eitaa logo
Fantezy Land🍷✨🌙
7 دنبال‌کننده
21 عکس
0 ویدیو
0 فایل
﴿به نام خدا﴾ تاریخ تولد کانال:۱۴۰۲/۶/۲۵شنبه😇 رمان Fantezy Lanb::: به قلم میناسادات ﴿Kamisa﴾ کپی ٬انتشاروالهام از رمان به هرنحوی ممنوع است حتی باذکر نام نویسنده.🚫 لینک. :::🔙 Fantezy Land::: 🔚 https://eitaa.com/dacgrand از Fantezy Lanb حمایت کنید🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
@dacgrand✨🎼 تاجاییکه دوس دارین لینک کانال فانتزیمونو پخش کنید💞
تفنگت رابگذارزمین که من بیزارم ازدیدار این خونبارناهنجار گرامی باد✨✨
✨🧊✨🧊✨🧊 ✨🧊✨🧊✨ ✨🧊✨🧊 ✨🧊✨ ✨🧊 ✨ Part7 یارتا::وقتی اومدیم بیرون....ساعتای پنج عصر بود احساس می کردم یکی باچاقوداره معده مو سیخونک میزنه.... واقعا گشنم بود! گالوس خیلی خوشحال بود،یه نگاه بهش کردم:...منم پونصد تومنی دارم فردا هم بیاییم...اینجارو جاروکنیم! همون موقع یه گربه ی سفید باچشم های نارنجی دیدیم گالوس چشماش گرد شد:وای یارتا این پیشی چقد خوشگله ی نگاهی به گالوس انداختم:آره خوشگله...(همون موقع دیدم سریع خریدهاشو چپوند صندلی عقبودوید دنبال گربه! ..گالوس..گمشوبریم من الان غش می کنم...! ولی گالوس به شدت درگیر گرفتن گربه بود...خیلی دیگه امروز رفته بود رومخم ولی گفتم خوشحالیش کوفتش نشه برای همین دیگه چیزی بهش نگفتم :مینا سادات(M.S.7) کپی ممنوع🚫
🍷✨🍷✨🍷✨ 🍷✨🍷✨🍷 🍷✨🍷✨ 🍷✨🍷 🍷✨ 🍷 Part8 وسوارماشین شدم...یادسگ وگربه افتادم ،همون موقع گربه رفت توی پاساژگالوسم دنبالش...بااینکه حسابی کفری بودم ولی خندم گرفت وداشتم هرهربهش می خندیدم که یهو کل پاساژ غیب شد! ++++++++++++++++++++++++++++++++++++ گالوس:: داشتم دنبال گربه می کردم که یهو پرید تو پاساژ فکر کرده بی خیال می شم... نیشخندی زدموپشت بندش رفتم تو از این گربه هاس که هرشونصد سال یه دونه ممکنه گیرت بیاد اصلاً این حیوون خونگی من نشه... یارتارو یه پیتزا مهمون می کنم! گربه دوید سمت راه پله های زیر زمین پاساژ منم دویدم دنبالش... رسیدیم به یه سالن مسطح که گربه با کله خورد به یه چیز سیاه مثل پایه ی صندلی گیج شد وایستاد منم باخوشحالی گرفتمش کله راهو دولا دولا دنبالش کرده بودم بالاخره کمرمو راست کردم:آخیش....گربه ی چموش بالاخره گرفتمت! بادیدن صحنه ی روبروم ماتم برد یه عالمه تخت عجیب ومدل بالابود که چندنفر بالباسای معمولی روش دراز کشیده بودند وعینک هایی سیاه مثل عینک واقعیت مجازی به چشمشون بود وتااطراف سرشونو پوشونده بود. یه نگاهی به دورو برم انداختم ومتوجه شدم اینجا یه جور آزمایشگاهه پیشرفته اس باعجله برگشتم سمت راه پله ها که دربرم همون دختره ی فروشنده رو دیدم....توجهی نکردمو رفتم سمت پله ها ولی فروشنده انگار قصد کنار رفتن نداشت. -کجا با این عجله؟ :میناسادات(M.S.7) کپی ممنوع🚫
