#شهیدانه
مدتےبود حسن مثل همیشه نبود..
بیشتر وقت ها تو خودش بود؛
فهمیده بودم که دلش هوایی شده!!🥀
تا اینکه یه روز اومد نشست روبروم؛
گفت: از بـے بـے زینب یه چیزی خواستم اگه حاجتمو بدن، مطمئن میشم راضین به رفتن من!
ازش پرسیدم چـے خواستی؟
گفت: یه پسر کاکل زری😉😅
اگه بدونم یه پسر دارم که
میشه مرد خونت،
دیگه خیالم از شما راحت میشه..
وقتے رفتم سونوگرافی فهمیدم بچه پسره،
قلبم ریخت💔
چون خودمم مطمئن شدم
حسن باید بره سوریه.
وقتی رسیدم خونه؛
پرسید بچه چیه؟
نگاهش کردم و گفتم:
دیدارمون به قیامټ..😭
همسر#شهید_حسن_غفاری
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🕊 یاد و خاطرهی یک شهید🥀
#سیره عملی شهدا
گفتم:« تو نميترسي نصفه شب توي قبر؟».
البته حرف دلم كه اين نبود، حرف دلم اين بود:« خوش به حالت كه ستارهاي و نياز به نگاه كردن ستارههاي آسمون نداري! ».
دستش را گذاشت سر ديواره قبر تا بيرون بيايد. گفت:« آدم اگه بدونه كه اين جا جايگاه ابديه، ديگه هيچ وقت از اون نميترسه. ».
شهید محمّدحسین اشرف
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص467
بـ وقتـ شهـدا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
کپی با آزاد است.
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
📆 #روز_شمار_شهدایی
🔆امروز #سه_شنبه ۱۱ بهمن ماه ۱۴۰۱ برابر ۹ رجب
📿 ذکر روز سه شنبه: یا ارحم الراحمین (صدمرتبه)
✅ ذکر روز سه شنبه موجب روا شدن حاجات میشود.
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
چرا ابراهیم هادی؟.mp3
10.32M
چرا ابراهیم هادی اینجوری دل میبره؟
🎤روایتگری حاج حسین یکتا درباره
شهید ابراهیم هادی در کانال کمیل...
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
انتخاب رفیق شهید سادس
ولی مثلِ رفیق شهیدت زیستن مهمه
اصن فلسفه رفیق شهید انتخاب ڪردن همینه مشتی !
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
انتخاب رفیق شهید سادس ولی مثلِ رفیق شهیدت زیستن مهمه اصن فلسفه رفیق شهید انتخاب ڪردن همینه مشتی !
تو شهری زندگی میڪنی ڪه خروار خروار مستحق و فقیر ریخته
یه بار شد دست ڪنی جیبت
هزار تومن بزاری ڪف دستشون !؟
عینِ شهید هادی ها و...
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
تو شهری زندگی میڪنی ڪه خروار خروار مستحق و فقیر ریخته یه بار شد دست ڪنی جیبت هزار تومن بزاری ڪف دستش
یه بار شد پیاده بری
ولی دلِ یه ڪودڪ ڪارو خوشحال ڪنی؟!
و دستشو بگیری
با دل گرمی اینڪه منم تونستم عینِ شهدا ڪف این مملڪت و تو این اقتصاد لنگ
دست یڪیو بگیرم!؟
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
یه بار شد پیاده بری ولی دلِ یه ڪودڪ ڪارو خوشحال ڪنی؟! و دستشو بگیری با دل گرمی اینڪه منم تونستم عین
سفره دار باش مشتی
دل بزرگی داشته باش
درست عینِ شهدا
خدا میبینه
حال میڪنه
سفرتو بزرگتر میڪنه 🤌🙂
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
سفره دار باش مشتی دل بزرگی داشته باش درست عینِ شهدا خدا میبینه حال میڪنه سفرتو بزرگتر میڪنه 🤌🙂
شبیه رفیق شهیدامون باشیم
دَم نزنیم
بچه شیعه دَم نمیزنه
عمل میڪنه ...
🌱
و امروز به نگاهتان، به دعایتان
از همه وقت بیشتر احتیاج دارم...
