eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
789 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌هشتادوهفتم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 كمتر از ثانیه
💙 :) 🌱 باز مانده سكوت مطلقي بين ما حاكم شد ... نفسم توي سينه حبس شد ... حتي نمي تونستم آب دهنم رو قورت بدم ... اون توي حال خودش نبود ... و هر ثانيه اي كه در سكوت مي گذشت به اندازه هزار سال شكنجه به من سخت مي گذشت ... چشم هاي منتظرم، در انتظار واكنش بود ... انگار كل دنياي من بهش بستگي داشت ... و اون ... خم شده بود و دست هاش كل چهره اش رو مخفي كرده بود ... چند بار دستم رو بلند كردم تا روي شونه اش بگذارم ... اما ناخودآگاه و بي اختيار اونها رو عقب كشيدم ... نمي دونستم چي كار با دي بكنم ... من دنبال اون، پا به اين سفر گذاشته بودم ... و حالا هر اتفاقي مي تونست براي من بيوفته ... بهش حق مي دادم كه بخواد انتقام بگيره ... اما باز هم وحشت وجودم رو پر كرده بود ... اين يه سفر توريستي نبود ... من با تور اونجا نمي رفتم ... و اگه دنيل رهام مي كرد در بهترين حالت بعد از كلي سرگرداني توي يه كشور غريب ... با آدم هايي كه حتي مواجه شدن باهاشون برام رعب آور بود ... بايد دست از پا درازتر برمي گشتم ... سرش رو كه بالا آورد چشم هاش سرخ و خيس بود ... با كف دست باقي مونده نم اشك رو از كنار چشمش پاك كرد ... تمام وجودم از داخهل مي لرزيد ... اين پريشاني، حال هر بار من در مواجهه با ساندرز بود ... و توي اون لحظات بيشتر از قبل شده بود ... نمي تونستم بهش نگاه كنم ... اشك با شرم توي چشم هام موج مي زد .. . - هيچ چيز جز اينكه بگم ... متاسفم ... به مغزم خطور نمي كنه ... از حالت خميده اومد بالا و كامل نشست ... و نگاه سنگينش با اون پلك هاي خيس، چرخيد سمت من ... از ديدن عمق نگاهش، قلبم از حركت ايستاد ... - اگه منتظر شنيدن چيزي از سمت من هستي ... الان، مغز منم كار نمي كنه ... جز شكرگزاري از لطف و بخشش خدايي كه مي پرستم ... به هيچي نمي تونم فكر كنم ... نمي تونم چيزي بهت بگم ... اصلا نمي دونم چي بايد بگم ... مي دونم در اين ماجرا عمدي در كار نيست ... اما مي دونم اگه خدا ... دوباره اشك توي چشم هاي سرخش حلقه زد ... و بغض راه كلمات و نفسش رو بست ... بدون اينكه مكث كنه از جا بلند شد و رفت سمت سرويس هاي هواپيما ... و من مي لرزيدم ... مثل بچه اي كه با لباس بهاري ... وسط سرما و برف سنگين زمستان ايستاده ... به جاي سرزنش كردن و تنفر از من ... وجودش محو نعمت خدايي بود كه مي پرست دي ... چند دقيقه بعد، برگشت ... نشست سر جاش ... با نشستنش، نورا تكاني خورد و از خواب بلند شد ... خواب آلود و با چشم هاي نيمه باز ... نورا رو از روي صندلي برداشت و محكم توي بغلش گرفت ... از بين فاصله صندلي ها نيم رخ چهره هر دوشون رو واضح مي ديدم ... با چشم هاي پف كرده، دستي روي سر دخترش كشيد ... - بخواب عزيزم ... هنوز خيلي مونده ... هواپيما توي فرودگاه استانبول به زمين نشست ... و ما منتظر تا زمان اعلام پرواز استانبول ـ تهران ... تمام مدت پرواز نمي تونستم بشينم ... يول حالا كه همه چیزی تموم شده بود ... آروم نشسته بودم و غرق فكر ... و زماني كه انتظار به پايان رسيد ... اين سفر، ديگه سفر من نبود ... بايد از همون جا برمي گشتم ... اونها آماده حركت شدن ... اما من از جام تكان نخوردم ... ثابت روي صندلي ... همون جا باقي موندم ... «اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ‌ الفرج»
💢 اعتماد به نفس 🔹 یادت باشه، مهم‌ترین چیز اینه که به خودت اعتماد کنی. 🥇 هیچ چیزی نمی‌تونه جلودارت باشه. امتحانات کار سختی نیست، فقط الکی استرس نگیر. 📎 📎 📎 📎
💢 مدیریت انرژی 🔹 فشرده‌خوانی رو امتحان کن! هر 45 دقیقه یک بار، 10 دقیقه استراحت کن. اینجوری هم تمرکزت رو حفظ می‌کنی و هم انرژی‌ات تموم نمی‌شه 📎 📎 📎
