eitaa logo
دفتر شعر من
91 دنبال‌کننده
7 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
ظهورتو را بسته امت امید دهد جمعه ها بر دل خود نوید ولی بعد هر ندبه یا قبل آن ز خود رو نماید گناهی جدید به اظهار عشق به تو دل خوش است ولی در عمل یار خصم عنید مناجات عهدش حقیقی نبود به یک ساعت از ساحت دل پرید ز نا عهدی امت خود شدید شریدٌ فریدٌ طریدٌ وحید دعای فرج ورد لبهایمان از اعمالمان شد اجابت بعید بمیرد برای دلت «عسکری » که هر لحظه اش زخم از ما رسید دعا کن که گردیم آدم و یا ز ما امتی بهتر آید پدید اردیبهشت نود و چهار آخرین تصحیح ۲۲ شهریور ۱۴۰۳
شد امام امّتی دیگر به مردم آشکار پرده را از روی رخسارش زند ایزد کنار تا نماند بی ولی الله هرگز این جهان خوش به حال شیعیان و خوش به حال روزگار یک غدیر دیگر است امروز در تاریخ تا مدعی هرگز نگردد بر امامت نابکار آفتابی که بسوزاند خس و خاشاک را ماه تابانی که روشن می نماید شام تار باز هم خالق به مردم داد با او افتخار حیف از نا لایقی از ما نهان شد روی یار تا دوباره یوسف طاها به ما سازد نظر عهد خوانیم و فرج خواهیم از پروردگار  عسکری امروز روز شادی آل عباست صحبتی از غم مکن یک شعر شورانگیز آر سال نود و سه آخرین بازنگری۲۲ شهریور ۱۴۰۳ 
بر دیکتاتورین ملک به تحقیق هر کس که لگد زد شده تشویق ترفیع گرفتند سران، سلبریتیها در آمده هر فتنه گر از حالت تعلیق افتاده طمع در دلشان بابت برگشت از طعم وفاق به نفاق آمده تعمیق گشتند همه در صدد هتک و هیاهو هر لحظه به منبر برود ملحد و زندیق هر روز فراتر برود کشف حجاب و با هرزگی و بوسه، بغل هم شده تلفیق گشتند مرخص شده آن فوج مرخص بر خفتنشان آمده انصاف به تصدیق ۲۳ شهریور ۱۴۰۳
آید چه خوب رخت امامت به قامتت بیچاره است آنکه نخواهد زعامتت گویی که آمده است غدیری دگر ز راه غربال می شوند امم از علامتت . خورشید می شوی که به ما روشنی دهی حتی ز پشت ابر شها از کرامتت ای کاش رزق ما شود ای شه رضایتت اوج بلای ماست عتاب و ملامتت از ما به دشمنان تو لعنت فقط رسد بر ما وظیفه است دعای سلامتت ما گشته ایم حصر بلاهای بی شمار ما را نجات بخش شها با قیامتت بر عسکری ببخش شها حسن عاقبت در سال روز عهد و شروع امامتت ۱۴مهر ۱۴۰۱
چه زیبا گشته این دنیا ز لبخند تو ای زهرا تو گویی گشته در دنیا غدیر دیگری بر پا اگر چه گشته فرزندش ز فقدان پدر تنها به او کشتی دین حق نشد بی ناخدا اما ز شادی تو ای زهرا دو عالم گشته دست افشان ملائک جمله در تهلیل، از این بزم طرب افزا و خیل شیعه بر آن رسم انی سلمْ در شادی همه آماده بر عصر ظهور و حرب با اعدا خداوندی که می سازد غضب از خشمت ای بانو شود خشنود صد در صد ز عیدت مادر طه به عیدت عسکری بر تن بپوشد جامه ای نیکو شود تا کور چشم دشمنان حضرت زهرا بیست و نهم آذر نود و چهار آخرین بازنگری۴آبان۹۹ .. 
کاش شاعر معنی اشعار خود را می نوشت چون به ترکستان رسد گه خلق از ایهام او ۲۳ شهریور ۱۴۰۳
جرم ریشو می شود اصلاح با توبو الیه پس بر اصلاحت بیاور علتی معقول تر ۲۳ شهریور ۱۴۰۳
ای عجب من که ز دنیا همه نفرت دارم عکس آن را چو به چشم تو بیافتد  زارم تو که باشی همه دنیا بشود خواستنی حسن یوسف همه جا با گل نرگس کارم من نشستم به رهت تا که بیایی یارا حدس و احصاء و شمارش شده تنها کارم بی تو کابوس گرانی است به عمر افزودن کی رها می شوم  از رنج مصیبت بارم گر چه ما را تو ز یاران ننمایی محسوب می زنم جار که بر یوسف زهرا یارم عسکری گر چه خطاکار ولی عاشق توست پس به غیبت مدهم بیش از این آزارم فروردین نود و چهار  آخرین تصحیح ۱۱ تیر ۹۷
گلایه من به که آرم که سالهای مدید گذشت و سیصد و اندی نفر نگشت پدید ز دیده خون بفشانیم جای اشک کجا که از چه رو شده مهدی چنین غریب و وحید؟! بسیج کی شده ایم از برای روز قیام که این چنین به دعاهای ندبه ایم شهید به منجلاب فسادیم و هر کسی داند به صورتش زده سیلی به هر گناه، شدید بگویم آید اگر می شوم چنین و چنان نیاید او چو  بدی محض اطلاع مزید به قول  "پا به رکابت شوم بیا" گوید نخست پای بکش از رکاب خصم عنید چو عسکری همه هستیم خواستار فرج به جستجوی مدام از نشانه های جدید منم علامت قطعی برای امر ظهور به شرط آنکه نباشم به امر نفس پلید هفدهم فروردین نود وچهار
با که گویم مشکلم را مشکل من ساده نیست مشکل من عقده ی معمول یک دلداده نیست غصه ی خورشید و یک تاریخ پنهان بودن است قصه ی یک عمر دوری بحث پیش افتاده نیست هست نقلم نقل یک عالم دعای بی جواب آنکه با یک لاشنیدن از خدا واداده نیست قصه ی یک عمر خجلت چونکه بر امر فرج گفته یارم را خدا، دلداده ات؟! آماده نیست گفته این یار تو بد غرق معاصی گشته است آن چنان هم مومن و فرزانه و آزاده نیست ادعا بسیار دارد گرچه ،در وقت عمل آن چنان هم اهل مستی و خراب باده نیست از چه گویم با که گویم از تو می گویم به تو گرچه نقلم در خور آقا و آقازاده نیست عسکری را وامنه از خویشتن دورش مکن گرچه هرگز هم برت یک یار فوق العاده نیست اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
گویند نیاید به گلی فصل بهار آیی تو بیاید که تویی اصل بهار هرگز نبود بی تو بهاری بر ما برگرد که ما را برسد وصل بهار سال نود و سه  آخرین بازنگری ۲۴ شهریور ۱۴۰۳  
باز هم بی تو رفت آدینه باز من، بغض و آه و آیینه درد من را کسی نمی فهمد گشته ناسور زخم این سینه باز هم بی تو رفت آدینه زخم در زخم گشته این سینه شیعه گردید باز دشمن شاد هی شماتت کنندش از کینه جمعه عید است با امید شما سر زند با طلوع مهر رجا می رسد چون غروب بی تو شود بدترین روزهای این دنیا  از غم دوریت تباه شدم در محافل سفیر آه شدم خیل دشمن به سخره می گوید من گرفتار اشتباه شدم انتظار تو می کشد این دل می کشد انتظار نا غافل ترسم این است روز آمدنت من نباشم دگر در این محفل پانزدهم خرداد نود و پنج 
رنگ و بوی تو را دارند اگر زیبایند باید ببینی که چقدر زشت می شوند این آدینه ها وقتی بدون طلوع تو به غروب می رسند ۱۶ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری۴ آذر۹۹
آن روز که از جهل عرب بود حکایت گردید زنی عالمه الگوی درایت فخر زن آن روز به بی عفتیش بود یک طاهره این بین برافراشته رایت این شد که پسندید به خیرالبشرش حق اینگونه به خیرالعملش کرد عنایت بر عامل پاکش به تجارت چو نظر کرد دل داد و ستد کرد و شدش عشق روایت بگذشت چه آسان ز همه دار و ندارش تا آنکه کند از ره خورشید حمایت جبریل و خداوند جهان داد سلامش مشتاق به او جنت حق گشت به غایت اشکی که به یادش بدود بر رخ احمد در فضل برد مرتبه اش را به نهایت ای عسکری از فضل خدیجه چه سرایی آن را که ستوده است علمدار هدایت پانزدهم خرداد نود و شش آخرین بازنگری ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
گوید به آن رسول که والا مراتب است نعمان، شنيده ام سخنانی که صائب است گفتی به ما پرستش بت را رها کنید جویید آن یگانه که صاحب مواهب است گفتیم ما قبول و نمودی نماز را یک ماه روزه را و زکاتی که واجب است گفتیم ما قبول و تو گفتی که این جوان مولاست بر شما و به من نیز نایب است این حکم حرف توست و یا امر ایزد است حق گفت این جوان به ولایت مناسب است؟ احمد بیان نمود که فرمان حق بود إن قلت یک رسول خودش از عجایب است ‌برگشت و خواست طعنه زند بر رسول حق گوید که ادعای نبی قول کاذب است گفت ای خدا اگر که تو گفتی چنین، سرم، بر سنگ هالکت ز سما سخت طالب است آمد عذاب بر سر سائل بلادرنگ زیرا خدا، نبی و علی را مراقب است شأن نزول آیه ی سائل همین بود وای از مفسری که مرید اجانب است جز نفی بعد علم، چه دل دارد عسکری وقتی عنید بر اسد الله غالب است ١٨ اسفند٩٩ بسم الله الرحمن الرحیم پس از ماجرای غدیرخم روزی نعمان بن حارث فهری خدمت پیامبر (ص) آمد و عرض كرد: تو به ما دستور دادی شهادت دهیم به یگانگی خدا و اینكه تو فرستاده او هستی، ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زكات دادی ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما با اینها راضی نشدی تا اینكه این جوان علی (ع) را به جانشینی خود منصوب كردی، و گفتی: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ؛ آیا این سخنی است از خودت یا از سوی خدا؟! پیامبر (ص) فرمود: «قسم به خدائی كه معبودی جز او نیست این از ناحیه خداست». نعمان روی برگرداند در حالیكه می‌گفت: «خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما بباران»! اینجا بود كه سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت، همین جا این آیه و دو آیه بعد نازل گشت. «تقاضا كننده‌ای تقاضای عذابی كرد كه واقع شد» (سَأَلَ سـائِلٌ بِعَذاب واقِع). من با ابن تیمیه که هر جا با عقیده ی خودش چیزی رو در تباین می بینه انکارش می کنه کار ندارم. اون علمایی از اهل تسنن که این روایت رو نقل کردند و غیر علی رو افضل می دونن .اونها رو هیچ جوری نمی تونم درک کنم
.
وقتی که مرئوست بود فردی الهی خود بر الهی گشتنت دنبال راهی عشق به او زیبا ترین راهست، بر خویش باید ریاست را برای او بخواهی تو برترین تاجر به دنیایی و عقبی در این تجارت هم نکردی اشتباهی تو برگزیدی بهترین مرد خدا را بر شاه مردان زن، به زنها پادشاهی هر چند خلق عالمت تنها گذارند هر چند کوه ثروتت گردد چو کاهی هر اعتباری را به دنیا ترک کردی تا آنکه سازد بر تو پیغمبر نگاهی تو ثروتت را وقف دین حق نمودی تا آنکه در حشرت بود بر حق پناهی آوردی ام المومنین ام ابیها یعنی که از خوبی پیمبر را سپاهی تقدیم کردی هر چه را بودت به اسلام داری به جنت همسر احمد چه جاهی تو جان فدای راه پیغمبر نمودی شعب ابیطالب دهد بر این گواهی بانو پیمبر از نبودت گریه می کرد زهرای کوچک می کشید از سینه آهی ای عسکری کاری کن از این غم نماند هرگز برای طبع شعرت رو سیاهی ۱۲ فروردین ۱۴۰۲
الحق که باید گفت با این بیع ماجد اهل تجارت بوده ای بنت خویلد یک دل نهادی قطب عالم را گرفتی دنیای خود دادی جنانت گشت عاید آخر چه بنمودی تو بر دریای رحمت بر ساحل عشق تو تا گردید قاعد باشد مبارک بر تو این پیوند بانو بر شاهد و بر شاه داماد و هم عاقد هم بر مسلمانان عالم هم از این زوج هر نسل نابی که شود بر دهر وارد ای عسکری امروز روز جشن و شادی است دور از وجود آن عزیزان چشم حاسد ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
