عفاف و حجاب
#شهیدبهشتی:
اگر خانمی گفت من #دلم_میخواهد #نیمه_برهنه از خانه بیرون بیایم، با #آرایش_تمام_عیار در خیابان ظاهر بشوم در اینجا #نظام_اسلامی با او چه کند؟
سخنرانی 23 بهمن 1359 ؛ گرامیداشت شهدای هویزه
درست است که اگر افراد رشدیافته رسیده به مراحل بالای کمال را در میان انگیزه های رنگارنگ #فساد رها کنی، اختیار خودشان را می توانند داشته باشند. خوب باید بگوییم که اینها چند درصدند؟ چند در هزارند؟
برای اینکه بقیه انسانها حاکم بر هوایشان بمانند، باید بکوشیم محیط هم طبیعی باشد که از در و دیوارش #انگیزه_فساد نبارد و به محض اینکه ما خواستیم محیط را از این #آلودگی ها پاک کنیم، خودبخود مقداری از #آزادی ها گرفته می شود.
اگر به آن خانم گفتند خانم شما آزادی فریاد برای آزادی هم برآورید، درست؛ اما خانم مسلمان در کوچه و خیابان که می آیی لباس و #پوشش شما ساده باشد، #اندامهای_بدن_و_موی_سر شما پوشیده باشد، آنچه با پوشش ساده نه دلفریب و سخن گفتن و نحوه برخورد با این و آن و طرز راه رفتن همه آنها باوقار و سنگین و متین باشد، درخور #پاکدامنی بانوی والاقدر مسلمان پیوسته به خدا باشد، خوب در اینجا اگر این را به او گفتند و شنید باز هم آزادی او حفظ شده چون خودش آزادانه شنیده. اما اگر نخواست آزادانه بشنود بگوید این چیزهایی که شما می گویید خوب است ولی من #دلم_میخواهد #نیمه_برهنه از خانه بیرون بیایم، با #آرایش_تمام_عیار در خیابان ظاهر بشوم در اینجا #نظام_اسلامی با او چه کند؟ آزادی او را حفظ و رعایت کند و به او بگوید آزادی خانم؟ ما حرف خودمان را به شما زده ایم، شما می خواهی گوش کن یا گوش نکن آزاد هستی؟ گوش کردی خوشا به سعادتت، گوش نکردی عذابش دامن خودت را می گیرد؟ #نخیر در آنجا ما #نهی_از_منکر می کنیم.
در این صورت خودبخود مقداری از آزادی این خواهرها را از دستش می گیریم. و نه به خاطر اینکه #دشمن_آزادی او و #آزادی_بشریت باشیم، به خاطر اینکه دوست و خواستار آزادی او و آزادی بشریت هستیم.
تو ای #خانم! بنشین با خودت بیندیش در درونت چه انگیزه ای هست که تو را وامیدارد به جای پوشش باکرامتی که اسلام برای تو در نظر گرفته است، می خواهی بدون این پوشش به خیابانها و کوچه ها بیایی؟ آیا خودآگاه یا ناخودآگاه در اعماق روحت #خودنمایی و میل به خودنمایی و نماش دادن خویشتن در برابر دیگران تو را به این گناه وانمیدارد؟ و اگر تو نتوانستی این #تمایل و یا #جهل و یا هرچیز دیگر را در خودت مهار کنی و دوباره خواستی اینگونه بیرون بیایی، باید به شما بگوییم که جامعه ما چنین وضعی را در #محیط_اجتماعی اش #تحمل نمی کند.
منبع: #جاودانه_تاریخ؛ گفتارها 2؛ (1390) صص197-198
#مبارزه_با_فساد
#حرام_اجتماعی
#بی_بندوباری
#بدحجابی
#تبرج
اصل سوم #قانون_اساسی
#ایجاد_محیط_مساعد
#آزادی_بیان
#حجاب_اجباری
#آزادی_پوشش
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۳۱ _با این جنازهای که رو دستمون. مو
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۳۲
دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال #خط_خون مصطفی بود..که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند...
سعد میترسید #فرار کنم..
که دستم را رها نمیکرد، با دست دیگرش مقابل ماشینها را میگرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست...
دستم در دست سعد مانده..
و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر زینبیه دمشق نشان داده شده..
و #همین_اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست.
سعد از گریه هایم کلافه شده بود و نمیدانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش مادرم را تمنا میکرد.
همیشه از زینبیه دمشق میگفت...
و #نذری که در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) کرده و اجابت شده بود..
تا نام مرا #زینب و نام برادرم را #ابوالفضل بگذارد؛
🕊ابوالفضل پای #نذرمادر ماند..
و من تمام این اعتقادات را #دشمن_آزادی میدیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم.
سالها بود خدا و دین و مذهب را به #بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر مبارزه برای همین آزادی، در چاه بی انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر امید رهایی نبود.
حتی روزی که به بهای وصال سعد ترکشان میکردم،..
در آخرین لحظات خروج از خانه مادرم
دستم را گرفت و به پایم التماس میکرد که
_ "تو هدیه حضرت زینبی، نرو!"
و من #هویتم را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم #فدای عشقم کردم که به #همه_چیزم پشت پا زدم و رفتم.
حالا در این غربت دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین #نام_زینب آتشم میزد...
و سعد بیخبر از خاطرم...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد