eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
782 دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
9.1هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا بعضی از بچه‌های زیر ۷سال مضطرب و پرخاشگر هستند؟ 👈چرا نوجوان‌ها بیقرار و ناآرام هستند و به فضای مجازی تمایل دارند؟
💢 نگاه متفاوت به زندگی 🖌 از دلایل واکنش متفاوت افراد به مشکلات و سختی‌های زندگی، نوع نگاه آن‌ها به مسائل است. گاه یک اتفاق برای دو نفر پیش می‌آید که به دلیل نوع نگاه متفاوت آن‌ها، یکی عاجز و درمانده می‌شود و دیگری رشد و تعالی می‌یابد. همین نوع نگاه، در رضایت یا عدم رضایت انسان‌ها از زندگی نیز تأثیرگذار است‌. 📎 📎 📎 📎
💢 زنان؛ الگویی برای مردان 🔷 پروردگار در قرآن کریم زن را الگوی مردان می‌نامد و می‌فرماید: زن نوح و زن لوط الگوی مردان و زنان کافرند و زن فرعون و حضرت مریم الگوی همه زنان و مردان مؤمن. 🎙 مدظله‌العالی؛ ۱۴۰۱/۱۰/۱۴.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بہ‌جزحسین‌مراملجأوپناهی‌نیست؛ دراین‌عقیده‌یقین‌دارم‌اشتباهی‌نیست💖 صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
هر روز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید: 🍃حدیث روز: امام علی علیه‌السلام: هوس جهالت جوانی است. غررالحکم ص ۲۳ 📿ذکر روز:یاحی یا قیوم 📆 تقویم روز 📌 چهارشنبه ☀️ ۱۷ آبان ۱۴۰۲ هجری شمسی 🌙 ۲۳ ربیع الثانی ۱۴۴۵ هجری قمری 🎄 8 نوامبر 2023 میلادی
سلام امام زمانم✋🌸 غیر از تو مرا دلبر و دلدار نباشد دل نیست هر ان دل که ترا یار نباشد شادم که غم هجر تو گردیده نصیبم بهتر زغم هجر تو غمخوار نباشد دنیا بنگر تاب و توانی که ندارد امید به جز لطف تو انگار نباشد یک جمعه ز لطفت بنمائی تو به شیعه جز ندبه به جمعه که دگر کار نباشد قرنها که سپری شد ز غم و درد فراق بر لب ما همه جز شکوه ی دیدار نباشد تا به کی تکیه زنی بر در کعبه که به جز شوقِ تکبیر به افکار نباشد نادمم مثل دل حر شده در پای محبّت عشق جز دادن جان در برِ دلدار نباشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا به حق نام بزرگ و با عظمتت همان نامی که همه درهای بسته را می گشاید و سختی ها را آسان می کند همان نامی که همه تاریکی ها را می زُداید و دشواری ها را برطرف می کند به حق نام عظیمت همان که کهکشان ها را می آفریند یا زیر و زِبَر می کند دستهایمان را بگیر,, تا در سیاهی ها و تاریکی هایی که ما را احاطه کرده اند طریق تو را گم نکنیم و در فراز راه ها و نشیب ها؛ مقصد و مقصود را فراموش نکنیم و جز خواست تو؛ به هیچ چیز دیگری تن ندهیم مگذار یک لحظه، حتی یک لحظه تو را از خاطر ببریم و مگذار به یک لحظه بی حضور تو به زندگی کردن راضی شویم! آمین
⬅️ امروز قراره یه روز دیگه شروع بشه، توی این روز میتونی هم شاد باشی هم غمگین، انتخاب با خودته.... ⬅️ اما یادت باشه این تاریخ هیچ وقت دوباره رقم نمیخوره.... یعنی دیگه این روز که فلان روز از فلان ماه در فلان سال هست رو تجربه اش نمیکنی و اگه بگذره دیگه گذشته.... ⬅️ پس اینقدر ساده از دستش نده.... تک تک روزای تو همین جوری هستن و نباید به سادگی از کنارشون عبور کنی.... ⬅️ زمان خیلی ارزشمنده، روزها یکی پس از دیگری میگذرن پس اینقدر خوبی کن، اینقدر عشق بورز که شادی تمام زندگیت رو غرق در خودش کنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨چهارشنبه تون عالی 🌿✨روزگارتون زلال 🌸✨امروزتون گلباران 🌿✨زندگیتون بدون حسرت 🌸✨عاقبتتون بخیر 🌿✨عشقتون مستدام 🌸✨محبت خدا در دلتون 🌸✨آرامش همنشینتون 🌿✨ و روزتون بخیر و شادی💐 ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎
: ویژگی‌های آدم عاشق ✍ نزدیک به یکماه بود هر صبح چادرشان را می‌دیدم‌ که عصرها وقت رفتنم به خانه، دیگر آنجا نبود ! گویا شبها چادر می‌زدند در محوطه‌ی باز بیرونِ بیمارستان، و داخل آن چادر می‌خوابیدند و صبح جمعش می‌کردند! • امروز بعد از عمل جراحیِ یک کودک، باید بیمار را مستقیماً به آی‌سی‌یو منتقل می‌کردم! من پرستار بیهوشی آن عمل بودم و انتقال بیمار وظیفه من بود! در هنگام خروج از اتاق عمل چهره نگران زن و مردی توجهم را جلب کرد! همان زن و مرد جوانی بودند که صبح‌ها در کنار آن چادر، بیرون بیمارستان می‌دیدم‌شان. فهمیدم پدر و مادر همین کودکند که من پرستار عمل جراحی‌اش بودم ! در کنار تختِ در حال حرکت کودک، با من بسمت آی‌سی‌یو همقدم شدند... • لبخندی به چهره نگرانشان زدم و گفتم: خداقوت! با تعجب نگاهم کردند... گفتم خداقوت برای یکماه هزینه! گفتند: ما بیمه داریم! گفتم خداقوت برای یکماه هزینه‌ای که بی‌حساب به پای عشقتان ریختید! یکماهش را فقط من دارم می‌بینم و قلب مرا درگیر خودش کرده است... بقیه‌ی هزینه‌هایی که برای این عاشقی پرداخت کرده‌اید را من نه دیدم و نه می‌دانم. ✘ پدر آهی کشید و گفت: همه‌اش فدای سرش! فقط چشمانش را باز کند و یکبار دیگر بگوید بابا... همه اش جبران می‌شود! ..... من نمی‌دانم سرنوشت این عشق چه شد: از آن لحظه تا همین الآن، که سالها می‌گذرد؛ من در این ماجرا گیر کرده‌ام! √ من چقدر حاضرم برای عشقم هزینه کنم؟ و تا امروز چقدر از هزینه شدن در راه عشق، اظهار خستگی و درد کرده‌ام؟ √ چند بار رسیدم به این نقطه که: همه‌اش فدای سرت ... تو فقط یکبار نگاهم کن! ※ هر چه بیشتر فکر می‌کنم، بیشتر خجالت می‌کشم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام خانوما کلیپ بالا رو ببینید حتما رودر یخچال روسطل برنج وهرجای دیگه اللهم بارک لمولانا یاصاحب آلزمان روبنویسید و بچسبانید آثارش رو می بینید ان‌شاءالله
هر وقت بابام می‌دید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم، می‌گفت چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی؟ 🤔 آب چکه می‌کرد، می‌گفت: اسراف حرامه!😔 اتاقم که بهم ریخته بود می‌گفت: تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه..🙄 حتی درزمان بیماریش نیز تذکر می‌داد مدام حرفهای تکراری وعذاب‌آور،😤 تا اینکه روز خوشی فرا رسید؛ چون می‌بایست در شرکت بزرگی برای کار، مصاحبه بدم. با خود گفتم اگر قبول شدم، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو، ترک می‌کنم.😅 صبح زود حمام کردم، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بِهم‌ پول‌ داد و با لبخند گفت: فرزندم!😍 ۱-مُرَتب و منظم باش؛ ۲-همیشه خیرخواه دیگران‌ باش ۳-مثبت اندیش باش؛ ۴-خودت رو باور داشته باش؛ تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم می‌کنه!😔 با سرعت به شرکت رویایی‌ام رفتم، به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود! به محض ورود، دیدم آشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله.. اومدم تو راهرو، دیدم دستگیره در کمی از جاش دراُومده، یاد پند پدرم افتادم که می‌گفت: خیرخواه باش؛ دستگیره رو سر جاش محکم کردم تا نیوفته! از کنار باغچه رد می‌شدم، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ لذا شیر آب رو هم بستم..