eitaa logo
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
95 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
22 فایل
اَنتَ‌أَخٖی؛ لٰكِّني‌سَعيٖدَة لِأنَڪ‌َمُدافِع‌عَن‌ْضَريٖحِ‌أُختِ‌أبَوالفَضلْ[‌؏]♥️ #اخوے‌احمد #احمد_محمد_مشلب♡ ۞نـ ـ ـ ۅالقلـم↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/N_VALGHALAM ۞دࢪمسیࢪبھشټ↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/DAR_MASIR_BEHESHT
مشاهده در ایتا
دانلود
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
#قصه_دلبری♥️ #قسمت_بیست_و_چهارم «دارم میام ببینمت.» گفتم برو امتحان بده که خراب نشه. پشت گوشی خندی
♥️ گفتند:« نه تا سوار موتور نشی باور نمی کنیم» وقتی نشستم پشت سرش پرسید :این همه لشکر کشی برای چیه؟؟؟ همینطور که به چشمهای باباقوری بچه ها می خندیدم گفتم: اومدن ببینند واقعا تو شوهرمی یا نه . البته با آن موتور تریل معروف را نداشت کلاً موتور وقف هیئت بود .عاشق موتورسواری بودم ولی بلد نبودم چطور باید با حجاب کامل بشینم روی موتور. خانمهای هیئت یادم دادند راستش تا قبل از ازدواج سوار نشده بودم .چند بار با اصرار دایی ام را مجبور کرده بودم که من را به نشاند ترک موتور. رفتیم خانه دانشجویی. در یک زیر زمین که باور نمی‌کردی خانه دانشجویی باشد. بیشتر به حسینی این نقلی شبیه بود .ولی از حق نگذریم خیلی کثیف بود. آنقدر آنجا هیئت گرفته بودند و غذا پخته بودند که از در و دیوارش لکه و چرک می بارید. تازه می گفت به خاطر تو اینجا رو تمیز کردم. گوشه یکی از اتاق ها یک عالمه جوراب تلنبار شده بود معلوم نبود کدام لنگه برای کدام است فکر کنم اشتراکی می‌پوشیدند. اتاق ها پر بود از کتیبه های محرم و عکس شهدا از این کارش خوشم آمد. بابت شکل و شمایل و متن کارت عروسی خیلی بالا پایین کرد. خیلی از کارها را دیدیم پسندش نمیشد. نهایت رسیدیم به یک جمله حضرت آقا با دست خط خودشان. «بسم الله الرحمن الرحیم همسری شما جوانان عزیزم را که پیوند دلها و جسم ها و سرنوشت هاست صمیمانه به همه شما فرزندان عزیز تبریک می گویم .سید علی خامنه ای» دست خط را دانلود کرد و ریخت روی گوشی. برای مغازه دار جالب بود .گفت من به رهبر ارادت دارم ولی تا به حال ندیدم کسی خط ایشون رو داخل کارت عروسی چاپ کند. از طرفی هم پا فشاری می کرد که نمی‌شود و از متن‌های حاضر یکی را انتخاب کنیم . محمد حسین که در این کارها سررشته داشت به طرف قبولاند که می‌شود در فتوشاپ این کار را با این مشخصات طراحی و چاپ کرد ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری 『 ʝoiη↓✨ ↳•❥|@dadash_ahmad
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
#قصه_دلبری♥️ #قسمت_بیست_و_پنجم گفتند:« نه تا سوار موتور نشی باور نمی کنیم» وقتی نشستم پشت سرش پرسی
