eitaa logo
دفتر شعر من
94 دنبال‌کننده
9 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
پیش چشمان جهانی چون شبح می کند کشتار صهیون در رفح می چکد از دستهایش خون و غرب با فتورش کرده خود را مفتضح دیو صهیون بدتر از هیتلر نمود یک هولوکاست دگر را مصطلح آی آدمها کجا هستید پس پشت غوغای رفح غرق فرح؟! آن طرف تر ها هوا طوفانی است گر شما مستید از قوس و قزح صبر دنیا از چه امری عسکری می شود لبریز آخر از قدح ۸خرداد ۱۴۰۳
بر برتری حیدر، دل گفت دلیل آور تا مرشد من گردد با رفتن پیغمبر پیمان اُخوَّت را در خاطرش آوردم تسلیم شد و دستش، بنهاد به روی سر درخانه چو کس باشد، بس اینکه به احمد اوست اِبن و اَخ و داماد و هم نایب و هم یاور در بحث اُخوَّت هم خونی است اگر جبر است چون عهد میان آید، یعنی است دل و دلبر باید، وصی از موصی قدریش نشان باشد تا توصیه را عاقل آنگه بکند باور چون رفت نبی آنکه صد معجزه می آرد جویای حقیقت را باشد که به جز حیدر حک گشته به لوح دل،عشق علی و آلش بر عسکری از این شد در هر دو جهان سرور شانزدهم تیر نود و چهار  آخرین بازنگری ۸خرداد ۱۴۰۳
نباشد ای خدا این آخرین دیدار میان عبد بی مقدار با دلدار چگونه این دل خود را کنم راضی که برگردد از این زیباترین گلزار دلم می ماند اینجا خوب می دانم کشم تا شهر خود من باز جسمی زار چگونه چشم بردارم ز ایوانش که برگردد به سویش سر هزاران بار کشد بر دوش پاها وزن هر کس را چه باید کرد وقتی پا شود ناکار علی جان عسکری هر جا رود باشد تو را عاشق ترین، از دشمنت بیزار ۹ خرداد ۱۴۰۳
دوست دارم تو را که یار شوم گر چه مبغوض روز گار شوم گر ز عشقت بلا ببارد و بس دوست دارم به آن دچار شوم گر تو صیاد باشی ای مولا دوست دارم تورا شکار شوم دوست دارم که با علی باشم هم ز اغیار برکنار شوم دوست دارم فداییت باشم تا که نائل به افتخار شوم روشنی بخش چشم یاران بر چشم خصمت همیشه خار شوم بشناسند (عسکری) به علی تا که از نوکران شمار شوم چشمم افتد به روی مولایم چونکه در حال احتضار شوم بیست پنجم خرداد نود و شش آخرین بازنگری ۹خرداد۱۴۰۳
انتخابات شد و از همه اصلح هستی همه هستند کم از یک تو صد و ده هستی قصد اشغال دلم کردی و شکراً لٍلَّه ارتشی تا بن دندان تو مسلح هستی گر بریزند سرم مجمعی از مهرویان تو بدان دلبر من از همه ارجح هستی گر بود تبصره ها بر سر هر قانونی تو به قانون دلم اصل مصرَّح هستی هر چه هر روز کند گل به همه نشریات تو به کانون دلم یکسره مطرح هستی هر که دارد به جهان لحظه ی شادی بی شک به غدیرت تو همان عهد مفرَّح هستی بغض شورا اگرت رد صلاحیت کرد عسکری را تو فقط ورد مروَّح هستی هجدهم بهمن نود و چهار  تصحیح سوم اردیبهشت نود و شش
عشق فقط عشق فقط یک کلام عشق خداوند علیه السلام خون خدا عشق خدایی حسین در هنر عشق تو هستی تمام هر چه که بودت به رهش داده ای تا که شدی کشته به دست لئام رأس تو بر روی نیش آیه خواند غالب جنگ است در آخر کدام قوم ستمکار بفهمند زود غرق عتابند و عذاب مدام وای بشر کرده جنایت چنان سنگ نیارد به شکیبش دوام می شود از سنگ روان اشک خون عسکری از ماتم خیر الانام ۵ مرداد ۱۴۰۲
