eitaa logo
دفتر شعر من
107 دنبال‌کننده
5 عکس
7 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
از مدینه تا کربلا قسمت نهم می رود مکه همره اهلش آخرین روزهای ماه رجب گوید او آنچه را که موسی گفت وقت رفتن ز مصر از بر رب آیه ای از قصص که می گوید۱ چون که از شهر رفت دل نگران گفت یا رب خودت مرا گردان ایمن از شر این ستمکاران او ز فرعونیان جدا گردد تا که فرعون و لشکرش بشود غرق در نیل خون خون خدا خود از این نیل تا خدا برود گوید او را یکی که بهتر نیست که شما هم بسان ابن زبیر در امان تا شوی ز حمله یرخصم راه معمول را نسازی سیر در جوابش امام می گوید نکنم هرگز این چنین والله راه معمول را ادامه دهم تا مرا حکم حق رسد از راه شاه دین نیست مثل ابن زبیر حرف حق را بلند می گوید مخفیانه نمی گریزد او مثل یک شیر راه می پوید می رسد بر ورودی مکه در شب جمعه سوم شعبان بر لبش دارد آنچه در مدین بر لبش داشت موسی عمران آیه ی بعدی از همان سوره۲ که در آن آرزو کند موسی رهنمون سازدش خدای بزرگ بر صلاح و به خیر و راه هدی گوید این آیه ها به ما که حسین در سرش هست فکر والایی که نگردد وقوع آن ممکن جز به یاری یار یکتایی بیست و ششم آبان نود و پنج آخرین بازنگری ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱.سوره القصص فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ترسان و نگران از شهر بيرون شد. گفت: اى پروردگار من، مرا از ستمكاران رهايى بخش. ۲.سوره القصص وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ چون به جانب مدين روان شد، گفت: شايد پروردگار من مرا به راه راست رهبرى كند.
. غربت مسلم کنار باب بیتی خسته بنشست وَ زد بر روی زانو از غمش دست به روی گونه اشکش گشت جاری چنین آمد ز عمق غم به زاری خدایا با که گویم ساعتی پیش که بودم از شمارش یاوران بیش ز هر سو بر سر دشمن رجزخوان دلاور مرد همچون شیر ،غران کجا هستند یاران وفادار که تنها گشته ام هنگام پیکار شنیدم من هزاران صوت تکبیر نمازم را چو می بستم به شب گیر چرا وقت سلامم در فرادا نمی بینم کسی با خود هم آوا از او یک پیرزن احوال پرسید به مهمان بودنش با درد خندید به بیت خویش او را کرد دعوت به رسم سابق مردان ،مروت به کوفه گفت ای زن میهمانم ولیکن مرده گویا میزبانم خدایا پشت این درهای بسته دلم از کوفه و کوفی شکسته به قاموس عرب حرف شرف مرد طلا مردانگی را با خودش برد پریشان گشته ام من بغض دارم دلم ترکید می خواهم ببارم تمام غصه ی من جان مولاست که گفتم کوفه اش الحق مهیاست مجالی کاش تا گویم به آن میر که می آید به استقبال شمشیر به سِرِّ کوفه اش آگه کنم زود که تنها مرد آن یک پیرزن بود ز فعل کوفیان سست عنصر دلم گردیده از اندوه وغم پر برآن ضیفی که خود بنمود دعوت عرب خائن شد و نگذاشت حرمت فقط آن پیرزن بر او وفا کرد به او بیت خودش را با صفا کرد ولی ماری بَرَش در آستین بود که در خان خیانت در کمین بود پسر لو داد، سر شد میهمانی برای چند درهم مژدگانی بگویم بعد از این با او چه ها شد که مهمان بین کفتاران رها شد به سویش حمله ور صد فوج شمشیر ز بالا آتش آمد ، رو به رو تیر ولی این مرد نسبت داشت با شیر هلاکت را بر اعدا کرد تقریر امان دادند تا شمشیر بگذاشت اگر چه خبث دشمن را یقین داشت بله آن شیر زخمی را به ترفند به نزد زاده ی مرجانه بردند چو گفتندش بر او بنمای تعظیم نبینم گفت مردی بهر تکریم در آمد از ره کین باز شیطان به قتلش بی ترحم داد فرمان چو می بردش برای قتل جلاد سلامی بر حسینش می فرستاد رها شد مسلم از بالای بارو شرف از شهر کوفه گشت جارو مبر ای عسکری اسمی از آن شهر که زیبا کش شد و با عاشقی قهر سال نود و دو آخرین بازبینی ۲۶ خرداد ۱۴۰۳
