eitaa logo
دفتر شعر من
100 دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
ای عجب من که ز دنیا همه نفرت دارم عکس آن را چو به چشم تو بیافتد  زارم تو که باشی همه دنیا بشود خواستنی حسن یوسف همه جا با گل نرگس کارم من نشستم به رهت تا که بیایی یارا حدس و احصاء و شمارش شده تنها کارم بی تو کابوس گرانی است به عمر افزودن کی رها می شوم  از رنج مصیبت بارم گر چه ما را تو ز یاران ننمایی محسوب می زنم جار که بر یوسف زهرا یارم عسکری گر چه خطاکار ولی عاشق توست پس به غیبت مدهم بیش از این آزارم فروردین نود و چهار  آخرین تصحیح ۱۱ تیر ۹۷
گلایه من به که آرم که سالهای مدید گذشت و سیصد و اندی نفر نگشت پدید ز دیده خون بفشانیم جای اشک کجا که از چه رو شده مهدی چنین غریب و وحید؟! بسیج کی شده ایم از برای روز قیام که این چنین به دعاهای ندبه ایم شهید به منجلاب فسادیم و هر کسی داند به صورتش زده سیلی به هر گناه، شدید بگویم آید اگر می شوم چنین و چنان نیاید او چو  بدی محض اطلاع مزید به قول  "پا به رکابت شوم بیا" گوید نخست پای بکش از رکاب خصم عنید چو عسکری همه هستیم خواستار فرج به جستجوی مدام از نشانه های جدید منم علامت قطعی برای امر ظهور به شرط آنکه نباشم به امر نفس پلید هفدهم فروردین نود وچهار
با که گویم مشکلم را مشکل من ساده نیست مشکل من عقده ی معمول یک دلداده نیست غصه ی خورشید و یک تاریخ پنهان بودن است قصه ی یک عمر دوری بحث پیش افتاده نیست هست نقلم نقل یک عالم دعای بی جواب آنکه با یک لاشنیدن از خدا واداده نیست قصه ی یک عمر خجلت چونکه بر امر فرج گفته یارم را خدا، دلداده ات؟! آماده نیست گفته این یار تو بد غرق معاصی گشته است آن چنان هم مومن و فرزانه و آزاده نیست ادعا بسیار دارد گرچه ،در وقت عمل آن چنان هم اهل مستی و خراب باده نیست از چه گویم با که گویم از تو می گویم به تو گرچه نقلم در خور آقا و آقازاده نیست عسکری را وامنه از خویشتن دورش مکن گرچه هرگز هم برت یک یار فوق العاده نیست اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
گویند نیاید به گلی فصل بهار آیی تو بیاید که تویی اصل بهار هرگز نبود بی تو بهاری بر ما برگرد که ما را برسد وصل بهار سال نود و سه  آخرین بازنگری ۲۴ شهریور ۱۴۰۳  
باز هم بی تو رفت آدینه باز من، بغض و آه و آیینه درد من را کسی نمی فهمد گشته ناسور زخم این سینه باز هم بی تو رفت آدینه زخم در زخم گشته این سینه شیعه گردید باز دشمن شاد هی شماتت کنندش از کینه جمعه عید است با امید شما سر زند با طلوع مهر رجا می رسد چون غروب بی تو شود بدترین روزهای این دنیا  از غم دوریت تباه شدم در محافل سفیر آه شدم خیل دشمن به سخره می گوید من گرفتار اشتباه شدم انتظار تو می کشد این دل می کشد انتظار نا غافل ترسم این است روز آمدنت من نباشم دگر در این محفل پانزدهم خرداد نود و پنج 
رنگ و بوی تو را دارند اگر زیبایند باید ببینی که چقدر زشت می شوند این آدینه ها وقتی بدون طلوع تو به غروب می رسند ۱۶ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری۴ آذر۹۹
آن روز که از جهل عرب بود حکایت گردید زنی عالمه الگوی درایت فخر زن آن روز به بی عفتیش بود یک طاهره این بین برافراشته رایت این شد که پسندید به خیرالبشرش حق اینگونه به خیرالعملش کرد عنایت بر عامل پاکش به تجارت چو نظر کرد دل داد و ستد کرد و شدش عشق روایت بگذشت چه آسان ز همه دار و ندارش تا آنکه کند از ره خورشید حمایت جبریل و خداوند جهان داد سلامش مشتاق به او جنت حق گشت به غایت اشکی که به یادش بدود بر رخ احمد در فضل برد مرتبه اش را به نهایت ای عسکری از فضل خدیجه چه سرایی آن را که ستوده است علمدار هدایت پانزدهم خرداد نود و شش آخرین بازنگری ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
گوید به آن رسول که والا مراتب است نعمان، شنيده ام سخنانی که صائب است گفتی به ما پرستش بت را رها کنید جویید آن یگانه که صاحب مواهب است گفتیم ما قبول و نمودی نماز را یک ماه روزه را و زکاتی که واجب است گفتیم ما قبول و تو گفتی که این جوان مولاست بر شما و به من نیز نایب است این حکم حرف توست و یا امر ایزد است حق گفت این جوان به ولایت مناسب است؟ احمد بیان نمود که فرمان حق بود إن قلت یک رسول خودش از عجایب است ‌برگشت و خواست طعنه زند بر رسول حق گوید که ادعای نبی قول کاذب است گفت ای خدا اگر که تو گفتی چنین، سرم، بر سنگ هالکت ز سما سخت طالب است آمد عذاب بر سر سائل بلادرنگ زیرا خدا، نبی و علی را مراقب است شأن نزول آیه ی سائل همین بود وای از مفسری که مرید اجانب است جز نفی بعد علم، چه دل دارد عسکری وقتی عنید بر اسد الله غالب است ١٨ اسفند٩٩ بسم الله الرحمن الرحیم پس از ماجرای غدیرخم روزی نعمان بن حارث فهری خدمت پیامبر (ص) آمد و عرض كرد: تو به ما دستور دادی شهادت دهیم به یگانگی خدا و اینكه تو فرستاده او هستی، ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زكات دادی ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما با اینها راضی نشدی تا اینكه این جوان علی (ع) را به جانشینی خود منصوب كردی، و گفتی: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ؛ آیا این سخنی است از خودت یا از سوی خدا؟! پیامبر (ص) فرمود: «قسم به خدائی كه معبودی جز او نیست این از ناحیه خداست». نعمان روی برگرداند در حالیكه می‌گفت: «خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما بباران»! اینجا بود كه سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت، همین جا این آیه و دو آیه بعد نازل گشت. «تقاضا كننده‌ای تقاضای عذابی كرد كه واقع شد» (سَأَلَ سـائِلٌ بِعَذاب واقِع). من با ابن تیمیه که هر جا با عقیده ی خودش چیزی رو در تباین می بینه انکارش می کنه کار ندارم. اون علمایی از اهل تسنن که این روایت رو نقل کردند و غیر علی رو افضل می دونن .اونها رو هیچ جوری نمی تونم درک کنم
.
وقتی که مرئوست بود فردی الهی خود بر الهی گشتنت دنبال راهی عشق به او زیبا ترین راهست، بر خویش باید ریاست را برای او بخواهی تو برترین تاجر به دنیایی و عقبی در این تجارت هم نکردی اشتباهی تو برگزیدی بهترین مرد خدا را بر شاه مردان زن، به زنها پادشاهی هر چند خلق عالمت تنها گذارند هر چند کوه ثروتت گردد چو کاهی هر اعتباری را به دنیا ترک کردی تا آنکه سازد بر تو پیغمبر نگاهی تو ثروتت را وقف دین حق نمودی تا آنکه در حشرت بود بر حق پناهی آوردی ام المومنین ام ابیها یعنی که از خوبی پیمبر را سپاهی تقدیم کردی هر چه را بودت به اسلام داری به جنت همسر احمد چه جاهی تو جان فدای راه پیغمبر نمودی شعب ابیطالب دهد بر این گواهی بانو پیمبر از نبودت گریه می کرد زهرای کوچک می کشید از سینه آهی ای عسکری کاری کن از این غم نماند هرگز برای طبع شعرت رو سیاهی ۱۲ فروردین ۱۴۰۲
الحق که باید گفت با این بیع ماجد اهل تجارت بوده ای بنت خویلد یک دل نهادی قطب عالم را گرفتی دنیای خود دادی جنانت گشت عاید آخر چه بنمودی تو بر دریای رحمت بر ساحل عشق تو تا گردید قاعد باشد مبارک بر تو این پیوند بانو بر شاهد و بر شاه داماد و هم عاقد هم بر مسلمانان عالم هم از این زوج هر نسل نابی که شود بر دهر وارد ای عسکری امروز روز جشن و شادی است دور از وجود آن عزیزان چشم حاسد ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