به حال خودم رهایم نکنید برادر!✋🏻
#برادر_شهیدم
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_سجاد_فراهانی
#ظهرتون_شهدایی
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
#ریحانه🌸
بانوی چادری💞
وقتی چادر بہ سر می کنی ،
کعبهای بنا می کنی
که حریمش امن است و
آرام و محل طواف فرشتگان🕊
تو مجاهدترین وصبورترین مدافع حرمی
قدر بدان ،ای سرباز سپاه حضرت زینب (س)
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر شهیدان گمنام
گمنام در میان خاکیان و معروف در عرصه افلاکیان
#تماشاکنید
🔻زیارت رهبر معظم انقلاب از شهدای گمنام قطعه چهل بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
سرباز #آسید_علی❤️😍❤️
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
شھادت♥
#امام_زمان
#برای_ظهور
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🖇 #تلنگر🌱
تازمانیکه
همنشینِ گناه باشیم🌱🌹
همنشینِ #امام_زمان نخواهیمبود
تازمانیکه
گرفتارِ نَفس باشیم🍃🥀
همنَفَسِ امامِزمان نخواهیم بود.
#امام_زمان
#ولی_عصر_(عج)
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
در دلم
باز هوایی است
که طوفانی تو ست...
#شهید_ابراهیم_هادی
#دوست_شهید_من
#علمدار_کمیل
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
می گوینـد :
شهـ❤️ـدا رفتند تا ما بمانیـم . . .
ولی من میگویم :
شهـ🕊ـدا رفتند تاماهم
به دنبالشان برویم
آری !
جــامانده ایم . . .
دل راباید صاف کرد !
#شهادت
#شهدا
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهای کوه غیرت صدامونو داری؟
هوامون خرابه هوامونو داری ؟
بیا دونه دونه گره هامونو وا گن ....😔💔
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
__💔° 🕊
مشغـول آشپـزی بـودم،
آشـوب عجیبـی در دلـم افتـاد،مھمـان داشتـم،
بـھ مھمانھا گفتـم:
شمـا آشپـزی کنیـد مـن الـان بـرمیگـردم. رفتـم نشستـم بـرای ابراهیـم نماز خوانـدم، دعـا کـردم، گریـہ کـردم کـھ سالـم بمـاند، یڪ بار دیگـر بیایـد ببینمـش. ابراهیـم کـھ آمـد
بـھ او گفتـم کـہ چـےشد و چھ ڪار کـردم.
رنگـش عـوض شـد و سکـوت کـرد،
گفتـم: چـہ شدھ مگـر ؟؟
گفـت: درست در همـان لحظـھ مـےخواستیم از جادھ ای رد شویـم
کـہ میـن گـذاری شدھ بود. اگـر یڪ دستـہ از نیروهـا
خودشـان از آنجـا رد نشدھ بودند، مےدانی چـی مـےشد ژیلا؟
خندیـدم. :)
باخندھ گفـت:
تـو نمیگـذاری من شھید بشـوم . :)
تو سـدّ راھ شھادت من شدھ ای!بگــذر از مـن !!
همســر#شهید_ابراهیم_همت
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
شبی با شهدا
سرهنگ کاجی از بچههای تفحص میگفت:
پیرمردی اطلاع داده بود که شبهای جمعه نور سبزی از آن تپه میآید ...
با تعدادی از بچهها برای تفحص رفتیم. بعد از چند ساعت جستجو 40 شهید پیدا کردیم و برگشتیم.
مدتی بعد مجدداً پیرمرد را دیدیم و تشکر کردیم. پیرمرد گفت هنوز در آنجا شهید هست.
من دوباره شب جمعه آنجا نور سبز را دیدم. مجدداً به محل رفتیم و همهجا را به دقت جستجو کردیم، اما چیزی پیدا نکردیم.
از خود شهدا کمک خواستیم، ناگهان نوک پوتین و سپس پیکری را پیدا کردیم.
با بررسی پیکر شهید یک کیف پلاستیکی که یک وصیتنامه داخلش بود، یافتیم که نوشته بود:
پدر و مادر عزیزم، شهدا با اهلبیت (ع) ارتباط دارند. من فردا شب در عملیات لشکر حضرت رسول الله (ص) به شهادت میرسم. جنازه من 8 سال و 5 ماه و 25 روز در منطقه میماند، بعد جنازه من پیدا میشود و آن زمان امام بین ما نیست ...