مسلم میا، به کوفه به غیر از شعار نیست کوفی بر عهد و بیعت خود استوار نیست دل خوش مکن به کوفی و لحن خوش آمدش بینی که جای جاش کسی پای کار نیست جز هانی و حبیب نماند کنار تو زیرا که نقض عهد در این خطه عار نیست منصور رمز توست به حفظش مکن تلاش زیرا به گوش اهل جفا اعتبار نیست اینها همان جماعت خائن به حیدرند این قوم را لیاقت بر این تبار نیست آنجا که خلع ید شده از بهترین خلق در سبقه اش مگرد که هیچ افتخار نیست اینجا تنی هزینه ی میدان نمی شود چون جز رفاه حاجت دنیامدار نیست اینجا فروشی است شرف غیرت آبرو اینجا دلی به عشق الهی دچار نیست اینها به عشق زر به رذالت فتاده اند بر بدره هیچ قوم بدین گونه خوار نیست تنها پسندشان شود این قوم نابکار دینی که بر مراکب دنیا مهار نیست حتی اگر که نامه ی دعوت دهد نشان تکریم ضیف را احدی عهده دار نیست اینجا فروش دین و شرف شغل غالب است مهمان نوازیش به جز از چوب دار نیست یک پیره زن، همین همه مردش همین بود از دست رفته شهر، به یک گل بهار نیست دلواپس حسین شوی روی بام قصر وقتی تو‌ را جز اشک به چشمان تار نیست گویی ز عمق جان به امامت میا عزیز "اینجا کسی برای تو چشم انتظار نیست" ای عسکری رها مکنی مثل کوفیان هرگز تو مسلمی که برت غیر نار نیست ۲۸ اردیبهشت۱۴۰۰ آخرین بازنگری ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
پیامی که پاک شده یا اشتباه بوده یا اشتباه ارسال شده پس اشتباه برداشت نکن ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
موم بر عبد ز معبود علا عرش در آینه ی عشق و دعا و عرفان عینهُ نورِ علی نور، ز حیث معنا عرصه ی عشوه و عشق است زمین عرفات از تعابیر عجیب گلی از آل عبا می کند نعت نعم چون بر عالم آرا از عروق و عنق و عینْ وَ دیگر اعضا او به معشوق کند عرضه تو گویی به عدد آنچه عودت بدهد عاقبت از خیل عطا تا بگوید عرفه موعد عارف شدن است که فقط عاشق عارف بکند جان اهدا بی عدد داد به من صانع عالم من هم آنچه آید به عدد می کنمش پس به فدا عسکری پس عرفه معبر وصل است به عرش سعی کن در عمل و دور شو از عیب و خطا بیست و یکم شهریور نود و پنج آخرین بازنگری ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
. لبیک بر دهانم آنگه که گشت جاری گویا که گشت شیطان از گرد من فراری چون کودکان نمودم احساس پاک بودن افتادم از عطایش در بند شرم و زاری گفتم به او ستایش مخصوص توست مولا تنها به دستهایم، نعمت، تو می سپاری در دست توست مولا تنها حیات و مرگم هرگز شریک و مثلی در این جهان نداری جانم ازین عنایت مشعوف بود و حیران این کمترین کجا و اینگونه افتخاری هرگز به خود نمی دید این عبد رو سیاهت تا آنکه محرم آید در پیشگاه باری زلزال در دل و جان اخلاص بر لبانم با کافرون کشیدم بر دین خود حصاری یارا به دور بیتت پروانه وار گشتم شاید برای دینت من هم شوم حواری بی پا و سر نمودم سیر منا و رفتم در سرزمین عرفان تا مرز بی قراری از قید هر تعلق گشتم رها به مشعر شاید کرم نمایی بر مفلس صحاری بر عسکری نظر کن یارا که یاد وصلت آخر برد از او جان در گوشه و کناری ۲۷خراد۱۴۰۰ آخرین بازنگری ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
. هنوز هم دل من در طواف خانه ی توست هنوز برلب من نغمه و ترانه ی توست اگر چه مشی کریمان به سخت گیری نیست هنوزچشم دلم در پی نشانه ی توست چو شد شمائل تو قاتل شمارش من برای امر رضا اینکه خود بهانه ی توست به شوط شوط طوافم همیشه می گفتم دلم خوش است که دستم به روی شانه ی توست اگر چه حوله ی احرام من درست نبود کجا تکلف بی حد به آستانه ی توست اگر چه سعی میان صفا و مروه ی من نبود خوب ولی خوب عاشقانه ی توست اگر ز رمی جمر هم نبوده ای راضی مرا امید به آن دید زیرکانه ی توست مرا به صحت اعمال خود امیدی نیست مرا امید به الطاف بی کرانه ی توست اگر چه از سر خوف عسکری ز نقص عمل به فکر خود همه دم در طواف خانه توست ۱۸تیر۱۴۰۱
. یاد ایام صفا در شهر پیغمبر به خیر یاد بزم ساقی و پیمانه و ساغر به خیر تا حرم هر روز بودی با ملائک هم قدم یاد صحن و یاد روضه مرقد و منبر به خیر یاد عزم توبه در پای ستون توبه تا چون لبابه گرددت مهر خدا یاور به خیر یاد محرس شاهد جاوید بر این امر که نیست بر احمد به جز حیدر حراست گر به خیر ناله ها سر می دهم از دوریت حنانه وار ختم گردد کار تا گیری مرا در بر به خیر یاد دیدار وفودت یا سریر اعتکاف هم مقام جبرئیل و خانه ی حیدر به خیر یاد محراب رسول و یاد محراب بتول یاد باب خانه ی صدیقه ی اطهر به خیر گر چه خصمت منع کردم از صفای بیشتر یاد وقتی می شدم پروانه ی کوثر به خیر یاد وقتی می نشستم زیر تیغ آفتاب تا بقیع و غربتش گردد مرا باور به خیر گرم بود و عشق من بر گنجهایش آتشین یاد وقتی می شدم دیوانه و مضطر به خیر یاد لعنت بر سقیفه دیدمش چون بر قرار با وجود هادمان مرقد جعفر به خیر یاد مسجدهای سبعه ،ذو الحلیفه یا قبا مسجد ذو القبلتین و مسجد صفدر به خیر یاد آن مسجد که شد بر خشت تقوا استوار تا شود کار منافق باطل و ابتر به خیر یاد آن مسجد که یادآور ز بهل احمد است یاد فائق گشتن آن خمسه ی انور به خیر آنچه ثابت کرد حیدر نفس پاک احمد است یاد آن ابنا و آن داماد و آن دختر به خیر یاد حمزه آن شهید دفن در پای احد هر شهید و عاشق و دلداده ی دیگر به خیر عسکری در شهر پیغمبر چه بزمی داشتی بگذرد کاش از دعای شافعت محشر به خیر ۱۷ تیر۹۹
. هنوز نقش تو در خاطرم نمایان است که جان هنوز هواخواه کوی جانان است هنوز مستم از آن ساغر سماواتی که آرزوی لقای توام فراوان است برای عاشق گلها کجا بود بهتر از این دیار مقدس که چون گلستان است گرو ستانده ای ای کوی یار قلبم را که سالهاست به میخانه ی تو مهمان است هنوز هم دل من در حوالی منبر برای پیر مغان واله و غزلخوان است هنوز تن به ستون بهر توبه می بندد چرا که یار کریمش شبیه باران است ز اشک دیده ی غمبار خویش می پرسد کجا سلاله ی مضروب یاس پنهان است هنوز در عجب از غربت گلانی که بلند آمده ز آنها شمیم عرفان است مدینه کی شود ای عسکری تو را از یاد که این دیار گهر خیز سر ز رضوان است ۳۰ خرداد۱۴۰۱
هست اگر با شهادت او مانوس چیست پس بغض و گریه و افسوس اضطرابی عمیق و بی پایان بام دار الاماره را محسوس نفسش تنگ و قلب نا آرام آه سوزان به سینه اش محبوس اشک تر کرد روی عالم را ناله آمد ز عمق اقیانوس دل مسلم به فکر مولایش «گفتمش کوفه باشدت پابوس» وای از ماجرای آن خبری که فرستنده شد از آن مایوس حال مسلم به جستجوی وفا پی دشمن فتاده با فانوس به حسینم رسان که حرف شرف رفته از اهل کوفه در قاموس ۲۷ تیر ۱۴۰۲
. عید قربان است قربانی کنیم نفس را در بحر حق فانی کنیم چون تولد یافت نفسی بس نفیس عید باشد دست افشانی کنیم بعد قربان می شوی مأذون به حلق از ظواهر این چنین باید گسست تا نسازی نفس را قربان بدان می خوری در گام دوم هم شکست گفت زین العابدین هنگام ذبح ذبح کن در خویشتن حلقوم آز غیر این گر نیتی داری خطاست این نه قربان است بر فعلت مناز عید قربان عید فاتح گشتن است راه را بر نفس آمر بستن است عید پیروزی دل در امتحان عید از قید علائق رستن است عید تبدیل صغیری با عظیم عید لا گفتن به شیطان رجیم عید افعل بر سر ما تومر است عید صبر عبد بر حکم رحیم حال عید است و مبارک باشدت از زمین و آسمان گل باردت هرچه می خواهی طلب کن ازخدا چون دعا کردم همان را آردت سیزده مهر نود و سه آخرین بازنگری ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
آنرا که فرِّ آن قد و بالا گرفته است کار دلش ببین که چه بالا گرفته است در عشق ناب کار به دست زبان که نیست کار دلست و آنچه در آن جا گرفته است عاشق چو شیخ جعفر تبریزیش خوش است آن کس ز یار منصب منّا گرفته است گوید به عشق خویش ندارد صداقتی عاشق اگر که رنگ ز الّا گرفته است باید خضاب خون بزند بر محاسنش آن کس که عشق خون خدا را گرفته است عاشق فدایی ره معشوق می شود در راه عشق گر ره مولا گرفته است من را که اهل شعر و شعارم همین بس است گویند شعر او چه ثناها گرفته است ای عسکری بکوش به شعرت خبر رسد از دست پیر میکده امضا گرفته است هفتم تیر نود و شش
از مدینه تا کربلا قسمت دهم بود در شهر مکه ابن عمر عمره ای تا گزارد او از پیش تا به مکه رسید ابن علی کرد آهنگ رفتن از آن کیش رفت پس خدمت امام حسین ظاهراً او به قصد دلسوزی گفت او را بیا و بیعت کن چون شنیدم من از نبی روزی کشته گردد حسین پس از من نکند نصرتش اگر امت مبتلا می شود در آینده به زبونی و خواری و خفت چونکه داده است دست بیعت را این جماعت به درهم و دینار دشمنی یزید و آلش هم با شما نیست قابل انکار ترسم این است بیعت اَر نکنی بر سَرِ کار خود گذاری جان می شوندت به جرم همراهی کشته بسیاری از مسلمانان پس بیا با یزید بیعت کن تو به مانند مردم دیگر بگزین راه صلح را و بترس که رود خون مسلمین به هدر گفت او را مگر نمی دانی که چه پست است و خوار این دنیا که برد پیش زانی و نا پاک هدیه و ارمغان سرِ یحیی باز گفتش مگر نمی دانی اول صبح قوم اسرائیل بعد هفتاد قتل پیغمبر می شدند از برای کار گسیل مثل ایام عادی پیشین رخ نداده جنایتی گویا داد پروردگارشان مهلت تا که افزون کنند عصیان را تا گرفت انتقام سخت و شدید منتقم، بستشان مسیر مفر پس بیا از خدای خویش بترس مکن از یاریم ابا و حذر چونکه گفتار او نتیجه نداد مسألت کرد از امام چنین تا زند بوسه بر محلی که بارها بوسه زد نبی امین جامه اش را امام بالا زد تا به صدرش سه بار بوسه زد او گفت با گریه اش خداحافظ بود الحق دروغگو و دورو و خداحافظی نمود از او گفت او را سپردمت به خدا تو در این راه کشته خواهی شد رفت از مکه مرد پر ز ریا او که بیعت نکرد با حیدر کی شود یار از بَرِ پسرش او برای یزید نامه نوشت تا سپارد به دیو دل وَ سرش چونکه حجاج رو به مکه نمود در مدینه به نزدش آمد شب گفت حجاج این شتاب از چیست؟ گفت آمد به یادم این مطلب از رسول خدا شنیدم من مرگ چون آورد کسی را رو نشناسد اگر امامش را مرده چون اهل جاهلیت او ترس بر من بگشت مستولی بروم امشب اَر که از دنیا و نباشد امام من معلوم به جهالت روم به نزد خدا پای خود از لحاف بیرون کرد گفت حالا ببوس پایم را دست یاری نداد او به حسین تا بیفتد به پای بی سر و پا چهارم آذر نود و پنج آخرین بازنگری ۲۸ خرداد ۱۴۰۳
معشوق را هر آنچه که که خوشنودی آورد بر جان خویش عاشق سرگشته می خرد راضی ز درد نیست به درد حبیب هم هر چند از رضای خود اینگونه بگذرد از اینکه کل دهر نیرزد به اخم او با هر مرارتش ز رخ یار می برد در روز قهر هست اگر یار بی خیال او از جنون غبن به خود جامه می درد او داد می زند که فلانی نبینمت این داد می زند که به او یار بنگرد ای عسکری نمی شکند قلب یار را عاشق مگر دمی که از این بام می پرد ۲۶خرداد ۱۴۰۱
تعجب ندارد خدا سه آیه به توصیف اهل نفاق و الد الخصام بپردازد و سپس از علی گوید و مباهات سازد به او پیش کروبیان سپس از لجاجت پس از پندِ "از حق بترسید "و بعد بگوید که با پیروی از خدا رسد خلق عالم به صلح مپویید پس راه دیوی که باشد شما را عدو مبین که با خطوه هایش شما را به بند هواها کشد گام گام بگوید رعایای شیطان چه دارند از رب خود انتظار که با جمع کروبیان به ظلِ سحاب و غمام به دیدار ایشان رسد و لابد بگوید به یک صیحه ی آسمانی علی ۲۵ مرداد ۹۷ آیات ۲۰۴ تا۲۱۰ بقره اَلَدُّ الخِصام؛سرسخت ترین دشمنان عدو مبین؛دشمن آشکار خطوه ؛گام سحاب و غمام ؛ابرها
جمع گردیدند در صحرای سوزان صد هزار پیش و پس هر کس که رفت امت کشیدش انتظار حاجیان خسته می کردند از هم هی سوال حتما امری بس مهم آمد ز سوی کردگار بعدحج دردشت سوزان،وقت گفت وبحث نیست زین اشترها چرا آید به روی هم سوار می رود بر روی آن احمد به همراه علی تا بگوید دوستدارم، مرتضی را دوست دار؟! وحی را باید بجوییم، آخرین آیات را تا به ما روشن شود مقصود حق و سِرّ کار آنچه از نا گفتنش ، امر رسالت ناتمام ماند و هرگز نباشد ، مرضی و مطلوب یار دوستی را جشن می گیرنداخوان از چه رو؟ جانشین را می نمایاند پیمبر پس ، عذار گوید او؛ آن را که مولایم، علی مولای اوست بعد من باید که بنمایید علی را اختیار بی علی حق نیست راضی بر کسی اسلام را آنکه در علم و عمل بوده است فحلی نامدار از کراماتش نمی گویم قلم را تاب نیست دفتری باید مرا با برگهای بی شمار با علی ای عسکری ختم است راهت بر سلام بی علی خواری به دنیا آن جهان هم زار زار عید غدیر سال نود و سه  آخرین باز نگری ۲۸ خرداد ۱۴۰۳
چون رود پیغامبر باید به حیدر تکیه کرد هست ایزد را نظر، باید به حیدر تکیه کرد آنکه پیش افتاده را گویید برگردد عقب بشنود تا این خبر باید به حیدر تکیه کرد آنکه در ره مانده هم باید رساند خویش را تا بیابد این گوهر باید به حیدر تکیه کرد پس بمان پا در رکاب او نمان در پیش و پس تا میفتی در خطر باید به حیدر تکیه کرد تکیه گاه اوسط است این میر و شاه مومنان منکر او قد کفر باید به حیدر تکیه کرد می رسی با غیر او تنها به چاه قهقرا وارهان هر فتنه گر باید به حیدر تکیه کرد راه او تنها صراط المستقیم است و جز او نیست بر قربش گذر باید به حیدر تکیه کرد عسکری تنها به مولا می شوی اهل نجات بهر نارست او مفر باید به حیدر تکیه کرد ۲۱تیر۹۹
گفته بودم گفته ام گویم و خواهم گفت هم جز سرودن از تو مولا نیست بر من هم و غم آنقدر من از تو گویم تا شناسندم به تو آن چنانکه شد علم جمشید در دنیا به جم تا که ای مولای من من را بگردی دستگیر بد بود بر چون تو مولایی غلامش در الم با گدایی بر درت من پادشاهی می کنم شاه شاهان هم بیفتد در طمع از آن کرم چون صراط حق بود نهجت به قرآن، نمسکه دین فقط راه تو باشد یا علی بی بیش و کم حبل حق تنها تو هستی ای امیر المومنین تو فقط شایسته ای بر آنکه گردی معتصَم عسکری هرکس که مردم را ز دورت دور کرد یا علی لعنت نماید لحظه لحظه دم به دم هفدهم دی نود و چهار آخرین بازنگری ۲۸ خرداد ۱۴۰۳ 
بهر هر مشکل کلید ام الکتاب بی علی دارد ولی بر رخ نقاب هر که دارد رهنمایی جز علی لابد افتاده است دنبال سراب چون علی تنها مسیر احمدی است شهر علم است احمد اما اوست باب هر که بر جایی کند قصد ورود آید از دیوار اگر گردد عتاب اهل سنت اوست تنها چونکه گفت راه پیغمبر فقط باشد صواب سنت غیر نبی را وانهم سنت او را نمایم انتخاب عسکری بر او فقط کن اقتدا گر که می خواهی تو را باشد ثواب یازدهم بهمن نود و چهار آخرین بازبینی ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ 
دینم نبوی و مذهب من علوی است جز سب نرسد ز من به هر کس اموی است "در خانه اگر کس است یک حرف بس است" هر مسند ما سوا برایم بدوی است عشقم نجف و مدینه و کرب وبلا بین الحرمین و بست و صحن رضوی است ارباب و پناه من حسین بن علی است غیر از ره او ز جنس اصلاً نروی است بیزار شوم ز هر که جز او گوید هر چند از آنکه او برایم اخوی است هر لقمه که حاصلش جدایی از اوست آلوده بود بسان مال ربوی است هر کس که حسین رهنمایش نشود از اهل نفاق است، یکی چون رجوی است هر کس ک نباشدش علی بی پدر است زیرا که بر امت او وَ احمد ابوی است نفدیک به غیر آل احمد گوییم ؟! هیهات بر آنکس که به غیرش فدوی است ما بر سر عهد خویش پا بر جاییم ما بیعتمان به هر که چون اوست قوی است ۲۰ خرداد۹۹ آخرین بازنگری ۲۸ خرداد ۱۴۰۹
ناد علی مرتضی مظهر بر عجائب آنکه مدد دهد به ما در تعب و نوائب آنکه برای قرب ایزد ره مستقیم است غیر رهش ثمر دهد فقط نفوس خائب غیر نبی کسی به شأنش نبود در عالم اطهر و اطیب است بر قاطبه ى اطائب  بی مددش نمى شود قرب به حق ميسر امر محال باشد اين امر، نه امر صائب  عسکری از مكارم وفضل علی چه دانی؟ قطره که بحر می کند فهم خود از غرائب  فروردین نود و چهار  آخرین بازنگری ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ خائب : نا امید نوائب :حوادث
اگر به عالم آرایه ها سری بزنی گلی به گوشه ی وجه پیمبری بزنی به چشم خویش ببینی که هرچه خوبی هست کنایه هست ز او گر به هر دری بزنی همان که گفت به امت مدینه العلم است علی بود دَرِ آن پس سزد دری بزنی اگر که ختم رسل را تو پیروی نسزد به سینه ات به خدا سنگ دیگری بزنی سزد از آنکه نبی گفت وال من والاه که قید غیر علی را چو عسکری بزنی شبیه حضرت احمد به جز علی نبود اگر به لوح دلت رنگ باوری بزنی بیست و نه اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری۳فروردین۹۹
می رود میخ آهنین در سنگ رحم اما به قلب بعضی نه ۲۹ خرداد ۱۴۰۳