گفته است با دور از ضیا آن شیخ مقبوح من نقد دارم واقعا بر حضرت نوح اصلا چرا نفرین کند او قوم خود را بر دیو دوزخ رفتن قوم است ممدوح تنها چرا خواهد نجات ابن خود را قومت نبودند ای نبی آن فوج انبوه؟ باید که گفت او را شهید لایک الحق حتی برای لایک دین را کرده مذبوح انذار داده نهصد و پنجاه سال و بر زعم تو تعجبل فرموده است این کوه الله خود می گویدش این جمع بی شرم ایمان نیارد بعد از این ای مرد نستوه فرمود حق چون اهل تو اهل نجاتند پرسید از موتی که شد بر ابن مشروح با حفظ قانون ادب با طرح پرسش از اهل من بود ای خدا آن پر زده روح یک نکته اما شیخ قائل بر عذاب است؟ با عسکری گفتی خدا کو ، امر غلوه؟! ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
پیامی که پاک شده یا اشتباه بوده یا اشتباه ارسال شده پس اشتباه برداشت نکن ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دلم میل غزل دارد برای گفتن از رویت هواخواه نجومم تا که فرد اولی باشم که از پشت تلسکوپها ببیند کوکب دنباله داری را که از ماهم خبر دارد تب جغرافیا دارم که گردم کل دنیا را پی خضرا به طب اقبال دارم تا کنم درمان دل بیمار خود را تا نباشد زشت و آلوده شود تا لایق عشقش اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۲۸ شهریور ۱۴۰۳
منم عطشان و او نهری پر آب است به دور از او چه حال من خراب است پِیَش می گردم اما هر چه بینم در این صحرای محنتها سراب است بیا یارا دل از هجرت کباب است دل عاشق به دست آری ثواب است بیا از بس که گفتم یارم آید عدویم بر سر طعن و عتاب است چرا از ما تو رویت در حجاب است بیا در سینه ی من انقلاب است بیا مهجور گشتم از فراقت نه صبری هست در این دل نه تاب است بیا دیگر ز یارانم عتاب است که گویندم که کار از تو خراب است اگر تو دل بخواه یار گردی دعای جمله ی ما مستجاب است بیا من را ز اعدایت خطاب است اگر این وعده ات حق و صواب است نیامد پس چرا یار رئوفت که این سان نقشه ات نقش بر آب است بیا امت به حال انشعاب است بساط کفر پر رنگ و لعاب است بیا پر گشته این دنیا ز بیداد یکی خواهد که مثل بو تراب است بیا هر جمعه دل در اضطراب است چنان دیگی پر از قلع مذاب است اگر در قالب میقات ریزد برایش لحظه ای زیبا و ناب است تو که مهرت همانند سحاب است بگو عزمت به من بر انتخاب است فرج ها، ندبه های من قبول است دعای عهد این عاصی حساب است بیا آنسان که معنایش شتاب است به آن سرعت که افزون از شهاب است بیا یارا ببین بر عجِّلش دل چه بی صبرانه دنبال جواب است بیست و هفتم خرداد نود و پنج آخرین بازنگری ۲۴ شهریور ۱۴۰۳ 
هوای گریه دارم هوای گریه دارم ز هجر تو نگارم ز هجر تو نگارم منم ز دست غمها چنین غریب و تنها در این جهان بی تو ببین چه بی قرارم بیا دگر که خون شد دلم ز هجرت ای دوست از انتظار عمری ببین چگونه زارم مگر چه کرده ام من که این شدم مقدر به رفتنت نمودی تباه، روزگارم شدم به شهر رسوا گرفته کار بالا ز نام و ننگ مجنون دگر ابا ندارم چه بی تو دهر محزون چه بی توسینه ام خون بیا که بی تو هر دم به ماتمی دچارم عدو نموده قصدم به حربه ی شماتت اگر تو اعتنایی نسازیم که خوارم بر عسکری دعایی که جمعه ام مبدل نگردد از رجا بر غروب ناگوارم چهارم خرداد نود و پنج آخرین بازنگری۳۱ خرداد ۱۴۰۲
چه مجاهد بزرگی چه سفید روسیاهی ز عروج تو عیان شد ز خبیث روسیاهی!؟ تو برای لقمه ای نان به خطر قشون کشیدی چه کسی نمود سستی که از این جهان رهیدی تو برای ما شهیدی به جهاد در معاشت به تلاش بی حسابت به جهان بی عدالت تو که حبس شد وجودت به هزار توی معدن ز اتو کشیدگان شد چه عیان غزل سرودن چه تلاش و جد و جهدی است به عطای مستمری چه خوش است زندگان را که بیابد این تسری به حقوق خوب و مکفی به کفاف ایمنی ها که بدل کند وطن را به دیار دیدنی ها ۳ مهر ۱۴۰۳