eitaa logo
دفتر شعر من
105 دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
از مدینه تا کربلا قسمت دوازدهم می رسد چون به شهر مکه حسین بصریان را چنین دهد پیغام برگزیده است حضرت ایزد مصطفی را میان خیل انام با نبوت به او کرامت داد تا که دین را به خلق داد نشان کار خود را چو او به پایان برد برد او را از این جهان یزدان حال ما خاندان او هستیم اولیا، اوصیا و وارثشان بر مقام نبی احقُّ الناس غیر ما نیست بین خلق جهان جمعی از ما ربود این حق را ما بر این ماجرا شدیم رضا با وجود وقوف بر اینکه نیست جز ما در این حریم سزا ما بر این ماجرا شدیم رضا که نگردد میان خلق آشوب به تشتت نیفتد این امت تا نگرداندش عدو مغلوب تا که امت رسد به آرامش ما نمودیم حق خویش فدا تا شود حفظ امت احمد ما خریدیم عاشقانه بلا می فرستم به سویتان پیکی تا شما را به حق کنم دعوت سنت نیک احمد و قرآن آنچه مغفول گشته از بدعت [دیگر از انحراف حرفی نیست می رود با سکوت دین به فنا گر به پای قیام خون ریزد می شود دین حق بدان احیا ] دعوتم را اگر پذیرایید به سعادت کنم هدایتتان می فرستم درودتان گویم رحمت حق شود عنایتتان نامه را چون رساند پیک امام دستگیرش نمود ابن زیاد قبل حرکت به جانب کوفه حکم بر قتل آن مجاهد داد نهم دی نود و پنج آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت سیزدهم چون ز بیعت ابا نمود حسین کرد بر شهر مکه عزم ورود کوفه فهمید او همان شخصی است که نخواهد بر این ستم آسود پیکها گشت سوی مکه روان پشت هم نامه آمد و طومار که بر این قوم مانده در حیرت باید امروز مرشدی هشیار خصم دین رفت و شرِّ او کم شد تا نیفتیم بر بلای دگر برهد کشتی شکسته ی ما به سلامت فقط به یک رهبر کوفه فرمان نمی برد دیگر از کسی مثل ابن بشیر در نمازش نمی رویم دگر کوفه چشم انتظار ابن امیر همه ی ما مخالفت کردیم با یزید و عواملش مولا با تو هستیم با تمام توان جان فدا ییم ما برای شما نامه ها را حسین ابن علی داد پاسخ ز بعد بسم الله به بزرگان، سران کوفه و نیز بر دلش هر که یافت ایمان راه ابن عروه، سعید آوردند آخرین نامه را ز شهر شما من به اقوالتان نظر کردم نیست گفتید رهبری بر ما گوید این نامه ها به من که بیا کوفه و رهبری نما ما را تا به دست شما هدایتمان بنماید خدا به راه هدی مسلم بن عقیل را اکنون می فرستم به سوی شهر شما ابن عمم، برادرم که بُود مومنی معتمد ز جانب ما او به جمع شما شود نزدیک با خبر تا شود ز نیتها ز آنچه در نامه ها بیان کردید سینه هاتان خبر دهد آیا؟ هست این میل اکثر مردم یا تقاضای مردم آگاه؟ او مرا مطلع نماید زود از پس ابر رخ نماید ماه آنچه گفتید یا نوشتیدم مسلم آن را اگر کند تایید گر بود میل حق بر این من هم در قیامم نمی کنم تردید می خورم من به جان خود سوگند که به حق است آن امام که او عدل و انصاف را کند پیشه عامل آید به مصحف هو پیشوایی که راستین باشد پیرو حق و وقف بر دین است او به اجرای امر حق حتی شوید از جان خویش هم دست والسلامی چو پای نامه نگاشت کرد با مسلم این چنین گفتار که برو سوی مردم کوفه تا که خشنود باشدت دادار حق در این ره موفقت دارد باشی ای یار در پناه خدا چشم دارم بر این که حضرت حق نام ما را نویسد از شهدا نوزدهم دی نود و پنج آخرین بازنگری۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت چهاردهم چونکه مسلم به نیمه ی رمضان عازم کوفه شد به امر امام در مسیر خود از مدینه گذشت قصد دیدار کرد با اقوام راز دل گفت بر مزار نبی کرد تجدید عهد با ایشان با بلدهایی از قبیله ی قیس شد دوباره به سوی کوفه روان چون شدند از مدینه قدری دور در بیابان شدند سرگردان تشنگی کشت همرهانش را ماند جانش اگر چه او به امان او خودش را رساند تا به مضیق وادی مردمی بیابانگرد به امامش سپس به نامه نوشت شور افتاده در دلش این مرد دارد امکان اگر، کسِ دگری بفرستد برای این منظور تا فرستید از برش دستور منتظر می نشیند این مامور داد پاسخ امام می ترسم ترس باشد سبب به عذر تو یار راه دل را به ترس و بیم ببند تا توانی بکوش در این کار (آری آخر حسین می خواهد تا دگرگون نماید امت را تا بر احیای سنت و قرآن بنهد سنت شهادت را) بیست و هفتم دی نود و پنج ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت پانزدهم با خبر شد حسین، ابن سعید میر حجاج شد به حکم یزید قصد او قتل او به موسم حج تا نهد در ستم بنای جدید تا ز بی حرمتی و خونریزی بشود شهر امن یار مصون عمره ی مفرده به جا آورد هشت ذی حجه شد ز مکه برون قبل حرکت چنین خطاب نمود به بنی هاشم و همه یاران حمد مخصوص رب بی همتاست می شود آنچه میل اوست، همان در جهان نیست قدرتی بر پا جز به حول و به قوه ی یزدان به فرستاده ی خدای بزرگ می فرستم درود بی پایان چون شیاری که می نشیند بر گردن دختری ز گردنبند بی گمان مرگ لازم و حتمی است مرگ و انسان قرین هم هستند بر ملاقات با نیاکانم من پر از شوق، مثل یعقوبم گشته تقدیر مقتلی بر من که نمایانده رب محبوبم خوب گویا به چشم می بینم در نواویس تا به کرب و بلا در زمینی که هست دشت بلا گرگها حمله می کنند به ما قطعه قطعه کنند اعضایم سیر سازند ازآن شکمها را تا توانند می خورند و سپس پر نمایند بر خود انبانها می نویسد هر آنچه حکم قضا نیست کس را ره گریز از آن ما رضاییم و بی گمان خشنود زآنچه راضی بود از آن یزدان امتحانی اگر چه هست سترگ پیشه سازیم استقامت را صبر سازیم در مقام بلا تا دهد اجر صابران بر ما بین احمد و پاره های تنش فصل هرگز نمی شود پیدا بی گمان در بهشت هم هستند در کنار رسول پاک خدا چونکه هستند نور چشم رسول موجب شادی و رضای رسول می رسد عاقبت بدون گمان وعده هایش به دستشان به حصول پس بدانید هر که در ره ما می نماید ز خون خویش گذر هست مشتاق بر لقای خدا همره من شود برای سفر (بله آگاه باشد ابن علی کامل از نحوه ی شهادت خود بذل جان زنده گر کند آیین باید آماده ی شهادت شد) یکم بهمن نود و پنج آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت شانزدهم چون حسین عزم بر قیام نمود می شد آماده از برای سفر ابن عباس گفت عموزاده باش از کوفیان دون به حذر خواستم هر چه در قبالت من خویشتن را صبور بنمایم زین خطرها که بر رهت دیدم دیدم از عهده بر نمی آیم ای عموزاده ترس دارم در این رهی که گرفته ای در پیش به هلاکت رسی و نیز دهی به اسارت تو خانواده ی خویش سبقه ی مردم عراق بد است از لحاظ وفای بر پیمان دل مبندی به این جماعت پست نیست بر قولشان چو اطمینان تو بزرگی و محترم به حجاز پس بیا در همین دیار بمان خواهدت گر عراق پس باید شود اول ز خصم رو گردان بنمایند در عمل ثابت ادعایی که می کنند اظهار بکنند از دیار خود بیرون آنکه را شام کرده استاندار گر بگیرند سخت بر اعدا از حکومت نهندشان به کنار واقعاً مایلند بر تو حسین پس قدم بر دیارشان بگذار گر مصری برون ز مکه شوی پیش گیر ای حسین راه یمن که بود مهد شیعیان علی پر ز کوه بلند و دشت و دمن در حصار سدیدِ قلعه و دژ در پناه حمایت یاران بر جماعت فرست نامه و پیک ایمن از دشمن و گزند از آن پاسخش داد این چنین به خدا خوب می دانم ای عموزاده خیر خواهی برای من اما این مسافر شده است آماده گفت اکنون که رفتنت قطعی است اهل خود را مبر در این احوال ترسم آنست دشمنت بکشد پیش چشمان اهل و عیال گفت او را دوباره ابن علی این جماعت به حضرتش سوگند از سرم دست بر نمی دارند تا زمانیکه خون من ریزند این عمل را چو مرتکب گشتند این جنایت که هست سخت گران می نماید عذاب آنها را به همین جرم حضرت یزدان او مسلط کند بر این مردم آنکه آرد برایشان خذلان خوارتر تا شوند از این پس بیش از کهنه پاره ی نسوان (بله آنکس زعیم نیک نخواست می فتد لاجرم به چنگ شرور آنکه ماند به شرط هر خواری می نماید ز عزُّ خویش عبور ) نهم بهمن نود و پنج آخرین بازنگری
از مدینه تا کربلا قسمت هفدهم رفت نزد حسین ابن زبیر آنکه خود با یزید دشمن بود تا به کاخ ولید دعوت شد از مدینه گریخت خیلی زود گفت با او چنین که یابن رسول بود من را چو پیروی مشتاق مثل یاران و شیعیان شما انتخابم نبود غیر عراق گر چه گر میل مکه هم سازی تا امامت کنی بر این امت حاضریم از برای هم فکری با تو سازیم بی گمان بیعت می کند او امام را ترغیب تا بگیرد ره سفر در پیش می کند صحبت از حمایت خود تا بشوید ز جرم دامن خویش گفت با او مرا پدر گفته است که اهانت شود به بیت خدا چون ز یک قوچ روزی ابن زبیر می روم من به این سبب زین جا می شوم دور تا نباشم من این سرا را مسبب توهین هر چه ام دورتر بود بهتر تا که خون ریزدم به روی زمین مرغ باشم میان لانه اگر به خداوند می خورم سوگند می کشندم ز لانه ام بیرون تا ز مرگم به قصدشان برسند مثل قوم یهود می شکنند این جماعت چو شنبه حرمت من مایه ی اتحاد و قرب به حق محو گردد به دست اهریمن دفن گردد اگر کنار فرات هست محبوبتر برای حسین تا شود دفن جنب خانه و زان حرمت بیت حق رود از بین بله ابن علی نمی خواهد بکند خانه را سپر بَرِ خود مثل قوچی که از حماقت او خانه ی کعبه سنگ باران شد او سپر می کند برای خدا جان خود را و جان اهل و عیال کی شود او کبوتر حرمی که حرم را برد به سوی زوال بیست و هشتم بهمن نود و پنج ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت هجدهم بود ناخوش محمد حنفی(محمد حنفیه) شب ولی از امام خود پرسید ای برادر مگر نمی دانی کوفی آیا که بی وفاست شدید یاد کن از برادر و پدرت جز خیانت چه رفت بر آنها بیم افتاده بر تنم کوفه طبق رسمش گذاردت تنها در حرم ای حسین محترمی نیست از این نظر برت همتا پس در اینجا بمان مرو به عراق تا نباشی ز خصم در پروا گفت او را حسین در پاسخ خصم طه پلید و سنگ دلست گر بمانم به حیله می کشدم هتک حرمت به خانه محتمل است بعد او را دوباره عرض نمود پس حسین جان ، برو ز مکه برون به یمن، هر کجا به غیر عراق غیر از شهر کوفیان زبون گفت بر این قضیه فکر کنم صبح اما برفت سوی عراق و محمد گرفت ره بر او که نبودیم بر چنین میثاق گفت؛ اما برادرم در خواب بعد از آن پیمبر ایزد گفت بر من حسین حرکت کن خواهد الله کشته ات بیند گشت مشغول ذکر استرجاع چونکه پرسید پس به این میدان می بری از چه کودکان و زنان گفت خواهد اسیر بیندشان ششم اسفند نود و پنج آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت نوزدهم ابن جعفر چنین به نامه نوشت به خدا می دهم تو را سوگند منصرف تا شوی ز امر سفر نامه ام را چو بر کفت بنهند بیم دارم در این سفر مولا دشمنان خدا تورا بکشند اهل بیتت شوند مستأصل اهل ایمان شوند بی تو نژند چون تویی پرچم هدایت و دین بی تو نور خدا شود خاموش پس در این ماجرا مکن تعجیل تارسم بر تو بر شکیب بکوش قاصد نامه اش محمد و عون عازم مکه شد خود عبدالله با امانی ز عمرو و با اخ او زد به قصد امام بر دل راه داد پاسخ به آن دو ابن علی داد حکمی به من رسول خدا دیدمش چون به عالم رویا پس به اجرای آن