گزارش تصویری از بیروت شب
حال و هوای بیروت شهادت سید حسن نصرالله پر از شور و حماسه بود.
گروه گفتمان انقلاب اسلامی
31.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگی حاوی پیام هایی از دل جمعی از جوانان لبنانی برای رهبر پیشکسوت مقاومت و شهید والامقام سید حسن نصرالله (رضی الله عنه) را منتشر می کند.
KHAMENEI.IR
گروه گفتمان انقلاب اسلامی
هدایت شده از گروه تخصصی مادر و کودک
باز هم دیر شد.
اصلا هر چقدر هم دفترچه یادداشت و برنامه ریزی بردارم و ساعت گوشی را کوک کنم و کارهای مانده را تیک بزنم که مثلا یادم بماند ، باز هم نمیرسم.
خیر سرم مهمانی بزرگان شهر است و باید آراسته باشم.دیدم از صبح مشعول کار خانه و نظافت و سرخ کردن پیاز و بادمجان و بسته بندی مواد غذایی فریزی بودم.بوی گند عرق و پیازداغ ملقمه ای شده. هر چقدر هم دیر شده باشد، یک دوش باید بگیرم. خودم را انداختم توی حمام و چند دقیقه بعد ، لباس پوشیده جلوی در بودم. خدای من!چطور چادر نازنینم را تا نکرده بودم! انگار از دهان گاو درآمده . چاره ای نیست.سوار ماشین که شدم چراغ بنزین هم روشن بود.الی الله.میروم.یا میرساندم یا بین راه می گذاردم.وقت فکر کردن و تصمیم گیری نیست. چقدر تاکید کردند به موقع تشریف بیاورید.پشت چراغ قرمز سه زمانه دست بردم زیر روسری و موهای خیسم را جمع کردم.کوفت بگیری دختر که حتی موهایت را خشک نکردی.اگر زودتر از پای سبزی ها پامیشدم شاید وقت می کردم یک سشوار بکشم.
تمام راه به آنهمه محبت و احترام و علقه ای که میزبان عزیزم به من دارد فکر می کنم و از خجالت سرخ می شوم.کاش آراسته تر می آمدم.شاید بخواهد مرا به مهمان غریبه ای معرفی کند.از این حرفها گذشته! پیاده که می شوم به کفش هایم نگاه می کنم.از برف چند روز پیش هنوز گِلی ست.با جورابم به روی کفش می کشم.بد نیست. وارد که می شوم آنقدر همه فوفول و مرتب اند که شرم می کنم. کاش مهیا می شدم بعد می آمدم. چشمم توی مجلس به دنبال میزبان مهربانم می گردد.با اینکه کلی آدم حسابی و سرشناس اینجا هستند ، باز مورد توجه و محبتش قرار می گیرم.از دور سلام می کنم.به من می خندد و از میان جمعیت به سمتم می آید. خجالت زده دست لای موهای خیسم می برم .مرا می برد جلو.همان جایی که کله گنده ها هستند.خودم را جمع و جور می کنم.اما او همه جوره مرا دوست دارد. عذرم را نگفته می پذیرد و باز من غره می شوم به دوستی با خدایی به این عظمت. فقط کاش برای مهمانی اش مهیا می شدم
پی نوشت:
خدایا بهانه تمام کوتاهی های مان را می اندازیم گردن کودکان عزیزی که محبت تو را به ما مضاعف کرده اند.
پای تمام عذرهای مان امضای مادریست.در حالیکه ما با همین امضاء پیش تو قرب و منزلت گرفته ایم.به این نازدانه های خلقت ما را ببخش و دستان تهی ما را پر کن یا ارحم الراحمین.
https://eitaa.com/etekaf_madari
دست نوشتهی و نقاشی فرزند شهید به پدرش
#بیروت
#روضهالحوراء
#سید_حسن_نصرالله
#سید_الشهداء_مقاومت
گروه_گفتمان_انقلاب_اسلامی