eitaa logo
" دهه پنجم "
294 دنبال‌کننده
561 عکس
1هزار ویدیو
0 فایل
#دهه_پنجم_انقلاب_اسلامی #جوان_مومن_انقلابی_مستقل #بازخوانی_ارزش_ها_و_آرمان_های_فراموش_شده_ی_انقلاب_اسلامی_در_دهه_پنجم_انقلاب #مطالبه_گری_انقلابی سوره قصص آیه ۵ "ما مي‌خواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم"
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 #💬 شهید سید مرتضی آوینی: 🔹 کسانی به امام زمانشان خواهند رسید که اهل سرعت باشند و اِلا تاریخ کربلا نشان داد قافله حسینی معطل کسی نمی ماند. 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال دهه پنجم حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۴۴۰
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🔸تصویری از ‏درخواست کتبی ‎شهید حبیب الله مهمانچی در سال ۱۳۵۹ 🔹درخواست معاون پارلمانی وزارت کار برای کاهش ‎حقوق دریافتی خود در سال ۵۹ به منظور کمک به دولت. 🌷 ... 🔷 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۴۴۳
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 🔸 جواب خدا را چه بدهم؟ 🔸 🔻 سال ۱۳۶۴ طی سفری که به لبنان داشتیم، به طور غیر رسمی میهمان «ژنرال طلاس»، وزیر دفاع وقت سوریه در منزلش شدیم. صیاد اصرار داشت که به جنوب لبنان برود و طلاس می‌گفت خطر دارد و نمی‌شود. بعد گفت: شما دو، سه روزه آمده‌اید و این جا تفریح کنید و حالا که در جنگ نیستید، بروید زیارت. من هم سفارش می‌کنم شما را به جاهای دیدنی ببرند. صیاد گفت: ما زیارت رفتیم. همرزمان من در سپاه و بسیج همه در جنگ هستند و من بنا به اوامر امام و رئیس جمهورم به این سفر آمده‌ام و الان هم کار سیاسی من تمام شده است. اگر همین حالا خداوند عمر مرا به پایان ببرد، باید بگویم در حال انجام دادن چه کاری بودم؟ زمانی که دوستان و فرزندان من می‌جنگند، بگویم من در حال تفریح در دمشق بودم؟ حالا که نمی توانم در آنجا بجنگم، این جا بین رزمندگان شما حضور پیدا می‌کنم تا اگر لحظه‌ای دیگر در این دنیا نبودم، لحظه مرگ پاسخی برای حضرت حق داشته باشم. 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۴۷۴
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 ➖ باران شدیدی در شهر باریده بود و جوی‌ها را لبریز از آب کرده بود. وقتی شهید باکری این وضعیت را می‌بیند، تلفن را برمی‌دارد و گروه‌های امدادی را خبر می‌کند.... حجم آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد بعضی از خانه‌ها ویران شده بود ،گروه‌های امدادی به خاطر حجم زیاد آب و گل و لای به سختی کارشان را پیش می‌بردند. شهید باکری متوجه خانه‌ای شد که آب آن را فراگرفته بود. در حیاط خانه پیرزنی کمک می‌خواست. آب تا بالای زانو رسیده بود. پیرزن بر سر و صورت‌زنان گفت که وسایل خانه‌ و کل زندگی‌اش زیر آوار مانده و آب به زیرزمین رفته است. گویا جهیزیه دخترش که با سختی آن را جمع کرده بود در زیرزمین جامانده و خیس شده بود. مهدی به کمک دوستانش جلوی در، سد خاکی درست کردند تا آب بیشتری داخل خانه نیاید. شهید باکری به کوچه دوید و وانت آتش‌نشانی را پیدا کرد و به خانه پیرزن آورد. چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد. مهدی غرق گل و لای شده بود. پس از دقایقی پمپ همه آب زیرزمین را خالی کرد. پیرزن شروع کرد به دعا کردن مهدی باکری. گفت: خدا خیرت بدهد پسرم. آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو یاد بگیرد.... تا لحظه ای که شهید باکری وسایل را جمع کند و از خانه بیرون برود، پیرزن مشغول دعا کردن مهدی و نفرین شهردار ارومیه بود.... ... 🔷 کانال را به دوستانتان معرفی کنید 🌹 🔰🔰🔰 @dahete5 # پُست ۱۴۷۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🎥⭕️  یاران چه غریبانه رفتند از خانه ... 📛مدیران و مسئولان خائن به خون شهدا نباشید📛 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید  🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۵۰۰
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 ❇️ با آب بیدارم کنید!!! 🔹شب تا نصف شب کشتی می گرفتیم. وقتی خواستیم بخوابیم، محمود گفت: صبح برای نماز بیدارم کنید. اگه بیدار نشدم، آب بریزید روم که بیدار شم. صبح هر چه کردیم، بیدار نشد. ناچاری با ترس و لرز آب ریختیم روش. بلند شد، تشکر هم فکر کنم کرد. 🌷 📚 یادگاران - جلد ۶ کتاب شهید محمود کاوه - صفحه ۸۰ ... 🔷  با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۵۰۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 بلند شو علمدار علم رو بلند کن (به یاد شهدای مظلوم کرمان) 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۵۰۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 🎥⭕️ واکنش شهید بعد از سیلی خوردن از یک رزمنده... 🌷 ... 🔷 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۵۱۳
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 #💬 پس از اعلام نتایج مشهد و رأی بالای ایشان، به محض دیدار دراولین برخورد،بی اختیار به اوتبریك گفتم 🔻یادم نمیرود كه چهره اش درهم رفت و گفت: . ... 💠 # بازخوانی و یاد آوری # ارزش ها و آرمانهای فراموش شده ی انقلاب اسلامی در کانال 🔸 دهه پنجم 🔸 💠 🔷 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۵۷۱
🍂🍂🍂🍂🍂 🔹شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. 🔹خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. 🔹 خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است. 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۵۷۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🍂🍂🍂🍂 🎥⭕️وقتی شهید باکری بعد 3-4 روز خیلی داغون و خسته از عملیات برگشته بود وقتی خواستن یک کمپوت بهش بدن اول پرسید آیا امروز سهمیه بقیه بچه ها کمپوت بوده یا نه... 🔺حالا یه مشت مدیر و نماینده نجومی بگیر  به اداره امور مملکت تسلط پیدا کردن که اول دنبال سهم خودشون هستن البته برخی به سهم خودشون هم قانع نیستن ... 🌷 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۵۸۲
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🔹🔸شهید سید اسدالله لاجوردی شب ها در زیر زمین خانه اش خیاطی می کرد تا حقوق خود را بر جمهوری اسلامی تحمیل نکند. 📌 ... 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۵۸۶
🍂🍂🍂 🔹🔸 شهید علی چیت سازیان: کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که از سیم خاردارهای نفس خویش عبور کرده باشد.   🌷 ... 🔷 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۶۲۴
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 #💬 در سنگر فرماندهی با حاجی نشسته بودیم که ناگهان یک نفر با داد و فریاد وارد شد. بدون مقدمه حاجی را خطاب قرار داده و در مقابل همه با لحنی اهانت آمیز سر حاجی فریاد می کشید. وسط حرف هایش پریدم و گفتم :« مرد حسابی! این چه وضع حرف زدنه!؟ درست صحبت کن، داری با فرمانده ی لشکر حرف میزنی ها. گیریم حق با تو باشه، ولی کی به تو همچین اجازه ای داده که با حاجی این جوری صحبت کنی؟» گفت:« بشین سرجات! تو دیگه چی کاره ای؟» بعد هم دوباره به حرف هایش ادامه داد. سر مسئله ای اعتراض داشت و حاجی را مقصر میدانست که چرا توجه نمی کند. 🔸در تمام مدتی که او سر حاجی فریاد می کشید، حاجی ساکت و آرام نشسته بود و بدون کوچکترین عکس العملی به حرف های او گوش می کرد. آخر سر هم وقتی حرف هایش تمام شد، به او گف :« حق با شماست، ناراحت نباش، خونسردی خودت را هم حفظ کن. من حتما قضیه رو پی گیری میکنم. انشاءالله درست میشه.» 🔹همه از این نحوه برخورد حاجی درس گرفتیم که او چطور توانست خودش را کنترل کند و در کمال آرامش و ادب جواب او را بدهد و خشمگین نشود. 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال   حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۶۴۱
