فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزندان ولایی تربیت کنید
این وظیفه و تکلیف شرعی بعهده مادران پاک سرزمین ایران من است
#پارت_اول
🔞
جسد سوخته یک نوزاد
طبقه دوم دادسرای کیفری منتظر نوبت بودم که ناگهان صدای فریاد و جیغهای یک زن از طبقه بالا توجه همه را به خود جلب کرد
همه بدنبال صدا رفتند ...
صدای یک زن می آمد که فقط جیغ میکشید ...
خود را به طبقه سوم رسوندم تا ببینم اگه کمکی از دستم بر میاد انجام بدم، چون دادسرا عموما پر از مرد و مجرم و متهم هه .. .
سریع از پله ها با عجله به بالا رفتم دیدم زنی میانسال بر روی صندلی از حال رفته و عرق سردی بر پیشنایی او نشسته ...
سرباز محترم شعبه بازپرسی برای او در حال آب قند هم زدن است و سرباز دیگری با عجله با اورژانس تماس گرفت که حال این خانم خیلی بد است به کمک شما نیاز داریم ...
برگه هایی و سندهایی که دستم بود رو با کیف روی صندلی انداختم و زن میانسال را در آغوش کشیدم در گوش اون زمزمه میکردم مادرجان آرام باش، خونسردی خود را حفظ کن، خواهش می کنم اینجا پر از مرد است روسری ش را سرش کردم و شانه هایش را در دستانم گرم میکردم
زنی محجبه بود تمام تلاشم این بود کسی موهایش را نبیند ... در حالی که چادرش به زمین افتاده بود ...
آب قند را به از سرباز گرفتم و روی دهان زن گذاشتم ناگهان مردی جوان در حالی که دستبند به دست داشت به سمت زن میانسال آمد و جسم بیرمق او را در آغوش کشید و فریاد میزد مامان، مامان تو رو خدا ... مامان تو رو خدا بلند شو ... منم رضا ... رضا میمیره بی تو
گریه و التماس میکرد به مادرش، زن چشمان خود را باز کرد، در حالی که غرق عرق سرد بود و من هم همینطور حیران ایستاده بودم
فریاد زد به مادرم آب قند ندهید
گفتم چرا
با گریه گفت مامانم دیابت داره فشار خون هم داره اینو بخوره حالش بدتر میشه
#پارت_دوم
جسد سوخته یک نوزاد
🔞
کنجکاو شدم ببینم موضوع پرونده چیه ...
در حالی که صدای جیغ و فریاد از داخل شعبه میومد نزدیک در شعبه شدم ...
دیدم تعدادی خانم و آقا تقاضای قصاص مرد جوان به نام رضا یعنی پسر همین زن میانسال را دارند، برگشتم و حال دگرگون رضا را دیدم که سر مادرش را در آغوش گرفته
با خودم گفتم خدایا چی شده چه اتفاقی افتاده از مدیر دفتر اجازه گرفتم و کمی به پرونده نزدیک شدم
داستان از این قرار بود که ۱۲ سال پیش رضا با دختری به نام مریم ازدواج کرده بود و در شش سال اول زندگی مشکل ناباروری بین رضا و مریم از طرف خانواده ها مشکلاتی را ایجاد کرده بود
مریم به دنبال راه درمان بود و مادر رضا در این بین دختر دایی بیوه رضا را به دلیل این که عروسش نابارور است برای رضا خواستگاری کرده بود و مریم بعد از اینکه این موضوع را فهمیده بود تلاش مضاعفی برای باردار شدنش کرده بود ...