🎩👠🎩👠🎩👠 🎩👠🎩👠🎩 🎩👠🎩👠 🎩👠🎩 🎩👠 🎩 part9 نگاهش کردمو با خونسردی گفتم:اومده بودم ...گربه ام رو بردارم! فروشنده خیلی بی مز ه خندید:گربه تو؟..کدوم گربه؟ خواستم به گربه ی توی دستم اشاره کنم که دیدم سر گربه 063 درجه چرخیدوبعد از گلیچ شدن همه ی پیکسل هاش از بین رفت. چشمام اندازه ی کاسه گرد شد...بیا اصال تکنولوژی ساخته شده منو ضایع کنه!... خیلی ترسیده بودم،سرمو آوردم بالا و باسرعت دویدم سمت خروجی که دختر با قدرتی غیر منتظره شونه امو کشیدو پرتم کرد کف سالن چند مترو توی هواطی کردمو باکمرخوردم به دیوار؛ افتادم زمین....با درد نفسمو بیرون دادم:آااهه... دختر اومد پایینو جلوم ایستاد وشروع کرد به گیلیچ شدن بعد چند لحظه یه مرد سی ساله چهارشونه وقد بلندکه کمی سبزه بود جای دختر بود...داشتم این همه چیزغیر منطقی روهضم می کردم که بالگدی که مستقیم توی شکمم زد به سرفه افتادم کمی خون روی زمین پاشید ، لعنتی . مرد لبخندی زد من نمی دونم کتک زدن مردم مگه خنده داره****همینجور داشتم تودلم بهش فحش های مثبت283می دادم که تازه دیدم اوهه کلا همه جا عوض شده احتمالا اونموقع که داشتم به تولید فحش های جدید ام فکر می کردم عوض شده بغیر ازاون مرد کت شلواریه خشن یه گله آدم هم دورم بودن که نصف ، نصف لباس های سفید پزشکی وکت شلوار سیاه تنشون بود.اون سالن هم که به کل تغییر کرده بود،بجز تختا وآدمای روش... اصلاً اینا به جهنم یکم حالم جا اومده بود باعصبانیت ایستادم روبه روی :میناسادات (M.S.7) کپی ممنوع🚫
🍷💫🍷💫🍷💫 🍷💫🍷💫🍷 🍷💫🍷💫 🍷💫🍷 🍷💫 🍷 Part10 مرد...که..قدکم آوردم...عهههم..عههم...سگ تو روش این چرا اینقده درازه...؟؟؟ تف این الان سواله میپره وسط افکارم؟ بگذریم تاجایی که می شد سرمو گرفتم بالا و دادزدم:..مردیکه وحشی ..یابو ..به چه حقی منو زدیی؟مگه چیکار کردم؟هاان..اصلاً یه جرممو..بگووو؟....وقتی شکایت کردم دیه امو گذاشتم اجرا می فهمی! مرد همونطور که داشت از بالا منو نگاه می کرد گفت: جرم که چه عرض کنم اگه خودت فرارنمی کردیکه منم جلوتو نمی گرفتم ....ودر باره ی جرمت جنابعالی اومدی کل مکان های سریمونو دید زدی توقع داری بذارم بری؟ صداش خیلی محکمو تو مخی بود: اصلاً این ...چیزا درست اون گیلیچ شدناتون دیگه چی بود؟ اصلا شما که ماشالا هزار ماشالاتوکار پوشش هولوگرامی ؛اتاقه به اصطالح سریتونو مخفی می کردی نه در داره نه پیکر.... مرد گلویی صاف کرد به هر حال متاسفانه دیگه نمی تونیم بذاریم از اینجا بری ممکنه لو مون بدی ! می خواستم دوباره کل کل کنم که یهویکی از افراد سیاهپوشی که مثل محافظا بود اومد کنار مردو چیزی توی گوشش گفت مرد رفت طبقه ی بالا منم دنبالش را ه افتادمو هردو جلوی درپاساژکه بسته بود باچند متر فاصله متوقف شدیم. یارتا صورتشو محکم چسبونده بود به درو سعی داشت داخلو ببینه ! رفیق مارو یه روز سحری نخورده تو گرمامونده زده به سرش بابلندترین صدای ممکن دادزدم:یارتاااااا....یارتاااااااع.....فرارکن ...بدو ..بدو... :میناسادات (M.S.7)✨🍷 کپی ممنوع🚫. https://eitaa.com/dacgrand ✨🍷
https://eitaa.com/joinchat/1078198803C173092ab4e گروه فانتزیمون برای تبادل راجبه رمان😘🍷✨