جنبشهای اجتماعی و رسانههای اجتماعی؛ پژوهشی از کریستین فوکس
✍ علی مؤمنی
کریستین فوکس در پژوهشی که درخصوص نقش رسانههای اجتماعی در #بهار_عربی انجام داده، به نتایجی برخلاف انگارههای رایج دولت و ملت ایران و حتی بسیاری از متفکران ارتباطات مانند #مانوئل_کاستلز، نسبت به #جنبشهای_اجتماعی دست یافتهاست. او معتقد است که یکی از ابعاد مهم ساختار بهار عربی آن است که کنشگران چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند؛ دادهکاویهای فوکس نشان میدهد که گفتوگوی شخصی و پس از آن ارتباط بهواسطۀ #فیسبوک، #ایمیل و #توییتر از رایجترین شکل برقراری ارتباط در این جنبش بودهاند. نتایج آماری نشان میدهد که بهطور کلی افرادی که در اعتراضها فعالتر هستند، تمایل بیشتری به برقراری ارتباط با دیگر کنشگران دارند؛ این ارتباط از طریق مکالمۀ آیینی، #تلفن، #چت، #توییتر، #یوتیوب، #فیسبوک و دیگر رسانهها برقرار میشود. ادعای اصلی فوکس در این است که هیچ یک از شکلهای متفاوت ارتباطات مربوط به اعتراضها، جایگزین یکدیگر نمیشوند؛ اما مکمل یکدیگر هستند.
کنشگران بهار عربی از شکلهای مختلف آنلاین و آفلاین برای برقراری ارتباط استفاده کردهاند؛ لذا این فرضیه اشتباه است که بهار عربی یک انقلاب توییتری، انقلاب فیسبوکی یا انقلاب رسانههای اجتماعی بودهاست. رسانههای اجتماعی و اینترنت مانند دیگر رسانهها در جنبشها نقش دارند، اما تنها شرط لازم نیستند. در بهار عربی و دیگر اعتراضات از توییت، وبلاگ یا لایک استفاده نشد؛ درواقع رسانههای اجتماعی در برقراری ارتباط در جریان اعتراضها، رسانههای اصلی نبودند؛ بلکه مانند دیگر رسانهها یک نقش داشتند.
تغییر اجتماعی صرفاً از طریق رسانه شکل نمیگیرد؛ رویکردهای مکلوهان و به تبع آن کاستلز که غالباً رواشناختی و از طرفی غیرقابل ارزیابی و کلی بوده، در ابتدا تقلیلی از ساحت اعتراض و ارتباطات اعتراضی را بهوجود آورده که معطوف به جهان رسانهای شده و سپس امکان تخیل وانتزاعات را بسیار تقویت میکند و در نهایت نتیجهگیریهای عجیب به جهان واقع را شکل میدهد. بهار عربی زاییده رسانهها نبود؛ رسانهها ضریب، شدت و حدت آن را تقویت کردند. اگر ساحت ارتباطات بین فردی و فرایندی(آیینی) در بهار عربی وجود نداشت؛ محال ممکن بود که تلاشهای معترضان عربی، به #انقلاب منجر شود.
https://t.me/mostaghis
@commentnegari