این اسراری است که ائمه (ع) به من گفتند ... به مردم دلداری و روحیه بدهید و به آنها بگویید که امام زمان پشتوانه این انقلاب است، بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم، بگویید ما را فراموش نکنید.
میگفت همانجا با مدارک همراهم چک کردم، دیدم عملیات لشکر حضرت رسول (ص) درست همان تاریخ بوده است و دقیقاً شهید در همان تاریخی که معین کرده بود، پیدا شد.
#شهدا
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
#قسمت_هجدهم🌱
#زیر_نور_فسفری_رنگ
سحر تیربار دشمن که نفس خورد، حسن پیک گردان صدای هن هن نفس بقیه را شنید.مدتی بود از هاشم خبری نداشت. منور پشت منور به آسمان میرفت و چشم تیربار دشمن میشد. نگاهش به لوله تیربار بود که انگار حبه زغال، گل انداخته بود. تیرهای دو زمانه زوزه میکشید و تن نیروهای گردان را جر میداد و از درون گوشت و استخوان آنها را میترکاند. حسن دل دل کرد خودش را به سنگر تیربار برساند و با نارنجک آن را منهدم کند، ولی جرأت نکرد. زمین تیر و تراش میشد و از برخورد تیرهای رسام به اجسام، رعب و وحشت به دلش میافتاد.
گردان پشت میدان مین کپ کرده بود. نه راه پیش بود و نه پس! انگار همه انتظار معجزهای را میکشیدند.
در لابهلای صدای تیربار، نعره ای به گوشش خورد. زیر تابه تابههای نور فسفری رنگ منور، کسی را دید که از زمین بلند شد، بیسیم دستش بود و کوله پشتی آرپیچی به پشتش. بیسیم را زمین گذاشت. قبضه آرپیچی برداشت و رفت سمت تیربار. تیربار آنی خاموش شد! انگار میخواست با طعمهاش بازی کند. بیسیمچی چند گام دیگر پیش تاخت. به ردیف های سیمهای خاردار که رسید، زانو زد. تیربار را نشانه رفت. زیر رقص نور منور سنگر تیربار سیاه میزد. تیربار که دوباره آتش کرد، چشم حسن به دستان بیسیمچی بود. ماشه را چکاند. از شیپوری عقب هرم آتش بیرون زد. موشک فوکه کشید و رفت سمت سنگر تیربار. تیربارچی آتش کرد. تیرها انگار صاعقهای زد و به نبشی و سیمهای خاردار و بعد به تن بیسیمچی و از درون ترکاندش! قبضه آرپیچی از دست بیسیمچی افتاد. مثل برق گرفتهها تنش لرزید و با سینه روی سیمهای خاردار توپی افتاد. بلافاصله از پشتش، فشهای شعلهای بلند شد. آتش آرامآرام از خرج گلولههای پشتش شروع به سوختن کرد. شعله بیشتر و بیشتر شد و از دور سمت مخالف پیش رفت. بادی ملایم بوی گوشت سوخته و پوست چرزیده را آورد زیر دماغ حسن. دمغ و پکر توی خود بود که صدای انفجار نارنجک از سنگر تیربار دشمن بلند شد. مثل بقیه از زمین برخاست و میدان مین را پشت سر گذاشت و به دشمن حمله برد.
صبح حسن از فکر بیسیمچی بیرون نمیرفت. توی فرصتی خاکریز دفاعی ترک کرد و برگشت به طرف میدان مین. نرم و آرام به سیمهای خاردار توپی نزدیک شد. بالای جنازه که رسید، زانو زد. از جنازه زغال شده بیسیمچی، تنها دو دست حنا بسته دید.
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#کتاب_خوب_بخوانیم
#معرفی_کتاب
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_هجدهم🌱 #زیر_نور_فسفری_رنگ سحر تیربار دشمن که نفس خورد، حسن پیک گردان صدای هن هن نفس بقیه را ش
ٺـقدیـمشـماقشـنگآےدلـم!🦋🔏
نشر و کپی از این کانال مجاز و حلال است.
و مزید شکر و سپاس..🙏🌹