن ها متوسل شد.🌸 https://eitaa.com/comiete
وقتی سختی ها بهت رو آورده🍁 وقتی به همه کارهات گره افتاده⛅️ کدوم دعا رو میخونی؟...... 📗اینبار صحیفه سجادیه رو بازکن دعای هفت رو بیار و زیر لب زمزمه کن 🕊 ای کسی که گره های سخت رو باز می‌کنی ای خدای مهربونی که تیزی سختی ها رو ساده در هم می‌شکنی🌙 👈بیا از امروز این دعای قشنگ رو بیشتر در کنار هم زمزمه کنیم🌸🍃
🌹 امام باقر علیه السلام فرموده اند : اى جابر! هر كس را دريابد و روزهاى آن را بگيرد و پاسى از شب هاى اين ماه را به بپردازد و دامن و خود را از آلودگى به حرام نگهدارد و خود را از هر چه حرام الهى است بپوشاند و از آزار ديگران بپرهيزد - مانند روزى كه از زاده شده است از پاک مى‌شود . ✅ 📚‌کتاب ثواب الاعمال شیخ صدوق 🌺🌺🌺
آرزوی عجیب دختر برای مرگ پدرش!! 🔸 طلبه‌ای نقل می‌کرد که دخترخانمی به من گفت: «فقط دعا کنید پدرم شهید بشود»؛ خشکم زد! 🔹 گفتم: «دخترم این چه دعایی است؟» گفت: «آخر پدرم جانباز اعصاب و روان است» گفتم: «ان‌شاءالله خوب می‌شود. چرا کنم شهید بشود؟» 🔸گفت: «هر وقت حمله عصبی به وی دست می‌دهد و حال خودش را نمی‌فهمد، شروع می‌کند من و مادر و برادرم را کتک می‌زند. اما مشکل ما این نیست»! 🔹گفتم: «پس مشکل چیست؟» گفت: «بعد از این‌که حالش خوب می‌شود و متوجه می‌شود که چه کاری کرده، شروع می‌کند دست‌ها و پاهای همه ما را می‌بوسد و معذرت‌خواهی می‌کند... حاج‌آقا، ما طاقت نداریم شرمندگی پدرمان را ببینیم؛ دعا کنید پدرم شهید بشود و به رفیقانش ملحق بشود»... ✔️منبع: برگرفته از کتاب منظومه جهاد اثر و کانال ارائه محتوای روایتگری
🌺💡🔦💡🌺ا 🔹قَالَ امیرالمومنین (علیه السلام ) : سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَحَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاء. ✅حضرت امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) فرمود :👇🔰👇 1⃣-ایمانتان را با اصلاح کنید 2⃣-اموالتان را با حفظ کنید 3⃣امواج بلا را با ازخود دورکنید. 📚نهج البلاغه(صبحی صالح)صفحه ۴۹۵🌺 گروه پاسداران کمیته درناجا ↙️ http://eitaa.com/joinchat/3955228684Cdcd130b0f5 اهداف اجرای فرامین رهبری حفظ دستاوردهای انقلاب پاسداری از خون شهدا ؛دفاع از نظام و دفاع از مردم ؛حفظ تمامیت ارضی کشور https://eitaa.com/comiete کانال پاسداران کمیته درناجا⬆️ مدیر↙️ @Tayi_916
هدایت شده از 🔰کانال نور الهدایه 🔰
🌸🍃﷽🍃🌸 ✍ماجرای دعای ام‌داود روایت شده که هر کسی که غمى دارد اگر این دعا را بخواند خداوند او را از اندوه و غم، بخشد. 🔻داستان معروف به ام‌داود که در نقل شده: 👇👇👇 💢 مربوط به فاطمه، مادرِ داود از نوادگان امام حسن مجتبی و مادر رضائی امام صادق(ع) است که، منصور دوانیقی پسرش را به بند کشید و در سیاه چال‌های بغداد زندانی کرد.😤 👈ام داود که زندانی شدن فرزندش برایش بسیار تلخ بود، از اشخاص صالح میخواست تا برای آزادی فرزندش کنند اما هیچ نتیجه‌ای نمی‌گرفت😭😭 در ملاقاتی که با امام صادق(ع) داشت، ماجرای فرزندش را به امام اطلاع داد.😢 امام به او فرمود: ⁉️ چرا تاکنون از دعای استفتاح غفلت کرده‌ای؟🤔 ☝️به وسیله این دعا، درهای آسمان گشوده میشود.💯 ✅ فرشتگان دعا کننده را مژده میدهند و هیچ حاجتمند و دعاکننده‌ای مایوس نمیشود💯 ✅ خداوند هم پاداش خواننده این دعا را بهشت قرار داده است. ☝️☝️اینگونه میشود که ام داود اعمال را انجام میدهد. 🔚 و در شب شانزدهم در خواب می بیند که مژده آزادی فرزندش را به او دادند و ساعتی نمیگذرد که فرزندش پا در خانه میگذارد😍 👇👇👇 ⭕️ امسال را، به نیت امام زمان(عج) و بیماران و از مسلمین جهان بخوانیم.😔
*بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖم* 🔻دعا، وسیله‌ی کسب ارزشها🔻 ✍ خیلی کنیم.🤲 هم برای خودمون، هم برای دیگران.. ☝️ زیاد اهل باشیم،🤲 چون قرآن کریم می‌فرماید که اگر این دعاهای شما نباشه، شما هیچ ارزشی پیشِ ندارید...😱😰 🕋 قُلْ مٰا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاٰ دُعٰاؤُکُمْ. (فرقان/۷۷) 💢 ای پیامبر بگو: «اگر دعای شما نباشد، پروردگارِ من برای شما هیچ ارزشی قائل نیست.» 👈 یعنی هرچی بیشتر اهل باشیم، ارزشمون پیش بیشتره...😌😊 در روایات وارد شده که درخواستها و نیازهای شما در صندوقچه‌ای است،📦 که کلیدِ این صندوقچه،🗝 و خواستنِ شما از خداست. اصلاً غرض از خلقتِ انسان، برقراریِ ارتباط، و نزدیک شدن، و عشقِ به خداست..❤️ این نیازها و درخواست‌های ما هم، مقدّمه‌ای است برای وحرکت بسوی ..😌 ✅️ نیازهای ما رو میدونه، و می‌تونه همینطوری برآورده کنه، امّا خودش دستور داده شما کنید تا من برآورده کنم.. ☜ چون او به دنبال محاوره و گفتگو با ماست..😌 ☜ او نجوایِ ما رو دوست داره.. ☜ او عاشقِ ماست..❤️ 🍇🍇🍇🍇🍇 *◼ اگر از این نوشته خوشت آمد پس سبب خیر باش و آن را نشر بده ، و اگر خوشت نیامد پس دیگران را محروم نکن ؛ شاید که وسیله ی نفع آن ها شدی .* *✨روزگارتان با یاد خدا خوش باد.* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌍امام خامنه‌ای مدظله العالی: 🌹« یعنی برترینِ اعمال امّت من این است که منتظر فرج باشند؛ [یعنی] 🌹 ...در یک روایتی از امیرالمؤمنین علیه السّلام[نقل شده] : 🌹 » 🌍 آیت الله العظمی بهجت رضوان الله تعالی علیه : 🌹« چه مصائبی بر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌ الشریف که 🌹 است و تمام امور به دست او انجام می‌گردد، وارد می‌شود، و آن حضرت در چه حالی است و ما در چه حالی؟ 🌹 و خوشی و راحتی ندارد، و ما چقدر از مطلب 🌹 ! کسانی که در خواب و بیداری تشرف حاصل نموده‌اند، از آن حضرت شنیده‌اند که فرموده است : 🌹« » خدا می‌داند 🌹 باید چقدر باشد تا 🌹 . 🌹 اگر کسانی در 🌹 باشند و به 🌹 اهل‌بیت علیهم‌السلام 🌹 ، و به 🌹 آنان مستبشر باشند، 🌹 و 🌹 . باید را با آن کرد و از جمله شرایط ، چنان‌که فرموده‌اند: 🌹« ؛ دعای شخصی که توبه کند، اجابت می‌گردد» 🌷 نه اینکه برای تعجیل فرج دعاکنیم وکارهایمان برای تبعید(دورکردن)وتأجیل (به‌تأخیر انداختن)فرج آن حضرت باشد! (درمحضر بهجت، ج۱) 💡 💡 💡 💡
✍️ 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. می‌دانستم از یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. 💠 از پله‌های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نه‌تنها نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟» بی‌قراری‌های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمی‌رفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمی‌دانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم. 💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقی‌مانده را در شیشه ریخت. دستان زن بی‌نوا از می‌لرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی‌هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. 💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. 💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :« و جوونای شهر مثل شیر جلوی وایسادن! شیخ مصطفی می‌گفت به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!» سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان می‌کرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم ! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!» 💠 با خبرهایی که می‌شنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شد، ناله حیدر دوباره در گوشم می‌پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز می‌گفت بعد از اینکه فرمانده‌های شهر بازم رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمی‌ذاره یه مرد زنده از بره بیرون!» او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما آورده و از چشمان خسته و بی‌خوابش خون می‌بارید. 💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید :«حاجی خونه‌اس؟»... ┏━━ °•🖌•°━━┓ 🚨 @comiete ┗━━ °•🖌•°━━┛
✍️ 💠 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... ┏━━ °•🖌•°━━┓ 🚨 @comiete ┗━━ °•🖌•°━━┛
💢در معرض هلاکت بودن نفس 📜اللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِكَ مِنْ نَفْسِي مَا يُخَلِّصُهَا ، وَ أَبْقِ لِنَفْسِي مِنْ نَفْسِي مَا يُصْلِحُهَا ، فَإِنَّ نَفْسِي هَالِكَةٌ أَوْ تَعْصِمَهَا . 💬خدایا! از نَفْس من آنچه که او را رهایی و نجات می‌دهد، برای خود دریافت کن و برای نفس من از نفس من، آنچه که او را اصلاح می‌کند، باقی گذار؛ همانا نفس من در معرض هلاکت است، مگر این که تو حفظش کنی. 📚{دیار عاشقان،دعای۲۰، فراز۱۹} ┏━━ °•🖌•°━━┓ 🚨 @comiete ┗━━ °•🖌•°━━┛