گفته است با دور از ضیا آن شیخ مقبوح من نقد دارم واقعا بر حضرت نوح اصلا چرا نفرین کند او قوم خود را بر دیو دوزخ رفتن قوم است ممدوح تنها چرا خواهد نجات ابن خود را قومت نبودند ای نبی آن فوج انبوه؟ باید که گفت او را شهید لایک الحق حتی برای لایک دین را کرده مذبوح انذار داده نهصد و پنجاه سال و بر زعم تو تعجبل فرموده است این کوه الله خود می گویدش این جمع بی شرم ایمان نیارد بعد از این ای مرد نستوه فرمود حق چون اهل تو اهل نجاتند پرسید از موتی که شد بر ابن مشروح با حفظ قانون ادب با طرح پرسش از اهل من بود ای خدا آن پر زده روح یک نکته اما شیخ قائل بر عذاب است؟ با عسکری گفتی خدا کو ، امر غلوه؟! ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
پیامی که پاک شده یا اشتباه بوده یا اشتباه ارسال شده پس اشتباه برداشت نکن ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دلم میل غزل دارد برای گفتن از رویت هواخواه نجومم تا که فرد اولی باشم که از پشت تلسکوپها ببیند کوکب دنباله داری را که از ماهم خبر دارد تب جغرافیا دارم که گردم کل دنیا را پی خضرا به طب اقبال دارم تا کنم درمان دل بیمار خود را تا نباشد زشت و آلوده شود تا لایق عشقش اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۲۸ شهریور ۱۴۰۳
منم عطشان و او نهری پر آب است به دور از او چه حال من خراب است پِیَش می گردم اما هر چه بینم در این صحرای محنتها سراب است بیا یارا دل از هجرت کباب است دل عاشق به دست آری ثواب است بیا از بس که گفتم یارم آید عدویم بر سر طعن و عتاب است چرا از ما تو رویت در حجاب است بیا در سینه ی من انقلاب است بیا مهجور گشتم از فراقت نه صبری هست در این دل نه تاب است بیا دیگر ز یارانم عتاب است که گویندم که کار از تو خراب است اگر تو دل بخواه یار گردی دعای جمله ی ما مستجاب است بیا من را ز اعدایت خطاب است اگر این وعده ات حق و صواب است نیامد پس چرا یار رئوفت که این سان نقشه ات نقش بر آب است بیا امت به حال انشعاب است بساط کفر پر رنگ و لعاب است بیا پر گشته این دنیا ز بیداد یکی خواهد که مثل بو تراب است بیا هر جمعه دل در اضطراب است چنان دیگی پر از قلع مذاب است اگر در قالب میقات ریزد برایش لحظه ای زیبا و ناب است تو که مهرت همانند سحاب است بگو عزمت به من بر انتخاب است فرج ها، ندبه های من قبول است دعای عهد این عاصی حساب است بیا آنسان که معنایش شتاب است به آن سرعت که افزون از شهاب است بیا یارا ببین بر عجِّلش دل چه بی صبرانه دنبال جواب است بیست و هفتم خرداد نود و پنج آخرین بازنگری ۲۴ شهریور ۱۴۰۳ 
هوای گریه دارم هوای گریه دارم ز هجر تو نگارم ز هجر تو نگارم منم ز دست غمها چنین غریب و تنها در این جهان بی تو ببین چه بی قرارم بیا دگر که خون شد دلم ز هجرت ای دوست از انتظار عمری ببین چگونه زارم مگر چه کرده ام من که این شدم مقدر به رفتنت نمودی تباه، روزگارم شدم به شهر رسوا گرفته کار بالا ز نام و ننگ مجنون دگر ابا ندارم چه بی تو دهر محزون چه بی توسینه ام خون بیا که بی تو هر دم به ماتمی دچارم عدو نموده قصدم به حربه ی شماتت اگر تو اعتنایی نسازیم که خوارم بر عسکری دعایی که جمعه ام مبدل نگردد از رجا بر غروب ناگوارم چهارم خرداد نود و پنج آخرین بازنگری۳۱ خرداد ۱۴۰۲
چه مجاهد بزرگی چه سفید روسیاهی ز عروج تو عیان شد ز خبیث روسیاهی!؟ تو برای لقمه ای نان به خطر قشون کشیدی چه کسی نمود سستی که از این جهان رهیدی تو برای ما شهیدی به جهاد در معاشت به تلاش بی حسابت به جهان بی عدالت تو که حبس شد وجودت به هزار توی معدن ز اتو کشیدگان شد چه عیان غزل سرودن چه تلاش و جد و جهدی است به عطای مستمری چه خوش است زندگان را که بیابد این تسری به حقوق خوب و مکفی به کفاف ایمنی ها که بدل کند وطن را به دیار دیدنی ها ۳ مهر ۱۴۰۳
باشد اف ای تی افت را کن علم گو ولی بر خلق قولی می دهم گر نشد حل مشکل تحریمها من به تاوان می گذارم گردنم شرط آن این است مانی زین میان حامی حق ،خصم بر اهل ستم هم کنی بر حاج قاسم افتخار بر جم امروز خود تا جام جم ما نمی خواهیم نان با بردگی سر نمی سازیم بر نامرد خم عسکری هم می شود حامی تو گر بر این عهد گران داری جنم ۳ شهریور ۱۴۰۳
آخر هفته شد و دولت امید نرفت ملت از صحنه به هر شبهه و تهدید نرفت "از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر" شکر این موهبت از هجمه ی تردید نرفت گرچه پنهان رخ خود کرد ز کردار خسان از پس میغ ز ما گرمی خورشید نرفت هرگز از دل نرود آنکه شد از دیده ی ما برکس از جانب ما این همه تاکید نرفت دل ما گر چه ز یک هفته ی پر طعن شکست باز تحت علمی جز تو و توحید نرفت عسکری بر سر عهد است نجنبد با باد سالها این همه طوفان شد و این بید نرفت ۳۰ اردیبهشت ۹۶
چگونه بر زبان آرم عزیزم حس و حالی را که می گیرد وجودم را چو می بینم تو را تنها بدون تو برای من دگر فرقی ندارد که تک و تنهام یا بین تمام خلق این دنیا چه رنگی دارد این دنیا، زمین و آسمان، دریا تو وقتی نیستی با من نمی بینم به جز سودا شدم من کشته ی لبخند تو تا جان بگیرم زان گمم چون نیستی مولا تو‌در دنیای من پیدا طبیبست عسکری اما بود بیمار دور از تو «الهی إشفِ» ای خوانش که از هرمش شود احیا بیا ای یوسف زهرا که دنیا بی تو زندان شد قدم نه روی چشمانم که پایت جان کنم اهدا هشت مهر نود و پنج  آخرین بازنگری ۵ مهر ۱۴۰۳
چه بغضها که شکستند بی تو در نایم چه زخمها که نشستند بر سر و پایم چه غصه ها که نخوردم ز درد تنهایی چه اشکها که نشد میهمان شبهایم من از فراق تو در دل چه عقده ها دارم که جز به کشتنش از قلب خویش نگشایم ببین دوباره به چشمم نشسته برق امید به صبح جمعه که گفتی تو جمعه می آیم بیا دگر مسپارم به هفته ای دیگر به دست شنبه ی بی رحم محنت افزایم بیا که زخم زبانها دوباره می بارد به قلب خسته ی من گر چه نیست پروایم بیا و لااقل از خود نشانه ای بدهم ببین که فاصله ها را چسان بپیمایم اگر چه عسکری از خیل عاصیان باشد ولی بدون تو یارا دمی نیاسایم هشت اردیبهشت نود و شش
دیگر فراق بر جسدم خنده می کند یارا فقط نگاه توام زنده می کند این زندگی بدون تو مانند مردگی است دلخوش مرا امید به آینده می کند چون تشنه در کویر پس از طعنه های خار من را سراب یکسره شرمنده می کند ما حالمان بد است قبولست، بر خطا اما چه کس شفاعتِ بر بنده می کند گفتم به خویش ای دل غافل گناه عبد هر آنچه جمع کرد پراکنده می کند ای عسکری اگر چه حساب است حرف تو اما چه کس نظاره ی بر گنده می کند نهم تیر نود و پنج آخرین بازنگری ۱ تیر ۱۴۰۲
آدینه که می آید قلبم به شمار آید امید کند مستم از آنکه نگار آید آدینه که می آید در مملکت جانم از بعد زمستانی گویا که بهار آید آدینه که می آید در سینه ی بی تابم از بعد پریشانی گویا که قرار آید آدینه که می آید یک حال دگر گردم چون منتظری بیند از دور سوار آید آدینه که می آید من هستم و ذکر تو تا بلکه مرا فوزی از بعد شعار آید هی می بردم رویا، من، پای رکاب تو خوشحال ز وقتی که جان بر تو نثار آید اما گهی از این که شایسته نمی باشم گویم نکند ای دل او را ز من عار آید در عالم رویایم گویم به مراد خود "هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید " از عسکری ای مولا بگذر مگذر اما بگذار که بر راهت چون گرد و غبار آید بیست و هشتم خرداد نود و پنج 
"اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند " از شوق آن نظر هم با حکم خود بسازند ما باختیم خود را تنها به وصف رویت ای وای بی نظر هم ما را چه می گدازند ما با امید وصلت صدها ترانه خواندیم ای وای شاعران را اینگونه می نوازند؟ یک عمر از تو گفتیم از وعده ی طلوعت هر چند فوج عدوان بر ما به طعنه تازند ما باز از تو گوییم از لحظه ی ظهورت آید چه از عدو بر آنها که پاکبازند بی مایگان ندانند اسرار عشقبازی خوبان اگر به نازند عشاق در نیازند بر عسکری نظر کن ای ابن عسکری تا باشد از آن بهان که بر وصل دست یازند پانزدهم شهریور نود و چهار