ناگهان زنی گریه کنان از شعبه بیرون آمد، نزدیک شدم و پرسیدم چی شده؟
گفت من خواهر مریم هستم، کشتنش، همین مرد (با دست رضا را نشان میداد)، دخترک گریه میکرد و گفت مریم سالها التماس خدا را کرد تا خدا به او فرزندی داد اما مادر رضا اجازه نمی داد که درمان ناباروری سر شود و به خواستگاری دختر دایی بیوه رضا رفته بود مریم فهمیده بود که رضا همراه با دختر داییش چندباری به رستوران و پارک و حتی مهمانی های پنهانی خانوادگی رفته بودند مریم انقدر فشار عصبی داشت که در حین درمان ناباروری دچار بیماری اعصاب و روان شد تا حدی که راهی بیمارستان روزبه شد و هشت ماه در بیمارستان تحت مراقبتهای پزشکی و درمانی و عصبی و روانی قرار داشت موقعی که مریم از بیمارستان ترخیص شد ...
❌ کپی برداری حرام و پیگرد قانونی دارد
ادمین کانال 👇
@Nahal65
👈اگر تمایل به پرسش و پاسخ و ارتباط مستقیم با 👇
✅ادمین
✅ مشاوره
✅ کارشناس های حقوقی
این کانال داشتید در گروه زیر به گفتمان در مباحث مختلف میپردازیم و کنار هم هستیم 👇
پرسش وپاسخ و مشاوره حقوقی همین کانال 👇
https://eitaa.com/joinchat/2293366913C30e9734a7a
#قتل ۵
هوشنگ و خانواده ش از اونجا رفتن بابام به علی گفت که نباید میگفتی و ولش میکردی وقتی علی عکس هانیه رو تو گوشیش نشون داد همه خجالت کشیدیم باورم نمیشه که هانیه همچین عکسی بذاره تو اینستاش مامانم به علی گفت شیرعلی مامان به دلم بد افتاده الان برو تهران دیگه بسه اما علی قبول نکرد فردای همون روز اومد و گفت که فرزاد بهش زنگ زده و گفته که اونم از دست هانیه ناراحته و میخواد علی رو ببینه هر چی گفتم نرو علی گوش نداد و رفت، فقط من میدونستم که علی رفته شب شد و علی برنگشت که دیدم بابام بهم زنگ زد گفت از کلانتری تماس گرفتن بریم اونجا در مورد علی هست فوری لباس پوشیدم و رفتیم اونجا پرسیدن که اخیرا درگیری داشته علی؟ منمتمام ماجرای باغ رو گفتم حتی تهدید هوشنگ که جلوی همه ما گفت، اونا همگفتن که بعد از ظهر علی تماس میگیره با پلیس و بعد از گفتن اسم و فامیلش میگه من و فرزاد خواهر زاده م چاقو زده و انداختم تو کوه تا بمیرم توروخدا به دادم برسید
❌ کپی برداری حرام و پیگرد قانونی دارد
#قتل ۶
وقتی صدای ضبط شده علی به گوشم خورد زانوهام شل شد و نفهمیدم چی شد دنیا دور سرم چرخید بهوش که اومدم هنوز کلانتری بودم مامور پلیس گفت متاسفانه ما دیر رسیدیم وقتی بالاسرش بودیم که تموم کرده بود همون شب فرزاد دستگیر شد و گفت که پدرش تحریکش کرده علی رو بکشه و جسدس و بندازه تو کوه، با ی وکیل خانمصحبت کردیم و ازش خواستیم پیگیر ماجرا بشه تو دادگاه قاضی حکم قتل عمد رو داد چون هم ضربه با سلاح سرد بوده و هم به عمد علی رو کشونده برای دعوا همون صدای برادرم که گفته بود چاقو خورده هم سند بود وکیل مون خیلی تلاش کرد تا قاضی حکم قصاص داد همهتوقع داشتن پدرم رضایت بده اما نداد و گفت فقط قصاص تازه هوشنگ به خودش ا مد هر چی التماس کرد برای رضایت پدرم قبول نکرد گفت تو باعث شدی و باید داغی که من میکشم و بکشی، الان حکمقصاص اومده و چند روز دیگه هم اجرا میشه و منم اصلا ناراحت فرزاد نیستم التماس میکنم سر چیزهای کوچیک خودتون رو نابود نکنید از برادر من ی سنگ قبر مونده
#پایان
❌ کپی برداری حرام و پیگرد قانونی دارد
#آپارتمان_نشینی
🔘 آیا واحدهای خالی موظف به پرداخت شارژ هستند؟
▪️با توجه به اطلاق و کلی بودن ماده چهار قانون تملک آپارتمانها، در خصوص شارژ آپارتمان خالی میتوان چنین گفت که تمامی مالکین واحدها چه ساکن باشند چه نباشند مکلف به پرداخت شارژ هستند.