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🔹 ماشین بیت‌المال 🔹 🔻بعضی از قوم و خویش‌هایمان که از شهرستان می‌آمدند، رسیده و نرسیده گله می‌کردند: «آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم❗️» 🔻اما گوشِ پدر به این حرف‌ها بدهکار نبود؛ می‌گفت: «طوری نیست؛ فوقش دلخور می‌شن. اونا که نمی‌خوان جواب بِدن، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین بیت‌المال چیکار کردم». 🔻 آیت‌الله بهاءالدینی اومده بودند شیراز طلبه‌های شیراز از ایشون درخواست درس اخلاق کردند آقا فرمودند: "بروید صیاد شیرازی شوید، اگر صیاد شیرازی شدید هم دنیا دارید و هم آخرت..." 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۶۵۱
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 🔹نزدیک ظهر بود. از شناسایی بر می‌گشتیم. از دیشب تا حالا چشم روی هم نذاشته بودیم. آن قدر خسته بودیم که نمی‌تونستیم قدم از قدم برداریم؛ کاسه زانوهامون خیلی درد می‌کرد. 🔸حسن طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خوندن. صبر کردم تا نمازش تموم شد. گفتم: "زمین این طرف چمنیه، بیا این جا نماز بخون." گفت: "اون جا زمین کسیه، شاید راضی نباشه..." 🌷 ..‌. 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۶۵۳
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 ⭕️سکانس یک: - حسین خاکی و خسته از خط برگشته بود و می‌خواست بره قرارگاه. از یک راننده‌ی تانکر آب خواست که شلنگ رو روی سرش بگیره تا شسته بشه. حسین با یک دست سرش رو می‌شست که راننده برای شوخی آب رو گرفت تو یقه حسین و خیسش کرد! وقتی حسین رفت راننده هنوز نمی‌دونست چه کسی رو خیس کرده! ⭕️سکانس دو: - الو سلام. - سلام علیکم، بفرمایید! - من علی سُلگی هستم از روستای کهریز، نزدیکی نهاوند، سال ۶۵ با جهاد اعزام شده بودم فاو. خاطره‌ای نوشته بودید از شهید خرازی که من در روزنامه خوندم. - بله، هجده سال از اون زمان گذشته. من آن راننده‌ی تانکر آب هستم، تماس گرفتم که بگم: جز لبخند چیزی نگفت! من منتظر واکنش بودم، ولی او فقط خندید.. 🌷 🔷 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۶۶۱
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 🔹محمدرضا که از جبهه می‌اومد و چند روز خونه بود، ماها خیلی از حضورش خوشحال بودیم. 🔸می‌دیدم نماز شب می‌خونه و حال عجیبی داره! 🔹یه جوری شرمنده خداست و زاری می‌کنه که انگار بزرگترین گناه رو در طول روز انجام داده! 🔸یه روز ازش پرسیدم: "چرا انقدر  استغفار می‌کنی؟ از کدوم گناه می‌نالی؟" 🔹جواب داد: "همین که این همه خدا بهمون نعمت داده  و ما نمی‌تونیم شکرش رو به جا بیاریم، بسیار جای شرمندگی داره..." 🔸می‌گفت من تو عملیاتی شهید میشم که رمزش "یا زهرا(س)" است. منم فرمانده گردان "یازهرا(س)" هستم! 🔹همینم شد! شهید شد، در حالی که تیر به پهلو و بازوش اصابت کرده بود؛ مثل مادرش حضرت زهرا(س)... 🌷 🔷 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۶۶۴
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🔹چند تا از بچه ها، کنار آب جمع شده بودند. یکی­شون برای تفریح، تیراندازی می‌کرد توی آب. آقا مهدی سر رسید و گفت: "این تیرها بیت الماله. حرومش نکنین." جواب داد: "به شما چه؟" و با دست هلش داد. 🔸آقا مهدی که رفت، صادقی اومد و پرسید "چی شده؟" بعد گفت: "می دونی کیو هل دادی اخوی؟" 🔹دویده بود دنبالش برای عذر خواهی که آقا مهدی جواب داده بود: "مهم نیست. من فقط امر به معروف کردم؛ گوش کردن و نکردنش دیگه با خودته." ... 🔷 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۶۶۸