‌ پله‌ها را بالا می‌رفتم، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ‌ها روشنه، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه می‌شد، لذا اونا رو خاموش کردم! به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند نوبتشون برسه چهره و لباسشون رو که دیدم، احساس خجالت کردم؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربی‌شون تعریف می‌کردن! عجیب بود؛ هر کسی که می‌رفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه می‌امد بیرون با خودم گفتم: اینا با این دَک و پوزشون رد شدن، مگر ممکنه من قبول بشم؟ عُمراً! بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن! باز یاد پند پدر افتادم که مثبت اندیش باش، نشستم و منتظر نوبتم شدم🍃🌺 *اون‌روز حرفای بابام بهم انرژی می‌داد* توی این فکرا بودم که اسم‌مو صدا زدن. وارد اتاق مصاحبه‌ شدم، دیدم۳نفر نشستن و به من نگاه می‌کنند😳 یکی‌شون گفت: کِی می‌خواهی کارتو شروع کنی؟ لحظه‌ای فکر کردم، داره مسخره‌م می‌کنه یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش! پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ِان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده‌ام یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!! باتعجب گفتم: هنوزکه سوالی نپرسیدید؟! گفت: چون با پرسش که نمی‌شه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود. با دوربین مداربسته دیدیم، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا، نقصها رو اصلاح کنی.. در آن لحظه همه چی از ذهنم پاک شد، کار، مصاحبه، شغل و.. هیچ چیز جز صورت پدرم را ندیدم، کسی که ظاهرش سختگیر، اما درونش پر از محبت بود و آینده نگری.. عزیزانم! در ماوراء نصایح و توبیخهای‌ مادرها و پدرها، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهید فهمید... اما شاید دیگر آنها در کنار ما نباشند: می‌گن قدیما حیاطها درب نداشت اگر درب داشت هیچوقت قفل نبود... می‌دونید چرا قدیمیا اینقدر مخلص بودند؟ چرا اينقدر شاد بودن؟ چرا اينقدر احساس تنهايی نمی‌كردند؟ چرا زندگی‌ها بركت داشت؟ چرا عمرشون طولانی بود؟... چون تو کتاب‌ها دنبال ثواب نمی‌گشتند که چی بخونند ثواب داره، دنبال عمل‌کردن بودند. فقط یک کلام می‌گفتند: خدایا به داده‌هایت شکر. نمی‌گفتند تشنه رو آب بدید ثواب داره می‌گفتند آب بدید به بچه که طاقت نداره موقعی که غذا می‌پختند، نمی‌گفتند بدیم ‌به همسایه ثواب داره، می‌گفتند بو بلند شده، همسایه میلش می‌کشه ببریم اونا هم بخورن. موقعی که یکی مریض می‌شد نمی‌گفتن این دعا رو بخونی خوب می‌شی، می‌رفتن خونه طرف ظرفاشو می‌شستن جارو می‌زدن، غذاشو می‌پختن که بچه‌هایش‌غصه نخورن اول و آخر کلامشون رحم و مهربانی بود. به بچه عیدی می‌دادند، می‌گفتن دلشون شاد می‌شه به همسایه می‌رسیدن می‌گفتن همسایه از خواهر و برادر به آدم نزدیکتره... خدایا قلب ما را جلا بده که تو کتاب‌ها دنبال ثواب نگردیم خودمان را اصلاح‌کنیم و با عمل کردن به ثواب برسیم‌ نه فقط با خواندن دعا... مهربان باشیم محبت کنیم بی‌منت... *پیشنهاد میکنم این متن تاثیر گذار رو برای دوستان ، عزیزان و بچه هاتون بفرستید.* نیکوکاری همیشه پول دادن نیست. همین هم میتونه نیکوکاری باشه. شاد باشید.
شوخی نبود که، شب عروسی بود!! همان شبی که هزار شب نمیشود همان شبی که همه به هم محرمند... همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمامی مردان داخل تالار که نه، به تمام مردان شهر محرم میشود! این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم!! همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست... آهان یادم آمد، این تالار محضر خدا نیست، تا میتوانید معصیت کنید!! همان شبی که داماد هم آرایش میکند... همه و همه آمدند حتی خان دایی... اما ای کاش امام زمانمان هم می آمد، حق پدری دارند بر ما...!! مگر میشود او نباشد!؟ عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود... به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند!! دورترها ایستاد و گفت دخترم عروسیت مبارک ولی... ای کاش کاری میکردی تا من هم میتوانستم بیایم... مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید!؟ من آمدم اما... گوشه ای نشست و برای خوشبختی دخترکش دعا کرد... چه ظالمانه یادمان میرود که هستی! ما که روزیمان را از سفره تو میبریم و میخوریم، با شیطان میپریم و می گردیم... میدانم گناه هم که میکنیم، باز دلت نمی آید نیمه شب در نماز دعایمان نکنی اشتباه میکنند این روزها نه مانتوهای تنگ و جلو باز مد است نه ساپورت های رنگاوارنگ نه انواع شلوارهای پاره و مدل های موی غربی و نه روابط نا مشروع و دزدی این روزها فقط در آوردن اشک مهدی فاطمه (عج) مد شده! میخوام ببینم به عشق امام زمان چند بار این پیام رو میفرستید به مخاطباتون و گروهاتون 🌸✨🍃 بر چهره دل ربای مهدی صلوات ... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...🍃✨
🟪 تربیت فرزند 👨‍👩‍👧‍👦 بدقولی عزت نفس بچه‌ها رو کم می‌کنه 🔸كودكان برای اینکه در جامعه و در زندگی اجتماعی موفق باشن نیاز به حس عزت نفس دارن و وقتی به قولی که به اونا داده شده عمل نشه احساس بی‌ارزشی و بی‌اهمیت بودن می‌کنن. این احساس کم‌ كم به عدم وجود عزت نفس در کودک منجر می‌شه. 🔸بعضی اوقات به جای اینکه از قول دادن‌های بی‌جا استفاده کنید، بهتره معذرت‌خواهی کنید. از بچتون بخواید که شما رو ببخشه نه اینکه با وعده و وعید بی‌جا اونو فریب بدید.
💢 محبوبِ خدا شدن 🔷 محبوب شدن یا منفور شدن در نزد پروردگار، به دست خود ماست. 📜 برداشتی از آیه 32 سوره آل‌عمران. 📎 📎 📎 📎
💢 جایگاه ما نزد خدا قال الصادق علیه‌السلام: 🌺 «مَن أرادَ أنْ یَعرِفَ كيفَ مَنزِلَتُهُ عِندَ اللّه فلْيَعْرِفْ كيفَ مَنزِلَـةُ اللّه عِندَهُ، فإنَّ اللّه َیُنزِلُ العَبدَ مِثلَ ما یُنزِلُ العَبدُ اللّه َمِن نَفْسِهِ». امام صادق عليه‌السلام فرمودند: 🌸 هركس مى خواهد بداند كه چه منزلتى نزد خداوند دارد، بنگرد كه منزلت خدا نزد او چگونه است. 📚 منتخب ميزان‌الحكمه، ح1340. 📎 📎 📎 📎
💢 بزرگ‌ترین ضربه به جایگاه زن 🔷 نظام سرمایه‌داری با استفاده از انواع روش‌ها، زن را قانع می‌کند که منفعت و ارزش او در رفتاری است که جذابیت‌های جنسی‌اش را برای مردان کوچه و خیابان، برجسته‌تر و بیشتر کند و این، بزرگ‌ترین ضربه به حیثیت و جایگاه زن است. 📜 امام خامنه‌ای مدظله‌العالی؛ ۱۴۰۱/۱۰/۱۴. 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ " قدرت عجیب زن! " این حرفا رو به جوون‌ها یاد بدید، بعد بفرستیدشون خونه بخت! 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🌿﷽🌿 اخم کردم و گفتم: 🌺_ یعنی چی؟ درست بگو ببینم چی شده؟ من که چیزی نشنیدم. گفت: _ خودم دیدم عمه به مامان با چشماش اشاره کرد و یواشکی با ایما و اشاره به هم یه چیزایی گفتن! پرسیدم: _ خب که چی؟ با مکث گفت: _ نمی‌دونم، اونطور که من از حرفاشون فهمیدم فکر کنم حمید آقا رو بفرستن که با تو حرف بزنه. 😍با اینکه قبلا به این موضوع فکر کرده بودم، ولی الان اصلا آمادگی نداشتم؛ آن هم چند ماه بعد از اینکه به بهانه درس و دانشگاه به حمید جواب رد داده بودم. گویا عمه با چشم به مادرم اشاره کرده بود که بروند آشپزخانه. آنجا گفته بود: 🌷_ ما که اومدیم دیدن داداش. حمید که هست، فرزانه هم که هست. بهترین فرصته که این دو تا بدون هیاهو با هم حرف بزنن. الان هر چی هم که بشه بین خودمونه، داستانی هم پیش نمیاد که چی شد، چی نشد. اگه به اسم خواستگاری بخوایم بیایم، نمیشه. اولا که فرزانه نمی‌ذاره، دوما یه وقت جور نشه، کلی مکافات میشه. جلوی حرف مردم رو نمیشه گرفت. توی در و همسایه و فامیل هزار جور حرف می‌بافن. تا شنیدم قرار است بدون هیچ مقدمه و خبر قبلی با حمید آقا صحبت کنم، همان جا گریه‌ام گرفت. آبجی که با دیدن حال و روزم بدتر از من هول کرده بود، گفت: _ شوخی کردم! تو رو خدا گریه نکن. ناراحت نباش، هیچی نیست! بعد هم وقتی دید اوضاع ناجور است‌، از اتاق زد بیرون. دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید؛ دست خودم نبود. روسری‌ام را آزادتر کردم تا راحت‌تر نفس بکشم. زمانی نگذشته بود که مادرم داخل اتاق آمد. مشخص بود خودش هم استرس دارد. گفت: _ دخترم! اجازه بده حمید بیاد با هم حرف بزنین. حرف زدن که اشکال نداره. بیشتر آشنا می‌شین. آخرش باز هر چی خودت بگی، همون میشه. 🌷شبیه برق گرفته‌ها شده بودم. اشکم در آمده بود. خیلی محکم گفتم: _ نه! اصلا! من که قصد ازدواج ندارم. تازه دانشگاه قبول شدم، می‌خوام درس بخونم. هنوز مادرم از چارچوب در بیرون نرفته بود که پدرم عصازنان وارد اتاق شد و گفت: _ من نه میگم صحبت کنید، نه میگم حرف نزنید. هر چیزی که نظر خودت باشه. میخوای با حمید حرف بزنی یا نه؟! مات و مبهوت مانده بودم، گفتم: _ نه! من برای ازدواج تصمیمی ندارم، با کسی هم حرف نمی‌زنم؛ حالا حمید آقا باشه یا هر کس دیگه. با آمدن ننه ورق برگشت. ننه را نمی‌توانستم دست خالی رد کنم، گفت: 🌺_ تو نمیخوای به حرف من و پدر مادرت گوش بدی؟ با حمید صحبت کن. خوشت نیومد بگو نه. هیچ‌کس نباید روی حرف من حرف بزنه! دو تا جوون میخوان با هم صحبت کنن، سنگای خودشون را وا بکنن. حالا که بحث پیش اومده چند دقیقه صحبت کنید تکلیف روشن بشه. 🌺حرف ننه بین خانواده ما حرف آخر بود. همه از او حساب می‌بردیم. کاری بود که شده بود. قبول کردم و این طور شد که ما اولین بار صحبت کردیم. صدای حمید را از پشت در شنیدم که آرام به عمه گفت: _ آخه چرا این‌طوری؟ ما نه دسته گل گرفتیم، نه شیرینی آوردیم. عمه هم گفت: _ خداوکیلی موندم توی کار شما. حالا که عروس رو راضی کردیم، داماد ناز میکنه! ❤️در ذهنم صحنه‌های خواستگاری، گل‌های آن‌چنانی و قرارهای رسمی مرور می‌شد، ولی الان بدون اینکه روحم از این ماجرا خبر داشته باشد همه چیز خیلی ساده داشت پیش می‌رفت! گاهی ساده بودن قشنگ است! ادامه دارد....
