eitaa logo
دایی رضا
2.2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
91 فایل
🟡کانالی اخلاقی_اجتماعی 💠به دنبال زمینه سازی #ظهور 💠 🟢کانال صمیمی " #دایی_رضا "🟢 🔴 نیمه محرمانه 🔴 🌸مختصر، جذاب و جدید🌸 🆔لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/878706709C93902231a1 . 💠🌸💠🌸💠 .
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین مناظره با موضوع «اقتصادی» امروز از ساعت ۲۰ تا ۲۴ روی آنتن می‌رود. 🔻برنامه «ایران عزیز» از ساعت ۱۸ به مدت ۶۰ دقیقه با پخش بخش‌های انتخاباتی و ورود کاندیداها روی آنتن شبکه یک سیما خواهد رفت. 🔻همزمان با شبکه یک سیما این مناظره‌ها به صورت زنده با رابط ناشنوایان از شبکه سلامت روی آنتن می‌روند. همچنین شبکه جام‌جم نیز این مناظره‌ها را به صورت زنده پخش خواهد کرد. @daeireza
🌸 : ‏⁧✍️ یعنی ⁩ 🔹‏اگر با هر بهانه‌ای به غیر اصلح تن دادید مرزها و‌ مبانی اعتقادی‌تان جابه‌جا می‌شود و روزی جرثومه‌ای مانند یزید از منبر رسول‌الله بالا خواهد رفت. 🔸‏مراقب نباشیم از اصلح به افسد می‌رسیم! ‏⁧ 🆔 @daeireza
🌸 : ❣ تمام اعضاى بدن و حتى فکر انسان مغلوب دل اوست دل سلطان بدن است؛ هر جا رفت فکر و دست و پا هم همانجا مى روند. محبت به هـر جا تعلق گيرد تمام اعضا و جوارح براى آن کار میکنند دلت را به سوى خدا و خوبان خدا بفرست هـمه وجودت اصلاح میشود.💛 @daeireza
✅ زاکانی: آقای یک وزارت‌خانه را نتوانست بچرخاند و در مجلسِ اصلاح‌طلبان استیضاح شد 🔸 در اجتماع هواداران در اراک: در متن آن استیضاح دلیل برکناری بی‌کفایتی و بی‌مدیریتی نوشته شده است. سوالات آزمون دستیاری پزشکی در آن دوره به فروش رفت.۳۲ سال کشور دست تفکر این‌ها بود. اساسِ حرکت این افراد بر مدار مخالفت با عدالت بود. @daeireza
یکی از شاگردان که فردی متقی و پارسا بود اما استعداد شایانی نداشت از دنیا رفت. 🌹 مدت‌ها گذشت روزی سخن او به میان آمد. ناگاه آیت الله بهاء الدینی فرمود: 😍 «فلانی در برزخ چنان رشد علمی پیدا کرده و حرف‌هایی می‌زند که اگر در حیاتش برای او گفته می‌شد نمی‌فهمید! 🤓 درباره موضوعی در باب طهارت با ما بحث کرد و نظر ما را تغییر داد.»☺️ 📧 منبع: ویکی شیعه @daeireza
🌸 سید جلال نیت کرد برای چند مراسم عزاداری بخواند ✅ جلسه اول آماده نبود. گفت میروم جلسه بعدی. ✅ وقتی رسید دید جلسه دوم تازه دارن پذیرایی می کنند گفت: اینها می خواهند چایی مجلس رو بخورند باعث قطع شدن این فیض نمیشوم ✅ جلسه سوم هم هنوز مجلس آماده نبود. ✅ جلسه چهارم آماده بود و بانی گفت: آسید جلال برو کن و سید هم بسمت جایگاه رفت ❌ [ناگهان]نوجوانی بلند شد که بخواند مردم گفتند: بنشین اینجا جایی برای خواندن بچه نیست 🔺 سید با خودش گفت سید جلال یک عمری تو خواندی بگذار امشب این نوجوان بخواند ✅ به گفت: تو بخوان و نشست و بعد از مداحی آن نوجوان ، آسید جلال حشمت خواند . 😴 و بعد از جلسه با خستگی تمام به چرت رفت. 🌷 دید در کربلاست و لشکر دشمن صف کشیده به سمت لشکر امام رفت. حبیب دم خیمه ایستاده بود بعد از سلام به حبیب گفت آیا می توانم داخل خیمه بروم؟ حبیب فرمود: بگذار اجازه بگیرم رفت و با چهره ایی خندان برگشت و گفت: خوشابحالت امام حسین قبولت کرد داخل شو داخل شد. روی سنگی نشسته بودند و آقا قمربنی هاشم با ادب ایستاده بودند. مقابل امام، دفتری بود آقا فرمودند: سلام آقا سیدجلال هیبت امام سید را گرفت و مات موند چه بگوید 🌸 حضرت فرمود: آقا سید جلال امروز از تو راضی شدم ✅بعد به حضرت ابوالفضل فرمود: عباس‌من، اسم آقا سید جلال را از امشب جزو ذاکرین من بنویس❤️ ✨از آن به بعد حاج آقا جلال دیگر نفسش فرق می کرد ❣ 😍ابوالقاسم عطار میگفت آسید جلال وقتی روضه می خواند از در و دیوار صدای یا حسین بلند می شد 💥داستان آموزنده☝️💥 @daeireza
😜 اودافظ اودافظ 💪 بروووووووو کشورت بلغارستان 👤 "ناهید کیانی _ کیمیا علیزاده" 📛 نماینده اصلی وزن خودش در بود و به بهانه اینکه مانع پیشرفتشه رفت زیر پرچم کشور دیگه. 🌸 الان که تعویضی علیزاده بود با قدرت شکستش داد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ❌ نمردیم و معنی پیشرفتو دیدیم. 🌹 و آفرین به دختر غیور و ورزشکار ایرانی @daeireza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍☝️ این پیرمرد ۹۰ ساله روستایی. ❌ چون خونه اش بالای تپه بوده و راه درستی برای رفت و آمد نداشته، ✅ ۳۵ سال قبل این رو برای خودش ساخته که هنوز هم کار میکنه @daeireza
🔻حالات آقای (همسر ) پس از اینکه متوجه شد همسرش به درجه رسیده 🌸 کتاب که تازه به دستش رسیده بود را برداشت و زودتر از همیشه حجره را ترک و به سمت خانه رفت. باورش سخت بود. همسری که تمام لباس‌های شوهرش را خودش دوخته و در کارهای خانه سنگ تمام گذاشته بود. همسری که هر روز تا جلوی درب بدرقه اش می‌کرد و هنگام ورود با تواضع و محبت به استقبالش می آمد 🌹 همسری که مهمان‌های زیاد او را با خوش رویی پذیرایی می‌کرد. همسری که هیچ وقت گله و شکایتی از حجم کارهای خانه نکرده بود. باورش نمی‌شد که این اجازه نامه ها مربوط به او باشد. صفحه آخر کتاب نشان میداد همسر دانشمندش، اجازه اجتهاد و استنباط احکام شرعی را از بالاترین مراجع زمان گرفته بود 🌷 گام‌هایش را تندتر کرد تا زودتر به منزل برسد. احساس تعجب و خوشحالی و افتخار وجودش را فراگرفته بود و عجیب‌تر از همه اینکه همسرش در این‌باره هیچ‌گاه چیزی به او نگفته بود. البته شاید خیلی هم نباید تعجب می‌کرد. با آن پشتکار و صبوری و اخلاصی که از بانو دیده بود حقش بود که چنین بشود. خود بانو گفته بود که 🌼 را می آموزد نه برای خود علم بلکه به عنوان مقدمه ای برای قرب خدا و و معرفت النفس 🌻 از دست دادن هفت فرزند و در عین حال شاکر بودن کار هر زنی نیست. می دانست که بانو حتی کارهای خانه را هم با نگاهی متفاوت می‌نگرد و به کارهای خانه هم رنگ و بوی الهی و داده است. 🌺 شنیده بود که بانو وقتی خانم‌های دیگر را موعظه می‌کند می‌گوید: اگر بناست انسان به وسیله از تعلق و حب دنیا خلاص شود پس چه ریاضتی بهتر از خوب کردن و خوب کردن! 💐 شنیده بود که می‌گفت: هیچ ریاضت نفسی مانند خانه‌داری نیست. لذا بهترین خانه‌داری‌ ها را می‌کرد. دائما می‌گفت از خانه به می‌رود، از خانه شوهر هم به می‌رود. خود معین التجار پیش قدم شده بود تا بانو بتواند علاوه بر کارهای خانه به تحصیل علم هم بپردازد ولی نمی‌دانست بانویش آنقدر دانشمند شده که چنین کتابی چاپ کرده و در انتهای کتاب اجازه مراجع وجود دارد مبنی بر اجتهاد بانو! 💥 اتفاقی امروز یکی از دوستانش به حجره آمده بود و کتاب "اربعین هاشمیه" که همسرش نوشته بود و با عنوان بانوی ایرانی امضا شده بود را نشانش داده بود. یاد خاطره ای از بانو در ذهنش جولان می‌کند. 🌟 بانو گفته بود روزی دایه، دختر چهارساله و طفل شیرخوارم را نزدم آورد. از دور که می‌آمد قلبم از محبت مادری برای دخترکم از جا کنده شده بود. آن گاه که جگر گوشه ام را شیر میدادم محو جمال او شده بودم، او را بوسیدم و احساس عجیبی سراپای وجودم را فرا گرفت. انگار تمام قلبم به سوی او میرفت 🥀 هنوز از این حالت روحی ساعتی نگذشته بود که نوزاد شد و در کمتر از یک روز از دنیا رفت. دختر چهار ساله هم به فاصله یک هفته درگذشت و مادر را تنها گذاشت. گویا خدا می‌خواست بانو هر چه بیشتر و بیشتر از دنیا و تعلقات دنیایی رها شود و قلبش هر چه بیشتر متوجه آن گمشده اش باشد. 🌞 خود بانو گفته بود از کودکی احساس میکردم گمشده ای دارم و دنبال آن می‌گردم ولی نمی‌دانم آن را کجا و چگونه جستجو کنم تا اینکه خداوند با به قلبش راه را نشان داده بود ولی عطشش را صد چندان کرده بود. همین و اشتیاق بود که از چهارسالگی او را پای درس نشانده بود و به جای بازی‌های کودکانه، عاشق مطالعه و شنیدن از و کرده بود. ❌حالا بانو درگذشت هفت فرزندش را بخشی از می‌دید و همانند ابراهیم علیه السلام باید در امتحانات الهی می‌کرد و . 🌸 استادش گفته بود : روزی که شنیدم فرزند ایشان فوت کرده فکر کردم خانم دیگر درس را تعطیل خواهد کرد ولی دو روز بعد خدمتکار ایشان سراغ من آمد تا برای تدریس به منزل ایشان بروم و من از علاقه او به تحصیل سخت تعجب کردم.⚠️😳 🌷 خیلی وقت‌ها بانو این ابیات را زمزمه می‌کرد. آن کس که تو را شناخت جان را چه کند // فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی // دیوانه تو هر دو جهان را چه کند ✅ معین التجار بالاخره به خانه رسید. به به عجب بوی غذایی در خانه پیچیده است. چقدر امروز احساس خوشبختی می‌کند. مگر چند مرد در این دنیا وجود دارند که دستپخت یک بانوی و و را خورده باشند 📜 اساطیر نامه @daeireza
✍😍 خیلی قشنگه با حوصله بخونید 🙏🙏 ✅ داستان حضرت چیست؟ ❌ وچه شدکه به او مقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟ زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بود حبیب جوانی بیست ساله بود او علاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هر جا امام حسین می رفت این عشق و علاقه او را به دنبال محبوب خود میکشید پدرحبیب که متوجه حال پسر شد از او پرسیدکه چه شده که لحظه ای ازحسین جدانمی شوی ؟حبیب فرمود پدر جان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین وعلاقه مر اتا جایی می کشاندکه درعشق خود فنا میشوم مظاهر پدر حبیب رو به پسرکرد وگفت حبیب جان آیا آرزویی داری؟ حبیب فرمود: بله پدرجان چیست؟ حبیب عرض کرداینکه حسین مهمان ماشود. پدر موضوع علاقه حبیب به علیه السلام را با مولای خودعلی علیه السلام درمیان گذاشت وازایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند، امام علی علیه السلام مهمانی حبیب را با جان و دل قبول کرد روز مهمانی فرا رسید حال و روز حبیب وصف نشدنی بود و برای دیدن حسین آرام و قرار نداشت بر بالای بام خانه رفت و از دورآمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدار سر رسید از دورحسنین را به همراه پدر دید درحالی که سراسیمه از بالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شد و از پشت بام به پایین افتاد پدر خود را به او رساند ولی حبیب جان در بدن نداشت پدر حبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را درگوشه ای ازمنزل مخفی کرد و آرامش خود را نگه داشت علیه السلام از اینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد فرمود مظاهر با علاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم درتعجبم که چرا او را نمی بینم ؟! پدر عذرخواهی نمود، گفت او مشغول کاری است. امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او راجویا شد اما این بارهم پدرحبیب همان جواب را داد امام اصرارکردکه حبیب را صدا بزنند در این هنگام مظاهر از آنچه برای حبیب اتفاق افتاده را شرح داد امام فرمود بدن حبییب را برای من بیاورید بدن بی جان حبیب را مقابل امام گذاشتن تا چشم امام به بدن حبیب افتاد اشکهایش سرازیر شد رو به حسین کرد و فرمود: پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شما داشت جان داد حال خود چه کاری در مقابل این عشق انجام می دهی؟ اشکهای نازنین حسین جاری شد دستهای مبارکش را بالا برد و از خدا خواست به احترام حسین و محبت حسین حبیب را بار دیگر زنده کند در این هنگام دعای حسین مستجاب شد و حبیب دوباره زنده شد. علیه السلام رو به حبیب کرد و گفت ای حبیب به خاطر عشقی که به حسین داری خداوند به شما کرامت نمود واین مقام رفیع را به شما داد که هر کس پسرم حسین را زیارت کند نام اورا در دفتر زائران حسین ثبت خواهی کرد. به همین جهت در زیارت حبیب این چنین گفته شده سلام برکسی که دو بار زنده شد و دو بار از دنیا رفت. 📚 منابع: 🔺دانشنامه امام حسین(ع) نوشته ایت الله محمدی ری شهری 🔺 منتخب طریحی @daeireza
بخش بیست‌وچهارم درجه ی بالای 🌸 🌸 و جناب در گفتگو های این حکایت صاحب می‌گوید: 🌹 از پسر نقل می‌کند که گفت: ✅ در وبائی که در سالهای دهه ۱۳۷۰ ق شایع شد، ❌ جناب را در اواسط شب ناخوشی عارض شد و چون حالت او را پریشان دیدم و ضعف پیری و عبادت هم در او زیاده بر آن بود، از ترس آنکه مبادا تا صبح نماند و شیخ انصاری از ما مؤاخذه نماید که چرا جهت عیادت به او اطّلاع ندادیم، 🕯 فانوس را از برای اعلام شیخ روشن کردیم، ⁉️ سیّد چون ملتفت شد، فرمود چه خیال دارید؟ 💠 عرض کردیم، اراده داریم شیخ را باخبر کنیم، ✅ گفت: حاجت به آن نیست، شیخ الان تشریف می‌آورد، چراغ را خاموش کنید و بنشینید. 💥 چون فانوس را خاموش کرده، نشستیم، لحظه‌ای نگذشته آواز حلقۀ در بلند شد، ✅ سپس سیّد فرمود که: شیخ است، در را بگشائید؛ چون در را بگشودیم، شیخ را با در پشت در دیدیم، 🔺شیخ فرمود: حال سیّد علی چگونه است؟ عرض کردیم حالا که مبتلا شده، خدا رحم کند إن‌شاءالله؛ فرمود: باکی نیست إن‌شاءالله، و داخل گردید. 🌹 چون سیّد را در این حال دید، فرمود: نگران نباش، خوب می‌شود إن‌شاءالله؛ سیّد عرض کرد که از کجا می‌گوئی؟ ✅ فرمود که: خواسته‌ام که تو بعد از من بمانی و بر جنازۀ من نماز کنی؛ عرض کرد که چرا این ‌را خواستی؟ 🍀 فرمود: حالا که شده؛ ☺️ پس نشست و قدری سؤال و جواب و مطایبه کردند و شیخ برخواست؛ 🌷 فردای آن‌روز شیخ بعد از درس در بالای منبر فرمود: حاج سیّد علی را می‌گویند ناخوش است، هرکس از طلّاب به عیادت او می‌خواهد برود، با من بیاید و از منبر به زیر آمده با جملگی از طلّاب به خانۀ سیّد رفت؛ ☘ راوی گوید: چون وارد گردید، مانند کسی که خبر ندارد از سیّد احوال‌پرسی نمود. ❌ من خواستم عرض کنم: شیخنا شما دیشب تشریف آوردید و از حال سیّد اطلاع دارید ✅ که ناگاه سیّد را دیدم که انگشت به دندان گزیده و اشاره کرد، دانستم رضایت ندارد، لذا سکوت کردم؛ بعد هم سیّد عافیت یافت و بر جنازۀ شیخ نماز کرد أعلی‌الله مقامهما. 🔺 پانوشت : برخی نکات این داستان: در این حکایت ، جناب سید علی شوشتری با آن که در سختی بیماری به سر میبردند ولی از آمدن شیخ انصاری خبر دادند و حتی خبر از کوبیدن در توسط شیخ دادند. ✅ این مطلب یکی اِخبار از آینده و یکی ارتباط باطنی با شیخ انصاری و یکی دیدن پشت دیوار و حجاب را گویاست. ✅ از طرفی مستجاب الدعوه بودن شیخ انصاری و سرّ نگهدار بودن وی هویداست. 🔺 از منظر دیگر، مشخص میشود کتمان خیلی از روابط معنوی در پیشگاهِ عموم، رویه علمای ربانی بوده است. و نکته‌ی دیگر،دعای شیخ، گویای شیفتگی و ارادت شیخ انصاری نسبت به جناب سید علی بوده که خواستار خواندن نماز میتِ خویش توسط سیدعلی شوشتری می باشد. _-_-_-_-_-_-_-🌹-_-_-_-_-_-_- 📜 معرفی عارفان راستین به مرور از کانال به صورت کاملا منتشر خواهد شد ان شالله. @daeireza
بخش اول 🌸 🌸 🔻شهرت: ملاحسینقلی درگزینی نجفی، معروف به ملاحسینقلی شوندی همدانی، 🔻 ولادت : 1239 هـ.ق، مصادف با ۱۲۰۳ هـ.ش، روستای شوند ، شهرستان درجزين یا رزن همدان 🔻ارتحال: 28 شعبان 1311 هـ.ق، کربلای معلّی 🌹 نسب وی به ، از صحابه پیامبر اکرم(ص)، می‌رسد.[۱] آخوند همدانی فرزند رمضان‌علیِ چوپان بود که بعد به شغل پینه‌دوزی (کفاشی) روی آورد. ❌ در اوایل زندگی، رمضان‌علی از داشتن فرزند محروم بود. تا اینکه توفیق زیارت (علیه‌السّلام) برای او حاصل شد. 😭 رمضان‌علی در کنار بارگاه امام حسین (علیه‌السّلام) نذر کرد که اگر خداوند متعال فرزند پسری به او عنایت کند، نامش را در زمره غلامان آن حضرت ثبت کند و او را برای ترویج مذهب جعفری تربیت کند. 💞 پس از مراجعت از ، دعای او به هدف اجابت رسید و نذرش مقبول درگاه خداوندی قرار گرفت. 😍خداوند متعال به او دو فرزند پسر عنایت کرد که اولی را حسینقلی (نوکر امام حسین (علیه‌السّلام)) و فرزند دوم را کریم‌قلی (بنده خدا) نامید. رمضان‌علی علاقه شدیدی به داشت. ❣آرزویش این بود که فرزندانش از عالمان دین محسوب شوند. 🌷 لذا حسینقلی را برای تحصیل علوم دینی به تهران فرستاد. 🌼 حسینقلی در تهران درس‌های مقدماتی، سطوح و را فراگرفت و سپس در درس خارج فقه و اصول عالمان تهران، به خصوص حلقه درس شرکت کرد. 🌸 او برای شرکت در درس به سبزوار رفت. ✅ پس از مدتی اقامت در آنجا، عازم نجف شد. 🕌 در از درس فقه و اصول بهره‌مند شد و از طریق وی بود که به درس اخلاق راه یافت و شاگرد او شد. ــــــــــــــــــــــــــ ۱.مدرس تبریزی، ج۶، ص۳۷۶؛ آقابزرگ طهرانی، ۱۳۷۳ق، ج۱، ص۶۷۴ و پاورقی ۱ 🔹 فهرست ملاحسینقلی تا کنون _-_-_-_-_-_-_-🌹-_-_-_-_-_-_- 📜 معرفی عارفان راستین به مرور از کانال به صورت کاملا منتشر خواهد شد ان شالله. 🔻 سلسله مطالب مرتبط گذشته: (کافیست جملات را لمس کنید👇) معرفی آیت الله قاضی معرفی آیت الله سید علی شوشتری @daeireza