ای مرشدان ره دین اولاد ام النجبا ای خاندان نبوی مصباح لیل عرفا داروی درد بشر گم گشته در دار فنا ای هادیان بر ره هو ویرانگر بتکده ها سلمٌ لمن سالمکم، حربٌ لمن حاربکم جمله اولی الامر پس از حق برِ آدم شده اید بهر شریعت همگی وقف مسلم شده اید بهر رضا الله همه اهل شهادت شده اید ای که خدا را همگی ذکر دمادم شده اید سلمٌ لمن سالمکم حربٌ لمن حاربکم پروانه ی نور خدا اسطوره بین شهدا کیسه به دوشان شب تاریک کوی فقرا شمس شما نور دهد بر قلب درویش و غنی اسوه به صلحید همه، جمله ز جمع صلحا سلمٌ لمن سالمکم حربٌ لمن حاربکم دٰر درخشنده حق بر عرش حق آل علی عشق شما در دل هر ذره بگشته است جلی مقبول حق گشته اگر توبه ز آدم به یقین برده است اسماء شما بر درگه لم یزلی سلمٌ لمن سالمکم حربٌ لمن حاربکم ما دوستدار علی و به فوز ملحق شده ایم بین تمامی فرق فوج موفق شده ایم گر چه به تاریخ جهان بسیار اذیت شده ایم راضی از آنیم که ما همراه با حق شده ایم سلمٌ لمن سالمکم حربٌ لمن حاربکم هشتم اسفند نود و چهار آخرین بازنگری ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ 
بر نفوس خلق ، نفس احمدی باشد اولی تر ، به حکم ایزدی زشت باشد ای بدن ، تا سد شوی در مسیر عاشقی و رد شوی نفس احمدچون به حق نفس علی است عشق او، در عشق حیدر منجلی است جان من مولا ، فدای جان تو تا چه باشد ، یا علی فرمان تو یا علی ، مطلوب هر طالب تویی من غلام قنبرت ، صاحب تویی ای حقیقت جوی ، ای نیکی طلب ای تکامل جو ، ز امر ما کتب گشت نازل قول حق، مجمل ولی کامل ار خواهی ، بجویش از علی درک اعجاب کتابش را خدا کرده است الهام، بر مولای ما فیض فوز الفائزون خواهی اگر نیست غیر راه او ، راهی دگر دین حق ، با مهر مولا اکمل است با ولایت دین خدا را اقبل است اَکمل و اَتمم شده دین با علی زین سبب خشنود از آن رب جلی بی ولایت، هر که از اسلام گفت شعر ناقص، یا که بر اوهام گفت ای خدا ما را سعادت کن نصیب مدعا گیرد ز حول دل لهیب تا به راه مرتضی سالک شویم وا نهیم افراد افاکٌ اثیم هر که بر این آستان سر آورد می رهاند حقش از افکار بد می کند هر تار مویش زمزمه حبّ حیدر را و حب ّ فاطمه دم زند تا آن که هر سلول او عشق هو و عشق هو و عشق هو بر علی و یازده سبط علی گشت راز و رمز قرآن منجلی علم تفسیر کتاب آخرین ارث شد در بیت خیر الوارثین وحی و تنزیل از خدا بر مصطفی تکیه بر الهام دارد مرتضی علم تفسیر از زبان غیر چیست؟ جهل باشد جهل هرگز علم نیست فلسفه بگذار همراهی گزین همره مولا امیر المومنین هر کجا استاده استادت بمان بیش از آن غبن است وحرمان و زیان سالک توحید را ره بایدی راه احصاء الصفات ایزدی نفی و انکار است در پایان کار نفی آن اوصاف از پروردگار قفل مشکل را کلیدست این کتاب بی علی دارد ولی بر رخ نقاب یا علی دستی گشا بهر مدد تا نقاب از این کتابم بگسلد گفت بی قرآن علی، نهج نجات امر لا تُکشف بگیرد مبهمات هر كجا احمد ز حکم یار گفت عترت و قرآن سفارش کرد جفت لیک صد افسوس بعد از رحلتش قدر این گوهر ندانست امّتش پیروان نفس را گمراهتر هرگز آیا هست در نوع بشر؟ گر چه قرآن ها ندارند اختلاف باشد امت را هزاران انحراف چون که استاد حقیقی ترک شد رطب و یابسهای مهمل سبک شد بیست و نه اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۳۰ خرداد ۱۴۰۳