eitaa logo
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
95 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
22 فایل
اَنتَ‌أَخٖی؛ لٰكِّني‌سَعيٖدَة لِأنَڪ‌َمُدافِع‌عَن‌ْضَريٖحِ‌أُختِ‌أبَوالفَضلْ[‌؏]♥️ #اخوے‌احمد #احمد_محمد_مشلب♡ ۞نـ ـ ـ ۅالقلـم↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/N_VALGHALAM ۞دࢪمسیࢪبھشټ↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/DAR_MASIR_BEHESHT
مشاهده در ایتا
دانلود
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
#رمان_گشت‌ارشاد #پارت38 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 امیر حسین حسابی تو فکر فرو رفته بود یاد دیروز افتاد هنوز ن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 فرزین توي سکوت فقط به دختري نگاه میکرد که نمیتونست باور کنه که خواهرشه ولی بود نیم نگاهی به دختري که رو به روش با یه لبخند ژکوند نشسته بود کرد نا خود اگاه اهی کشید و یاد حرف دوستش محمد افتاد همیشه بهش میگفت تو که هر روز با یه دختر میگردي اگه یه روز ناموس خودتم با یه نفر دیگه دیدي نباید غیرتی بشی و اون روز فرزین بهش خندیده بود و توي تصوراتش حتی یک درصد هم نمیتونست احتمال بده شایسته رو با یه نفر ببینه دختر: وا فرزین چیه به چی زل زدي؟ فرزین همون طور که همه ي حواسش یه شایسته بود گفت: هان؟ هیچی همین جام پیش شما *** شایسته رو به کامی گفت: خوب به هر حال ما دوستاي خوبی براي هم بودیم و امیدوارم خوشبخت بشی خوب کاري با من نداري کامی خندید و با خوشرویی دستشو به سمتش گرفت و گفت: با این که خیلی زود داري کات میکنی ولی هر جور که تو مایل باشی همون کارو انجام میدیم شایسته نگاهی بهش کرد و گفت: هنوز عادت نکردي من دست نمیدم؟ اوکی پس خدانگهدارت باشه از جاش بلند شد و به سمت در کافی شاپ رفت فرزین هم سراسیمه از جاش پا شد و رو به دختر گفت: ببخشید گلاره من باید زود برم یه مشکلی پیش اومده من بعد میبینمت فعلا باي گلاره: وا فرزین یعنی که چی کجا؟ سریع به سمت ماشینش رفت و سوار شد شایسته با بی خیالی همیشگیش و در حالی که مانتوي ابی کاربنیش تنش بود و شال ابیشو با بی قیدي روي سرش بود و کولشو روي شونش جا به جا کرد که یه ماشین به سرعت جلوي پاش ترمز زد سرشو بالا اورد تا فحش هایی که اماده کرده بود رو نثار راننده کنه که با دیدن فرزین به معنی واقعی کپ کرد از ترس نمیتونست حتی اب دهنشو قورت بده مات و مبهوت به صورت قرمز و رگ گردن بیرون زده ش نگاه میکرد فرزین در حالی که سعی میکرد خودشو کنترل کنه که داد نزنه گفت: سوار شو شایسته انگار زیر پاش قیر پاشیده بودن اصلا نمیتونست از جاش تکون بخوره فرزین: اون روي سگ منو بالا نیار خودت که میدونی اگه پیاده بشم جلوي این همه ادم لهت میکنم بیا سوار شو با قدماي لرزون به سمت ماشین رفت و سوار شد بی اختیار شالشو جلو کشید و خودشو توي صندلی جمع کرد نمیدونست فرزین از کجا پیداش کرده بود فرزین نیش خندي زد و با عصبیت گفت: تیریپ جدید مبارك! چشم حاجی نفیسی روشن چشم پسراش روشن با این دختر تربیت کردنشون ادامه دارد... نویسنده: fereshte69
گراند داداش احمد😍
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
۰۰.۰۱
یک دقیقه دیر شد اما شبتون خوش
✨🦋 السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🦋✨
هدایت شده از به نام الله جانم ♥️
به نام الله جانم( قسمت بیست و چهارم ) "الرزاق" در قبال کسی که آفریده مسئولیتی نداره همین که آفریده لطف بوده اما خب همیشه به بنده هاش رزق و روزی میده . خدا میگه بنده جونم تو برای من خوب باش اصلا خودم برات روزی میرسونم . اصلا خدا میگه پول حلال بیار من خودم تو رو تامین میکنم و بهت کمک میکنم تو خرج کردن . خدا خیلی ما رو دوست داره و عمرا و عبدا ما رو تنها نمیزاره . خدا به هرکس به یه اندازه ای روزی میده که براش کافی باشه. خودمونی بگم هر چقدر با خدا باشی خدا برات دوبل حساب میکنه میگه تو برای من خوب بودی من برات عالیم . حالا در صورتی که تو یه کار کوچیک برای خدا انجام داده و در نظر خدا بزرگه . کارهای خدا در نظر ما باید به اندازه خود خدا با ارزش باشه برامون و بابتش شکر کنیم . عشق دلم خیلی دوستت دارم روزی رسانم ، همراه همیشگیم :) ادامه دارد ... تقدیم به حضرت زهرا "س" نام نویسنده: مبینا ش کپی: حلال ♡ التماس دعا ؛ ................................................................. ان‌شاء‌الله کتاب چاپ و نوشته میشه لطفا نام نویسنده رو بنویسید و بعد نشر بدید )
به نام الله جانم ♥️ آیدی نویسنده : @Mobina313Sh آیدی کانال: https://eitaa.com/Alahganam آیدی ناشناس : https://harfeto.timefriend.net/16356746392731
خیلی‌بده‌آدم‌جابمونه..یه‌لحظه‌تصور‌کن! ظهور‌شده..،همه‌رفتن..،درگیرن تو‌کجای‌کاری؟(:
ڪـآش‌در‌صحـرآۍمحشر . . . وقتی‌خدا‌پرسید: بنده‌ۍمن‌روزگارت‌را‌چـگونہ‌گذراندی؟!- مـھدۍفآطمہ‌برخـیزد‌و‌گـوید: منتـظر‌من‌بود💔...!- -اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج