eitaa logo
دفتر شعر من
91 دنبال‌کننده
7 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
این است ایران دشمن بیچاره فهمیدی هر چه شنیدی از رشادت از ازل دیدی این عرصه ی سیمرغ جولانگاه کرکس نیست دیدی چگونه بر خودت از ترس لرزیدی گفتی تو از حجم دهانت گنده تر یابو دیدی چطور از غرش این شیر ترسیدی هر چه شنیدی از جهنم پیش چشمانت آریم ما آری اگر ما را تو تهدیدی ما شیعه ی مولا امیر المومنین هستیم ما را نباشد در مصاف دیو تردیدی از عسکری پندی شنو رو سوی غار خویش خفاش را هرگز نباشد تاب خورشیدی ۱۰ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدو بدو که به سوراخ موش در آیی به عمر نحس خودت اندکی بیافزایی لعین اگر پس از این میل بر رجز کردی ببین دوباره تو این صحنه ی تماشایی ببین که باز نخوانی برای هر که رجز که در حریم اسد نیست موش را جایی بدو بدو که به سوراخ خود نهان گردی به چنگ شیر نیفتی که سخت رسوایی بدو بدو نکند تا ز خلق جا مانی همه رهند و تو از ترس پشت در زایی ز عسکری بشنو بعد از این مراقب باش بمان تو در ته سوراخ اگر که دانایی ۱۰ مهر ۱۴۰۳
جهانی شاد شد از فوج موشکهای ایرانی چه منفوری رژیم بی هویت خوب می دانی همه در انزجارند از جنایتهایت ای جانی تو آن نوزاد نا میمون نا مشروع شیطانی بزن در رو به پایان آمده، چندیست دورانش غلط کردی بدان پایش که خواهی داد تاوانی برای هر که هم لاتی شو کولاتی برای ما مکن در کوچه ی خلوت هم از این پس رجز خوانی بیا از عسکری بشنو مکن بازی تو‌ با آتش که خبط بعدیت گردد برایت خبط پایانی ۱۱ مهر ۱۴۰۳
مائیم همه شیعه ی آن حیدر کرار باشد همه دم بر لبمان حیدر کرار آریم فراز همه عالم علمش را ورد همه ی اهل جهان حیدر کرار خوانیم رجز بر همه اعدای شریعت با عون از آن قبله ی جان حیدر کرار گویا که مقدر شده نابودی شیطان بر شیعه ی سلطان یلان حیدر کرار ما طالب حقیم اگر عسکری امروز داده است به ما راه نشان حیدر کرار ۱۱ مهر ۱۴۰۳
چون پیمبر حج آخر را نهاد دو جواهر را به امت هدیه داد گفت تا وارد به حوضم می شوند این دو تا دارند با هم اتحاد چنگ بر دامان آنها گر زنید جمله می مانید از اهل رشاد با امانتهای او امت چه کرد؟! بود با آنها مداوم در تضاد دسته ای گفتند قرآن کافی است سخت ورزیدند با عترت عناد داشتند آنها تو گویی از رسول حکم تا آرند بر اهلش جهاد گفت روی نیزه ها قرآن به ما بی علی برگی بود در دست باد دسته ای هم گفت عترت کافی است برد ثقل اکبر احمد ز یاد غافل از اینکه گشاید راز را عترت از قرآن که یابیمش مراد غافل از اینکه کتاب حق عدیل در غیاب شاه، باشد بر عباد عسکری دلتنگ مولایی اگر پس به قرآن ساز قلب خویش شاد ۳۱ فروردین۹۹
بر جمله ی شهیدان اسطوره های ایمان از ما سلام بی حد هم از خدا و قرآن آزادگان عاشق هم عالمان راسخ رزمندگان اسلام جانبازهای جانان هر مسلمی که کوشد بر یاری شریعت هر کس که جنگ دارد با دشمنان یزدان بر باکری و کاوه بر باقری و همت بابایی و فکوری عباس نیک دوران بر احمدی روشن بر کاظمی و هادی بر عاشقان محراب بر حاج قاسم جان آن حق طلب هنیه سید حسن مهندس هر کس مقاومت کرد بر هجمه های شیطان ۱۶ مهر ۱۴۰۳
عید آمد ای یاران نمی گردید دست افشان چرا سرد است جمع عاشقان در شادی یزدان چرا کر از دو گوش و کور گردد چشم بدخواه حسن راهی ندارد چون عدو، باقی است او بر جان چرا یاران گل لبخند بشکفته است بر روی نقی آل نبی شادند و جا مانیم از ایشان چرا مست و غزلخوان می شویم از شادی مولایمان دم را غنیمت بشمرید از دست غم نالان چرا شادی برای شیعیان خیلی ندارد روزگار آهسته نه، محکم بزن کف، بی رمق، بی جان، چرا دلداده ی مولا علی، ای پیروی دخت نبی با سلم آنها سلم کن، دوری تو از پیمان چرا ای عسکری بر تن نما رخت فرحزایی کنون شادی سُرا، گفتن دگر از کلبه ی احزان چرا  بیست و نهم دی نود و چهار 
السلام از ما برای عسکری جان صد عالم فدای عسکری از تبار مصطفی دوم حسن السلام ای مجتبای عسکری السلام ای سید والاتبار السلام ای مقتدای عسکری نور چشمان نقی را السلام هم بر آن یوسف لقای عسکری بر جهادش بر بصیرت بخشیش بر کلام رهگشای عسکری عسکری شد مفتخر بر مدح او جان صد عالم فدای عسکری ۲۰ مهر ۱۴۰۳
بر آمر بر خوبی و احسان صلوات بر پیروی سالار شهیدان صلوات مانند نبی اهل بشیرٌ و نذیر بر انفس در معرض طوفان صلوات ۲۰ مهر ۱۴۰۳
ای کشته ی در راه خدا عز الدین ای یار خدا اهل ولا عزالدین اسطوره ی امر خلق بر معروفی بر عهد خدا اهل وفا عز الدین ۲۰ مهر ۱۴۰۳
گوییم تبریک فراوان ما به سوسن ایزد نهادش عسکری را چون به دامن آن قائد احدي عشر آن مهر تابان شیرین سخن نامش حسن با فکر روشن عالم ز علم ناب او در بهت و حیرت تفسیر قرآنش چه زیبا بود و متقن هر سائلی بر بحر علمش بود تسلیم حتی به فضلش معترف می گشت دشمن او والد مولای ما صاحب زمان است شد عسکری از وصف او معذور و الکن بیست و هشتم دی نود و چهار آخرین بازنگری ۲۱ مهر ۱۴٫۳
بر قربت و اخلاص شهیدان صلوات بر خوب ترین چهره ی انسان صلوات شمع است اگر مام وطن یکسره بر پر سوخته پروانه ی ایران صلوات ۲۱ مهر ۱۴۰۳
خیمه ها می سوزد و آتش به جانها می زند این سکوت ناظران حد بر روانها می زند دیو اسرائیل زخمی گشته و از حرص دل بمب بر خیل مریضان، نا توانها می زند روح هیتلر رو سفید آمد از این خونخوارگی بر قشون متفق زخم زبانها می زند استوری هرگز نکرد این درد را س لبریتی چون برای چشم آبی قلب آنها می زند عسکری جای تعجب نیست عکسش بی بی سی تیتر اگر از غصه ی این مهربانها می زند ۲۳ مهر ۱۴۰۳
گفتی که کنی کرب و بلا را تکرار یک شیر که زخمی شده دورش کفتار دیدند همه لحظه ی آغازت را جاوید شدی چه خوب یحیی سنوار ۲۷ مهر ۱۴۰۳
چون فرد در آن سرا که گویند شود چون موعد آن چرا که گویند شود تنها هنر او به خدا حب علی است تا در خور آن بها که گویند شود ۲۹ مهر ۱۴۰۳
جهانی از این غرق در قاه قاه به ما حمله شد او گرفته پناه چه بی تاب بر قسمت سومیم ز مجموعه ی وعده های سپاه ۵ آبان ۱۴۰۳
من افتادم دگر از پا بیا فردا بیا فردا که عادت گشته بر شعرم به دنبال تو بودنها بیا فردا که غیر از تو من از هر روز بیزارم فقط شادم کند روزی که یارم می شود پیدا بیا فردا بگو تا کی بگردم من به دنبالت بیا رحمی نما بر این دل دیوانه و شیدا تو ما را می بری تشنه دوان تا چشمه ی وصلش ولی لب تشنه باز آری چرا این می کنی با ما تو را هر روز می گیرم ولی می بینم امروزی چه نامردی ندیدم من دغل تر از تو در دنیا خودت را از چه می گیری اگر من از پیت هستم به من گفتند چون فردا دگر می آیدت مولا بیا فردا بیا فردا رها کن عسکری ها را از این سر گشتگی ها و از این اوضاع واویلا پنجم خرداد نود و پنج 
چشمم به راه ماند و نیامد خبر ز یار تا کی نیایی و بکشم رنج انتظار در سینه ام فزون شده رازی به روی راز محرم چو نیست غیر تو مولا به روزگار بر طول عمر بی تو شکایت فقط رواست بر سالها چه لطف؟ ندارند اگر بهار گفتند تا ز ره که بگیرم نگاه خویش گفتم بناست تا کنم آن لحظه را شکار گفتند می شوی تو چو یعقوب کور پس گفتم چه غم چو یوسف زهراستم نگار گفتند اگر نیامد و چشم تو کور ماند؟ گفتم چو یار نیست نیاید مرا به کار گفتند عسکری بزند طعنه خصم اگر؟ گفتم که اعتنا نکند کس به نابکار نهم آبان نود و پنج ۳۱ خرداد ۱۴۰۲
وقتی که جمعه می شود انگار می روم وقتی که جمعه می رود انگار می شوم از این شدن نیامد اگر هیچ دست من دنبال آن شدن به پس و پیش می دوم جانها رسانده دهر به جانان، برای من بر لب رسانده جان که سر انگشت می جوم باید بدون یار چه سان آورم شکیب آخر چگونه با سر شوریده بغنوم تنها به عشق جمعه مگر زندگی کنم شاید خبر از آمدن یار بشنوم وقتی که بوی یاس بپیچد به شهر ما محصول داده باغ دعا تا که بدروم ای عسکری اگر که شود باز این گره بی وقفه تا به مقدم دلدار می دوم بیست و سوم اردیبهشت نود و پنج آخرین بازنگری ۲۹ خرداد ۱۴۰۲
جمعه ها از عطر موهایت هوایی می شوم نشئه از آن شیوه های دلربایی می شوم معجزه در شعر من رخ می دهد از ذکر تو شک نکن با دیدن رویت ولایی می شوم هر که در بند تو شد از جمله ی عالم رهاست چونکه دل دادم به تو دیگر خدایی می شوم گر نظر بر من کنی از شوق یا جان می دهم یا اگر اهل فنا باشم بقایی می شوم هر چه سازی ناز ای مولا خریدارش منم تا فرج مشغول ذکر پس کجایی می شوم هر شب از دوری تو خیس است اگر چشمان من با تو اما غرق نوعی روشنایی می شوم من که می دانم شبی از غصه ی هجرت عزیز در تلاطم های این دریا فدایی می شوم عسکری را بیش از این طاقت به این هجران که نیست یا از این هجران جدا یا از جدایی می شوم پانزدهم اردیبهشت نود و پنج آخرین بازنگری۲۹ خرداد ۱۴۰۲ 
جمعه عید است ولی حال دلم غمگین است پدر عشق بسوزد دل عاشق این است چشم من لایق دیدار نمی گردد باز گرچه آدینه فضا این همه عطرآگین است گفته اند اهل دل او را به یقین می بیند عاشق واقعی و آنکه دلش حق بین است من که از بابتت ای کوه خطا مطمئنم تو امیدت به دعاکردن و بعد آمین است عسکری اهل عمل باش چه آید ز شعار تو اگر به بشوی اسب مرادت زین است یوسف ار می طلبی عزم سفر کن تا مصر لشکر رهبر دین کی پُرِ از بی دین است دهم اردیبهشت نود و پنج 
یک عمر می رسی و دلم شاد می کنی دلخوش مرا به لحظه ی میعاد می کنی در دل هزار نقشه ی جانانه می کشم آنرا ز بند هجر چو آزاد می کنی ای جمعه با امید وصالش دلی که مرد یک هفته پیش باز تو آباد می کنی در لحظه های ناب تو پیچیده عطر یاس یک قصه از ظهور تو فریاد می کنی تا عصر دل ز منتظران خوب می بری از جشنواره ای که تو بنیاد می کنی می آوری به چشمه تو دلهای بی قرار لب تشنه می گذاری و بیداد می کنی از ضجه های منتظرانش حیا نما زآن آرزو که یکسره بر باد می کنی با عسکری بیا دگر این بار بد مکن بر جان خسته اش تو کی امداد می کنی؟ بیست و ششم فروردین نود و پنج آخرین بازنگری۱۱مهر۹۹
سالها تجربه کرده ام کم آوردن را سالها قرعه ی بد دمادم آوردن را از همه عمر خودم فقط به خاطر دارم جمعه های تهی پی هم آوردن را بر دل منتظرم فلک فراموش نمود آنچه بایست کند به جز غم آوردن را سالها منتظر حدود سیصد مردی برده از یاد زمانه آدم آوردن را انتظارت کشم از غروب هر آدینه تا که احساس کند سرم خم آوردن را خسته ام من دگر از نیامدنها ، بر من عزم کن رحم به روز و حالم آوردن را ای خدا پر شده عالم از تباهی و فساد دیر شد دادگری به عالم آوردن را عسکری را نبود شکیب پس کن آغاز خود بر اسباب فرج فراهم آوردن را بیست و نهم اردیبهشت نود و پنج  آخرین بازنگری ۱۱ آبان ۱۴۰۳
کرده ام تجربه من بی تو پریشانی را خستگی، دلزدگی، بی سر و سامانی را فصلی از پرسش تکراری ...آخر چه کنم؟ بی تو در زندگیم معنی بی جانی را غم یعقوب ز هجران عزیزش یعنی کور گردیدن یک دیده ی بارانی را معنی سوز دل شمع به شبهای فراق در بنای بدنم موسم ویرانی را سائلی و غم عمری به دَرِ بسته زدن معنی حبس ابد معنی زندانی را طعم چوب نگهِ دشمن سر جنبان را حال شرمندگی و سر به گریبانی را عسکری را نظری گر نکنی می میرد پس بیا زنده کن این قیس خراسانی را چهارم اسفند نود و پنج آخرین بازنگری ۱۱ آبان ۱۴۰۳ استقبالی از اثر زیبای استاد منزوی
اگر این جمعه بیایی گل زهرا چه شود از دلم عقده گشایی شه بطحا چه شود اگر این جمعه به وصل تو مزین بشود دیده و دل بشود از تو مصفا چه شود بشود فصل حضور تو مبدل به ظهور به جمالت شود این درد مداوا چه شود اگر این جمعه شود شاد دل شیعه ی تو و بمیرد ز حسد لشکر اعدا چه شود مهدیا از ستم و جور، جهان لبریز است شود ار محکمه ی عدل تو بر پا چه شود به یتیمان چه کسی رحم کند؟ گر بشود ....کیسه ی نان علی باز هویدا چه شود گرگ ها بره نمایند و به خوفند همه از همه گر برسد موسم افشا چه شود عسکری درد عظیم است و نیاید عظمی برسد گر فرج یوسف زهرا چه شود؟ نهم اردیبهشت نود و پنج