بخش هفتم صبر و استقامتِ 🌸 🌸 در راه رسیدن به کمال 🌱 آن طور که در زندگی جناب نقل شده است ایشان برای رسیدن به کمال زحمات زیادی کشیده اند و پس از سال‌ها نتیجه گرفته اند.🌿 🌸 در همایش بزرگداشت مقام شیخ عارفان آخوند ملاحسینقلی همدانی : 🌹حضرت آیة الله ملاحسینقلی همدانی پس از بیست و دو سال نتیجه گرفت 🔺 و کسانی که دیر نتیجه می گیرند، پخته تر، قویتر و بهتر نتیجه میگیرند؛ چون آمادگی و استعدادشان بیشتر می شود. 🌷 قضیه هم از این قرار بود که آخوند در در ایوانی نشسته بود، چشمش به تکه نان خشکی افتاد که کبوتری برای خوردن آن پر کشید و آمد، ولی نتوانست با منقارآن را خرد کند.🕊 ♻️ رفت و بار دیگر بازگشت، چند بار رفت وآمد تا این که بالاخره تکه نان را خرد کرد و خورد و دلش آرام گرفت و رفت. 🔺جناب آخوند از این واقعه الهام گرفت که باید صبوری کرد.✅ 🌸 تکمله: در نکتۀ ۶۴۱ از کتاب هزار و یک نکته : «جناب آخوند ملا حسينقلى بعد از بيست و دو سال سير و سلوك نتيجه گرفت و به مقصود رسيد. و خود آن جناب گفت: «در عدم وصول به مراد سخت گرفته بودم تا روزى در در جايى (گويا در گوشه ايوانى) نشسته بودم، ديدم كبوترى بر زمين نشست و پاره نانى بسيار خشكيده را به منقار گرفت و هر چه نوك مى‌زد خورد نمى‌شد، نان را ترك گفت و پرواز كرد و برفت؛ پس از چندى باز گشت، به سراغ آن تكه نان آمد باز چند بار آن را نوك زد و شكسته نشد، باز برگشت و بعد از چندى آمد و بالأخره آن تكه نان را با منقارش خورد كرد و بخورد، از اين عمل كبوتر ملهم شدم كه اراده و همّت مى‌بايد». 😍✨ به خاطر همین مقام روحی بود که آخوند، سیصد تن از اولیاء الله را تربیت کرد ☘ و آنها را سه دسته کرده بود: 🟡 یک دسته روزها به محضرش می آمدند، ⚫️ یک دسته شبها بعد از نماز مغرب و عشا 🟠 و یک دسته هم سحرها. 🔹فهرست مطالب ملا حسینقلی تا الان _-_-_-_-_-_-_-🌹-_-_-_-_-_-_- 📜 معرفی عارفان راستین به مرور از کانال به صورت کاملا منتشر خواهد شد ان شالله. 🔻 سلسله مطالب مرتبط گذشته: (کافیست جملات را لمس کنید👇) معرفی آیت الله قاضی معرفی آیت الله سید علی شوشتری @daeireza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبکه خبری تروریستی اینترنشنال: 👌 نتانیاهو بعلت درد شدید درناحیه قفسه سینه وسکته قلبی از هوش رفت و روانه بیمارستان شد. ☺️💪 هر که با آل علی در افتاد ورافتاد 🔺 شایدم در اثر بمباران ، رو به هلاکته نمیخوان صداشو درآرن شاهد: 🔴وب سایت عبری والا: در خانه شخصی خود در قیصریه بود و هنگانی که آژیر خطر به صدا درآمد او با عجله به سمت پناهگاه رفت. @daeireza
🌷 حضرت آیة الله جناب آقای حاج که از شاگردان درس اخلاق مرحوم حاج بودند نقل می فرمودند که: 🌼 استادمان مرحوم آقای بافقی به خادمش آقای حاج دستور داده بود، که شبها در خانه را باز بگذارد و مواظب باشد که اگر ارباب حوائج( مردم )، مراجعه کردند، به آنها جواب مثبت بدهد و حتی اگر لازم شد در هر موقع شب که باشد او را بیدار کند تا کسی بدون دریافت جواب از در خانه ی او برنگردد. 🌺 🍃 آقای حاج عباس یزدی نقل میکند که: 🌃 نیمه ی شبی در اتاق خودم که کنار در حیاط منزل آقای حاج شیخ محمد تقی بافقی بود خوابیده بودم، 💥 ناگهان صدای پایی در داخل حیاط مرا از خواب بیدار کرد 😳 من فوراً از جا برخاستم، دیدم جوانی وارد منزل شده و در وسط حیاط ایستاده است، ❌ نزد او رفتم و گفتم شما که هستید و چه می خواهید؟ 🔺مثل آنکه نتوانست فوراً جواب مرا بدهد حالا یا زبانش از ترس گرفته بود و یا متوجه نشد که من به فارسی به او چه می گویم (زیرا بعدها معلوم شد که او اهل است و عرب است) 🌀 ولی مرحوم آقای بافقی قبل از آنکه او چیزی بگوید از داخل اتاق صدا زد که ✨ حاج عباس، او است و با من کار دارد او را راهنمایی کن که نزد من بیاید. 🔺 من او را راهنمایی کردم او به اتاق آقای بافقی رفت مرحوم آقای بافقی وقتی چشمش به او افتاد بدون هیچ سوالی به او فرمود،😍 احسنت میخواهی مسلمان شوی، او هم بدون هیچ گفتگویی به ایشان، گفت: بلی برای تشرف به آمده ام. 🌟 مرحوم آقای بدون معطلی بلافاصله آداب و شرائط تشرف به اسلام را به ایشان عرضه نمود و او هم مشرف به دین مقدس اسلام شد 🧐 من که همه ی جریانات برایم غیر عادی بود از یونس تازه مسلمان سوال کردم که جریان تو چه بوده و چرا بدون مقدمه به دین مقدس اسلام مشرف گردیدی و چرا این موقع شب را برای این عمل انتخاب نمودی؟ 🔺او گفت: 🌸 من اهل بغدادم و ماشین باری دارم و غالباً از شهری به شهری بار می برم.🚛 🚍 یک روز از بغداد به سوی می رفتم دیدم 👨‍🦳💧 در کنار جاده پیرمردی افتاده و از تشنگی نزدیک به هلاکت است، فوراً ماشین را نگه داشتم و مقداری آب که در قمقمه داشتم به او دادم، 🚰سپس او را سوار ماشین کردم و به طرف کربلا بردم، ❌ او نمی دانست که من مسیحی و ارمنی هستم، وقتی پیاده شد گفت: 🤲 برو جوان حضرت ابوالفضل العباس (سلام الله علیه) اجر تو را بدهد.✨ 💫 من از او خداحافظی کردم و جدا شدم پس از چند روز باری به من دادند که به بیاورم ⚡️ امشب سر شب به تهران رسیدم و چون خسته بودم خوابیدم، در عالم رویا دیدم در منزلی هستم و شخصی در آن منزل را می زند، پشت در رفتم و در را باز کردم دیدم شخصی سوار اسب است و می گوید: 💐 من هستم، آمده ام حقی که به ما پیدا کردی به تو بدهم. ❌گفتم: چه حقی؟ ✅ فرمود: حق زحمتی که برای آن پیرمرد کشیدی، سپس اضافه فرمود و گفت: وقتی از خواب بیدار شدی به میروی شخصی تو را بدون آنکه تو سوال کنی، به منزل آقای شیخ محمد تقی بافقی می برد. وقتی نزد ایشان رفتی به دین مقدس اسلام مشرف می گردی.🌱 ❣من گفتم: چشم قربان و آن حضرت از من خداحافظی کرد و رفت، من از خواب بیدار شدم 🚶و شبانه به طرف سلام الله علیه حرکت کردم، در بین راه آقایی را دیدم که با من تشریف می آورند و بدون آنکه چیزی از ایشان سوال کنم، مرا راهنمایی کردند و به اینجا آوردند و من مسلمان شدم 💚 💥❓ وقتی ما از مرحوم آقای حاج شیخ محمد تقی بافقی سوال کردیم که شما چگونه او را می شناختید و می دانستید که او آمده است که مسلمان بشود؟ 😍🌹 فرمود آن کسی که او را به اینجا راهنمایی کرد، یعنی حضرت حجة بن الحسن(سلام الله عليهما) به من هم فرمودند که او می آید و چه نام دارد و چه می خواهد. 📚 منبع : جنات الفروس، فصل سوم ص ۲۵۲، ملاقات با امام زمان سلام الله علیه، ملاقات پنجاه و چهارم، ص ۱۴۹ 🔺 پانوشت: حضرت عباس علیه السلام ، مدیون کسی نمی‌مونه. قدمی برای خودش و محبانش بر داری حتماً جبران می کنه 🔸 برای دیدن داستان جذاب دیگر از 👈 اینجا را لمس کن @daeireza