درصورت نیاز به مشاوره 👇👇
@ealikaram
@Nahal65
🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹
اگر لایحه جدید مهریه تصویب شود چه میشود 👇
👈 دیگر زنان مجبور نیستند برای مهریه مراحل دادرسی را طی کنند و با تصویب طرح جدید مستقیم وارد اجراییات دادگاه خانواده میشوند و این یعنی زنان از دردسرهای دادرسی مهریه رها میشوند و نیازی به دادخواست مهریه نیست
درصورت نیاز به مشاوره 👇👇
@ealikaram
@Nahal65
🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹
داستان جسد سوخته یک نوزاد 😔
هشدار 👈 این داستان برگرفته از یک پرونده حقوقی است
🔴 🔞 به افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود و کسانی که دچار ناراحتی قلبی و عصبی هستند این داستان را نخوانند 👇
#پارت_سوم
مریم را به خانه آوردیم ...
اما در شرایطی قرار داشت که دچار تشنج های عصبی می شد ...
مدام خواهرم را به ام آر آی مغزی سر و گردن می بردیم تا درمان او را کنترل کنیم ...
رضا آرام تر شده بود اما رابطه پنهانی رضا با دختر دایی خودش همچنان برقرار بود ...
مریم به شدت از این مسئله رنج می برد تا اینکه خواهرم روزی تماس گرفت و در حالی که اشک می ریخت گفت من باردارم ...
رضا وقتی متوجه شد که همسرش باردار است تمام تلاش خود را می کرد که نشان دهد دختر دایی بیوهاش برای او اهمیتی ندارد ...
اما مریم اینقدر فشار روانی و عصبی کشیده بود به لحظه لحظه های تأخیر رضا دچار شوکهای عصبی و روانی می شد ...
مادر رضا دست از سر خواهرم بر نمیداشت و هر روز میگفت اونموقع که سالم بودی بچهدار نمیشدی من الان از تو عروس روانی نوه سالم چجوری بغل کنم ...
مریم تا وضع حملش سکوت کرد و خودخوری کرد تا فرزند پسرش بدنیا اومد و اسمش رو گذاشتن محمد رضا
مهر و محبت مریم و رضا با اومدن بچه اینقدر زیاد شده بود که مریم تقریبا حالش رو به بهبودی بود و دکترش گفت فرزندآوری به روند بهبود روحیش کمک زیادی میکنه
❌ کپی برداری حرام و پیگرد قانونی دارد⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 درود بر شما عزیزان ، صبح بخیر
🗓 به آدینه خوش آمدید
☀️ ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ خورشيدی
🎄 ۲۰ مه ۲۰۲۲
🌙 ۱۸ شوال ۱۴۴۳ قمری
🍎خدای خوبم ،تو را شکر میکنم، که امروز چشم من فقط به توست و تنها هدایت تورا میطلبم.در قانون تو،از دست دادن وجود ندارد، موضوع از یاد رفته و شیء گمشده به صورت بهتر به زندگی من باز میگردانی. خدایا رویایم را برآورده کن، نیکی و برکت بیکرانت را به زندگی من وارد کن، تو بی حساب میبخشی.
🍎امروز چون جواهری در انگشترِ زندگی میدرخشم و متعهد میگردم زیباترین و بینظیرترین مخلوقِ خداوندگار باشم.خدایاسپاسگزارم🙏🏻
@dadestan5
🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