شدم کوشا ابن جعفر ز شرح آن پرسید گفت پرسش مکن دگر ز برم برسر عهد خویش می مانم چه به نفعم بود چه بر ضررم در جواب امان نوشت آنکس که به حق خوانَد و نبی خدا صالح است و به امر حق تسلیم نیست هرگز مخالف آنها تو به من می دهی امان نامه تا گذاری مرا چه بر شانه وعده ات هست صلح و رابطه ای که بنا می کنی صمیمانه در جهان برترین امان از اوست گر به دینت بود از او پروا گر نداری به دین از او پروا آن جهان هم شوی تو بی ماوا می نماییم مسالت اما خوف و خشیت در این جهان ز خدا تا که مشمول لطف او گردیم به امانش رسیم در عقبی واقعاً خیر و صلح، ابن سعید گر از این نامه باشدت منظور در دو عالم شوی تو از این کار نزد پروردگار خود مأجور عمرو وقتی برادرش برگشت گفت باید ز راه دیگر شد با سلاح و سوار زود برو جبر را دید راه و چاره ی خود در میان گروه ابن سعید کار اما به اختلاف کشید ناتوان شد برادرش یحیی بازگشت و به قصد خود نرسید بیست و دوم خرداد نود و شش ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت بیستم چون فرزدق به همره مادر سال شصتم مسافر حج بود در حریم حرم بدید حسین رفت نزدش سلام عرض نمود گفت با او که سبط پاک رسول پدر و مادرم فدای تو باد قبل انجام حج رَوی به شتاب چه مهمی مگر میان افتاد گفت با او حسین در پاسخ بیش از این گر به مکه می ماندم می گرفتندم عاملان یزید می فتادم به بند او آندم خود فرزدق چنین کند عنوان او به من گفت کیستی ای مرد گفتمش مردی از عرب، به خدا زین مهم پرسشی دگر ناورد پرسش از مردم عراق نمود گفتمش جسته ام من از آگاه قلبها با تو تیغها برتو امر در دست حضرت الله گفت با من که راست می گویی ای فرزدق که کار دست خداست او که هر روز را به یک کاری است کار ما نیست جز سپاس و رضا گر قضا بودمان به وفق مراد شکر هر چند باز نعمت اوست ورنه خارج نگشته از ره حق آنکه تقوا نموده و حق جوست گفتمش آن زمان که گفتارت حق بود خیر باشدت در پیش بعد پرسیدمش من از احکام تا جدا دیدمش من از بَرِ خویش پانزده مهر نود و شش
از مدینه تا کربلا قسمت بیست و یکم از یمن با هَدیّه های نفیس کاروانی که بود عازم شام خارج از مکه، منزل تنعیم ضبط شد بار آن به دست امام آنچه با زور، والی ظالم جمع آورده بود از مردم حمل می شد به سوی قصر یزید تا بجنباند این چنینش دم خرج خواهد نمود امام آن را در رهی که صلاح دین باشد از بر سارقان بیت المال قطع ید معنیش همین باشد بعد بر کاروانیان فرمود هست محفوظ مزد کار شما خرج برگشت تا یمن باما آنکه ماند رسد به صحبت ما جنگ‌ فرض است اگر چه با طاغوت جمع مامور را ولی انصاف بر رعایا ره رعایت جو تا نگردد به حقشان اجحاف رسم سربازگیری از او نیست جندی او حواری مختار در رکابش کسی فقط باید کز دل و جان شود فدایی یار بیست و هشتم مهر نود و شش آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تاکربلا قسمت بیست و دوم چون به حاجر رسید ابن علی در جواب پیام ابن عقیل کوفیان را دوباره نامه نوشت با سفیری به کوفه کرد گسیل از برایم نوشته ابن عقیل کوفیانند جملگی یکدل پس بگیرند حقی از ما را که ربوده است فرقه ای باطل مسئلت دارم از خدای بزرگ جملگی عاقبت به خیر شویم شود از حق نصیبتان توفیق هم در این ره ثواب و اجر عظیم شده ام من ز جانب مکه هشت ذی حجه سویتان راهی پس مهیا شوید یاران تا یافتید از پیامم آگاهی ۲۰ شهریور ۹۷
از مدینه تا کربلا قسمت بیست و سوم مردی از اهل کوفه را گویند در خبر سوی کوفه عازم بود نگهش چون به خیمه ها افتاد جست از نام صاحبانش زود چونکه فهمید از آن ابن علی است در ملاقات او شتاب نمود گفت در ابتدای پیری بود آنکه در خیمه ها شدم مشهود بود مشغول خواندن قرآن بر رخش اشک مثل در غلطان گفتمش از چه ای در این صحرا پدر و مادرم تو را قربان گفت تهدید دشمن از یک سو نامه ی کوفیان هم از یک سو خوب دانم اگر چه بر جانم کوفیان خود کنند اراده ی سو چون مرا کشت این جماعت پست حرمت امر کردگار شکست حق مسلط نماید آنها را آنکه بر قتلشان گشاید دست می رساند به قتل آنها را تا به فرمانبری کند وادار تا چنان کهنه پاره ی زنها این جماعت ذلیل گردد و خوار ۲۰ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت بیست و چهارم به خزیمیه چون رسید حسین یک شب و روز استراحت کرد صبح زینب به خدمتش آمد نگران با حسین صحبت کرد هاتفی این سرود نجوا کرد ای برادر به گوش من گویا که شدم غرق غصه و تشویش راز را از شما شدم جویا سخت ای چشم من مهیا شو می رسد فصل گریه های شدید که کسی غیر من نخواهد ریخت قطره ای اشک بر گروه شهید گریه بر آن گروه بر حق که سوی تقدیر خویش می تازند هر خطر را به جان خود بخرند تا به پیمان خود وفا سازند داد پاسخ به زینبش او با جمله ای مختصر ولی زیبا آنچه تقدیر می کند ایزد خواهرم بی گمان شود اجرا ۲۱ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت بیست و پنجم گفت همراه مذری ابن سلیم بعد حج بودمان چنین تصمیم برسانیم خویش را به حسین تا از احوال او خبر گیریم در همین ره حوالی زروُد از کسی که ز کوفه می آمد خواستیم از وقایع شهرش ما دو تن را که باخبر سازد گفت سوگند بر خدای بزرگ من نبستم برای رفتن بار که جسد های مسلم و هانی شد کشان در میانه ی بازار ثعلبیه غروب بود که ما به حسین این خبر رسانیدیم او به لب راند ذکر استرجاع اشک را بر محاسنش دیدیم سوخت از این خبر بنی هاشم همرهان امام هم گریان می رسید از خیام هم بر گوش صوت جانسوز شیون نسوان بعد آرام گشتن مجلس ما نمودیم این چنین عنوان این خبر گویدت بیا برگرد یاوری نیستت در آن سامان ناگهان بازماندگان عقیل معترض گشته این چنین گفتند از عدو انتقام می گیریم تا که جان هستمان به حق سوگند این سخنها به طول انجامید چشمها بود بر لب مولا تا که فرمود زندگانی را نیست خیری دگر پس از آنها ۲۲ شهریور ۹۷
از مدینه تا کربلا قسمت بیست و ششم ثعلبیه سوالی از مولا شد ز تفسیر سوره ی اسرا آنکه دعوت کنیم هر امت با امامی که هست بر آنها گفت گاهی امام بر امت هست الحق معلم و هادی گه امامی به روی امت خویش می گشاید مسیر الحادی آری آری دوگونه هست امام که بخواند به راه کج یا راست در پی هر کدام خلقی را عاقبت نار و جنتی ماواست این چنین می کند فریق فریق آیه ی هفت سوره ی شوری در سعیرند پیروان بدی پیروی حق به جنت الاعلی ۲۳شهریور ۹۷ آخرین بازنگری۱۲ تیر ۱۴۰۲
از مدینه تا کربلا قسمت بیست و هفتم ثعلبیه امام را قولی است گوییا هست پاسخی به سوال یا جوابی برای سرزنشِ جاهلی اهل دعوی و جنجال در مدینه اگر که می بودیم داده بودم نشان به خانه ی خود رد پای جناب جبرائیل آن محلی که وحی نازل شد تا برادر شود تو را معلوم بی گمان مهد علم خانه ی ماست ما ندانیم و دیگران دانا؟ هرگز، این خود ز غیر ممکن هاست بله این اعتراض یک داناست می کنند ادعا چو نادانان صاحب خانه هست اعلم بر آنچه دارد به خانه اش پنهان ۲۳ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری ۱۷ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت بیست و هشتم ابن حیدر رسید چون به شقوق مردی از اهل کوفه را پرسید که در آن شهر وضع مردم چیست در چه اندیشه کوفیان را دید گفت فرزند نیک پیغمبر متحد گشته اند این مردم با شما تا مخالفت سازند تا که باشند جزو حاربکم گفت اینگونه در جواب، حسین بی گمان است امر دست خدا آنچه خواهد خودش کند اجرا او به کاری است هر زمان پیدا بیت هایی به روی لب آورد آن خداجوی بعد از این مجمل زندگی هست پر بها و نفیس هست پاداش حق ولی افضل ترک باید نمود گر اموال پس چه زشت است حال مَن یبخل رزق هر کس اگر بود معلوم حرصِ کمتر به کسب آن، اجمل این بدنها مسافر مرگند پس به شمشیر گر بود بهتر آل احمد درودتان که خبر دارم از بینتان روم دیگر ۲۴ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری ۱۷ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تاکربلا قسمت بیست و نهم در زباله امام نامه به دست کرد بر کاروانیان اعلام خبری بس تاثر آور را از خیانت به یاوران امام هانی و ابن یقطر و مسلم کارشان شد به شهر کوفه تمام (کشته گشتند آن سه تن گر چه با شهادت رسیده اند به کام) خوب ای یاوران بیاندیشید یاوریمان به کوفه قطعا نیست برود هر که خواست ،چون بر او حقی از ما دگر به گردن نیست گفت با پیروان حقیقت را که نبود اهل حیله و ترفند این چنین شد که خالصان ماندند در زباله زباله ها رفتند ۲۵ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری ۱۷ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت سی ام می رسد چون به بطن اَلعقبه گوید این گونه او به همراهان من نمی بینم از برای خودم غیر مقتول گشتنم پایان دیده ام چون به خواب ای یاران به من آورده حمله خیل سگان از همه سخت تر سگی ابقع جسم من را کشیده بر دندان پیرمردی در آن میان پرسید به کجا می روی بگو ای مرد داد پاسخ به کوفه گفتش باز از همین جا قسم به حق برگرد که نیاید تو را به استقبال بی گمان غیر نیزه و شمشیر این جماعت چو فتنه را خواباند راه آن شهر را تو پیش بگیر گفت از من که هیچ مخفی نیست آنچه از ما وقع تو فهمیدی امر ایزد نمی کند تغییر بر گریزش که راست تمهیدی تا نریزند بر زمین خونم بر ندارند از من آنها دست تا مسلط کند بر آنها حق آنکه بسیارشان نماید پست ۲۷ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری ۱۷ تیر ۱۴۰۳ ابقع؛ سیاه و سفید
از مدینه تا کربلا قسمت سی و یکم می کند امر بر ذخیره ی آب ابن حیدر چو می رسد به شراف پیش از آنکه شمس بر آید بیش از احتیاج و حد کفاف حر رسد با هزار همراهش میهمان است اگر چه نا خوانده گر چه نامهربان ولیکن هست تشنه ی راه و خسته و مانده مهربان گفت آبشان بدهید تا نمایید اسبشان سیراب آب بر یال و پایشان بزنید برده گرما ز طفلکیها تاب گفت شخصی از آخرین افراد مانده بودم در آن میان مغفول تا به دادم رسید آن خوشرو شد به سیراب کردنم مشغول گفت تا من شتر بخوابانم من حجازی ولی نفهمیدم تا عراقی به من خودش فهماند بعد مشغول آب گردیدم تشنگی تاب برده بود از من آب بر روی صورتم پاشید گفت بفشارمش نفهمیدم دهن مشک را خودش چسبید ظهر شد بر موذنش فرمود که اذان و اقامه کن جاری گفت با حر که همرهی باما؟ یا نمازی جدا تو بگزاری گفت در پاسخ سوال حسین با شماییم من و یارانم در صفوف شما و یارانت ابن حیدر نماز می خوانم داد بر سیف تکیه بعد نماز جامه ای ساده نیز بر تن داشت گفت حجت تمام شد که حسین امر دادار را زمین نگذاشت من نگشتم به سویتان راهی مگر از بعد خواهش بسیار آن همه پیک و نامه ی دعوت که نباشد اماممان ای یار گر وفادار عهد و پیمانید بنمایید عهدتان تجدید راضی ار نیستید از آمدنم باز گردم اگر که بگذارید بله این حرف حق جواب نداشت آنکه را هست عزم خبط و خطا غرق بود آن سپه به بحر سکوت سنگ آمد ز ننگشان به صدا ۲۸ شهریور۹۷
از مدینه تا کربلا قسمت سی و دوم گفت بعد از نماز عصر حسین به سپاهی که با حر آمده بود در نماز اقتدا به او بنمود هم به او سخت پشت پا زده بود ایها الناس حق ز خود راضی می نمایید از ره تقوا تعرفوا الحق لاهله یعنی حق بود حق صاحبش تنها ما که هستیم اهل بیت رسول بر ولایت به امتیم اولی از همه اهل ادعایی که ظلم سازند و دشمنی خدا گر در این راه می کنید اصرار روی گردان شوید تا از ما گر به غیر از قرار خود هستید روی گردان شوم ز شهر شما چون به اینجا رسید حرف امام گفت حر از قرار بی خبریم که دو خورجین ز نامه آوردند تا حقیقت شود بر او تفهیم ۲۹شهریور ۹۷ آخرین بازنگری ۱۲ تیر ۱۴۰۲
از مدینه تا کربلا قسمت سی و سوم برمگرد و به کوفه نیز مرو گفت حر بعد جر و بحث زیاد برگزین راه سومی تا من چاره جویی کنم ز ابن زیاد من امیدم بود به درگه حق که نگردم به جنگ تو وادار کشته گردی ولی تو بی تردید دست بر سیف گر بری، هشدار بعد هشدارِ همره تهدید داد پاسخ به حر مرا ای مرد می هراسانی از قیافه ی مرگ بیش ازینم بگو چه خواهی کرد پاسخت شعر مومنی اوسی چونکه بنمود عزم نصر رسول مانعش بود چون پسر عمش کرد او را به این سروده خجول من کنون سوی مرگ خواهم رفت بر جوانمرد مرگ خواری نیست جهدش ار دین بود، بجوید حق هدفش گر تباه کاری نیست جان شیرین اگر سپر سازد تا کند حفظ، جان خوبان را دور گردد ز راندگان درش نکند میل بر حرام خدا می کنم جان خود به او تقدیم شویم از زندگی دنیا دست جنگ سختی چو هست من را با دشمنی که بزرگ و آماده است زنده مانم نمی شوم نادم گر بمیرم نمی شوم مغبون بر تو اما همین بودکافی که بمانی چنین حقیر و زبون ۲۹ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری ۱۷ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت سی و چهارم چون رسیدند منزل بیضه بر حسین علی مجالی بود تا بگوید به جمله ی مردم که نبی خدا چنین فرمود هر که سلطان جائری بیند که حرام خدا حلال کند بشکند عهد حق و با سنت با تمام توان جدال کند آنکه در بین بندگان خدا برود راه دشمنی و گناه نشود معترض به قول و عمل می شود در قیامتش همراه امویها نموده اند رها ایها الناس اطاعت از الله فرض آورده اند چونکه به خویش تبعیت ز رانده ی درگاه این جماعت فساد را ترویج می نمایند و حد حق تعطیل فیء را می کنند بهره ی خود و حلال و حرام را تبدیل من سزاوارتر ز آنانم که بدادند این چنین تغییر جمله احکام آن شریعت را که شد از جهد جدم عالمگیر بگذریم ار از این حقایق، آن پیکها نامه ها و دعوتها که شما سوی من فرستادید بود مضمونشان جز این اما بود صحبت از این تعهد که بنمایید کوفیان یاریم مکِشیدم به دامن خواری مکنیدم به دشمنان تسلیم گر به این عهد خویش پابندید به سعادت رسید و رشد وکمال من حسینم چو، ابن دخت رسول ابن مولا علی، ز زمره ی آل من که همراه با شما هستم اهلتان را هم اهل من همپا بنمایید پیروی از من تا شوم اسوه ای برای شما گر شکستید عهد و پیمان را از شما نیست این خطای جدید پدرم هم برادرم ،مسلم غیر این از شما به چشم ندید نامدارید در شکستن عهد نشدید آن فحول را یاور می کنندش فریب خورده خطاب آنکه عهد شما کند باور شادتان می کند خطا کردن هیچ سودی نمی برید اما خود شکستید با شکستن عهد بی نیازم کند خدا ز شما والسلامی که داد در پایان سوخت بدجور قلب ناظم را که نداند چگونه از خجلت نفتادند کوفیان از پا ۲۹ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری ۱۸ تیر ۱۴۰۳ فَىْءِ: ثروت و حقوقى كه به آل پيامبر اختصاص دارد جائر؛زورگو بیضه؛ به معنی سفید و روشن است. این منزلگاه هموار و بی گیاه و وسیع و فراخ بود که به همین سبب به آن بیضه می گفتند.