بخش سیزدهم دو داستان از 🌸 🌸 با محتوای مشابه 🟡 آخوند در بزم آوازخوانی 🔹داستان اول: 🌹 آخوند در یكی از سفرهای خود، با جمعی از شاگردان به می‌رفت. ☕️ در بین راه، به قهوه‌خانه‌ای رسیدند كه جمعی از اهل هوی و هوس در آن جا می‌‌خواندند و پایكوبی می‌كردند. 🚫 آخوند به شاگردانش فرمود: یكی برود و آنان را نهی از منكر كند. 🔺بعضی از شاگردان گفتند: این ها به نهی از منكر توجه نخواهند كرد. 🍃 فرمود:من خودم می‌روم. وقتی كه نزدیك شد، به رئیسشان گفت: ❓ اجازه می‌فرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟ ⁉️رئیس گفت: مگرشما بلدی بخوانی؟ فرمود: بلی. گفت: بخوان. 🎶 آخوند شروع به خواندن اشعار ناقوسیه امیرمؤمنان (ع) كرد. 🟢 یَقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ،حَقّاً حَقّاً،صِدْقاً صِدْقاً،إِنَّ اَلدُّنْیَا،قَدْ غَرَّتْنَا،وَ شَغَلَتْنَا،وَ اِسْتَهْوَتْنَا،وَ اِسْتَغْوَتْنَا ،یَا اِبْنَ اَلدُّنْیَا،مَهْلاً مَهْلاً،یَا اِبْنَ اَلدُّنْیَا،دَقّاً دَقّاً،یَا اِبْنَ اَلدُّنْیَا،جَمْعاً جَمْعاً،تَفْنَى اَلدُّنْیَا،قَرْناً قَرْناً... 🔞 آن جمع سرمست از لذت‌های زودگذر دنیوی، وقتی این را از زبان كیمیا اثر آن هدایتگر شنیدند. به گریه درآمده و به دست ایشان كردند.😭 🔺یكی از شاگردان می‌گوید: وقتی كه ما از آن جا دور می‌شدیم، هنوز صدای گریه آن ها به گوش می‌رسید.💫 🔹داستان دوم: 🌹 «روزى مرحوم آخوند ملّاحسينقلى همدانى در خيابان مى‏ گذشت، چشمش به عدّه‏ اى از جوانان افتاد كه دور هم جمع شده ‏اند و به لهو و لعب و نواختن‏ موسيقى و آلات طرب [و احیانا شراب ] مشغولند. 🔺مرحوم آخوند به ميان آنها رفت و فرمود: «آيا مرا به جمعتان راه مى ‏دهيد؟» 🤩 آنها استقبال كردند و گفتند: بفرماييد، ولى اوضاع و احوال ما اين‏چنين است و با حال شما مناسبتى ندارد.😰 ✅ مرحوم آخوند فرمود: «اشكالى ندارد، همه با هم هستيم و با هم مى ‏خوانيم.» 🔊 آنها گفتند: پس اگر اين‏طور است شما شعر بخوان و ما آهنگ و ساز آن را اجرا مى ‏كنيم.🎼🪕 🌷مرحوم آخوند فرمودند: «بسيار خوب» و شروع كردند به خواندن اشعار عليه ‏السّلام در مجلس متوكّل عبّاسى وقتى كه حضرت را به مجلس شرب خمر خويش وارد كرد و از حضرت تقاضا كرد از جام شراب بنوشند، ❌ حضرت فرمودند: «تا كنون گوشت و پوستم از شراب رشد نكرده است و اجداد من نيز لب به خمر نزده‏ اند، مرا معذور بدار.» 🔺متوكّل گفت: حال كه از جام شراب ما نمى‏ آشاميد، پس شعرى براى ما بخوانيد كه مجلس ما را گرم كند و نشاط بخشد. و ما هم به مِى‏ خوارگى و شُرب خمر ادامه مى ‏دهيم.🎊 🌼 امام هادى عليه ‏السّلام فى البداهة اين اشعار را سرودند : 🍂 باتوا عَلَى قُلَلِ الأجبالِ تَحرُسُهُم غُلبُ الرِّجالِ فَلَم تَنفَعهُمُ القُلَلُ‏... 🔺مضمون این شعر چنین است: «قله های بلند را برای خود منزلگاه کردند و همواره مردان مسلح در اطراف آنها بودند و آنها را نگهبانی می‌کردند، ولی هیچ یک از آنها نتوانست جلو مرگ را بگیرد و آنها را از گزند روزگار محفوظ بدارد. » «بالاخره از دامن آن قله های منیع و از داخل آن دژهای محکم و مستحکم به داخل گودالهای قبر پایین کشیده شدند، و با چه بدبختی به آن گودالها فرود آمدند! » . «در این حال منادی فریاد زد و به آنها بانگ زد که: کجا رفت آن زینتها و آن تاجها و هیمنه ها و شکوه و جلالها؟ » . «کجا رفت آن چهره های پرورده ی نعمتها که همیشه از روی ناز و نخوت، در پس پرده های رنگین، خود را از انظار مردم مخفی نگاه می داشت؟ » «قبر عاقبت آنها را رسوا ساخت. آن چهره های نعمت پرورده در نهایت جولانگاه کرمهای زمین شد که بر روی آنها حرکت می کنند! » . «زمان درازی دنیا را خوردند و آشامیدند و همه چیز را بلعیدند، ولی امروز همانها که خورنده ی همه ی چیزها بودند مأکول زمین و حشرات زمین واقع شده اند! » . ☝️حضرت هادى عليه ‏السّلام وقتى اشعار را به پايان رساندند، 😭 به گريه افتاد و جام‏هاى را بشكست و از حضرت عذرخواهى نمود و ايشان را روانه ساخت. 🔊 مرحوم آخوند نيز شروع كردند به خواندن اين اشعار، و آن جوان‏ها به ساز و موسيقى پرداختند، 💥 ولى لحظاتى نگذشت كه سازها را از دست انداختند و اشك‏هاى آنان سرازير گشت و وقتى كه اشعار به پايان رسيد همگى برخاستند و آلات لهو و لعب را شكستند و به دست و پاى مرحوم آخوند افتادند و توبه كردند و از شاگردان خاصّ و سلوكى آن مرحوم شدند.» 📙 منبع: (اسرار ملکوت، ج3، ص277) 🔹فهرست مطالب ملا حسینقلی تا الان _-_-_-_-_-_-_-🌹-_-_-_-_-_-_- 📜 معرفی عارفان راستین به مرور از کانال به صورت کاملا منتشر خواهد شد ان شالله. 🔻 سلسله مطالب مرتبط گذشته: (کافیست جملات را لمس کنید👇) معرفی آیت الله قاضی معرفی آیت الله سید علی شوشتری @daeireza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 پیام پرمعنای قهرمان پرورش اندام جهان "من راه تورا خواهم رفت ای " انتشار حداکثری با شما ✅ @daeireza