💢 تصوری اشتباه و جبران ناپذیر 💠 معمولاً افراد تصور می‌کنند اگر مشکلات و محدودیت‌های مالی آن‌ها برطرف شود، میزان فرزندآوری آن‌ها نیز افزایش خواهد یافت؛ اما متأسفانه امروزه هرچه ثروت و دارایی برخی خانواده‌ها بیشتر شود، تمایل آن‌ها برای فرزندآوری کاهش می‌یابد. 🔸https://btid.org/fa/news/235867 📎 📎
💢 نجات مؤمنان 🍁 «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَٰلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ».[1] 🌿 ما دعای او (حضرت یونس علیه‌السلام) را به اجابت رساندیم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم؛ و این گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم. 💠 تنها راه نجات، خواست و اراده‌ الهى است. نجات اهل ايمان، يك سنّت و قانون خداوند است.[2] 📚 پی‌نوشت: [1]. انبیا:88. [2]. قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج5، ص488. 🔶 https://btid.org/fa/photogallery 📎 📎 📎 📎
♨️ رفتار کریمانه پیامبر اسلام با شخص یهودی 🔹 حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله همسایه‏‌‎اى یهودى داشت که وى را بسیار اذیّت مى‌کرد و هر روز از پشت بام خاکستر بر سر آن حضرت مى‌‏ریخت. پیامبر اسلام کریمانه از کنار این رفتار مى‌‏گذشت. 🔸 یک روز خبرى از مرد یهودى نشد. پیامبر اسلام از غیبت آن مرد سؤال کرد. گفتند: خوشبختانه بیمار گشته و بر اثر بیمارى مزاحمت‌هایش قطع شده است. رسول خدا فرمود: باید به عیادتش برویم! به سمت خانه‌‏اش حرکت کرد. در خانه یهودى را کوبید. همسرش به پشت درآمد و سؤال کرد: کیست؟ حضرت فرمود: پیامبر مسلمانان به دیدار و عیادت همسایه بیمار خود آمده است! 🔸 زن ماجرا را به شوهرش گفت. مرد یهودى که بسیار تعجّب کرده بود گفت: در را باز کن تا داخل شوند. پیامبر وارد شد و کنار بستر بیمار نشست و از حال بیمار پرسید. ایشان به گونه‏‌اى برخورد کرد که گویا هیچ اذیّت و آزارى از این مرد یهودى به آن حضرت نرسیده است. 🔹 مرد یهودى که از فرط خجالت صورت خویش را مى‌‏پوشانید و در برخورد با این اخلاق کریمانه پیامبر اسلام مبهوت شده بود، از آن حضرت پرسید: این نوع برخورد آیا اخلاق شخصى شماست، یا جزء دستورات دینى محسوب مى‏‌شود؟ حضرت فرمود: جزء دستورات دینى است. 🔸 مرد یهودى با برخورد زیبا و پرجاذبه پیامبر اسلام مسلمان شد. 📚 سوگند‌های پربار قرآن، آیت‌الله مکارم شیرازی، ص355. 📎 📎 📎