مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش چهارکار را هرگز ترک نکرد:
1. نماز شب
2. غسل روز جمعه
3. زیارت عاشورای هر صبح
4. ذکر 100 صلوات در هر روز و 100 بار لعن بنی امیه
در 13 سالگی تا به هنگام شهادت 23 سالگی نماز شبش ترک نشده بود.
|شهید احمد پلارک|🌹🌹🌹
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
*_یکی از دوستان صمیمی ابراهیم می گفت: ما خیلی باهم رفیق بودیم. این رفاقت بعد از شهادت او ادامه یافت.
*_هر جا می رفتم برایش دعا می کردم و.... تا اینکه یکبار به خوابم آمد. به ابراهیم گفتم: خوش به سعادت شما. رفتی و با اعمال پاک، در محضر خدا هستی. اما من چی؟ عمرم سپری شد و گرفتارم.
*_ابراهیم لبخندی زد و گفت: ما با شما هستیم. حتی موقع جان دادن و بعد از آن. بعد هم قول شفاعت داد و گفت: آنجا نیز با هم هستیم.
*_اما در آیات قرآن بحث شفاعت به صورت های مختلف بیان شده. گاهی شفاعت فقط در اختیار خداست. گاهی مانند آیت الکرسی می فرماید: «کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟!»
*_در روایات تأکید فراوانی شده که شهدا قادر به شفاعت جمع کثیری از یاران و دوستان خود هستند، البته شرط و شروطی مانند اهمیت دادن به #نماز برای این شفاعت مطرح است.
گاهی نیز می فرماید:
✍وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ
و آن ها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است شفاعت نمی کنند.
(انبیا/٢٨)
شفاعت
📚کتاب
خدای خوب ابراهیم
بــرادر شـــهــیـــدم
#شهید_ابراهیم_هادی...🌷🌾
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستمو بگیر
#رفیق_شهیدم
#شهید_ابراهیم_هادی
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_یازدهم #ویشکا_2 نیم ساعتی در ماشین بودم تا به خانه مریم رسیدیم شلوغی خیابان ها به قدری کلافه ک
#قسمت_دوازدهم
#ویشکا_2
درست یک هفته بعد تصمیم گرفتم به دانشگاه بروم این دو هفته به قدری سرم شلوغ بودکه بیشتر کلاس ها را شرکت نکرده بودم
ساعت هفت صبح از خواب بیدار شدم
خانواده که تازه از مسافرت برگشته بود این موقع صبح تصمیم به بیدار شدن نداشتند
وردشاد هم با عجله در حال گرفتن قلمه نان بود
در حالی که زمزمه می کرد
وای خدایا دیر شد
به سمت او رفتم
دادشی حالا خودت جا نگذاری
این قدر عجله نکن
من امروز ماشین می برم جایی می خوای بری
نگاهی به ساعت دیواری کردم
با صدایی که حاکی از اضطراب بود
دانشگاه
البته به لطف شما دیر می رسم
شایان از خانه خارج شد و کمی بعد من هم خانه را ترک کردم
مسیر دانشگاه تا خانه فاصله زیادی نداشت اما خوب باید دو اتوبوس سوار می شدم
تصمیم گرفتم تا جایی که امکان دارد با تاکسی خودم را برسانم
به دلیل شلوغی اول صبح خیابان چهل دقیقه طول کشید تا به دانشگاه رسیدم
وارد محوطه شدم
حیاط خلوت شده بود کلاس شده بود عده ی کمی در حال رفت و آمد بودند
که به کلاس 816 رفتم
چند تق محکم به در زدم
استاد بفرمائید
سلام ببخشید
به به خانم دهقان
تشریف نمی آوردید
ببخشید خیلی درگیر بودم
بله درگیری برای همه هست حالا چرا مشکی پوشیدید ؟!
هیچی اجازه هست بنشیم
بفرمائید
سرکلاس مدام ذهنم درگیر بود نمی توانستم تمرکز لازم را روی درس بکنم با صدای استاد به خودم آمدم
خانم دهقان شما جواب بدید
چی استاد
مثل این که حواستون اصلا نیست
شما دو جلسه غیبت داشتید و الان هم سر کلاس توجه لازم و کافی ندارید
بهتر نیست مشکلاتتان را حل کنید بعد تشریفدبیاورید
در حالی که سرخ شده بودم حررات بدنم چند برابر شد
فقط یک جمله گفتم
اجازه دارم از کلاس بیرون بروم
بله فقط ترم بعد این درس را بردارید به دلیل دیر آمدگی و غیبت حذف شدید
با چهره ای غم زده از کلاس خارج شدم در محوطه دانشگاه شروع به قدم زدن کردم
نویسنده :تمنا🌹🍃
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_دوازدهم #ویشکا_2 درست یک هفته بعد تصمیم گرفتم به دانشگاه بروم این دو هفته به قدری سرم شلوغ بود
#قسمت_سیزدهم
#ویشکا_2
چند باری با نگین تماس گرفتم ذهنم خسته ناامید بود به سمت نیکمت فلزی که رنگ سبز پسته ای بود رفتم بعد از نشستن روی نیمکت نگاهی به اطراف کردم نیگن تماس را رد کرد
چند دقیقه بعد پیام داد ایران نیستم نمی توانم صحبت کنم
درگیری ذهنم بیشتر شد تعحبی نداشت نگین مسافرت های خارجی زیاد می رفت اما چطور تلفنم را پاسخ نمی داد
از حیاط دانشگاه خارج شدم تاکسی گرفتم تا خودم را به خانه برسانم احساس کردم ، نیاز دارم چند ساعتی تنها باشم
به راننده گفتم مسیرتان عوض کنید اما اعتنایی نکرد و گفت من طبق نقشه که از قبل ثبت شده می روم اگر مسیر دیگری بخواهید بروید باید هزینه جدایی بدهید
سکوت کردم سرم را به شیشه چسباندم نگاه به خیابان بود مردم در هیاهوی یک صبح حس قشنگ زندگی را در وجوشان تقویت می کردند
نیم ساعت بعد در خانه پیاده شدم خانه چند قدمی با خیابان فاصله داشت در خانه که رسیدم دستم را سمت کیف بردم تا کلید را بیرون بیاورم که صدایی مرا متوجه خودش کرد
چرا زود برگشتی ؟!
نگاهی به پشت سرم کردم وردشاد در حالی که اخم کرده بود به نگاه کرد
هیچی کلاسم تمام شد
این قدر زود
وارد خانه شدم پدر و مادر گرم گفتگوی صمیمی خودشان بودند مرا که دیدند
نگاه متعجبی کردند
مامان با لحنی آمیخته از خشم
ویشکا مگر کلاس نداشتی
سرم زیر انداختم و به آرامی گفتم از دانشگاه برگشتم
پدر در حالی که فنجان قهوه اش را به دهانش نزدیک می کرد
چی شده دختر بابا🥺☘️خیلی گرفته ای !؟
نتوانستم طاقت بیاورم با صدای بلندی شروع به گریه کردم مامان که که سخت نگران شده بود نزدیک آمد
آرام باش دختر چی شده
با صدای بلندی همه چیز تقصیر شایان هست
پدر در حالی که فنجان قهوه اش را روی میز قرار می داد
چی ؟!😱
با هق هق تکرار کردم مقصر تمام بدبختی های من شایان هست
وردشاد لیوان آب را جلو آورد بیا کمی آب بخور بعد توضیح بده ...
چند روز پیش از کلانتری تماس گرفتند که باید به چند سوال پاسخ بدهم من هم رفتم تمام مدت بازجویی در مورد شهادت همسر دوستم بود
مامان در حالی که سرش را به سمت من می چرخاند چه ربطی به تو داره ؟
شایان مضنون به قتل هست
پدر در حالی تنه ی که خودش روی مبل تکیه می داد
چطور به شایان مضنون شدند
شایان برعلیه جمهوری تبیلغات انجام می دهد زمانی که در فرانسه بود با منافقین خلق همکاری می کرد
آن وقت افرادی مثل همسر نرگس که پی دستیگری با مخالفان نظام هستند را شهید می کنند
وردشاد با صدای بلندی
امکان نداره
ویشکا بس کن
مزخرف نگو😱
نویسنده :تمنا🍂🍂🍂
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
موقع دلبری و پچ پچ و ناز است
اذان میگویند
عاشقان پنجره باز است
اذان میگویند
قبله هم سمت نماز است
اذان می گویند -
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
کاش میشد الان تو راه اینو میخوندیم...🥺
کنار قدم های جابر....
سوی نینوا ره سپاریم....💔
🌱
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
کاش میشد الان تو راه اینو میخوندیم...🥺 کنار قدم های جابر.... سوی نینوا ره سپاریم....💔 🌱
یعنی راست راستی، باور کنم گفتی نیا؟(؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهنم مفتی از نظر استاد دانشمند😢🌿
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍منبر کوتاه
🎤 حجتالاسلام پناهیان
🔅ممکنه آخریناربعین قبل ظهورباشه
💥ببینید و نشر دهید
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🥀🍂🖤🍂🥀
4_6032601731274113687.mp3
11.35M
💔اى رفيق دارى ميرى كربلا به سلامت💔
✍ امام صادق علیه السلام فرمودند:
هر کس هر روز بیست و پنج بار بگوید
✨اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمؤمِنینَ وَالموْمِناتِ
وَالْمُسْلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ✨
👈خدا به شماره هر مومنی که در
گذشته زنده باشد تا روز قیامت حسنه
ای برایش بنویسد و گناهی از او محو
کند و درجه ای بالا برد.
📚آمالیشیخصدوقمجلس۶۳،ح۷
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
💔اى رفيق دارى ميرى كربلا به سلامت💔
زائرکربوبلاگفتخداحافظودید...
دلمنپشتسرشکاسهآبیشدوریخت💔!
#کربلا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•
•
+نگویید جا ماندهایم!
کسـے که قلب و روحش رفته
جامانده نیست …
جامانده کسـے است که عشق و
شور و طلب زیارت اربعین به
ذهنش هم نمـےرسد و علاقهاے ندارد!
اگر به هر دلیلـے اشتیاق رفتن
هست و شرایطش نیست،
خیرے بوده
و ثواب نیت را بردهاید !
شاکر باشید و نگویید جاماندهایم!
•آیتاللهجوادےآملـے
+چونمیسرنیستمنراکامِاو،عشق
بازےمیکنمبانامِاو🌹🌹🌹
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
26.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آغاز به فعالیت موکب شهید ابراهیم هادی در شهر مقدس کربلا _باب القبله
خدا قوت جانانه به این جوون های امام حسيني 🏴
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
به گُمانم که میانِ همهیِ زائرها،
فقط امضایِ براتِ دلِ من جامانده...
نامِ من رابنویسیدکفِ صحنِ حسین ،
بنویسیدکه یک بی سروپاجامانده :)💔"!
#حسین_جـآنم
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ 🌹🌹🌹🌹
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞حقیقت فشار قبر و برزخ
بسیار زیبا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
موقع دلبری و پچ پچ و ناز است
اذان میگویند
عاشقان پنجره باز است
اذان میگویند
قبله هم سمت نماز است
اذان می گویند -
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_سیزدهم #ویشکا_2 چند باری با نگین تماس گرفتم ذهنم خسته ناامید بود به سمت نیکمت فلزی که رنگ سبز
#قسمت_چهاردهم
#ویشکا_2
در دلم آشوبی ایجاد شده بود ، انگار دو گروه در حال لشکرکشی بودند نگاهی به به ساعت دیواری کردم درست ساعت یازده صبح بود ،که گوشی همراهم زنگ خورد .
به طرف گوشی رفتم شماره ی ناشناسی را روی صفحه ی آن نشان می داد .
سلام بفرمائید
سلام خانم دهقان دقت تون بخیر
متشکرم
از کلانتری 12خدمتون تماس می گیرم شما باید امروز ساعت 13 کلانتری تشریف بیاورید .
در چه موضوعی؟!
شما تشریف بیاورید ، خدمتون عرض می کنیم
تماس را قطع کردم نگاهی به اطراف کردم خانه ما انگار بمب ترکانده بودند یک ساعتی فرصت داشتم تا خانه را مرتب کنم و بعد به کلانتری بروم
ساعت 12:15 از خانه به سمت کلانتری خارج شدم می دانستم اگر ماشین را ببرم جای پارک مناسبی پیدا نمی کنم
به همین دلیل تا سر خیابان پیاده رفتم و با سوار شدن یک خط اتوبوس خودم را به کلانتری رساندم
نگاهی به اطراف کردم فضای کلانتری مثل هفته ی قبل بود دیوار های کرم رنگ با صندلی های فلزی که ناگهان چشم به نرگس افتاد کنارش رفتم
سلام نرگس جونم
سلام ...😐
چی شده اتفاقی افتاده
ویشکا خانم ماجرا ها را باید از شما شنید
من برای چی ؟!
درست زمانی که نرگس دهانش را باز کرد جمله ای بگوید
سروان احمدی از اتاقش بیرون آمد و ما را صدا کرد
خانم دهقان و خانم صالحی تشریف بیاورید
هر دو به طرف اتاق سروان احمدی کردیم
وارد اتاق شدیم که ناگهان دلم ریزش کرد
شایان در حالی که روی صندلی مشکی رنگ در سمت چپ اتاق نشسته بود در حالی که دستانش با دستبند فلزی بسته بود
نگاهی به من کرد
ویشکا جونم آمدی
مات مبهوت مانده بودم چه بگویم
وضعیت خیلی سختی بود عرق سردی بر پیشانی ام نشست دستم بالا بردم تا آن را پاک کنم که صدای سروان احمدی مرا متوجه خودش کرد
خانم صالحی مثل این که حال شما خوب نیست
نرگس در حالی که تقلا می کرد حالش را خوب نشان بدهد
نه خوبم بفرمائید
آقای مقدم و دو نفر دیگر متهم ردیف اول به قتل شهید ناظری هستند
ما باز جویی ها را انجام می دهیم شما منتظر روز دادگاه باشید
نرگس در حالی که زیر لب چیزی گفت از اتاق بیرون رفت
شایان تقلا می کرد ویشکا بگو کار من نیست
ویشکا جون تو که ...
سروان احمدی با صدای بلندی
خانم دهقان شما بیرون تشریف داشته باشید
از اتاق خارج شدن نرگس در حالی که دستانش را دور سرش گرفته بود شروع به اشک ریختن کرد...
نویسنده :تمنا🌹🍃
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_چهاردهم #ویشکا_2 در دلم آشوبی ایجاد شده بود ، انگار دو گروه در حال لشکرکشی بودند نگاهی به به
#قسمت_پانزدهم
#ویشکا_2
دلم خیلی گرفته بود نرگس از پنهان کاری من بسیار ناراحت شده بود ،از طرفی نمی توانست باور کند که شهادتش همسرش تقصیر پسر عمه ی صمیمی ترین دوستش هست .
هر چقدر به نرگس اصرار کردم با بیایم قبول نکرد فقط یک کلمه می گفت
می خواهم تنها باشم
به آرامی در پیاده رو راه می رفتم ،فکر مرا به عمق تنهایی برده بود
که صدای زنگ گوشی توجه ام جلب کرد
نگاهی به به صفحه ی آن کردم
در حالی که دستانم عرق کرده بود بدنم می لرزید تماس برقرار شد
ویشکا تو خجالت نمی کشی تو شعور نداری
سلام عمه جان چی شده ؟!😱
با صدای بلندی تری از قبل چی شده !
شایان دستگیر کردند اون وقت تو به من چیزی نگفتی بجای این که از اون طرف داری کنی بی خیال نسشتی
عمه متوجه میشی چی شده ،پسرت آدم کشته اونم همسر دوست من🥺
خوب چه ربطی به شایان داره🥴
پلیس او را متهم به قتل می داند آن وقت
حرفم را ادامه ندادنم که ...
صدای بلند گریه از پشت تلفن شنیده شد
عمه جونم می خوای بیام پیشت که ناگهان صدای کلفت شوهر عمه ام از پشت گوشی شنیده شد
توی برای چی به ویشکا زنگ زدی
اگر ندانم کاری های این دختر نبود الان وضع این چنین نمی شد ...
با قطع شدن تماس اشک روی گونه هایم جاری شد
خودم را به کنار دیوار رساندم مردمی که در پیاده رو در حال قدم زدند بودند
نگاه متاسفی به من می کردند
-------------------------------------------
دو هفته از روز دادگاه ⚖️ شایان می گذشت و او را به زندان مرکزی منتقل کردند در این مدت از نرگس خبری نداشتم جز روزی که او را در دادگاه دیدم
رنگ رویش پریده بود حال مناسبی نداشت
عمه هم دست کمی از او نداشت مرتب به قاضی التماس می کرد تخفیفی در جرمش بدهید
شایان که در آن وضعیت نمی دانست چه بگوید گاهی نگاهی به من می کرد و گاهی هم برای قاضی انگیزه قتلش را توضیح می داد
-------------------------------------
روز دوشنبه تصمیم گرفتم به ملاقات شایان در زندان بروم
حوصله نداشتم با اتوبوس یا تاکسی خودم را به آن جا برسانم
تنهایی ذهن مرا به عمق تلخی ماجرا های پیش آمده می کرد 🍁
از پدر در خواست کردم تا زندان مرا برساند
پدر در حالی که لبخندی بر لب زد
دختر بابا چقدر شایان از دیدنت خوشحال میشه
در طول مسیر هر دو سکوت کردیم همه ی ما ذهنمان خسته بود هنگام پیاده شدن
نگاهی به پدر کردم
امیدی به بازگشت شایان هست
پدر در حالی که سری تکان داد سکوت کرد
نویسنده تمنا🎈🎈🎈🎊
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
ا 🚫 خبر نگران کننده 🚫
توجه❌ توجه❌
خیلی خیلی مواظب باشید دوستانم 😔
آخر زمان شده یا الله 😔😔😔
آمریکا به بهانه از بین بردن شکاف بین ادیان کتابی شبیه به قرآن نوشته و با نام «مثلث توحید» منتشر کرده است.
سه گانه توحید شامل آیات تحریف شده از قرآن و آیاتی از تورات و انجیل است.
این کتاب در حال حاضر در کویت در حال توزیع است و ممکن است به دست ما برسد.
این خبر را نه به عنوان یک درخواست بلکه به عنوان یک وظیفه اسلامی و درخواست حمایت از اسلام منتشر کنید.
اگر باور ندارید گوگل را باز کنید و د
«مثلث توحید قرآن» را سرچ کنید و خودتان ببینید.
لطفاً این را به همه مردم برسانید تا اگر روز قیامت از شما بپرسند وقتی از تحریف قرآن شنیدید چه کردید؟
چه پاسخی خواهیم داشت؟
هیچ کس نباید این کتاب را مستقیماً بخواند، مگر از قرآن کریم فقط به نام های عربستان یا نسخه ازهر.
نسخه خراب به صورت آنلاین در دسترس است.
هر کس این پیام را بخواند باید حتماً آن را به سایر مسلمانان برساند و عدم ابلاغ آن هیچ عذری ندارد.
در آن روز پروردگارت از تو خواهد پرسید که برای دینت چه کردی؟
پس جواب خواهی داشت: صدایم را علیه او بلند کردم.
خدایا من این صدا را برای مردم فرستادم.
لطفا به کانال های مذهبی و بین دوستان و آشنایان تون بفرستین تا آگاه بشن ..😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باگریه میگفت..😭
بخدا من برم کربلا حالم خوب میشه💔🥺
میشه قسمتم کنی؟!🥲
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
باگریه میگفت..😭 بخدا من برم کربلا حالم خوب میشه💔🥺 میشه قسمتم کنی؟!🥲
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🌿🧡
التماس دعا داریم
به اون کسایی که
یواش یواش دارن
ساکشونو جمع میکنن
تا پیاده برن دست بوس آقا♥️
سلام عاشق🖐🏻
التماس دعا،
ما رو هم فراموش نکنید...
یه زمانی کسی که میرفت کربلا
خیلی تو چشم بود...
ولی الان کسایی که
جاموندن بیشتر تو چشمن😭
یا اباعبدالله(علیه السلام)
پایم که جا مانده😞
دلم را میفرستم به زیارتت اربابم💔
انگار که قسمت نیست
چشمانم کربلایی شوند...
امسال هم دلم راهی کربلا میشود✨
در آن زمین که پناه تمام عالم بود
فقط برای منِ روسیاه جا کم بود؟؟؟😢
ــــــــــــــــــــــــــــــ