از مدینه تا کربلا قسمت سی و پنجم مردی از کوفه محضرش آمد به رهیمه حسین چون که رسید اسم او بود ابو هِرَم آنجا این چنین از امام خود پرسید ای جناب رسول را فرزند از چه گردیده ای چنین مجبور حرم جد خویش بگذاری و شوی از حریم آن تو به دور داد پاسخ، ابا هرم، بر من اموی ها جسارت‌ آوردند هی شکستند احترامم را ناسزاها نثار من کردند من نمودم به جور آنها صبر باژ بردند مال من آنها صبر کردم این ستمها را عزم کردند کشتن من را آمدم پس ز شهر خود بیرون تا امان یابم از گزند لئام خواهدم کشت این جماعت پست به خداوند گر چه سرانجام بعد از قتل من خدای علا می چشاند به جمله ی آنها طعم خواری و ذلت بی حد تیغ تیز و تسلط اعدا تا مسلط کند کسی را حق که کُشد هم کِشد به ذلتشان خوارتر از رجال قوم سبا که زنی رانده بودشان فرمان گفتگوی امام داد نشان باشد او بر شهادتش آگاه آنکه دارد خبر از آینده خبر از راه و هم خبر از چاه ۲۵مرداد ۹۹ آخرین بازنگری ۱۷ تیر ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت سی و ششم با طرماح یادگار عدی۱ مجمع و عمرو ۲و سعد، ابن هلال۳ گشته بودند راهی از کوفه تا بر آنها مدد کند اقبال در عذیب الهجان۴ به او گفتند ابن پاک پیمبر دادار این طرماح پیش از این دیدار خواند از شوق دائم این اشعار «شتر من مشو دمی رنجور تا رسانی بهین سوارت را نزد آن مرد، که کرم او را در نژاد و سرشت دارد جا» «آنکه آقاست، حر و آزاده سعه ی صدر از خصائل اوست انتخاب خدا به خیر الامور حافظش تا ابد بماند دوست» داد پاسخ پس از قسم به خدا دارم امید اراده اش بر ما، خیر باشد، اگر چه کشته شویم یا که گردیم چیره بر اعدا کرد پرسش امام از کوفه طرز فکر و مرام مردم آن داشتند عرضه ابن پاک رسول بر تو هستند در پی عدوان رشوه های عظیم ابن زیاد بر بزرگان کوفه شد اعطا سایرین با تو قلبشان اما هست شمشیرشان علیه شما چون که از قتل قیس گفتندش گفت بر عهد خویش ثابت ماند آیه ی بیست و سوم احزاب را در آن لحظه روی لب می راند خواند او را ز من قضی نحبه که به پیمان حق وفا کردند منتظر دسته ای دگر، بلکه دین خود را به دین ادا کردند در کمین گاه های این دنیا پای پیمان خویش پائیدند عهد حق را بدل نیاوردند تا به آخر به گرد توحیدند گفت اینجا حسین ابن علی در دعایی به خالق دلبند که بر آنها و ما خداوندا بزند عاقبت جنان لبخند پس بهشت برین عطا فرما بر همه یاوران حق یارا هم بهین گنجهای اجر که هست بر در رحمت تو بی همتا چون طرماح بر بیان آمد کرد او را خطاب یابن رسول چون که می آمدم ز کوفه برون تا نباشم میان قوم جهول اجتماعی ز کوفیان دیدم چون ز مقصودشان شدم جویا پاسخ آمد برای جنگیدن با حسین زاده ی رسول خدا به خداوند ای عزیز رسول از همین جا از این سفر برگرد مطمئن نیستم که از کوفه به کمک آیدت ولو یک فرد این گروهی که شاهدش بودم خود کفایت کند شکست تو را گر چه هر لحظه ای که می گذرد گردد افزوده تر بر آن اعضا پس به همراه من بیا احبا مسکن و موطن قبیله ی طی در پناه جبال مرتفعش دشمنی بر تو غالب آید کی؟ از سلاطین جنگجوی عسان تا سفید و سیاه عاجز ماند دست دشمن به این مکان نرسید در مصافش سرود فتح نخواند غیر از این ویژگی که من گفتم گر توقف کنی در آن ده روز جمع سازم حدود بیست هزار مرد جنگی که سازدت پیروز گفت در پاسخش امام چنین به تو و قوم تو دهد حق خیر هست با کوفیان مرا عهدی جز وفا کی روم به راهی غیر بستن عهد بسته راهم را دیگر امکان بازگشتن نیست می نشینیم تا زمان گوید که سرانجام ما به دنیا چیست؟ از حضور امام رخصت خواست چون طرماح عزم او را دید تا رساند بر اهلش آذوقه حیف از بزم عشق خسران چید او جدا شد برای مال و عیال از امام ارچه مدتی کوتاه آمد اما نیافت فیض شهید سینه اش گشت بیت حسرت و آه ۲۳ تیر ۱۴۰۲ آخرین بازنگری ۱۸ تیر ۱۴۰۳ ۱:طرماح بن عدی ۲:عمرو بن خالد ۳: نافع بن هلال ۴:عذیب الهجانات