. آب را آتش زدی، زیر و زبر گردانده ای برده ای تا چشمه اما تشنه بر گردانده ای چنگ زد بر دامنت تا از لبت شهدی چشد عاشقش کردی به خود شوریده سرگردانده ای او امیدش بود آن لبهای خشکت، مهربان تر شوندش آب را بدجور سر گردانده ای جای دستش بر لباست ماند، چون بیچاره را راندی و دیوانه از هجر قمر گردانده ای سالها منت کشی کرد و به اطراف تو گشت آب رسوا را تو کانون خبر گردانده ای با امید رجعتت او می شمارد لحظه ها تا ببیند مشک را بر خیمه برگردانده ای عسکری پروانه وش دور ابالفضلت بچرخ تا خبر آید ز خود رفع خطر گردانده ای دوم خرداد نود و چهار آخرین بازنگری ۵ مرداد ۱۴۰۲
. آب هستم ای حسین از روی تو شرمنده ام یادم آید چون ز تو طوفانی و توفنده ام آب بودم آب تر گشتم ز جرمم سر به زیر در جهان زیر زمین را تا ابد جوینده ام شرمگینم من که مهر مادرت بودم ولی حربه ی کفتارهای وحشی درنده ام آنکه مهر مادرت را با تمسخر یاد کرد من برایش قلب را از کینه ها آکنده ام هر که سوزد آب باشد مرهم او بی گمان آبم و در نقل تو چون آتش سوزنده ام انتظار روز رجعت می کشم چون عسکری خوش به روز انتقام و وعده ی آینده ام دوم مرداد نود و چهار آخرین بازنگری۵مرداد ۱۴۰۲
. ما عاشق لبهای ترک خورده شدیم دیوانه ی آن طفل کتک خورده شدیم چون کشته ی اشک است حسین ابن علی با بهره ی از گریه نمک خورده شدیم عاشق به خدا بود اگر می دانیم تقدیر، فنا بود اگر می دانیم او بود در آن واقعه پیروز فقط اشکش نه سزا بود اگر، می دانیم از اینکه قتیل العبرات است حسین بر اشک به او بس ثمرات است حسین مومن شود از اشک روانش معلوم بر گریه کنان حکم برات است حسین گر دین خدا بهر کمال آمده است با خون خداوند به حال آمده است چون ریخت کسی اشک به مظلومی او یاور به خدایی متعال آمده است این حزن و بکا ، زنده دلت می دارد باران کجی چون به سرت می بارد هر کس که بگیرد ز تو این اسلحه را در دین و دلت تخم فنا می کارد از عافیت خویش اگر سهل گذشت با اهل و عیالش زد اگر بر دل دشت می دید که آئین خدا در خطر است بنهاد به صحرا تن و سر را در تشت می دید رها گشته عمل بر معروف دیگر نبود زشتی و منکر موقوف دیگر نکند حرف به دلها تاثیر جان داد که جانها بشوندش معطوف در کرب و بلا از چه حسین عطشان بود احضار نکرد آب و برش آسان بود می خواست بگوید که بشر بی ایمان، در معرکه درنده تر از حیوان بود این برگه ی سنجیدن انسانها بود دین بود و جهان بود و کنارش جان بود جان بود و جهان، منتخب مردم پست دینداری بی درد فقط آسان بود با حی علایی که به میدان گوید گوید که چرا دست ز جان می شوید آنکس که سبک می شمرد امر نماز در هیئت او راه که را می پوید؟ او گفت شریعت که اطاعت از اوست آنکس که همه هست عنایت از اوست او داد نشان بر ره حق مرشد کیست آنکس که عبادت هم امانت از اوست ما فلسفه بافی خسان را دیدیم ما زاده ی مرجان زمان را دیدیم دیوانه ی زندان جهان را دیدیم ما حرمله های بی کمان را دیدیم با خدعه ی سامری ز میدان نرویم بر خطوه ی بی مایه ی شیطان نرویم گوییم به انواع ابو موسی ها جایی به جلوداری نادان نرویم دوم آبان نود و چهار آخرین بازنگری ۲۷ تیر ۱۴۰۲
. تنها کلام دوست به گوش دلم خوش است با دوست هر چه ام رسد از هم و غم خوش است از های و هوی غیر شود محنتم نصیب من آن کبوترم که به طوف حرم خوش است گر آخر مسیر تو باشی و وصل دوست پیمودن مسیر قدم تا قدم خوش است وقتی که دل شود ز خیال حبیب پر بارد به ره بلا به تو از هر رقم خوش است عاشق که می شوی تو دگر مشق دوست کن ترسیم نام دوست چو با هر قلم خوش است بر هر که گشته اند خلایق امیدوار بر عسکری امید به شاه کرم خوش است ۲۱ شهریور ۱۴۰۱
. . زان یار دلنوازم کی می کنم شکایت بوده است عاشقان را تا بوده این حکایت "بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم" مخدوم بهر خادم این سان کند عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی دهد خس؟ خوشتر از این نگردند عشاق جان فدایت بر ماست گر نگاهت ما را چه باک زان که جمع ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندت پیچید چون دل ما سر را بریده دیدم بی جرم و بی جنایت "چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی" جانا روا چو دانی از ماست هم حمایت در عمق چاه ظلمت خورشید گشتم از تو بر گمرهان عالم چون کوکب هدایت از هر طرف که رفتم چیزی به من نیفزود جز این رضا به حکمت ای عشق بی نهایت "ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم" تا ساعتی بگیرم آرام از لقایت "این راه را نهایت صورت کجا توان بست" "کش صد هزار منزل بیش از در بدایت" دادی چه آبرویم زین جور بی نهایت "جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت" "عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ" ای عسکری نمایی از خون حق روایت ۲۰ مرداد۱۴۰۰
. هی روایت می شود از کربلا هر محرم هر زمان در هر کجا این چه اصراری است از آل عبا در به پاداری هر سال عزا پاسخ این باشد که در هر سال نو فتنه ها افتد درون سینه ها آید از ره فرقه های نوپدید یا دگرگون می شود دل را هوا پس بر این دلها و بر این مردمان باید از نو گفته آید ماجرا تا مقِر گردند بر لعنت سزا باشد آن قومی که می سازد جفا تا کند هر کس سوال از نفس خویش با کدامین دسته هستی هم نوا؟ می شوی در لشکر ابن زیاد یا که می گردی تو بر حق جان فدا؟ از مصلّین می شوی تا پای مرگ؟ یا بر آنها تیر می سازی رها؟ معجرت را پاسداری در بلا یا بلا گردی و خود معجرزدا؟ هستی از آنها که هی دارند عذر، یا به مالی می نمایند اکتفا؟ یا برای دین تو جان هم می دهی؟ تا نگردی هرگز از دینت جدا جزو دین داران ترسو نیستی، جای جنگیدن کنی لعن و دعا؟ توبه می سازی چو حر در معرکه؟ یا شوی تواب بعد از نینوا؟ در میان جیش عین الورده ای؟ یا بمانی همچنان پای خطا؟ چون امامت رفت در جا می زنی؟ یا برافرازی پس او هم لوا؟ می شوی عبد بت و خورشید و نار؟ یا که می مانی تو بر دین هدی؟ ثروت بسیار مستت می کند؟ یا که انفاقش کنی بی ادعا؟ می شوی آیا خرابِ سوت و کف؟ یا که گویی آنچه را خواهد خدا؟ می روی دنبال خشنودی نفس؟ یا پی مرضای معبود علا؟ گر ز حق رنجت رسد باشی رضا؟ یا نمایی کفر خود را برملا؟ پس بیا هر سال بهر خون حق خیمه ای در سینه ات بر پا نما نذر کن با نام مولایت حسین دست گیری از ضعیف و بی نوا تا به نام دلربای عشق حق دردهای بنده ای گردد دوا نذری معمول هم باشد قبول بهتر اما آنچه می باشد بجا نذر یک دارو به خرج یا حسین دفتری با جمله ی ارباب ما عسکری نذر نگفتن هم بجاست گر که هستی اهل قول ناروا ۲۸مرداد ۱۴۰۱