♥️ قضاوت دیگران هم درباره کارت متفاوت بود؛ بعضی ها می گفتند قشنگ است و بعضی ها هم خوششان نیامد. نمی دانم کسی بعد از ما از این نوع کارت استفاده کرد یا نه ولی با بابش باز شد تا چند نفر از بچه های فامیل عقدشان را داخل امام زاده برگزار کنند. از همان اول با اسباب و اثاثیه زیاد موافق نبود. می‌گفت :این همه تیر و تخته به چه کارمون میاد .از هر دری سخنی گفتم و چند تا منبر رفتم برایش تا راضیش کنم .موقع خرید حلقه پایش را کرده بود در یک کفش که به جایش انگشتر عقیق بخریم. باید میز مذاکره تشکیل می‌دادیم و آقا را قانع می کردیم. بهش گفتم انگشتر عقیق باشه برای بعد ،الان باید حلقه بخریم .حلقه را خرید ولی اولین بار که رفتی مشهد انگشتر حقیقی انتخاب کرد و دادیم همان جا برایش ساختند .کاری به رسم و رسوم نداشت هر چه دلش می گفت همان راه را می رفت. از حرکات و سکنات خانواده‌اش کاملا مشخص بود هنوز در حیرت اند که آیا این آدم همان محمد حسینی است که هزار رقم شرط و شروط داشت. روزی موقع خرید جهیزیه خانم فروشنده به عکس صفحه گوشی هم اشاره کردو گفت:« این عکس کدوم شهید » خندیدم که هنوز شهید نشده شوهرمه .!!! کم کم رفت و آمد و بگو بخند هایش توجه همه را جلب کرد. آدم یخی نبود سریع با همه گرم می گرفت و سر رفاقت را باز می‌کرد. با مادربزرگم هم اخت شد و برو بیا پیدا کرد. چند وقت یک بار هم شب خانه اش می‌ماندیم. با آن خانه انس پیدا کرده بود؛ خانه ای قدیمی با سقف های ضربی. زیاد می رفت و به گوسفند های شان سر می زد. طوری شده بود که خیلی از جوان‌های فامیل می‌آمدند پیشش برای مشاوره ازدواج. بعضی هایشان هم می‌خندیدند که زیر اسانس حرف بزن بفهمیم چی میگی .دختر خاله ام می‌گفت الان داره خودش رو رحیم پور ازغدی می‌بینیم. من هم مسخره اش می کردم از غدی را میشناسی،این محمدحسین شونه. خدایش قلمبه سلمبه حرف میزد ولی آخر حرف هایش به این می رسید که طرف به دل نشسته یا نه .زیاد هم از ازدواج خودمان مثال می زد. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری 『 ʝoiη↓✨ ↳•❥|@dadash_ahmad
رفیق بیا یه قول بدیم...!
- خوشبختی‌‌واقعی‌یعنی‌: جـلوےامام‌زمانت‌؛وایسی‌وبگی: آخرین‌گناهمو‌یادم‌نمیاد!(:
آقا به نظر من واسه این پسرایی که اَبرو ور میدارن و موهاشونو رنگ میکنن و از هر گونه آرایشی دریغ نمیکنن باید حجاب رو اجباری کنن نامحرم میبینه زشته!!! Join™↯ ➣@dadash_ahmad
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
آقا به نظر من واسه این پسرایی که اَبرو ور میدارن و موهاشونو رنگ میکنن و از هر گونه آرایشی دریغ نمیک
باپسری‌ازدواج‌کن! کھ‌سرش‌جلوی‌ناموس‌مردم‌ پایین‌باشہ‌و‌جلوی‌خدای‌خودش‌ بالا...
آقا پسرهای مجرد❗ هزگزبخاطرتفریح وتفنن ولذت خودت با وعده دروغین ازدواج با احساسات یک دختر بازی نکن❗ اونو وابسته خودت نکن❗ مطمئن باش آهسته دامنت رو میگیره❗ 🌸 انتشار این پست با شما😊 join™↯ ➣@dadash_ahmad
...!🌹 توی دوران نامزدی یا عقد هرکس سعی میکنه بهترین ورژن خودشو رو کنه!! حالا اگه توی همین دوران می بینی همش با طرف مقابل بحث و اختلاف و ناراحتی داری این زنگ خطره! پسری که توی این دوران دست بلند میکنه روی دختر قطعا بعد ازدواج هم همین آش و همین کاسه است! ⚠️ 🌸 انتشار این پست با شما😊 join™↯ ➣@dadash_ahmad
خانوما بخونن‼️ خیلی از دعوا های زن و شوهرا توی اون ساعت هست که شوهر از سرکار میاد خونه! تو اون ساعت اول حواستون باشه غرززدن و انتقاد و سوال پیچ کردن مرد ها ممکنه جرقه یه دعوا باشه! 🌸 انتشار این پست با شما😊 join™↯ ➣@dadash_ahmad
【زندگۍیعنۍ】 همین‌کہ‌توباشۍومن دیوانہ‌واردوستټ‌بدارمـ...! ‌꧇)🦋 ـ ـ ـ ــــــ◗‍رایحه‌بهشت◖ـــــــ ـ ـ ـ https://chat.whatsapp.com/EdX5kLadThaI5BnITMONvu