💢 عیب‌پوشی با کم‌گویی امام علی علیه‌السلام: 🍃 قلَّةُ الْكَلامِ يَسْتُرُ الْعُيُوبَ وَ يُقَلِّلُ الذُّنُوبَ . ☘️ كم‌گويى، عيب‌ها را مى‌پوشاند و از گناهان مى‌كاهد. 📚 شرح غررالحكم، ج۴، ص۵۰۵. 📎 📎 📎
💢عیب جویی از دیگران 💠حضرت على علیه‌السلام فرمود: 💠اكْبَرُ العِيبِ انْ تعِيبَ ما فِيكَ مِثْلُه 💠بزرگترين عيب آن است كه صفت زشتى را كه خود دارى، بر ديگران خرده گيرى. 📜نهج البلاغه، حكمت ۳۴۵. 📎 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با قلبت میتونی آدم خوبا رو تشخیص بدی‼️ ماجرای عجیب ارادت آقای دولابی به یک جوان دبیرستانی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوانندگی زیبای دسته جمعی بازنشستگان اصفهانی که چند بار ارزش دیدن داره، ان‌شاءالله وقتی پیر شدید اینجوری پیر بشید... 😂
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: 📖حدیث امروز:  ✳️ امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) : از مجادله و ستیزه کردن بپرهیزید ؛ زیرا این دو کار دل‌ها را نسبت به برادران بیمار می‌کنند و نفاق می‌رویانند. 📘 الکافی ، 2/300/1 🪧تقویم امروز: 📌 سه‌شنبه ☀️ ۱ آبان ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۱۸ ربیع‌الثانی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 22 اکتبر 2024 میلادی 🔖مناسبت امروز: 🌹سالروز شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی (رحمه‌الله) 🧮 روز آمار و بررسی 📜روز بزرگداشت بیهقی
سلام امام زمانم✋🌸 میان تمام دلتنگی‌ها، در انبوه سرد و کشنده‌ے ناامیدےها، در هجوم تلخ دردها و اشک‌ها ... من هر روز آستان دلم را به هواے آمدنت، آب و جارو می‌کنم ... مرغان امید را پَر می‌دهم ... در گوش شمعدانی‌ها عشق زمزمه می‌کنم و روے طاقچه‌ے قلبم یک دسته نرگس انتظار می‌نشانم ... می خواهم وقتی بازآمدے، دلم مهیا باشد ... آخر آمدنت نزدیک است ... خیلی نزدیک ... 🌷أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در بزم وصالش همه کس طالب دیدار..! تا یار که را خواهد و میلش‌به‌که‌باشد❤️‍🩹 صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
💠 همراهی با فرزند 💢 پيامبر اسلام صلي‌الله‌عليه‌و‌آله می‌فرماید: ✍🏻 رحِمَ اللّهُ عَبْدًا أَعانَ وَلَدَهُ عَلى بِرِّهِ بِالإِحْسانِ إِلَيْهِ وَالتَّأَلُّفِ لَهُ وَتَعْليمِهِ وَتَأْديبِهِ . 🌸 خدا رحمت کند بنده‌اى كه فرزند خود را با نيكى كردن به وى و دَمسازى با او و آموزش و ادب كردن وى، در نيكو شدنش يارى دهد. 📚 مستدرك الوسائل، ج 15 ، ص 169. 📎 📎 📎 📎
💢 عجایب بخل امام علی علیه‌السلام: 🍃 عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ، فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ وَ يُحَاسَبُ فِي الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ... . ☘️ از بخيل تعجب مى‌كنم كه به استقبال فقرى مى‌رود كه از آن گريخته و غنايى را از دست مى‌دهد كه طالب آن است؛ در دنيا همچون فقيران زندگى مى‌كند، ولى در آخرت بايد همچون اغنيا حساب پس دهد. 📚 نهج‌البلاغه، حكمت۱۲۶. 📎 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 شهادت زوج ایرانی-لبنانی دست در دست هم، از منظر شناخت زیبایی صحنه موثر و تکان دهنده‌ای بود ♦️رایزن فرهنگی ایران در لبنان: همه آشنایان این زوج تاکید داشتند که هیچ زوجی مانند این زن و شوهر که صاحب پنج فرزند نیز بودند به همدیگر اینقدر محبت و عشق نداشتند
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌هشتادوهشتم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 باز مانده سكوت