🎯 شما به فکر آزادی باشید! 🔻 یک روز [ ] خیلی مخلصانه برای من تعریف کرد: مصطفی! بعد از سقوط خرمشهر همراه فرماندهان به دیدار حضرت امام رفتیم. آن روز تصور من این بود که سقوط خرمشهر آخر دنیا است. 😤 به‌حدی ناراحت و عصبانی بودم که بلند شدم به حضرت امام گفتم: «آقا! شما یک فکری بکنید! خرمشهر سقوط کرد و از دست رفت!» 🌹 امام تأملی کرد و گفت: «شما به فکر آزادی قدس باشید. ان‌شاءالله قدس شریف باید آزاد بشود.» 🔺😳 وقتی امام این را گفت، من متحیر و مبهوت شدم. با خودم گفتم: «خدایا! ما توی چه فکری هستیم و امام به چی فکر می‌کنه! سقوط خرمشهر برای ما دنیا و آخرتمون شده، ولی امام در فکر آزادی قدسه!» معنی حرف امام این بود که علاوه بر این که آزاد می‌شود، قدس هم آزاد خواهد شد. 📚 منبع : کتاب | جستارهایی از زندگی و خاطرات شهید سیدمحمدعلی جهان‌آرا صفحات ۱۲۸ و ۱۲۹ @daeireza
بخش بیست‌ونهم دو داستان با یک مضمون از 🌸 🌸 در مورد اثر کلام بر مردِ شرور اول [آیا هنوز موقع نشده است؟] 🌹 جناب حاج (وصیِ ) از مرحوم آخوند نقل نمودند ـ که: 💐 روزی از صحن مطهّر حضرت علیه السّلام عبور می‌نمودند، در کنار صحن مرد عربی که به شرارت و آدم‌کشی معروف بود نشسته بود. ❌ ایشان جلو رفتند و فرمودند: آیا هنوز موقع توبه نشده است؟! ❗️مرد عرب مطلب را نفهمیده سربلند نمود و گفت: شیخنا چه می‌گوئی؟ ⚠️ ایشان گفتند که: گفتم آیا هنوز موقع توبه نرسیده است؟! 💥 ناگهان مرد عرب صیحه‌ای زد و به سمت حرم مطهّر دوید، در ایوان مطهّر دو مرتبه صیحه‌ای زد و جان تسلیم نمود. ⁉️ عده‌ای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملا حسینقلی همدانی به او گفته است. چون از او سؤال كردند، ایشان فرمودند: 🌹 «من می‌خواستم او را آدم كنم و این كار را نیز كردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم». (منبع: مطلع انوار ج3 - احوالات و آثار بزرگان و عرفاء باللَه) داستان دوم: عَبد فَرّار 🔥 شخصی به نام عبد فرار [یعنی عبد بسیار گریزان] از اراذل و اوباش اشرف بود كه مردم او را در ظاهر، احترام می‌كردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند. ❌ این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا می‌كرد یا دوستدار مالی می‌شد، كسی نمی‌توانست او را از دست‌یابی به خواسته‌اش بازدارد. 📛 مردم نجف از دست او در آزار بودند. 🌙 در یكی از شب ها كه آخوند ملا حسینقلی همدانی از امیرالمومنین (ع) بازمی‌گشت، وی در مسیر راه او ایستاده بود. 👣 عارف همدانی بدون هیچ توجهی از كنار او گذشت. 🔺این بی‌توجهی آخوند بر ایشان سخت گران آمد. از جای خود حركت كرد تا این شیخ پیر را تنبیه كند. 📛 دوید و راه را بر او بست و با لحنی بی‌ادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نكردی؟! 🌷 عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو كیستی كه من باید حتماً به تو سلام می‌كردم؟ 💪 گفت: من عبد فرارم. ⚠️ آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ 🔺 یعنی تو از خدا فرار كرده‌ای یا از رسول خدا؟ 👣 و سپس راهش را گرفت و رفت. ☀️ فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام كرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز یكی از بندگان خدا فوت كرده هر كس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم. 👥 عده‌ای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای حركت كردند 😳 ولی با كمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. ⚰ آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است كه آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد كرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد. ⁉️ یكی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرار رفته و از او سؤال كرد: ❓چطور شد كه او فوت كرد؟ همسرش گفت: نمی‌دانم چه شد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بی‌خود منزل می‌آمد، ولی دیشب حدود یك ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد 💬 و در فكر فرورفته بود و تا صبح نخوابید 🚶و در حیاط قدم می‌زد و با خود تكرار می‌كرد: عبد فرار، تو از خدا فرار كرده‌ای یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد.(منبع: مهر خوبان) 🔹فهرست مطالب ملا حسینقلی تا الان _-_-_-_-_-_-_-🌹-_-_-_-_-_-_- 📜 معرفی عارفان راستین به مرور از کانال به صورت کاملا منتشر خواهد شد ان شالله. 🔻 سلسله مطالب مرتبط گذشته: (کافیست جملات را لمس کنید👇) معرفی آیت الله قاضی معرفی آیت الله سید علی شوشتری @daeireza
زنگ 🦌 گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد عکس خود را در آب دید، ❌پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد.😰 ✅اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند. گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: 😭خدایا مرا ببخش ، دریغ پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند. ❌چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها گله مندیم و ناشکر، پله‌ی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد. @daeireza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی برق رفت اصلا استرس نداشته باش ☝️ با این روش بیا بیرون‌ ❌ برای دوستان بفرستید.@daeireza