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 #💬 یک روز همان‌طور که سرگرم کار روی نیروهای گردان حمزه در محوطه‌ دوکوهه بودیم حاج احمد از راه رسید. او می‌خواست با محک زدن بچه‌ها بفهمد که آموزش‌های ما تا چه اندازه توانسته برای آنها مثمر ثمر باشد؛ به همین منظور، به یکی از بچه بسیجی‌ها گفت برادر جان، شما بیا و برای من توضیح بده که ظرف این مدت چه آموزش‌هایی دیدین؟ آن بنده‌ خدا با دیدن حاج احمد و هیبت خاص او، دست و پایش را گم کرده و نتوانست توضیحات قابل قبولی ارائه دهد. وقتی او از تشریح محورهای آموزشی عاجز ماند، حاجی خیلی عصبانی شد، طوری که بلافاصله دستور داد، او روی زمین سیمانی میدان صبحگاه سینه خیز برود. بعد از اینکه تنبیه تمام شد حاج احمد جلو رفت و او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و گفت برادر جان، تموم این سخت گیری‌ها به خاطر اینه که می‌خوایم توی عملیات حتی المقدور کمترین تلفات رو داشته باشم  منم شما رو تنبیه نکردم، کمی تمرین دادم. ظهر وقت نماز، دیدم حاج احمد وضو گرفت و رفت پشت سر همان بچه بسیجی ایستاد و به او اقتدا کرد. نمازش را خواند. او با این کار، ضمن زیر پا گذاشتن غرور خود، به همه ما درس خوبی آموخت." 🌷 ... 🔷 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۶۹۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 إنا لله وإنا اليه راجعون.. يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِی. شهادت سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان را محضر حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فدا ، رهبر معظم انقلاب امام خامنه‌ای حفظه الله ، امت حزب الله و آزادگان جهان تسلیت عرض میکنیم.🚩🏴💚🇮🇷🇵🇸 💔 پیکر مطهر سید عزیز مقاومت شهید سید حسن نصرالله 😭 💔 🌷 @daheye5 # پُست ویژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️ شهید سید حسن نصرالله : ➖ امام خیمه‌گاه ما امام خامنه‌ای است! به خدا قسم ای آقای ما ای امام ما اگر ما همگی کشته شویم و اگر مابدانیم که کشته میشویم و سپس سوزانده میشویم و خاکسترمان در هوا پخش میشود و هزاران بار، هزار بار این کار با ما انجام شود تورا ترک نمیکنیم ای پسر حسین... @daheye5 # پُست ویژه
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🔹 تو آموزش یه بار که در منطقه حسابی عرق بچه ها رو درآورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: نکنه فکر کنین که فلانی ما را آموزش میده، من خاک پاهای شماهام، من خیلی کوچکتر از شماهام اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم، 🔸 ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن، همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه، همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش می گفت: من خاک پای شماهام. 🌷 ... 🔷 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۷۰۹
لوازم کشف شده با پیکر شهید در معرکه ی مقاومت ایشان ✍ : نکته ای که به چشم می آید و البته شاید خیلی ها نبینند و ندانند، آن تنها فشنگ است که در وسائل شخصی یحیای مقاومت دیده می شود. آخرین فشنگ برای تنهاترین سردار. اما آن آخرین و تنها فشنگ، برای آن نگه داشته شده که... سردار از پی مقاومتی که شاید پیروز نشد، زنده به دست دشمن نیفتد. این خودش یک روضه ی باز است. فشنگی برای روز مبادا... و فشنگی که به کار نیامد و حرامزادگان یهود عنود، ایشان را غریبانه کردند. فیلم آخرین لحظه های حیات شان را که حتی دیگر رمق ندارند و میلگردی یا چوبی را به سمت لشکر ابرهه پرتاب می کنند را ببینید تا اندکی از گودی قتلگاه برایتان ترسیم شود. 💔 @daheye5 # پُست ۱۷۱۲