💙 :) 🌱 چشم هاي نورا ساندرز متوجه من شد ... چند لحظه ايستاد و فقط بهم نگاه كرد ... نيا آدم جسور و بي پروا ... توي خودش خزيده بود ... خميده ... آرنج هاش رو روي رانش تكيه كرده ... و توي همون حالت زمان زيادي بي حركت نشسته ... دست نورا رو ول كرد و اومد سمتم ... يك قدمي ... جلوي من ايستاد ... - نظرت براي اومدن عوض شده؟ ... نمي تونستم سرم رو بيارم بالا ... هر چقدر بيشتر اين رفتار آرامش ادامه پيدا مي كرد ... بيشتر از قبل گيج مي شدم ... و بيشتر از قبل حالم از خودم بهم مي خورد ... صبرش كلافه كننده بود ... نشست كنارم ... - چون فهميدم اون شب چه اتفاقي افتاده ديگه نمي خواي بياي؟ ... نمي تونستم چيزي بگم ... فقط از اون حالت خميده در اومدم ... بي رمق به پشتي صندلي فرودگاه تكيه دادم ... ولي همچنان قدرت بالا آوردن سرم رو نداشتم ... نگاهش چرخيد سمت من ... نگاهي گرم بود ... و چشم هايي كه بغض داشت و پرده اشك پشت شون مخفي شده بود ... - اتفاق سخت و سنگيني بود ... اينكه حتي حس كني ممكن بوده بچه ات رو از دست بدي ... اونم بي گناه ... و سكوت دوباره ... اما يه چيزي رو مي دوني؟ ... اون چيزي كه دست تو رو نگهداشت . .. غلاف اسلحه ات نبود ... همون كسي كه به حرمت آيت الكرسي به من رحم كرد ... و بچه من رو از يه قدمي مرگ نجات داد ... همون كسيه كه تمام اين مسير، تو رو تا اينجا آورده ... فرقي نمي كنه بهش ايمان داشته باشي يا نه ... تو هميشه بنده و مخلوق اون هستي ... تا خودت نخواي و انتخاب دي ي اگه كني ... رهات نمي كنه و ازت نااميد نميشه ... يه سال تمام توي برنامه هاي من و خانواده ام گره مي اندازه ... تا تو رو با ما همراه كنه ... و هم ني كه تو قصد آمدن مي كن ،ي همه چيز برمي گرده سر جاي اولش ... انتخاب با خودته يا... نكه برگردي ... يا ادامه بدي ... بلند شد و رفت سمت خانواده اش ... و دوباره دست نورا رو گرفت ... مغزم گيج بود ... كلماتي رو شنيده بود كه هرگز انتظار شنيدن شون رو نداشت ... شايد براي كسي كه وجود خدا رو باور داشت حرف هاي خوبي بود ... اما عقل من، همچنان دنبال يه دليل منطقي براي گير كردن اسلحه، توي اون غلاف سالم مي گشت ... سرم رو آوردم بالا و به رفتن اونها نگاه كردم ... نورا هر چند قدم يه بار برمي گشت و به پشت سرش نگاه مي كرد ... منتظر بلند شدن من بود ... از جا بلند شدم ... اما نه براي برگشت ... بي اختيار دنبال اونها ... در جواب چشم هاي منتظر نورا ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸        
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌هشتادونهم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 چشم هاي نورا ساند
💙 :) 🌱 آدرنالین مثل بچه هايي كه پشت سر پدرشون راه مي افتن، پشت سر دنيل راه افتاده بودم ... هنوز حس و حالم، حال قبل از استانبول بود ... ساكت و آروم ... چيزي كه اصلا به گروه خوني من نمي خورد ... به اطراف و آدم ها نگاه مي كردم ... اما مغزم ديگه دنبال علامت هاي سوال و تعجب نمي گشت ... دنبال جستجو براي چيزهاي جديد و عجيب و تازه نبود ... حتي هنوز متوجه حس ترسيد و وحشت قرار گرفتن در كشور غريبه نشده بود ... ... چه ترس جاني چه غیر جانی ... ساكت و آروم ... فقط من رو دنبال ساندرز پيش مي برد ... تا بعد از ترخيص بار و ... زماني به خودم اومدم كه دوست دنيل داشت به سمت ما مي اومد ... چشم هام گرد شد ... پاهام خشك ... و كلا بدنم از حركت ايستاد ... هر دوشون به گرمي همديگه رو در آغوش گرفتن ... و من هنوز با چشم هاي متحير به اون مرد خيره شده بودم ... و تازه حواسم جمع شد كه كجا ايستادم ... بئاتريس ساندرز و نورا بهش نزديك تر از من بودن ... همون طور كه سرش پايين بود و نگاهش رو در مقابل بئاتريس كنترل مي كرد به سمت اونها رفت ... دنيل اونها رو بهم معرفي كرد و اون با لبخند بهشون خيرمقدم گفت ... صداش بلند نبود اما انگليسي رو سليس و روان صحبت مي