بخش سی‌وششم تلنگر انسان‌سازِ 🌸 🌸 به 🌸 : 🌹 با پدر من هم‌درس بود. 🔺آن دو از خوش‌پوش های حوزه نجف محسوب می‌شدند. یعنی بهترین لباس ها را این ها می‌پوشیدند.🥼🤩 🤓 چون درسشان هم خیلی خوب بود، در حوزه نجف مورد اشاره دیگران بودند كه درس را خوب می‌فهمند. به هیچ كس هم اعتنایی نمی‌كردند. 🌷 یك روز آخوند در صحن [ ] نشسته بود. 💥 در همین حین، آقا شیخ علی قمی از در قبله وارد حرم می‌شود. 👁 چشم مبارك آخوند ملا حسینقلی به او می‌افتد، 🏃 شیخ علی قمی بسر می‌دود تا می‌آید پهلوی آقا. 👂🗣 آخوند ملا حسینقلی یك دقیقه در گوش او صحبت می‌كند. ⁉️ چه گفت؟ خدا می‌داند: دیگران هم نفهمیدند. 😰 شیخ علی قمی عقب عقب برمی‌گردد و می‌رود. 🍂 با فاصله اندكی، تمام لباس هایش را عوض می‌كند، 🤐 توی درس هم قفل می‌زند به دهنش، یعنی این لذت سخن گفتن در درس از سرش پریده بود، 🌱 لذت لباس های پاك و پاكیزه و گران قیمت از سرش پریده بود، تا آخر عمرش كه او را می‌دیدیم، تمام لباسهایش كرباس بود. چو خورشید جهان بنمایدت چهر نماند نور ناهید و مه و مهر 📘 منبع: آیت_الله_نجابت شیرازی در شرح گلشن راز 🔺 پانوشت: 1⃣ علت نهی و توصیه استاد: در نجف در آن بازه تاریخی، فقر و نداری نه تنها در بین حوزویان بلکه در بین مردم هم بیداد میکرده، و لباس گران و شیک در آن شرایط هم موجب بدبینی، هم موجب دلخوری دیگران میشده و هم اینکه موجب انگشت نما شدن و در نتیجه شاید عنوان لباس شهرت یافته باشد. ✅ درس و بحث شان هم شاید لایه های تکبر و عجب در وجودشان و همچنین حسادت دیگران را همراه داشته که توسط استاد عارف کامل نهی گردیده است. 2⃣ شیخ علی زاهد قمی کیست؟ 🌸مرحوم از پرهیزگاری و حالات عبادی استادش(شیخ قمی) چنین سخن می گوید: 🌼 وی از افرادی بود که خداوند متعال او را به عمل به آداب و مستحبات شرعی، حتی مجاورت مکه و مدینه موفق نمود. من از او دعای حرز یمانی معروف به دعای سیفی را با اجازه ویژه روایت می کنم. او نمونه ای مجسّم از پرهیزگاری به شمار می رفت. در تهجّد و شب زنده داری اهتمام داشت. 📕 منبع: المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 371. 👈 برای مشاهده تصویر شیخ قمی اینجا را لمس کنید. 🔹فهرست مطالب ملا حسینقلی تا الان _-_-_-_-_-_-_-🌹-_-_-_-_-_-_- 📜 معرفی عارفان راستین به مرور از کانال به صورت کاملا منتشر خواهد شد ان شالله. 🔻 سلسله مطالب مرتبط گذشته: (کافیست جملات را لمس کنید👇) معرفی آیت الله قاضی معرفی آیت الله سید علی شوشتری @daeireza
بخش سی‌وهفتم رفت و برگشت خاصّ 🌸 🌸 نسبت به حرم مطهر امام علی علیه السلام 🌷 مظهر صفت 🌹 ، از زبان یكی از شاگردان آخوند نقل می‌كند: 🌼 «آخوند كه مربی اخلاق و عالم ربانی و سالك حقیقی و دارای كرامات و صاحب مكاشفات و منامات بود، 🌹هر وقت به حرم مطهر ، امام علی (ع) مشرف می‌شد، با آداب خاص و و مخصوص می‌رفت . 💫 و هنگام خروج، عبا را به سر انداخته و سر به زیرافكنده و با عجله به منزل خود می‌رفت. 😳 ما از نحوه تشرف آن چنانی و از برگشتن این چنینِ وی در تعجب بودیم، 👀 تا روزی در صحن مطهر مراقب ایشان بودم. ⁉️ وقتی به آن كیفیت بیرون آمد و به شتاب رفت، سر راه را بر او گرفته و به صاحب قبر مطهر علوی سوگند دادم كه علت آن گونه تشرف و این گونه مراجعت چیست؟ 🌷گفت: اما آن گونه تشرف وظیفه هر كسی است كه عارف به مقام ولی الله اعظم، امیرمؤمنان (ع) باشد كه با كمال خضوع و خشوع مشرف گردد 🍃 و اما علت این گونه مراجعت برای این است كه اثر تشرف با معرفت به حضور و پیشگاه حضرت علی (ع) عوض شدن و رنگ ولایت گرفتن و بازشدن چشم و گوش ملكوتی است ✨ و چون حقایق و باطن اشیاء و اشخاص برایم منكشف می‌گردد، ❌ نمی‌خواهم چشم من به یكی از دوستانم بیفتد كه مبادا آن ها را به غیرصورت انسان ببینم و رازهای پنهانی و عیوب نهانی آنان پیش من فاش شود. 🤨 و در نتیجه نفس من از آنان مكدر شده و نسبت به او در من تنفر ایجاد گردد، ❤️ دل می‌خواهد سِرّ آن ها حتی در پیش نفس من پوشیده بماند. 📗 منبع : قصه و نكته‌های برگزیده، شماره 225. 🔹فهرست مطالب ملا حسینقلی تا الان _-_-_-_-_-_-_-🌹-_-_-_-_-_-_- 📜 معرفی عارفان راستین به مرور از کانال به صورت کاملا منتشر خواهد شد ان شالله. 🔻 سلسله مطالب مرتبط گذشته: (کافیست جملات را لمس کنید👇) معرفی آیت الله قاضی معرفی آیت الله سید علی شوشتری @daeireza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ مقتل | محل شهادت آیت الله رئیسی رحمت الله علیه و سایر همراهان 🔺چه کار خوبی انجام شده؛ محل افتادن هر کدام از شهدا مقبره ای ایجاد شده از یادها نخواهی رفت ان شاءالله 🌸شادی روحشان صلوات 🌸 @daeireza
مکافات عمل : 🌹پیرمردى میگفت: 🌀 پس از انقلابِ که سربازهاى محمّد ولى خان سپهسالار وارد طهران شدند، خود به چشم خود دیدم که: 👥 روزى در نواحى آباد، دو نفر از آنها که اسب سوار و مسلح بودند، بطوری‌که قطارهاى فشنگ را در روى سینه خود بسته بودند، از وسط خیابان به طرفِ غرب یعنى به سمت می‌گذشتند. 🚬 و یکى از آنها چُپـُقى بلند در دست داشت و مشغول کشیدن بود. 👨‍🦲 در کنار دیوار خیابان، درویشى فقیر که سر خود را تازه با تیغ تراشیده بود نشسته و سر به روى زانوهاى خود گذارده، و به حال خود مشغول بود. ‼️همینکه این دو نفر تفنگچى از آنجا عبور می‌کردند و چشمشان به این مردِ سرتراشیده افتاد، آن مردِ چپق بدست به سمتِ او آمد و از روى اسب خود خم شد و آتش چپق خود را روى سر او خالى کرد و رفت. 😰 درویش سر خود را از روى زانو برداشته و نظرى کرد و گفت: این کَدو صاحب دارد. ⚠️ هنوز یک میدان به جلو نرفته بودند و به امامزاده حسن نرسیده بودند که من چون در راهِ خود بدانجا رسیدم دیدم جماعتى از دور مشغولِ تماشا کردن آن تفنگچى هستند. 🐎 اسب، او را به زمین زده بود و یک دست در روى سینه او گذارده، و با دست دیگر مرتّباً بر سر و سینه و بدن او میکوفت تا او را در زیر دست و پاى خود خُرد و لِه ساخت. 📚 منبع : معادشناسی ؛ جلد‏۸، صفحه: ۱۹۹ @daeireza