كرد ... نورا دوباره با ذوق، عروسكش رو بالا گرفت و اون رو به عضو تازه وارد و جديد معرفي كرد ... - اسم عروسكم ساراست ... دست با محبتي روي سر نورا كشيد و سر نورا رو بوسيد ... - خوش به حال عروسكت كه مامان كوچولوي به اين نازي داره ... و ايستاد ... حالا مستقيم داشت به من نگاه مي كرد ... چشم توي چشم ... و من از وحشت، با سختي تمام، آب گلوم رو فرو دادم ... اومد سمتم ... دنيل هم همراهش ... و دستش رو سمت من بلند كرد ... - شما هم بايد آقاي منديپ باشيد ... به ايران خوش آمديد ... سريع دستش رو گرفتم و به گرمي فشار دادم ... نه از محبت و ارادت ... از ترس ... مغزم دائم داشت هشدار مي داد ... با ماشين خودش اومده بود دنبال مون ... نمي دونستم مدلش چيه ... در صندوق رو باز كرد ... خم شد و دستش رو جلو آورد تا اولين نفر، ساك من رو از دستم بگيره ... من به صندوق نزديك تر بودم ... خيلي عادي دسته رو ول كردم و يه قدم رفتم عقب ... ساك رو گذاشت رفت سمت ساندرز ... اما دنيل مجال نداد و سريع خودش ساك رو برد سمت صندوق ... پارچه شنل مانند بزرگي كه روي شونه اش بود رو در آورد ... تا كرد و گذاشت توي صندوق ... و درش رو بست ... رفت سمت در راننده ... - بفرماييد ... حتما خيلي خسته ايد ... و من هنوز گيج مي خوردم ... دنيل اومد سمتم ... تو بشين جلو ... يهو چشم هام گرد شد و با وحشت برگشتم سمتش ... - چرا من؟ ... خودت بشين جلو ... از حالت ترسيده و چشم هاي گرد من جا خورد و خنده اش گرفت ... - خانم من مسلمانه ... تو كه نمي توني بشيني كنارش ... حرفش منطقي بود ... سري تكان دادم و رفتم سمت در جلويي ... يهو دوباره برگشتم سمت دنيل ... - نظرت چيه من با تاكسي هاي اينجا بيام؟ ... لبخند بزرگي روي لب هاش نشست ... خيلي آروم دستش رو گذاشت روي شونه ام ... - نترس ... برو بشين ... من پشت سرتم ... دلم مي خواست با همه وجود گريه كنم ... اگر روزي يه نفر بهم مي گفت چنين جنبه هايي هم توي وجود من هست ... صد در صد به جرم تهمت به يه افسر پليس بازداشتش مي كردم ... اما اون روز ... ادامه دارد....
📌تصویری از شهید رضا عواضه و شهیده معصومه کرباسی در کنار پنج فرزندشان
🔹مثبت اندیشی به معنای خود را گول زدن نیست، مثبت اندیشی به معنای ندیدن مشکلات نیست  🔹 مثبت اندیشی یعنی باور داشته باشید برای هر مشکلی راهی هست، باور داشته باشید راه رسیدن به خواسته هایتان عزم و اراده خودتان است 🔹 باور داشته باشید زندگی را خودمان خلق می کنیم. باور داشته باشید که تنها خودتان مسئول تمام اتفاقات زندگیتان هستید 🔹 باور داشته باشید که در هر سن و در هر موقعیتی میتوانید از نو شروع کنید 🔹 باور داشته باشید که همه چیز در دست قدرت لایزال خداوند است
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: 📖حدیث امروز: ✳️ امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) : در شگفتم از كسى كه مى‌بيند هر روز از جان و عمر او كاسته مى‌شود و با اين حال براى مرگ آماده نمى‌شود. 📗 شرح غررالحکم ، ح۶۲۵۳ 🪧تقویم امروز: 📌 چهارشنبه ☀️ ۲ آبان ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۱۹ ربیع‌الثانی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 23 اکتبر 2024 میلادی اللهم عجل لولیک الفرج الهی آمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالُ روزم اینه 💔 نوکرت شبانه روز تو فکر اربعینه😭🥀 صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
سلام امام زمانم✋🌸 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ... سلام بر گوشه‌ی روشن قبایت که آسمان را بر ما زمینگیران دوری‌ات می‌تکاند. سلام بر تو و بر ریسمان مهربان دستانت که تنها راه نزول ملکوت آسمان‌ها بر برهوت غفلت زمین‌اند... 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.