بخش سی‌ونهم اهمیت و راه دستیابی به آن در کلامِ 🌸 🌸 قسمت ۱ 🔹مطلب اول : راه دستیابی به خوف: 🌹 از جمله مطالبی که [ جناب ] در وعظ خود در باب تقوا، روز ۲۵ ذیقعده ۱۳۰۱ می‌گفت، این الفاظ بود: 🍃 ای جماعت! من واعظ نیستم و کار من وعظ نیست. اگر وعظ می‌خواهید، در بسیار است. 🌷 کار من این است که کسی طالب تقوای صادق باشد و از من چیزی بپُرسد، من راه تقوا را به او نشان بدهم. 🍂 و اما اگر همین بیایید و بشنوید و بروید در پی لهو و لعب و ضحک (یعنی ؛خنده) و کارهای دیگر، ثمری ندارد. خودت زحمتی کشیده‌ای و مرا اذیتی کرده‌ای. ⚠️و اگر بخواهی با همین طریقی که داری و این اعمالی که می‌کنی، تحصیل تقوا بکنی محال است. زیرا که من در شما تأثیری نمی‌بینم. ❌ اول باید تحصیل خوف بکنی تا بتوانی تحصیل تقوا بکنی. الخوف، الخوف، الخوف. ❓به جناب آخوند همدانی گفتند: راه دستیابی به خوف چیست؟ ✅ رفتن به قبرستان ⚰ : 🔸 پاسخ داد: راه‌هایی دارد. 💯 راه قوی‌تر نسبت به راه‌های دیگر که شما امکان آن را دارید، این است که خود به تنهایی هر روز – و نه یک روز در میان – به قبرستانها بروی، 🔺زمانی نزد مردگان بنشینی، از آنها بپرسی: اموال شما کجا رفت؟ خانه هاتان چه شد؟ آن‌ها یک یک را به زبان حال، پاسخ می‌دهند. 🗣 سپس به تو می گویند: اگر می‌دانستی چه اندازه آرزو داریم به دنیا برگردیم و فرصت یابیم به آنچه اکنون تو فرصت آن را داری، وقت و امکانات خود را غنیمت می‌شمردی، توشه بر می‌گرفتی و برای سفر خود آماده می‌شدی.✨ ❗️کاش می‌دانستی که چگونه سرِ من، جایگاه مارها و عقرب‌ها شده و چگونه کرم‌ها در آن رفت و آمد می‌کنند، چگونه استخوان‌هایم گسسته و چگونه خاک، گوشتم را خورده است.😰 ❌ آنگاه به خود باز می‌گشتی و به نفس خود می‌گفتی: تو، به زودی مانند یکی از اینها خواهی شد و در زمرهٔ این‌ها در می‌آیی.😭 🌸 سلام الله علیه بسیار به قبرستان‌ها می‌رفت و نزد مردگان می نشست، 🪦 📛 تا آنجا که ملامتش کردند و به حضرتش گفتند: چرا با ما نمی‌نشینی؟ 💫می‌فرمود: این‌ها گروهی هستند که مرا موعظه می‌کنند و اندرز از آن‌ها می‌گیرم. از آن‌ها می‌پرسم و به من پاسخ می گویند، بدون اینکه آزارم دهند. 💥 وقتی امیرالمؤمنین سلام الله علیه با آن جلالت و امامت چنین کند، وای بر من و تو 📕 منبع: توصیه های ملاحسینقلی همدانی به نقل از 🔹فهرست مطالب ملا حسینقلی تا الان 🔺 پانوشت: معنای خوف چیست؟ دو نوع خوف داریم : الف. در مقابل حزن : به معنای ترس از آینده ( جزو صفات بد ) ب. در مقابل رجاء: به معنای ترس از کوتاهی و گناهان خویش در پیشگاه خدا (جزو صفات خوب) 👉 مورد بحث این 🌷 توضیحات : 🍃 خوف ممدوح : آگاهی از کوتاهی خویش در ادای وظیفه بندگی ـ آن گونه که شایسته مقام خدا است ـ و توجه به قدرت مطلق الهی برای مجازات بندگان است . و از سوی دیگر: 🌱 رجاء : آگاهی از صفت بخشایندگی مطلق خدا و امید به فضل خدا داشتن است. 🍀 رتبه رجاء بعد از خوف است، زیرا رجاء مخصوص کسی است که در مقام خوف قرار گرفته و برای تعدیل آن حالت به رجاء نیاز دارد که به افراط در خوف نیفتد. _-_-_-_-_-_-_-🌹-_-_-_-_-_-_- 📜 معرفی عارفان راستین به مرور از کانال به صورت کاملا منتشر خواهد شد ان شالله. 🔻 سلسله مطالب مرتبط گذشته: (کافیست جملات را لمس کنید👇) معرفی آیت الله قاضی معرفی آیت الله سید علی شوشتری @daeireza
اگر (عج) تو را ببیند لذت می‌برد؟ 🌸 یک روز در حرم علیه السلام یکی از علما را دیدم. ❌گفت: «آقای قرائتی، چند سال است طلبه‌ای؟» گفتم از ۱۵ سالگی طلبه بودم. 🌿 ۶۰، ۷۰ سالی می‌شود. 🌷 گفت: «حضرت امیر علیه السلام وقتی سلمان و ابوذر و مقداد و میثم را می‌دید لذت می‌برد. اگر امام زمان (عج) تو را ببیند لذت می‌برد؟» این را گفت و رفت. 🥺 خیلی منقلب شدم. حرف آن عالِم، یک پیام بود. ✅ این خیلی مهم است که حرکات و نیت‌هایمان طوری باشد که امام زمان (عج) از ما لذت ببرد. 📚 منبع : از کتاب | مروری بر پنجاه سال تبلیغ و فعالیت‌های معلم و مفسر قرآن 📖 ص ۱۱۱ @daeireza
چرا سقوط کرد؟ 🌱 "بشار" تا هنگامی که "اسد" بود و به ولایی و تکیه داشت، پایدار بود. 🍂 اما از وقتی "ظریف" شد و در برابر ارتجاع عربی زانو زد و به فریب عبری و غربی خشنود شد، و به حزب‌الله و ایران پشت کرد 🔥 دیگر کرد. به همین سادگی. ⚠️ او بدون اتکا به جبهه ۶ روزه رفت. 💥 اما 👊 حتی بدون نصرالله، یک روستا را پس از ۶۶ روز جنگ به صهیونیست‌ها نداد. @daeireza
سلحشور سوریه @daeireza_۲۰۲۴_۱۲_۱۵_۰۶_۵۴_۰۵_۷۲۰.mp3
2.57M
🚨 صحبت‌های طوفانی حاج در خصوص چرایی سقوط و ♦️بچه حزب اللهی‌ها باید تحلیل درستی از وقایع داشته باشند. ♦️در سال ۲۰۱۱ بشار اسد از ایران رسما خواست تا به سوریه ورود کنیم، اما اینبار هیچ درخواستی برای ورود نشد. ♦️در کمتر از ۱۰ سال مردم سوریه جنایات داعش و فروش ناموسشان توسط داعشی‌ها را یادشان رفت و به این وضع دچار شدند. @daeireza
بخش چهل‌ونهم ضرورت جستجوی صالحین و رفت و آمد با آنان در کلامِ 🌸 🌸 🚙 یکی از نیکان قصد سفر به شهر خود داشت. ✅ از ملاحسینقلی خواست. 🔹 به او گفت: 🌷 وقتی وارد شهری شدی و خواستی در آن محل جای گیری، ☝️ نیکان آن را پیدا کن و با آنها معاشرت کن. 📕 منبع: توصیه های به نقل از 🔹فهرست مطالب ملا حسینقلی تا الان _-_-_-_-_-_-_-🌹-_-_-_-_-_-_- 📜 معرفی عارفان راستین به مرور از کانال به صورت کاملا منتشر خواهد شد ان شالله. 🔻 سلسله مطالب مرتبط گذشته: (کافیست جملات را لمس کنید👇) معرفی آیت الله قاضی معرفی آیت الله سید علی شوشتری @daeireza